- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
نخستین فرزند امام جواد (علیه السلام) در نیمه ماه ذى الحجه سال ۲۱۲ هجرى دیده به گیتى گشود. پس از پدر، درخشان ترین و شامخ ترین شخصیت اسلام بود. امام (علیه السلام) معاصر با خلفا و زمامدارانى بود که آنان را محو شدگان مى نامند. معتصم عباسى محو در خونریزى، هارون و واثق پسرش محو در لذت طلبى و جعفر و متوکّل برادر وى، محو در عقده هاى روانى بودند. اسم شریف آن حضرت على و کنیه او ابوالحسن بود و چون در ائمه مکنى به این کنیت بودند به جهت تعیین آن جناب را ابوالحسن الثالث مى گویند. القاب شریفه زیاد و اشهر آنها نقى و هادى است. گاهى آن حضرت را نجیب عالم، فقیه، ناصح، طیب، و مؤ تمن، مى گفتند. چون آن حضرت و فرزندش امام حسن (علیه السلام) در سامرّا سکنى فرمودند و در محله عسکر بدین سبب آن بزرگواران به آن مکان منسوب شدند و «عسکرى» نام گرفتند. آن حضرت در سال ۲۵۴ هجرى (طبق روایات شیعه) به دست پلید معتز، خلیفه عباسى با سم به شهادت رسیده است.(۱) امام هادى (علیه السلام) در ایام خود با هفت تن از خلفاى عباسى: ماءمون، معتصم، واثق، متوکّل، منتصر، مستعین و معتز معاصر بوده است. در عهد معتصم، سال ۲۲۰ بود که پدر بزرگوارش در بغداد با سم شهید شد. حضرتش در مدینه بود و به امر خدا و معرفى امامان گذشته به امامت رسید و به نشر تعالیم دینى مى پرداخت تا زمان متوکّل فرارسید.
متوکّل در سال ۲۴۳ در اثر سعایت هایى که کرده بودند، به یکى از امراى دولت خود ماءموریت داد که آن حضرت را از مدینه به سامرّا – که آن روز پایتخت و عاصمه خلافت بود – جلب کند و نامه اى مهرآمیز با کمال تعظیم (!!) به آن حضرت نوشت و تقاضاى حرکت و ملاقات نمود.(۲) البته پس از ورود آن حضرت به سامرّا، در ظاهر اقداماتى به عمل نیامد. ولى در عین حال آنچه مى توانست در فراهم آوردن وسایل اذیت و هتک آن حضرت کوتاهى نمى کرد و بارها به منظور قتل یا هتک، امام را احضار کرده و به امر وى خانه اش را تفتیش نمودند.
متوکّل در دشمنى با خاندان رسالت در میان خلفاى عباسى نظیر نداشت. به ویژه با حضرت امیرمومنان على علیه السلام دشمن سرسخت بود و آشکارا به حضرتش ناسزا مى گفت و مرد مقلّدى را موظف داشت که در بزم هاى عیش تقلید آن حضرت را درمى آورد و خلیفه مى خندید. وى در سال ۲۳۷ هجرى امر کرد قبه و ضریح حضرت امام حسین (علیه السلام) را در کربلا، هم چنین خانه هاى بسیارى که در اطرافش ساخته بودند، ویران و با زمین یکسان نمودند و دستور داد که آب به حرم امام بستند و زمین قبر مطهر را شخم و زراعت کنند تا به کلى اسم و رسم مزار فراموش شود.(۳)
در زمان متوکّل وضع زندگى سادات علوى – که در حجاز بودند – به مرحله رقت بارى رسیده بود، چنان که زن هاى ایشان هیچ گونه ساتر نداشتند و عده اى از ایشان یک چادر کهنه داشتند که در اوقات نماز آن را به نوبت مى پوشیدند و نماز مى خواندند.(۴) نظیر این فشارها را به سادات علوى – که در مصر بودند – نیز وارد مى ساخت. امام هادى (علیه السلام ) به شکنجه و آزار متوکّل صبر مى فرمود تا آن خلیفه نابه حق در گذشت. و پس از وى، منتصر، مستعین و معتز روى کار آمدند و به دسیسه معتز، آن حضرت مسموم و شهید شد.
اغلب روات و مورخین گویند:« آن حضرت در نیمه ذى حجه سال ۲۱۲ در صریا موضعى در حوالى مدینه – دنیا را به نور خود منور فرمود. بعضى دوم – یا پنجم – رجب را ذکر کرده است.
والده معظمه اش سمانه مغربیه و معروف به سیّده است کهو کانت من القانتات. محدث قمى رحمه الله از جنات الخلود نقل مى نماید که آن مخدره در زهد و تقوى مثل و
مانندى نداشت و بیشتر اوقات روزه بود. شمائل امام هادى (علیه السلام) را این گونه توصیف کرده اند: حضرت متوسط القامه بود، روى سرخ و سفید، چشم هاى فراخ، ابروهاى گشاده و چهره دلنشین داشت، که هر مغمومى که بر روى مبارکش نظر مى کرد، غم او زایل مى گشت و محبوب القلوب و صاحب هیبت بود، و در راه رفتن قدم ها را کوچک مى گذاشت، و پیاده رفتن بر آن حضرت دشوار بود.
نقش خاتم آن حضرت (علیه السلام) الله ربى و هو عصمتى من خلقه بود. انگشتر دیگرى داشت که در آن نقش بودحفظ العهود من اخلاق المعبود. سید بن طاووس (رحمه الله) روایت کرده که جناب عبدالعظیم حسنى گوید:
«حضرت امام محمد تقى (علیه السلام) این حرز را براى پسرش حضرت امام على النقى (علیه السلام) آنگاه که آن حضرت کودک بوده و در گهواره جاى داشت نوشت و او را تعویذ مى کرد و آن حضرت این تعویذ را به اصحاب خود امر مى کرد و آن حرز چنین است:
بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظیم. اللهم رب الملائکه و الروح. تمام این تعویذ در مهج الدعوات آمده است و تسبیح آن حضرت هم این گونه بود:
سبحان من هو دائم لا یسهو، سبحان من هو قائم لا یلهو، سبحان من هو غنى لا یفتقر، سبحان الله و بحمده.(۵)
پی نوشت:
۱-اصول کافى، ج ۱، ص ۴۹۷ – ۵۰۲؛ ارشاد مفید، ص ۳۰۷؛ دلائل الامامه، ص ۲۱۶ – ۲۲۲؛ فصول
المهمه، ص ۲۵۹ – ۲۶۵؛ تذکره الخواص، ص ۳۶۲؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج ۴، ص ۴۰۱ – ۴۲۰.
۲-ارشاد مفید، ص ۳۰۷ – ۳۱۳؛ اصول کافى، ج ۱، ص ۵۰۱؛ فصول المهمّه، ص ۲۶۱؛ تذکره
الخواص، ص ۳۵۹؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج ۴، ص ۴۱۷؛ اثبات الوصیه، ص ۱۷۶؛ تاریخ یعقوبى، ج
۳، ص ۲۱۷.
۳-مقاتل الطالبین، ص ۳۵۹.
۴-مقاتل الطالبین، ص ۳۹۵ و ۳۹۶.
۵-منتهى الآمال، بخش زندگانى امام هادى علیه السلام.