- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 3 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
حدیث سلسله الذهب، حدیثى است که از حضرت رضا (علیه السلام) به هنگام ورود ایشان به نیشابور نقل شده و عده کثیرى آن را براى خود نوشته اند.
این حدیث با اختلافات ناچیزى مربوط به شرایط و اوضاع و احوال املاء و استملاى آن، در منابع کهنى چون تاریخ نیشابور و توحید صدوق، عیون اخبار الرضا، امالی، شیخ مفید، ربیع الابرار زمخشری، التدوین رافعی، فصول المهمه ابن صباغ مالکی، کشف الغمه اربلى و منابع جدیدتر چون کنزالعمال متقى هندی، بحارالانوار مجلسى نقل شده است.
در این جا روایتى که مرحوم حاج شیخ عباس قمی، از چند روایت بحارالانوار پسندیده و در سفینه البحار آورده است و برابر با نقل کشف الغمه اربلى در بحارالانوار است، از بحار و سفینه نقل و ترجمه می شود: سرور سعید و امام الدنیا عمادالدین محمد بن ابی سعید بن عبدالکریم وزان در محرم سال ۵۹۶ ق نقل کرد که صاحب کتاب تاریخ نیشابور در کتابش آورده که هنگامى که على بن موسى الرضا (علیه السلام) در سفرى که در همان سفر به فیض شهادت نایل آمد، به نیشابور رسید، در مهدى بر روى یک استر سفید رنگ مایل به خاکسترى نشسته بود و نشستنگاه او از نقره خالص بود.
در راه بازار امامان حافظ احادیث نبوى یعنى ابوزرعه و محمد بن اسلم طوسی، رحمهم االله به حضور حضرت راه یافتند و گفتند: اى بزرگوار و بزرگ زاده، اى امام و فرزند ائمه، اى سلاله طاهره رضیه، اى خلاصه زاکیه نبویه، به حق پدران مطهر و نیاکان گرامیت، چهره مبارکت را به ما بنما و براى ما از پدران و جدت حدیثى به یادگار نقل کن.
استر ایستاد، سایبان کنار رفت و چشمان مسلمانان به طلعت مبارک او روشن شد. گیسوان بافته و فروهشته او همانند گیسوان رسول الله (صلّى اللّه علیه و آله ) بود، و مردم از هر طبقه ای حاضر و ایستاده بودند. بعضى فریاد می زدند، بعضی می گریستند و جامه چاک می کردند یا در خاک می غلطیدند یا باربند استر او را می بوسیدند و به سوى سایبان او گردن می کشیدند، تا نیمروز شد و اشکها چون جویباران روان بود.
بانگ و هیاهو آرام گرفت و بعضى از ائمه و قضاه حاضر در میان جمعیت به دیگران بانگ زدند ای مردم گوش فرا دهید و عترت رسول الله (صلّى اللّه علیه و آله ) را نیازارید و خاموش باشید. آن گاه حضرت (صلوات الله علیه)، این حدیث را املا کرد و عده دواتها بالغ بر بیست و چهار هزار بود، به علاوه تعداد بسیارى قلمدان، نویسندگان اصلى حدیث ابوزرعه رازى و محمد بن اسلم طوسى رحمهم االله بودند.
حضرت (علیه السلام) فرمود: پدرم موسى بن جعفر الکاظم گفت: که پدرم جعفر بن محمد الصادق گفت: که پدرم محمد بن على الباقر گفت: که پدرم على بن حسین گفت: که پدرم حسین بن على شهید ارض کربلا گفت: که پدرم امیرالمؤمنین على بن ابى طالب شهید ارض کوفه گفت: که برادر و پسر عمم محمد رسول الله (صلّى اللّه علیه و آله ) فرمود: که جبرئیل مرا گفت: که از حضرت رب العزه (سبحانه و تعالى) شنیدم که فرمود: کلمه لا اله الا الله حصنى فمن قالها دخل حصنى و من دخل حصنى امن من عذابى .[۱]
عبارت حدیث در بعضى منابع تفاوتهائى دارد از جمله در توحید صدوق چنین است: فمن دخله امن من عذابی» . شیخ صدوق در توحید این حدیث را با سلسله راویان متفاوت هم نقل کرده است. در یکى از روایتهاى او آمده است که چون موکب امام به حرکت در آمد حضرت ندا در داد . «بشروطها و انا من شروطها» و شیخ در توضیح آن نوشته است: «از شروط آن اقرار به حضرت رضا (علیه السلام) است به این که امامى از جانب خداوند عزوجل بر بندگان او است و اطاعت از او بر بندگان واجب است».[۲]
علامه مجلسى پس از نقل حدیث نوشته است که استاد ابوالقاسم قشیرى گفته است که چون این حدیث با این سند به اطلاع یکى از پادشاهان سامانى رسید آن را به زر نوشت و وصیت کرد که آن را همراه او دفن کنند. چون در گذشت به خواب کسى آمد و از او پرسیدند خداوند با تو چه کرد؟
گفت: خداوند به خاطر اقرار و تلفظم به لا اله الا الله و تصدیق مخلصانه ام به نبوت محمد رسول الله (صلّى اللّه علیه و آله ) و این که این حدیث را به قصد احترام و بزرگداشت آن به زر نوشته بودم، مرا بخشید.[۳] این حدیث «به جهت مسلسل بودن آن از ائمه اطهار (علیهم السلام) تا حضرت رسول (صلّى اللّه علیه و آله ) به سلسله الذهب معروف شده است».[۴]
پی نوشت:
[۱] . بحار الانوار، ج۴۹، ص ۱۲۶.
[۲] . توحید، صدوق، ص ۲۵.
[۳] . بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۱۲۷.
[۴] . مقاله «امام رضا (ع)»، دایره المعارف تشیع،ج ۲، ص ۳۶۶.
منابع: جز آنچه در متن مقاله یاد شده است، سفینه البحار، ۱/۲۲۹؛ صحیفه الامام الرضا، تحقیق محمد مهدى نجف، ۳۹؛ اعیان الشیعه، ج۲، ص ۱۸
نویسنده: بهاء الدین خرمشاهی