اشاره:
گرایش به شخصیتها در درون هر انسانی هست. ازاین رو بنا بر فرمایش قرآن؛ مردم بر راه و رسم پادشاهان خود حرکت می کنند و تقلید انسان از رهبران، بیش از تقلید از پدر و مادر است. به همین دلیل قرآن اصرار دارد که شخصیتهای واقعی را اولیای خدا معرفی کند و افرادی را هم که با ریخت وپاش خود را مطرح می کنند، به برادران شیطان لقب می دهد. در این نوشته نکوهش تقلید و شخصیت گرایی از دیدگاه احادیث بیان شده است.
در منابع روایی و حدیثی به کسی که خود اهل نظر نیست و نظریه دیگران را بر مبنای تقلید – و نه بر اساس تحقیق و تفحص – می پذیرد، امعه گفته می شود.
در کتاب نهایه ابن اثیر، حدیثی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که آن حضرت می فرماید:
«اغد عالما او متعلما و لاتکن امعه؛ صبح کن، در حالی که یا دانشمند هستی و یا دانشجو؛ ولی امعه نباش. صاحب کتاب النهایه می نویسد: امعه به کسی گفته می شود که صاحب رای و نظر نیست و بدین جهت از هر صاحب نظری پیروی می کند و «ها» در آن برای مبالغه است(۱).
امام علی (علیه السلام) نیز در ضمن اشعاری امعه بودن و تقلید کردن از این و آن را از خویش نفی می کند و می فرماید: من حقایق را با اندیشه و تامل کشف می کنم:
اذا المشکلات تصدین لی – کشفت حقائقها بالنظر
…و لست بامعه فی الرجال – اسائل هذا و ذا ما الخبر
و لکننی مدرب الاصغرین – ابین مع ما مضی ماغبر(۲)
هنگامی که مشکلات نظری برای من پیش آید، نظریه صحیح و مطابق با واقع را به وسیله اندیشه و تامل کشف می کنم… من از مردمانی نیستم که صاحب نظر نیستند تا برای تقلید از دیگران از این و آن بپرسم که چه خبر؛ بلکه من از نظر اندیشه و بیان، فرد با تجربه ای هستم که با مقیاس آن چه گذشته است، آیند ه را پیش بینی می کنم.
بنابراین کسانی که مدعی پیروی از امام علی (علیه السلام) هستند، باید در مسائل نظری و عقیدتی صاحب نظر شوند و خود با تعقل و اندیشه آن را به دست آوردند و پس از تحقیق و تدبر، حق را، در یابند و به آن معتقد و پایبند گردند.
امام صادق (علیه السلام) به یکی از یاران خویش توصیه می کنند که امعه مباش و آن گاه توضیح می دهد که امعه بودن، آن است که: تقول: «انا مع الناس و انا کواحد من الناس(۳)؛ امعه بودن آن است که بگویی: من با مردمم و پیرو آنانم و من همانند یکی از مردمم.(هرچه دیگران گفتند، من هم می گویم و هرچه کردند من هم می کنم).»
در حدیث دیگری امام کاظم (علیه السلام) به یکی از اصحاب خود به نام فضل بن یونس می فرماید:«ابلغ خیرا و قل خیرا و لاتکن امعه(۴)؛هم خیر برسان و هم خیر بگو و امعه مباش.»
کمیل بن زیاد می گوید: امام علی (علیه السلام) دست مرا گرفت و با خود به صحرا برد و در آن جا با آه و اندوه فرمود:
«الناس ثلاثه: فعالم ربانی و متعلم علی سبیل نجاه و همج رعاع، اتباع کل ناعق، یمیلون مع کل ریح، لم یستضیئوا بنور العلم و لم یلجاووا الی رکن و ثیق(۵)؛مردم سه دسته اند: عالم ربانی، آموزنده ای که در راه رستگاری کوشاست و فرومایگانی بی هویت که پی هر بانگی را گیرند و با هر باد به سویی خیزند.نه از روشنی دانش فروغی یافتند و نه به سوی پناه گاهی استوار شتافتند.»
در این تقسیم، مردم جامعه به سه دسته تقسیم یا عالم ربانی اند و یا دانشجو بر راه هایی و یا همج الرعاع یعنی کسانی که به خود اجازه تفکر و تحقیق نمی دهند؛ موجوداتی حقیر و بی ارزش، چون حشرات که متاسفانه اکثریت را تشکیل می دهند(۶).مردمی فاقد استقلال فکری و عقیدتی که حزب بادند و همراه هر بادی، به چپ و راست می غلتند.
پس روح احادیث و روایات وارده از رهبران دینی ما، با تقلید کورکورانه ناسازگار است و به شدت در مقام نکوهش برخاسته است.
