- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
مهندسی ژنتیک، می تواند به والدین کمک کند تا نابهنجاریهای کروموزومی منجر به اختلال در سلامت جسمانی در دوره بارداری را شناسایی کند؛ اما هیچ علمی نمی تواند خلق و خوی کودک را در زمان جنین بودنش، پیشبینی کند. زوجین در هنگام آشنایی، توجهی به ترکیب خلق وخویشان بر زنجیره وراثتی نسل بعدی خود ندارند.
وراثت و تربیت دو عامل مهم در شکلگیری خلق وخوی افراد می باشند؛ بنابراین اگر علمی وجود ندارد تا پیشبین وضعیت روانی و عاطفی فرزند باشد، با راه کارهای تربیتی، والدین می توانند برخی از تغییرات را در بعد عاطفی و روانی کودکشان ایجاد کنند.
این که افراد در فعالیت روزمره پرانرژی، هوشیار و خوشبین باشند، مطلوب جامعه آرمانی است. والدین، همیشه در آرزوی داشتن فرزندان هوشیار، پرانرژی و خوشبین هستند تا موفقیت و خوشبختی آنان را ببینند. شناخت خلق و خوی و هیجانات در طول دورههای رشد و این که در هر دوره با هر یک چگونه می بایست برخورد کرد، والدین را در شکلدهی خلق وخوی و مدیریت هیجانات فرزندشان یاری می رساند.
با شناسایی نیازهای روحی هر انسان در دورههای رشد از جنین تا پایان دوران کودکی و نحوه پاسخگویی به این نیازها می توان از مشکلات جبران ناپذیر در دورههای بعدی زندگی جلوگیری کرد.
هر دوره رشد، نیاز مختص خود را دارد که در صورت عدم پاسخگویی، موجب انحراف از مسیر تربیت افراد پرانرژی، هوشیار، خوشبین و خلاق می شود.
دوره پیش از تولد، جنین تک سلولی، موجودی کنشپذیر است، واکنش به کنشهای دوران جنینی را پس از تولد بروز می دهد، ترس، خشم، نفرت و غم، تجربههای ناخوشایند هیجانی هستند که هورمونهای ویژه خود را در سراسر بدن مادر منتشر می کنند. جنین از طریق خون، گیرنده این هورمونها می باشد. مادر خشمگین با ابراز خشم بر اطرافیان یا هر چیزی خشم را برون می ریزد، اما جنین در این دوران ابزار ابراز خشم را ندارد.
برخورداری مادر از محیطی آرام و مصون از تجربه هیجانات ناخوشایندی که ذکر شد، ضروری است. مدیریت هیجان، برای ادراک شدتهای پایین این هیجانات و کم کردن طول مدت تجارب می تواند، صدمات و آسیبهای وارد به جنین را کاهش دهد.
هیجانات ناشی از موقعیتهای متفاوت، به دلیل ویژگیهای موقعیت ناخوشایند تجربه می شوند که مادران می توانند بازنگری مجدد داشته باشند و تصمیمگیریهای مهم را با کمک مشاور انجام دهند؛ برای مثال: ترس و نگرانیهای ناشی از موقعیت پرورش فرزند، با آموزش و پرسش اصل موقعیت را روشن می سازد و نگرانی را کمتر می کند.
ارزیابی منفی شخصی از هیجانات نیز می تواند تجربه هیجانات را ناخوشایند سازد، در این هنگام، مشاوره با فرد دیگر و گرفتن نقطه نظرات وی، ارزیابیهای منفی را به تعادل نزدیک می کند. روابط با افراد خونگرم، پرانرژی و بامحبت، مادران باردار را در تجربه کردن ایام بارداری آرام یاری می رساند.
بازشناسایی زیر فهرستهایی از ترسها، خشمها، نفرت ها و غم ها که هیجانات ناخوشایند هستند؛ همچنین فهرست ساختن از شادیها، علاقمندی ها و آنچه آرامش بخش است، سپس تفکر در خصوص موقعیتهای ایجادکننده این هیجانات، و بازنگری در ارزیابی ها می تواند نگرش جدیدی را بازآفرینی کند.
