- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 11 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
شرقشناس سویسی، سفر کرده به مکه و مدینه در سال ۱۸۱۴م؛
جوهان لادویک بورکهارت (Johann Ludwig Burckhardt) مشهور به جان لوئیس بورکهارت (John Burckhardt Lewis) مسافر مکه به سال ۱۸۱۴م. از نزدیک شاهد تهاجم اول وهابیان به مکه بوده و مفاهیم جامعهشناختی اعراب جزیره العرب را نخستین بار در نوشتههای خود راه داده است. وی به تاریخ ۲۴ نوامبر ۱۷۸۴م.
در شهر لوزان (Laussann) سوییس زاده شد. پس از پایان تحصیلات دانشگاهی در سوییس، در تابستان ۱۸۰۶م. به انگلستان رفت و به خدمت سازمان مطالعات افریقا و خاورمیانه درآمد.[۱]برای آمادگی در انجام مأموریتهای این سازمان به سال ۱۸۰۸م. به دانشگاه کمبریج رفت و به آموختن زبان عربی، طب و نجوم پرداخت.[۲]
او در این برهه خود را برای زندگی در وضعیت دشوار آماده میکرد و از همین رو، خود را از لذتهای زندگی محروم کرده بود. (ص۷۹) (تصویر شماره ۲۱) با این هدف که خود را مسلمان و عرب معرفی کند، نخست به سوریه رفت تا همراه تکمیل زبان عربی با آیین اسلام آشنا شود. او خود را ابراهیم بن عبدالله و از بازماندگان بردگانی معرفی کرد که محمد علی پاشا به آنها دست یافته بود. (ص۱۰۱)
بورکهارت دو سال در سوریه ماند و نکات دقیقی از آداب و رسمهای بدویان آن مناطق نگاشت. یادداشتهای او دستمایه تحقیقات غربی درباره صحرانشینان مناطق عربی شد. وی در سفرهایی که به خاور میانه داشت، شهر تاریخی پترا در جنوب غربی اردن را کشف کرد. به سال ۱۸۱۲م. با هدف یافتن سرچشمه رود نیجریه به قاهره رفت. اما آن مناطق را بسیار دشوارگذر یافت و سفر اکتشافی خود را به طور موقت کنار نهاد. سپس در لباس بازرگانی سوری از طریق دریای سرخ و از راه جده وارد مکه شد و سه ماه در آن جا توقف کرد و سپس به مدینه رفت.
بورکهارت سفرش به مکه را لذتبخش خوانده؛ لذتی که در دیگر سرزمینهای شرقی تجربه نکرده است. از انگیزه اصلی وی از سفر به مکه آگاهی دقیق در دست نیست. برخی نیات پشت پرده و پنهان مأموریت بورکهارت، هنگامی بر ما روشن میشود که سیاست انگلستان را در آن دوره واکاوی کنیم. انگلستان در آن هنگام میکوشید از راههای منتهی به هندوستان به دقت مراقبت کند تا در برابر نفوذ روزافزون فرانسه در شرق بایستد؛ زیرا فرانسه پس از شکست در هند، کوشید بخش شرقی امپراتوری انگلستان را زیر فشار قرار دهد و راه ارتباطی هند و انگلستان، یعنی کشور مسلمان مصر را در اختیار گیرد.
از این رو، انگلستان به شرق، به ویژه مصر و سرزمینهای پیرامون آن، بسیار اهتمام داشت. هنگامی که شبه جزیره عربستان شاهد درگیری و رویارویی محمد علی پاشا و وهابیان بود، بورکهارت میتوانست با ذکاوت و هوشیاری به اهداف انگلستان بسیار خدمت کند.[۳]
بورکهارت در ۱۵ جولای ۱۸۱۳م. وارد جده شد. (ص۱) در آغاز ورود، به تب سختی مبتلا گشت و چون پول کافی برای درمان نداشت، ناچار شد برده خود را در بازار بردهفروشان با بهای ۴۸ دلار بفروشد. سپس تا رسیدن کمک مالی بیشتر از قاهره و کسب آمادگی برای سفر به مکه، حدود ۱۳ ماه در جده اقامت کرد. او در اواخر آگوست ۱۸۱۴م.
