- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
یکی از مسائلی که در اسلام بین شیعه و سنی تفاوت دارد مسئله اجتهاد است. این مسئله بعد از رحلت پیامبر اسلام و در میان اهل سنت درباره اعمال و رفتار صحابه به کار برده شده است. در این نوشته فرق اجتهاد اهل سنت با اجتهاد شیعه بعد از بیان مطالب زیر روشن می گردد:
۱. یک نوع اجتهاد در مذهب اهل سنت مورد پذیرش قرار گرفته است که به وسیله آن رفتار و اعمال برخی از صحابه را در صدر اسلام و در برخی موارد در برابر نصوص مورد توجیه قرار می دهند. البته آنان این نوع اجتهاد را فقط حق صحابه رسول خدا می دانند و فقط خطاهای آشکار و روشن آنان را از این طریق مورد تایید قرار داده و آنان را از جرم و جنایتی که انجام داده اند تبرئه میکنند و تازه برای آنان ثوابی هم در برابر کار خطا و حتی جنایت شان قائل هستند! آنان می گویند صحابه در مسائل فقهی در زمان حیات رسول خدا (صلیالله علیه و آله) اجتهاد می کردند و پیامبر(صلیالله علیه وآله) هم آنان را از این کار منع نمیکرد[۱] آنان میگویند صحابه اجتهادهای زیادی انجام داده به خصوص در باب تعیین خلافت و امامت مانند اجتهاد صحابه در باره ابوبکر که او نسبت به سایر صحابه برای امامت سزاوارتر است و نیز اجتهاد ابوبکر درباره خلافت عمر که او را به خلافت برگزید.[۲]
هر چند ممکن است برخی از مسائلی که از طرف صحابه مورد اجتهاد قرار گرفته است از مسائل فقهی باشند لکن مسئله خلافت و امامت که بیشتر در معرض اجتهاد برخی صحابه قرار گرفته، از مسائل فقهی به شمار نمی آید و چون آنان برای تصاحب منصب امامت مرتکب اموری شده اند، اهل سنت امامت را از مسائل فقهی شمرده تا رفتار و گفتار آنان قابل توجیه گردد.
مهمترین مسئله ای که اجتهاد صحابه را در برابر نص رسول خدا نشان می دهد اجتهاد عمر است. اهل سنت به این باوراند که هنگامی که پیامبر اسلام (صلیالله علیه و آله) دستور دادند که قلم و کاغذ بیاورند تا چیزی بنویسند که امتش را از گمراهی نجات دهد، این سخن عمر را که در برابر دستور رسول خدا گفت: «درد و مریضی بر رسول خدا غلبه کرده و کتاب خدا ما را کفایت می کند»، یک نوع اجتهاد می دانند و آن را دلیل بر فقه و فضلیت و دقت نظر عمر می گیرند و میگویند او با اجتهاد به دست آورد که اگر پیامبر (صلیالله علیه و آله) چیزی می نوشت ممکن بود مردم از انجام آن عاجز بمانند و مستحق عقوبت گردند؛ زیرا چیزی که نص باشد اجتهاد در آن راه ندارد و عمر با این اجتهاد خود توانست مردم را از عقوبت نجات دهد و نگذاشت رسول خدا نامه اش را بنویسد و افزون بر آن قصد عمر در این کار راحتی رسول خدا بود که در حال مریضی نوشتن نامه او را به زحمت نیاندازد.[۳]
ملاحظه می شود که این نوع اجتهاد جز برای پوشاندن خطای عمر و تمرد او از دستور خدا هیچ توجیه دیگری ندارد. از طرف دیگر دستور روشن رسول خدا (صلیالله علیه و آله) نمی تواند موضوع اجتهاد قرار بگیرد چون آن حضرت فرمود دوات و لوح برایم بیاورید که نامه و وصیتی برای تان بنویسم که شما را از گمراهی نجات دهد و این سخن نیازی به اجتهاد ندارد بلکه باید عمر می گذاشت تا قلم و کاغذ را می آوردند و پس از آن که پیامبر چیزی مینوشت اگر در نامهاش ابهام وجود می داشت، عمر در نوشته آن حضرت اجتهاد میکرد. ثانیا اگر واقعا عمر به خاطر این اجتهاد نمود که ممکن بود پیامبر تکلیفی به عهده امت بگذارد که خارج از توان مردم باشد، این یک توهین صریح به ساحت مقدس رسول خدا است و آن حضرت با این سخن عمر العیاذ بالله به نادانی محکوم شده است و عمر در فقه و فضیلت بر آن حضرت برتری داده شده است. این حدیث اشکالات متعددی را بر رفتار عمر در برابر رسول خدا (صلیالله علیه و آله) ثابت می کند که در جای خود مطرح شده و اهل سنت به همین علت مسئله اجتهاد را در کنار راههای دیگر برای دفاع از عمر قرار داده اند.
در همین راستا اهل سنت در جریان جنگ صفین بین معاویه و امام علی (علیهالسلام) کار معاویه را بر اجتهاد حمل میکنند و در این میان علی (علیهالسلام) را مصیب دانسته و معاویه را مجتهد مخطئ می دانند و میگویند معاویه به علت تاخیر امام علی (علیهالسلام) در امر قصاص قاتلین عثمان، به این گمان بود که او از خلافت خلع شده است و با همین اجتهاد با او جنگید[۴]
اهل سنت این جنایت و کشتار مسلمین در جنگ صفین توسط معاویه را بر اجتهاد او حمل می کنند و نه تنها او را مستحق عقوبت نمی دانند بلکه او را در این کار به علت اجتهادی که کرده مستحق ثواب می دانند.