مادر باید در این دوره، به عوامل شادابی و نشاط و آرامش توجه کند، بنابراین تقویت کردن افکار مثبت و برنامهریزی برای آینده روشن و تکرار عبارات امیدبخش، به مادر کمک می کند تجربههای خوشایندی داشته باشد. علاقمندیهای غیر قابل دسترس موجبات ناامیدی مادر می گردد.
توجه داشتن به این مطلب که علاقمندی متوقف نمی شود، تنها جهت و شدتش تغییر می کند؛ متمرکز کردن جهت علاقه به سوی فرزندی که در راه است؛ تفکر در این که تفاوت مادران گونه انسانی با حیوانات در قدرت عشق مادران است.
مهرورزی عاشقانه مادر، مقدس است اما محبت حیوان به فرزندش، غریزی می باشد و تصور لحظات پرورش فرزندش و لذت پیش رو، موجب شدت علاقه و امیدواری مادر می گردد.
عدم توجه به کنترل شدت هیجانات و کم نکردن آن مانند: ترس، خشم، نفرت و غم و تجربه بلندمدت این هیجانات ناخوشایند، به استرس هیجانی تبدیل می شود و نوزادان در معرض این خطرات قرار می دهد: سقط جنین، زودرسی، کم وزنی هنگام تولد، بیماری تنفسی، شکافتگی مادرزادی خط میانی سقف دهان و …
تنگی باب المعده – تنگ شدن خروجی معده نوزاد که باید از طریق جراحی درمان گردد – تصور این که حالت بدن در تجربههای ناخوشایند ناشی از استرس هیجانی، بدن را در چه وضعیتی قرار می دهد، و جنین به عنوان موجودی کنش پذیر واقعیت را بیشتر روشن می کند.
برای مثال ترس و اضطراب خون را به سایر اندام ها می رساند تا در وضعیت حمله و یا دفاع قرار گیرند، خون رسانی به رحم کاهش می یابد، در نتیجه جنین، اکسیژن و مواد غذایی کمتری دریافت می کند، ورود هورمونهای استرسزا به جنین موجب تندخویی و اختلالهای گوارشی پس از تولد نوزاد می شود.
الف) از تولد تا یک سالگی از لحظه زایمان نوزاد دیگر کنش پذیر نیست، به محیط خود واکنش نشان می دهد، با جیغ و گریه به دنیا پا می گذارد، تغییر محیط موجب می شود، نخستین تنفسش با گریه همراه گردد.
گریه محرک پیچیده ای است که از لحاظ شدت فرق می کند، از ناله تا پیام ناراحتی تمام عیار نوسان دارد. نیازهای جسمانی موجب گری هاش می شود، تغییر دما، گرسنگی، درد، بهداشت (تعویض پوشک) و خستگی خوابآلودگی نیازهای نخستین او می باشد. پاسخگویی سریع و به انتظار نگذاشتن موجب قطع سریع گریه اش می شود.
البته همراه کردن پاسخگویی ها با مهر و محبت، نوازش و سخن گفتن مادر توانسته است، نوزادان بدقلق و ناآرام را نیز خوشخلق و آرام کند. بنابراین تأثیر محبت، نوازش و سخن مهربان مادر به هنگام عملیاتهای ساده بسیار زیاد است، نوازش بدن و پوست نوزاد آرامش روحی و روانی مادر و نوزاد را همزمان تأمین می کند.
با انجام آزمایشاتی در آمریکا دانشمندان به این مطلب رسیدند که نوزادان از دو هفته آخر بارداری به صدای مادر خود حساس هستند، اگر مادران در دو هفته آخر داستانی را با صدای بلند خواندند نوزاد پس از تولد به صدای مادر و همان داستان حساسیت نشان دادند.
در دین مقدس اسلام، تلاوت قرآن، زیارات و ادعیه بسیار تأکید شده است. مادر می تواند با خواندن این موارد تأثیرات ویژهای بر جنین بگذارد. حتی اگر مادران عباراتی که برایشان انرژی بخش یا امیدآفرین است را با صدای بلند و لحن آرام تکرارکننده موجب آرامش خود و نوزادشان می شوند.