جده را به سوی مکه ترک گفت. وی هنگامی وارد مکه شد که ساعاتی از آمدن بارانی سخت و سیل میگذشت و هیچ جای خشکی برای نشستن یافت نمیشد. (ص۹۳) نویسنده بدون این که تجربه شخصی خود از مناسک را بازگو کند، به طور دقیق آداب ورود به مسجدالحرام از جمله طواف و سعی میان صفا و مروه را توضیح میدهد. (ص۹۳-۱۰۰) به گزارش وی، حدود ۴۰۰۰ زائر از قلمرو امپراتوری عثمانی و از راه دریا وارد حجاز و سپس مکه شده و نزدیک به نیم این جمعیت از دیگر کشورهای اسلامی به مکه آمده بودند. (ص۲۴۷) او کاروانهای سوری را به دلیل نظارت و برنامهریزی دولت سوریه، منظمترین کاروانها میداند. به نوشته او، از ماهها پیش از ایام حج، شمار کاروانها و افراد، هنگام ورود و بیرون آمدن آنها، و تعداد شترهای همراه مشخص میگردد.
او به ناامنی راهها میپردازد و اشاره میکند که بسیاری از قافلهها از جمله قافلههای مصر، از سربازان و نظامیان برای پاسداری خود استفاده میکنند. (ص۲۵۰) همچنین بیشتر حاجیها از راه دریا وارد جده میشوند و برخی از کانال سوئز و شماری دیگر از راه خلیج فارس. (ص۲۵۴)
«کاروانهای ایرانی در گذشته از طریق بغداد و از راه نجد وارد مکه میشدند. اما هنگامی که وهابیان مانع ورود کاروانهای شام از سوریه شدند، ایرانیها نیز نتوانستند به حج بیایند. اما پس از این که میان عبدالله بن سعود با توسان پاشا فرزند محمد علی به سال ۱۸۱۴م. سازش شد، شمار کمی از ایرانیها توانستند از راه خشکی وارد مکه شوند. آنها از راه بغداد به شام آمده بودند.»
به گفته بورکهارت، ایرانیان اجازه نداشتند که همیشه به مکه بیایند. پس از این که بنای حرم شریف به سال ۱۶۳۴م. به دستور سلطان مراد چهارم مرمت شد، هیچ یک از ایرانیان حق نداشتند برای انجام مراسم حج یا دلیلی دیگر وارد مسجدالحرام شود. این تحریم سالها ادامه داشت؛ اما اموال و سرمایههایی که ایرانیان پرداختند، سبب گشت به سرعت راه کعبه و عرفات به سویشان گشوده شود. (ص۲۵۱)
آنچه در سفرنامه بورکهارت بسیار جالب توجه مینماید، دقت عجیب و دستهبندی او در بیان رویدادها و مطالبی است که شنیده و دیده است. وی قیمت انواع لباس، آب و انواع غذا را در مکه در فهرستی بلند ارائه کرده است. (ص۲۲۴) گویی از نخست میدانسته که دقیقاً در پی چهگونه آگاهیهای تاریخی یا جامعهشناسانه است. البته مطالب گردآوری شده بورکهارت، به دست شخص یا اشخاصی دیگر تنظیم شده است و افزون بر وی، گردآورندگان یادداشتها نیز در دستهبندی و ارائه خوب مطالب نقشی موثر ایفا کردهاند.
به عنوان نمونه، نویسنده در زیرموضوعات جداگانه و مشخص به بررسی موقعیت جغرافیایی شهرها، وضعیت معیشتی مردم، وضع سیاسی و حکومت هر شهر، تاریخ و توضیح آداب مربوط به زیارت پرداخته است تا خواننده به راحتی آگاهیهای مورد نیاز خود را در کتاب بیابد؛ وی خیابانهای مکه را عریض و پهن وصف میکند و دلیل آن را وجود زائران بسیار میداند که بایستی در این خیابانها رفت و آمد کنند.