شیعه امامیه هیچگاه چنین اجتهادی را جایز ندانسته و خطاهای های عمدی و جنایات صحابه را با اجتهاد توجیه نمی کند بلکه آنان را در صورت عدم توبه مستحق عقوبت می داند.
۲. در حوزه احکام فقهی اجتهاد از نظر علمای علم اصول بر دو نوع است. «اجتهاد مطلق» و «اجتهاد در مذهب خاص». مثلا هرگاه فردی در چارچوب مسلک فقهی ابوحنیفه اجتهاد کند و نظر او را در مسئله ای به دست آورد، این عمل را اجتهاد در مذهب می نامند. ولی هر گاه مجتهد به مسلک فرد معینی در فقه مقید نبوده و سعی خود را معطوف به فهم حکم خدا از ادله شرعی (خواه با مسلکی موافق باشد یا مخالف) به آن اجتهاد مطلق میگویند. متاسفانه باب اجتهاد مطلق از سال ۶۶۵ هجری به روی علمای اهل سنت بسته شد و اجتهاد در چارچوب مذاهب فقهی معین (حنفی، شافعی، مالکی، و حنبلی) محصور ماند. اما اجتهاد فقهای شیعه بر مبنای کتاب و سنت و اجماع و عقل به جز از ادله شرعی ، قید و بندی دیگری ندارد و لذا علمای این مذهب در پرتو این اجتهاد زنده و مستمر، فقه جامع و سازگار با نیازهای گوناگون و متحول بشری پدید آورده و گنجینه علمی عظیمی را فراهم ساخته اند.[۵]
بنابراین فرق دیگر اجتهاد اهل سنت با شیعه روشن گردید یعنی اهل سنت در احکام فقهی فقط در حوزه مذهب شان اجتهاد می کنند و نظر رئیس مذهب شان را به دست می آورند اما شیعه هیچ قیدی را در اجتهاد احکام فقهی نمی پذیرد و برای به دست آوردن حکم خدا اجتهاد می کند.
۳. فرق دیگر اجتهاد اهل سنت با اجتهاد شیعه در حوزه احکام فقهی در این است که اهل سنت تمام مجتهدین را مصیب می دانند یعنی هر حکمی را که با اجتهاد به دست آورد آن حکم خدا خواهد بود و خطایی در این میان در کار نیست. پس بر این مبنا یک ثواب و دو ثواب قابل تصور نخواهد بود. اما شیعه و برخی قلیلی از اهل سنت مجتهد را مصیب نمی دانند بلکه حکمی را که با اجتهاد به دست می آورد ممکن است در واقع خطا باشد و حکم خدا نباشد و ممکن است صواب و حکم خدا باشد لکن در عین حال خطا بودن آن محرز نیست و الا حکم او باطل خواهد بود. و فقط در این صورت است که مجتهدی که ممکن است حکم استنباطی او در واقع خطا باشد مستحق ثواب است و مجتهد مصیب دارای دو ثواب می باشد.
بنابراین اهل سنت بر اجتهاد نوع اول که در مسائل اعتقادی و انتخاب خلافت و اعمال و کردار ناشایست و مخالف دستورات اسلامی از طرف صحابه صادر شده است بیشتر توجه دارد و یک ثواب را برای آن عده از صحابه ای که اشتباه شان محرز و اعمال شان جنایت آمیز بوده قائل هستند.
اما گمراه شدن مردم به وسیله اجتهاد علما در حوزه فقه و احکام قابل تحقق نمی باشد. بلی اگر بر طبق شرایطی که در اجتهاد لازم می باشد انجام نگرفته باشد و مردم بر طبق چنین اجتهادی عمل بکند فقط موجب ابطال عمل آنان گردیده و حداکثر کار او گناه محسوب خواهد شد ولی اسلام پیروی از این نوع مجتهد را جایز نمی داند. آنچه که موجب گمراهی می شود اجتهاد نوع اول است که خطای آن همیشه محرز بوده و در برابر حق قد علم می کند چنانچه که معاویه بنا به گفته اهل سنت بر اساس اجتهاد با علی (علیهالسلام) جنگید و باعث کشته شدن بسیاری از مسلمین گردید و با وجود اینکه او در این کارش به باطل رفته اهل سنت از او حمایت می کنند و او را گناهکار نمی دانند بلکه حتی امروز از او پیروی می کنند و او را امیرالمؤمنین می پندارند. و بالاتر از این، اجتهاد عمر در برابر سخن روشن پیامبر خدا (صلیالله علیه و آله) که باعث انحراف امامت از مسیر اصلی گردید موجب گمراهی عده ای زیادی از مسلمانان شده و باعث گردیده مسلمانان به فرقه های متعدد تقسیم شوند.
پی نوشت:
[۱]. شنقیطی، محمد الامین بن محمد، اضواءالبیان، بیروت، دارالفکر للطباعه و النشر، ۱۴۱۵ق، ج۴، ص۱۹۴.
[۲]. همان، ص۱۹۵.
[۳]. ر.ک: نووی، ابو ذکریا بن شرف، شرح النووی علی صحیح مسلم، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۳۹۲ق، ج۱۱، ص۹۰.
[۴]. غزنوی، جمال الدین احمد بن محمد، اصول الدین، بیروت، دارالبشایر الاسلامیه، چاپ اول، ۱۴۱۹ق، ص۲۹۴ و ۲۹۵.
[۵]. سبحانی، جعفر، منشور عقاید امامیه، قم، موسسه امام صادق(ع)، چاپ پنجم، ۱۳۸۸ش، ص۲۶۵ و ۲۶۶.