بعد عاطفی و روانی مانند جسم نیازمند توجه است و بذل توجه و محبت موجب تقویت و رشد عاطفی کودک می شود البته دانشمندان، محبت و تحریک عاطفی را برای رشد جسمانی ضروری می دانند. عدم دریافت محبت و توجه عاطفی در رشد جسمانی اختلال ایجاد می کند، همچنین مشکلات شناختی و عاطفی ماندگار نیز پیامد اختلال رشد جسمانی خواهد بود.
صبر و تلاش، دو عامل مهم برای محبت کردن مادر به کودک است، مادران صبور، مهربان و پرتلاش در مهرورزی، فرزندانی آرام و سازگار دارند که این به نفع خود مادر هم هست، مادران کودکان ناآرام، احساس عدم شایستگی در خود را باید تحمل کنند، گریههای کودک نیز منجر به ناراحتی دیگر برای مادر می شود. عزت نفس و اعتماد به نفس از تولد تا یک سالگی توسط رابطه گرم، پر مهر و پذیرای مادر ایجاد می شود.
بی اعتمادی در صورتی روی می دهد، که نوزاد برای برآورده شدن نیازهایی مانند: تعویض پوشک، تغذیه و خواب انتظار طولانی بکشد و یا در هنگام پاسخگویی به نیازهایش با مهربانی پذیرایش نباشند.
مهربان نبودن مادر، بی رحمانه برخورد کردن مادر، موجب بی اعتمادی کودک به افراد بزرگسال و دنیای اطرافش می شود که زمینه ایجادی بستر جرم خیزی کودک در آینده است.
ب) از یک سالگی تا سه سالگی در این دوره، مهارت گفتاری کودک رشد بهتری پیدا کرده است، و کم کم کلمات و عباراتی بیان می دارد. نیاز این دوره از لحاظ روانی، «خودمختاری» می باشد. همزمان با این دوره والدین از کودک انتظاراتی دارند، مانند: غذا خوردن با قاشق و چنگال، کمک کردن در جمع آوری اسباب بازی هایش، پوشیدن لباس و استفاده درست از سرویس بهداشتی.
کودکان، اظهارات خود را با گفتن «نه!» و «خودم می توانم انجام دهم»، به پدر و مادر اعلام می کنند، آنها، نیازمند آن هستند که خود بیاموزند و امتحان کنند و خودمدارانه وارد عمل شوند.
والدین اگر فرصت کافی به کودک بدهند، تا خطاهایش را تصحیح کند، با مهربانی به او آموزش دهند و کودک را به باد انتقاد با لحن مهربان نگیرند؛ پس از سه سالگی شاهد انجام موارد فوق و همچنین مهارتهای دیگری که انتظار انجامش را از کودک نداشتند، خواهند بود. در مجموع اعتماد و خودمختاری از تربیت عاشقانه و انتظارات معقول، برای کنترل مشکلات در آغاز سال دوم زندگی به وجود می آیند.
خودمختاری، موجب رفتارهای سازگارانه با محیط، روابط صمیمی با دیگران، حل مسائل زندگی به صورت خلاق، پرانرژی و امیدواری فرد به آینده در دوره بزرگسالی می گردد.
ج) از سه سالگی تا شش سالگی کودکان از سه سالگی با بیان هر چه که دوست دارند یا ندارند؛ با عقاید تازه، با دفاع از تمایلات خود، با ترکیب آنچه از بزرگترها در درستی یا غلط بودن چیزی شنیدند، رابطه جدیدی را با بزرگسالان برقرار می کنند. اریکسون دانشمند و روانشناس معروف آلمانی، اوایل کودکی را دوره «شکفتن عمیق» نامید.
کودکی که در دوره رشد قبلی، با تربیت عاشقانه، به خودمختاری و اعتماد به ارتباط گرم با والدین رسیده، آرامتر است؛ سازگاری بیشتری دارد و انرژی خود را برای حل برخی تعارض ها آزاد می کند. کودک همزمان نیاز روانی دیگری دارد به نام «ابتکار»، این واژه در علم روانشناسی به معنای متکی به خود، شجاع و بلندپروازی است. تکالیف و مهارتهای جدید را امتحان می کند، می خواهد از پس آن برآید. نیازمند آموزش است، که با همراهی گروه همسالان و یا والدین، خود به خود آموزش را می گیرد.