آفت و خطر تقلید کورکورانه، آن گاه شدت می یابد که انسان عقاید دینی خود را بر مبنای تقلید از دیگران قرار دهد؛ یعنی در عقاید و باورهای اعتقادی به جای آن که خود تحقیق کند و دینی را برگزیند، به خاطر تقلید از شخصیت های آن دین، به آن مذهب گرایش پیدا کند و در نتیجه اگر روزی آن شخصیت از دین برگشت و تغییر عقیده داد، او نیز از آن دین روی می گرداند و تغیر عقیده می دهد.امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «من دخل هذا الدین بالرجال اخرجه منه الرجال کما ادخلوه فیه و من دخل فیه بالکتاب و السنه زالت الجبال قبل ان یزول(۷)؛آن کس که به واسطه تقلید از شخصیت ها وارد دین شود با تقلید از شخصیت ها نیز از آن خارج می شود و کسی که با کتاب و سنت به دین گرایش یابد، کوه ها از جای خود کنده می شود؛ بیش از آن که عقیده او از او جدا شود.»
همچنین در حدیث دیگری می فرماید: «من عرف دینه من کتاب الله زالت الجبال قبل ان یزول و من دخل فی امر بجهل خرج منه بجهل(۸)؛ کسی که دین خود را از طریق کتاب خدا بشناسد، کوه ها از جای خود کنده می شود؛ بیش از آن که در عقیده اش متزلزل گردد و اما کسی که از روی نادانی وارد امری شود، به نادانی نیز از آن خارج می گردد.»
با مطالعه تاریخ برخی ادیان، در می یابیم که بیماری شخصیت گرایی، بزرگ ترین ضربه را به دین وارد ساخته است.افرادی که به خاطر تقلید از شخصیت ها وارد دین شدند، باز به خاطر پیروی از آنان، از دین گریزان شده اند.
در جنگ جمل یکی از یاران امام علی (علیه السلام) به نام حارث بن حوث، وقتی می نگرد که طرف مقابل عایشه، ام المومنین، است و شخصیت های خویش سابقه ای همانند طلحه و زبیر در رکاب او هستند، نمی تواند باور کند که اینها خطا کارند و بدین جهت نزد امام آمده، می گوید: ای امیرمومنان! تصور نمی کنم که طلحه و زبیر و عایشه بر حق نباشند.
امام (علیه السلام) در جواب وی جمله بسیار جالب و مهمی بیان نمودند که باید همیشه مورد توجه قرار گیرد؛ فرمودند:
«انک ملبوس علیک.ان الحق و الباطل لایعرفان باقدار الرجال، اعرف الحق تعرف اهله و اعرف الباطل تعرف اهله(۹)؛تو سخت در اشتباهی (یا امر بر تو مشتبه شده است)؛ حق و باطل با معیار شخصیت ها شناخته نمی شوند.حق را بشناس، اهل حق را خواهی شناخت باطل را بشناس، اهل باطل را خواهی شناخت.»
این مشکل امروز هم در میان جامعه ما دیده می شود.چه بسا افرادی که هوادار شخصیتی و یا سازمان گروهی شدند و بی تامل و اندیشه دل به آنان بسته، دنبالشان راه افتادند؛ اما همین که شخصیت مورد نظرشان دچار انحراف شد، آنها نیز منحرف شدند.
«ان دین الله لا یعرب بالرجال بل بایه الحق، فاعرف الحق تعرف اهله(۱۰)؛ دین خدا را نمی توان با اشخاص (و با عملکرد آنان) شناخت؛ بلکه با معیار حق می توان شناخت؛ پس حق (معیار را) بشناس در آن صورت اهل آن را و (عمل کنندگان به آن را) خواهی شناخت.»
این تعلیم آگاهی بخش، انسان را برای حفظ ایمان و دین خویش در دژی استوار قرار می دهد؛ چون همیشه مردانی در میان امت اسلامی هستند که به مقام و منصب های بزرگ می رسند و توجه همگان را به خود جلب نموده آدمی به آنان گرایش پیدا می کند و آنان را معیار حق و باطل می پندارد.
انگیزه های تقلید کورکورانه
تقلید کورکورانه (تقلید جاهل از جاهل و یا تقلید عالم از جاهل)، نشانه وابستگی فکری است و این، عوامل و انگیزه های متعددی دارد:
۱.عدم بلوغ فکری
ممکن است کسانی از نظر جسمی بالغ باشند؛ اما تا آخر عمر به بلوغ فکری نرسند؛ به همین دلیل همیشه در زندگی پیرو این و آن شده، چشم بسته به دنبال دیگران باشند و گاه در راه های متضاد حرکت کنند. راه مبارزه با این نوع تقلید بالا بردن سطح فرهنگ جامعه است.
۲.شخصیت زدگی
گاهی انسان، کسی را به عنوان قهرمان شکست ناپذیر پنداشته و در برابر حرکات و رفتار او، هیچ حق اظهار نظری بر نمی تابد و چشم و گوش بسته به دنبال وی حرکت می کند و گاهی به طور ناخودآگاه، هواخواه برخی از هنر پیشه ها، خواننده ها و یا ورزشکاران می شوند و به دنبال آنان می شتابند.