او گزارش میدهد که خانههایی با پنجرههای بسیار، ولی کوچک، برای اسکان زائران در نظر گرفته شده است. وجود خیابانهای پهن، خانههای باز و ردیفهای کم مغازهها سبب شده بود که هوای شهر آن چنانکه باید، گرم و طاقتفرسا نباشد. (ص۱۰۴) سپس نویسنده کوشیده تا موقعیت جغرافیایی شهر مکه، کوههای پیرامون، میادین مهم شهر و فاصله آنها از یکدیگر را به دقت شرح دهد. (ص۱۰۵-۱۲۰)
او شمار ساکنان مکه را در آن هنگام جز موسم حج ۲۵۰۰۰ تا ۳۰۰۰۰ تن تخمین زده است. سه تا چهار هزار برده حبشی و غیر حبشی را باید به این آمار افزود. (ص۱۲۵) به گزارش او، جمعیت مکه در سرشماری سلطان سلیم اول، افزون بر ۱۲ هزار تن بوده است. او به سرشماری قطب الدین نهروالی نیز اشاره کرده و یادآور شده که شمار ساکنان مکه در سدههای گذشته بیش از این بوده است؛ زیرا در روزگار حمله قرمطیان به مکه به سال ۳۱۴ق. سی هزار تن از ساکنان شهر به دست آنها کشته شدند. (همان)
بورکهارت مسجدالحرام را به تفصیل وصف نموده و به همه مسائل توجه داشته است؛ به گونهای که مطالبش در این زمینه به بیش از ۵۰ صفحه میرسد. از نکاتی که وی در این بخش آورده، نامهای ابواب مسجدالحرام شامل ۳۷ نام جدید است. او گاهی نام کهن این درها را یاد کرده است. وی در این فصل، محیط بیرونی مسجدالحرام و منارههای هفتگانه آن را برشمرده است. بورکهارت از خدمتکاران بیت الله الحرام و خدمتکارانی که درون حرم فرمان نیروهای حکومتی را اجرا و هر روز پیرامون کعبه را جارو وشستوشو میکردند، یاد کرده و سرپرست این خدمتکاران را از شخصیتهایی میداند که با شریف پاشا و حاکم مکه مجالست داشته است. بیشترین کارگرها از سیاهپوستان و هندیها بودند. (ص۱۵۲-۱۵۸)
به گزارش نویسنده، درِ کعبه سالانه سه بار در روز بیستم ماه رمضان، پانزده ذی القعده و دهم محرم الحرام باز میشود. این کار معمولاً یک ساعت پس از طلوع خورشید با نصب پلکانی کنار در کعبه آغاز میشود و در این هنگام، همه مسلمانان حاضر در شهر به سوی کعبه میشتابند. بورکهارت برای نخستین بار روز پانزدهم ذیقعده به سرعت درون کعبه مملو از جمعیت شده؛ ولی نتوانسته بیش از پنج دقیقه در آن جا بماند؛ زیرا حرارت بالای درون کعبه برای او غیر قابل تحمل بوده است. او بار دوم وارد کعبه شده و آن را دیده است.
وی به پرده گرانبهای سیاه زربافتی که از جانب محمد علی پاشا و از قاهره فرستاده شده بود، اشاره میکند که کعبه از بیرون با آن پوشانده شد. پردههای پیشین که بیش از بیست سال قدمت داشت، به قطعات شش اینچی تقسیم گشت و با بهای یک ریال به ثروتمندان فروخته شد. (ص۱۴۱)
نویسنده فصلی جداگانه را به وصف مکانهای مقدس در مکه اختصاص میدهد. بر پایه مباحث این فصل، مردم در زمان اشغال مکه به دست وهابیان جرأت نداشتند که به زیارت مکانهای مقدس بروند. بناها و گنبدها ویران شدند. (ص۱۷۱) نخستین جایی که وی بدان اشاره میکند، محل تولد پیامبر(ص) است.
نیز مینویسد که کارگران مشغول بازسازی بنای آن با ارتفاعی بلند بودهاند. او موضع کوچکی در آن جا دیده که گفته میشود مادر پیامبر(ص) هنگام وضع حمل در آن جا نشسته و پیامبر(ص) را زاده است. آوردهاند که این جا خانه عبدالله بن عبدالمطلب پدر پیامبر(ص) بوده است. سپس به محل تولد فاطمه۳ دختر پیامبر اشاره میکند.بورکهارت آن را بنایی زیبا وصف میکند که از سنگ ساخته شده است. این مکان که خانه مادرش خدیجه است، در کوچه کوچکی به نام الحجر قرار دارد. (ص۱۷۲)
سپس نویسنده به محل تولد ابوبکر اشاره دارد که درون مسجد کوچکی بوده است. این مسجد در برابر همان سنگی بوده که پیامبر(ص) هنگام عبور از آن کوچه با آن درد دل میکرد. (ص۱۷۳)
گاهی بورکهارت با جزئیات به آثار تاریخی کوچههای مکه نیز اشاره میکند. به عنوان نمونه، بر تپه برابر مسفله، بنای کوچکی ساخته شده که گنبد بلندی دارد. این بنای یادبودی است که برای خلیفه عمر بن خطاب ساخته شده و آن را «مقام سیدنا عمر» مینامند. اما وهابیان هنگامی که بر مکه حاکم شدند، پیش از این که محمد علی پاشا آنها را بیرون براند، این بنا و گنبد آن را ویران کردند. (ص۱۱۴)
در سمت راست مروه، بورکهارت خانهای را دیده که عباس عموی پیامبر(ص) در آن جا زندگی میکرده و نزدیک آن برکهای قرار داشته که سلطان سلیمان برای استفاده از آب آن، بنایی ساخته و از قنات مشهور مکه آب آن را تأمین کرده است. (ص۸۴)
همچنین در پایان المعلا، به فاصله کمی از قصر شریف، در شمال منطقه البرک، قبر ابوطالب، پدر امام علی(ع) و عموی پیامبر(ص) قرار گرفته که وهابیان بنای ساخته بر آن را ویران و به تلی از خاک تبدیل کردند و محمد علی پاشا پس از این ماجرا، فرصتی مناسب نیافت تا آن را بازسازی کند.