کودکان امروز، اسباببازیهای رنگارنگ و متنوع دارند، اما متأسفانه هم بازی به نام پدر و مادر ندارند. بازی وانمود کردن به پلیس شدن، دکتر شدن و معلم شدن نشان از جستجویش برای یافتن الگوهای رفتاری نقش های اجتماعی اش در آینده است، تا پیوندش با جامعه اطراف گسترده شود.
پدر و مادرانی که در این بازی ها مشارکت دارند، به کودکان در پیدا کردن الگوهای صحیح از نقشه ای اجتماعی یاری رسانده اند. کودک درباره خودش فکر می کند، ویژگیهای ظاهری اش مانند: لباس، نام، اسباب بازی هایش و رفتارهای روزانه اش، درک عینی او از خود است.
پدر و مادری که کودک را یاری کند تا ویژگیهای روحی مانند، مهربانی، نظم و هر ویژگی خوب را به فهرست کودکش اضافه کند و بیان صریح این که: «تو مهربانی»، «تو منظمی» و «خوب کمک می کنی» و …، دایره اطلاعات کودک از خودش را افزایش می دهند.
کودک در این دوره از هیجاناتش نیز سخن می گوید، این که چیزی موجب ترس یا خوشحالی اش می شود و یا چه چیزی را دوست دارد. والدینی که سعی می کنند با پرسش و بازی، ترس ها، خوشحالی ها و غیره ر اپیدا کنند، یا به دنبال روش هایی باشند تا به عوامل شادی و علاقمندی کودکشان بی فزایند؛ با کارهای کوچکی به کودک در شناخت هیجاناتش کمک کرده اند. کودک نسبت به اشیاء و والدین احساس مالکیت دارد مثل «این اسباب بازی مال خودم است.»
و یا «مامان خودمه» تلاشهای اولیه کودک برای تملک بیشتر اشیاء و والدین، علامت خودخواهی نیست، بلکه نشانه پرورش «خودمداری» است. «خودمداری» مرزهای بین کودک و دیگران را روشن می کند. «خودمداری» اشاره به «من چه هستم» دارد.
دعواهای کودکان بر سر تصاحب اسباب بازی، دعوای «موجودیت و فردیت من» و «موجودیت و فردیت دیگری» است و این که هیچ کس نمی خواهد، وجودش و جانش تهدید شود. بزرگسالان می بایست در هنگامه این دعواها این نکته مهم را دریابند و با اشاره و تأکید بر مالکیت کودک، ابتدا کودک را از احساس ناامنی به احساس امنیت سوق دهند در چنین مواردی، این عبارت کارساز است: «بله این اسباب بازی مال توست.»
و سپس بپرسند و اجازه بخواهند: «مایل هستی و اجازه می دهی به فرد دیگری بدهی؟» اگر «نه» شنیدند، کودک دیگر را به سمت چیز دیگری توجه دهند و به «نه» صاحب اسباب بازی احترام بگذارند. کودک خود را شایسته و توانا در انجام مهارتهای جدید فرض می کند، ارزیابی اش از شایستگی اش بیش از واقعیت است.
این احساس شایستگی، همان «عزت نفس» کودک می باشد. کودک می فهمد شکست در یک موقعیت، به موفقیت در موقعیت دیگر تبدیل می گردد. همراهی عاشقانه، صبورانه و تشویق به انجام مهارت جدید مانند بریدن کاغذ با قیچی، دوچرخه سواری، شستشوی لباس عروسک و نقاشی، کودک را به توانایی هایش معتقد و مطمئن می کند.
کودک در تمامی مراحل انجام مهارت جدید، با تحسینهای ساده ای مانند: «خوب قیچی را در دست گرفتی.» «فرمان دوچرخه را خوب گرفتی.» و «حالا ادامه بده.» بهترین پاداش را دریافت می کند.