۳.علاقه شدید به نیاکان و پیشینیان
عشق به بزرگان و شخصیت ها همیشه در تاریخ به چشم می خورد و آنها مدل و الگو قرار گرفته، از تجربیات و افکار آنها استفاده شده، اساس تمدن های بعد و موفقیت های بعدی می گردد، اما اگر این عشق، فکری را از تلاش و تکاپو باز دارد و انسان را محدود کند، به گونه ای که نتواند حتی در کوچک ترین مراحل زندگی تصمیم بگیرد و از عقلش بهره ببرد، مانع بزرگی برای رشد فکری او خواهد شد.راز عدم پیروی بسیاری از انسان ها از پیامبران در همین جا نهفته است و علت و عقب ماندگی بسیاری از جامعه ها را باید در عشق های کور، باز دارنده و تعصب آمیز افراد نسبت به گذشتگان و بزرگانی جست و جو کرد که بر اندیشه های آنان حکومت می کنند.
قرآن کریم از زبان کفاری که به بیماری شخصیت زدگی و تقلید از نیاکان دچار شده بودند، نقل می کند که آنها در روز رستاخیز اعتراف خواهند کرد که بر اثر اطاعت بی چون و چرا از شخصیت های بزرگ قوم خود، به ضلالت و گمراهی کشانده شده بودند: «و قالوا ربناانا اطعنا سادتنا و کبراءنا فاضلونا السبیلا(۱۱)؛ و گویند: پروردگارا! ما مهتران و بزرگان خود را فرمان بردیم؛ پس ما را گمراه کردند.»
۴.گروه گرایی یا تعصب های قومی
این گونه گرایش ها نیز موجب می شود که انسان، چشم و گوش بسته به دنبال گروه، حزب، قبیله و دار و دسته خود حرکت کند و هر چه آنها گویند، تکرار نموده، هرگز به حوزه تجزیه و تحلیل مسائل و استقلال در تفکر وارد نشود و با این تقلید کور و تعصب آمیز، در میان افکار حزب و گروه مورد علاقه اش محصور بماند.
آری، روزگار انسان مقلد، مانند روزگار همان مرد سرگردان در قبرستان است که عطار در وصف حالش چنین سروده است:
مگر مردی ز مردان طلبکار – به گرد گور مردان گشت بسیار
شبی می گشت خوش خوش گرد خاکی – به گوش او رسید آواز پاکی
تا کی گور مردان را پرستی – به گرد کار مردان گرد و رستی
پی نوشت:
۱. الامعه بکسر الهمزه و تشدید المیم: الذی لا رای له فهو یتابع کل احد علی رایه، و الهاء فیه للمبالغه و یقال فیه امع ایضا… و قیل هو الذی یقول لکل احدنا معک.منه حدیث ابن مسعمد – رضی الله عنه لا یکونن احدکم امعه قیل و ما الامعه؟قال: الذی یقول انا مع الناس (النهایه، ج ۱، ص ۶۷.)
۲. بحار الانوار، ج ۲، ص ۶۰.
۳. همان، ج ۲، ص ۸۲.
۴. بحار الانوار، ج ۷۸، ص ۳۲۵.
۵. نهج البلاغه، حکمت ۱۴۷، ص ۳۸۷.
۶. ابن اثیر در النهایه می نویسد: فی حدیث سایر الناس همج رعاع المهج: رذاله الناس و المهج: ذباب صغیر یستقط علی وجود الغنم و الحمیر و قیل هو البعوص فشبه به رعاع الناس
۷. بحار الانوار، ج ۲۳، ص ۱۳.
۸. همان، ج ۲، ص ۱۰۵.
۹. محمد باقر محمودی، نهج السعاده، ج ۱، ص ۲۹۸؛ در نهج البلاغه، حکمت ۲۶۲ آمده است: ارتانی اظن اصحاب الجمل کانوا علی ضلاله؛ چنین پنداری که من اصحاب جمل را گمراه می دانم؟فقال (علیه السلام) یا حارث انک نظرت تحتک و لم تنظر فوقک فحرت انک لم تعرف الحق فتعرف اهله و لم تعرف الباطل فتعرف من اتاه حارث تو کوتاه بینانه نگرستی؛ مه عمیق و زیرکانه و سرگردان ماندی.تو حق را نشناخته ای تا بدانی اهل حق چه کسانند و نه باطل را تا بدانی پیروان آن آن چه مردمانند.
۱۰. بحار الانوار، ج ۶۸، ص ۱۲۰.
۱۱. احزاب (۳۳) آیه ۶۷.
منبع: عوامل و ریشه های دین گریزی
نویسنده : علی شکوهی