(ص۱۲۹) مکانهایی فراوان بیرون مکه وجود داشته که بورکهارت به آنها پرداخته و از قداست آنها سخن گفته است؛ همچون: مکان شق القمر و جبل النور. (ص۱۷۴-۱۷۶)
وی در روزگار حکومت عثمانی در مکه حضور داشته است. بر اثر حمله وهابیها به مکه، بسیاری از مکانهای تاریخی این شهر ویران شده بودند و همزمان با حضور وی، دولت عثمانی در حال بازسازی این مکانها بود. (ص۱۷۱)
به گفته نویسنده، بیشتر ساکنان مکه و جده از طبقه اجتماعی یکسان بودند و ثروتمندان مکه در جده نیز خانهای داشتند. در روزگار اقامت وی، ساکنان مکه را بیشتر غیر بومیان تشکیل میدادند. ساکنان اصلی مکه یعنی قبیله قریش که در روزگار پیامبر در این شهر حضور داشتند، بر اثر جنگهای پیاپی در مکه از میان رفتهاند و یا از مکه بیرون شدهاند و تنها سه خانواده از آن قبیله سنتی در پیرامون مکه زندگی میکردهاند. (ص۱۸۰) بیشتر ساکنان مکه از مردم یمن و حضرموت بودند و شماری بسیار از هندیها، مصریها، مغربیها و ترکها در جوار آنها میزیستند.
افزون بر آن، برخی ساکنان مکه ایرانی، تاتار، بخاری و کرد و از دیگر سرزمینهای اسلامی بودند. از کهنترین سلسلههایی که در مکه تا آن روز میزیستند، خاندان اصلی شرفای مکه بودند که از نسل امام حسن و امام حسین، فرزندان امام علی بن ابیطالب(ع) نسب میبردند. (ص۱۸۰)
پیش از حمله وهابیان به مکه، تجارت در این شهر رونق فراوان داشت؛ اما پس از نبرد و پس گرفتن آن به دست خاندان شریف العون، تجارت و صادرات و واردات در حجاز و مکه از رونق افتاد. مردم در مکه برحسب شغلشان نامگذاری میشدند و شغلها نیز بیشتر به صورت موروثی از پدر به پسر میرسید. (ص۱۸۲) او بازرگانی و خدمت به بیت الله الحرام را دو شغل موجود در مکه میداند. (ص۱۸۷)
او گزارش میدهد: خانوادههایی اندک در مکه وجود دارند که اکنون از برده استفاده نمیکنند. بردهها بیشتر سیاهپوست هستند و مردان افزون بر چند زن قانونی میتوانند کنیز نیز داشته باشند. هنگامی که کنیز فرزندی از صاحب خود به دنیا آورد، آن مرد بایستی با وی ازدواج کند؛ وگر نه از سوی جامعه و پیرامونیان مورد سرزنش قرار میگیرد. (ص۱۸۶) او مهماننوازی، یاری به دیگران، پرهیز از غش، خوشرویی و بذلهگویی را از صفات پسندیده مکیان میداند. (ص۲۰۰) بورکهارت وضعیت علمی آن روز مکه را در مقایسه با دیگر مراکز علمی مسلمانان، شکوفا نمیداند. (ص۲۱۲)
وی همچنین توضیحاتی درباره حکومت مکه و طائف ارائه میدهد. به گفته وی، مکه و طائف و قنفذه و ینبع پیش از این که وهابیان و سپس مصریان در آغاز سده نوزدهم م. آن جا را زیر تسلط خود درآورند، وابسته به شریف مکه بود. شریف نفوذش را تا شهر جده گسترش بخشید.