رفتارهای ساده پرکارکرد کودک از سه سالگی تا شش سالگی می بایست دائم نسبت به عشق و علاقه مندی مادرش به او مطمئن شود. بوسیدن، نوازش و بغل کردن کودک با عبارات: «دوستت دارم.» و «تو عزیز من هستی.» و … موجب این اطمینان می شود. در صورتی که مادر و پدر انتظاری داشت و کودک نتوانست انتظار آنها را برآورده سازد، معمولاً بدترین و مرگ بارترین تنبیه جمله «دوستت ندارم» است.
اما به جای این کار، باید توجه کودک را جلب کرد: «خودش همیشه دوست داشتنی است، اما اگر کارش هم درست انجام دهد، کارش هم دوست داشتنی می شود.» ایجاد استرسهای هیجانی و یا تهدید با جمله «دوستت ندارم» در درازمدت و یا محیطهای خانوادگی پر استرس باعث ایجاد بیماریهای تنفسی، روده ای و بروز صدمههای بیشتری در کودک و رشد او می شود.
کلام آخر: تلاش براین بود تا در تمامی دورههای رشد با توجه به نقشه عاطفی روانی کودک و وظایف پدر و مادر، مطالبی بیان گردد. حال در آخر تأکید می شود که دانشمندان روانشناس، تأثیر محبت پدر و مادر در کودک را فراتر از امکانات رفاهی و اقتصادی تخمین زده اند.
فرصتی که والدین در طول شش سال بدون حضور سایر نهادها دارند، این که میتوانند عشق آفرین باشند و تکلیف انسانی خود را به خوبی انجام دهند، قابل توجه است.
همچنین پایگاه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مهم نیست؛ زیرا محبت از درون سرچشمه می گیرد و ابزار ابراز عشق به کودک، کلام نگاه و نوازش و بغل کردن است که در قدرت همه انسان ها می باشد.
کودک لباس پر زرق و برق گران قیمت بدون مهر را دوست ندارد و جویای مهر است. اما یک لباس ساده و کهنه که همراه تحسینهای ساده ای مثل: «چقدر زیبا شدی» و «این لباس به تو خیلی می آید.» همراه است در نظرش به لباس پادشاه رویاهایش تبدیل می شود. اسباب بازیهای گران قیمت رنگارنگ به تنهایی ارضایش نمی کند، اما بازی با پدر و مادر بدون هیچ اسباب بازی، بهترین لحظات را برایش رقم می زند.
منابع
۱) روانشناسی رشد، ج اول، نویسندگان: دکتر سوسن سیف، دکتر پروین کدیور، دکتر رضا کرمینوری و دکتر حسین لطفآبادی، چاپ هفدم، بهار ۱۳۸۵؛ ناشر: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، ۱۳۷۹؛
۲) روانشناسی رشد، جاول، مؤلف: لورا ای برک، مترجم: یحیی سیدمحمدی، نشر ارسباران، چاپ هفتم، پاییز ۱۳۸۵؛
۳) انگیزش و هیجان، نوشته: جان مارشال ریو، مترجم: یحیی سیدمحمدی، نشر ویرایش، ویراست چهارم، نوبت چاپ: یازدهم، تابستان ۱۳۸۷؛
۴) متن کامل زمینه روانشناسی هیلگارد، نویسندگان: رتیا ال. اتکنیسون، ریچارد سی. اتکنیسون، ادوارد ای. اسمیت، داریل ج. بم، سوزان نولن. هوکسما، مترجمان: دکتر محمدتقی براهنی، دکتر بهروز بیرشک، مهرداد بیک، دکتر رضا زمانی، دکتر سعید شاملو، دکتر مهرناز شهرآرای، دکتر یوسف کریمی، نیسان گاهان، مهدی محیالدین، دکتر کیانوش هاشمیان، نشر: تهران: رشد، ۱۳۸۵، چاپ چهارم، ویراست جدید دی ماه ۱۳۸۵؛
منبع: پیام زن؛ شماره ۲۱۱؛ نویسنده: فاطمه الهی تبار