او به یاری حاکمان مکه یا با شایستگیهای فردی و موافقت خاندان با نفوذ مکه، به قدرت دست مییافت. (ص۲۱۹) نویسنده همچنین یادآور میشود که وهابیان هنگام اشغال مکه، شریف را ناچار کردند در هنگام نماز با پای پیاده به مسجدالحرام رود؛ زیرا مرکبها و لباسهای فاخر با خشوع و فروتنی که دو ویژگی ممتاز نمازگزاران و حاجیان خانه خدا است، مناسبتی ندارد. سپس وی به ویژگیهای اخلاقی حاکمان مکه اشاره کرده است: «آنان همه کوشش خود را به کار میگرفتند تا خود را به صفات بخشندگی، مهماننوازی و ایمان راسخ به عقیده حق بیارایند.» با این حال، وی افزوده است که بسیاری از مردم مکه در پاکی و بزرگمنشی حاکمان مکه و بردباری آنها تردید داشتند. (ص۲۲۹)
وی پس از سه ماه اقامت در مکه، در ۱۵ ژانویه ۱۸۱۵م. روانه مدینه شد. (ص۲۹۱) در مدینه به تب بسیار سختی مبتلا گشت، به گونهای که امیدی به بهبود نداشت. وی خانههای شهر مدینه را زیبا و ساخته شده از سنگهای سفید میداند. وی گزارش میدهد: برخی خیابانهای مهم شهر و پیادهروها از سنگهای بزرگ پوشانده شدهاند. این وضعیت در شهرهای عربستان کمتر دیده میشود. اما به دلیل کاهش رونق اقتصادی در حجاز، سنگهای سفید خانهها ساییده شدهاند و به مرمت اساسی نیاز دارند. درآمد مردم مدینه برای نگهداری این خانههای زیبا کافی نیست.
نویسنده مدینه را از بهترین شهرهای شرق میداند و آن را همردیف حلب قرار میدهد و بر آن است که ظاهر شهر از رونق و تمدنی غنی در گذشته خبر میدهد. (ص۳۲۳)
بورکهارت در مدینه از مسجد و روضه پیامبر، مسجد قبا، کوه احد، مسجد قبلتین و قبور بزرگان دین دیدار کرد. (ص۳۶۲)
در قبرستان مدینه از قبور بزرگانی چون ابراهیم پسر پیامبر، عثمان، حضرت فاطمه دختر پیامبر، خاله و عمه پیامبر، فاطمه بنت اسد مادر حضرت علی، و عباس بن عبدالمطلب یاد میکند. درباره آرامگاه این بزرگان، دیدههای وی با آن چه انتظار دیدنشان را داشته، بسیار متفاوت بوده است؛ زیرا این قبور تنها به صورت تلی از خاک بودند که سنگهای کوچکی در پیرامون آنها برای مشخص شدن مرزشان قرار داشتند. در شهر مدینه، اینگونه ویرانیها را به وهابیها نسبت میدادند.
اما نویسنده باور دارد که افزون بر حمله وهابیها و نقش آنها در نابودی قبرستان، خود مردم مدینه نیز در پاسداری از یاد بزرگان خود غفلت کردهاند و بخشی از این ویرانیها به دوره پیش از حمله وهابیها برمیگردد؛ چرا که این اندازه بیحرمتی در شهرهای دیگر نظیر مکه دیده نمیشود. (ص۳۶۳) او از مرقد امام حسن(ع) نیز یاد میکند؛ ولی او را به اشتباه با امام حسین(ع) یکی میشمرد و مینویسد که سر او در قاهره دفن شده است؛ وی بیشتر ساکنان مدینه را نیز مانند ساکنان مکه و جده، غیر بومی میداند. او مینویسد: مدینه به این علت که شهر پیامبر اسلام است و از مزیتهای قطب تجارت و آب و هوای خوب برخوردار است، مردم مناطق و سرزمینهای پیرامون را به سوی خود کشانده است. (ص۳۶۸)
به گفته نویسنده، از میان قبایل گوناگون، شمار بنیحسن از نسل حسن نوه پیامبر در مدینه چشمگیر است؛ ولی آنها نیز مهاجرانی از مکه هستند که در طول نبردهای گوناگون به مدینه آمدهاند. (ص۳۷۰) قبیله کوچک بنیحسین نیز که از نسل حسین نوه پیامبر هستند، در مدینه دیده میشوند که تا سده سیزدهم ق. قدرت بسیار داشتند و بیشتر درآمد مسجد پیامبر به آنها تعلق میگرفت. اما اکنون شمار آنها به چند خانواده کاهش یافته و از خانوادههای طبقه بالا و ثروتمند مدینه به شمار میروند. این خانوادهها در منطقهای ویژه از مدینه کنار هم سکونت دارند و از زائران شیعی، به ویژه زائران ایرانی، درآمدی بسیار کسب میکنند. (ص۳۷۱)
نویسنده درباره لباس و پوشش مردم مدینه نیز سخن میگوید. بر پایه گزارشهای وی، پوشش مردم مدینه بیشتر همانند عثمانی است، نه همسایگان جنوبی مکی خود. (ص۳۷۲) هیچ لباس ملی ویژه در مدینه دیده نمیشود و به ویژه در فصل سرما، مردم طبقات پایینتر خود را با هرگونه لباسی که توان خرید آن را دارند، میپوشانند. کاملا طبیعی است که گونههای پوشش در این شهر دیده شود: لباسهایی بلند به سبک اعراب و یا تکههای به هم دوخته شده به سبک سربازان عثمانی. (ص۲۷۳)
حاکم مدینه بیشتر از سوی دولت عثمانی انتخاب میشده است. در آن هنگام، شخصی به نام حسن الکلای حسن بکر، حاکم مدینه بوده است. وی به دلیل این که در شهر مدینه زاده شده و از محبوبیت ویژه نزد قبایل برخوردار بود، توانست صلح و آرامشی نسبی در مدینه برقرار کند. هنگام سفر نویسنده به مدینه، بیست سال از آغاز حکومت او میگذشت. (ص ۳۹۳)
بورکهارت در ۲۱ آوریل ۱۸۱۵م. از مدینه به سوی شهر بندری ینبع و از آن جا به قاهره حرکت کرد و بدین ترتیب، از عربستان بیرون شد. (ص۴۵۱) در ژوئن ۱۸۱۵م. به قاهره بازگشت تا به سفر خود برای کشف رودخانه نیجر ادامه دهد. پس از این که مدتها منتظر تشکیل تیم و حرکت خود بود، بر اثر بیماری در ۱۵ اکتبر همان سال در قاهره درگذشت.
وی در حین سفر، یادداشتها و نوشتههای خود را به انگلستان مخابره میکرد. بنابراین، به نظر میرسد تنها جزئیات بسیار اندکی از سفر وی نامشخص مانده باشد.[۴]وی دستنوشتههای خود را به دانشگاه کمبریج واگذار کرد.
پس از مرگش، به سال ۱۸۲۹م. ویلیام اوسِی (William Ousey) از سوی مرکز مطالعات افریقا و خاور میانه در لندن، مجموعه نوشتههای او از سفر مکه و مدینه را در قالب دو مجلد با عنوان «Travels in Arabia» (سفر به عربستان) به چاپ رساند. این اثر به زبان انگلیسی و مجموعاً در ۸۸۱ صفحه با مقدمهای از اوسی نگاشته شده است.
مجموعه نوشتههای او پس از مرگش با همت انجمن مطالعات افریقا به ترتیب زیر به چاپ رسید:
Travels in Nubia1819 سفر به نوبیا؛ Travels in Syria and The Holy Lands1822 سفر به سوریه و سرزمینهای مقدس؛ Travels in Arabia1829 سفر به عربستان.
Arabic Proverbs1830 ضرب المثلهای عربی؛ Notes on the Bedouins and Wahaby1831 یادداشتی درباره بدویها و وهابیت.
مأموریتهای مشکوک در سرزمینهای مقدس؛ Christians at Mecca -Augustus Ralli- London- Heinemann- 1909 / The Archaeology Book- David Down, 2010 / Travels in Arabia, An Account Of Those Territories In Hedjaz Which The Mohammedans Regard As Sacred, John Lewis Burckhardt, 1829 / Universal Pronouncing Dictionary of Biography and Mythology- Joseph Thomas – Kessinger Publishing- 2005