- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 12 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
بدون شک، از حماسى ترین و ماندنى ترین نقشهایى که در قیام جاودانه حضرت سیدالشهدا(ع) رقم زده شد، صحنه هایى بود که بانوان ارجمند و شجاع و مجاهد، در این عرصه آفریدند. پیشتر نیز یک بار در این باره نوشته ایم. و اینک آنچه به مناسبت ایام بزرگداشت نهضت خونین کربلا و تحکیم پیوند با این حرکت سرنوشت ساز،
تنها پناه مسلم(ع) در کوفه
در بررسى قیام عاشورا به ترتیب تقدم زمانى، وقایع سخن را از داستان تلخ تنهایى ناگهانى مسلم بن عقیل(ع) در شهرى که ساعتى قبل پر از یاران او بود آغاز مى کنیم.
با ورود مسلم به کوفه با عنوان نماینده امام(ع)، بسیارى از مردم شهر با او بیعت کردند که برخى رقم را تا چهل هزار ذکر کرده اند.(۱) اما آمدن ابن زیاد با آن شهرت ظلم و جنایت به کوفه به عنوان والى، مسیر جریانات را به کلى عوض کرد تا آنجا که تهدیدها و تطمیع ها و دسیسه هاى او باعث شد که از چهار هزار نفرى که به همراه مسلم قصر را محاصره کرده بودند تا نماز مغرب جز سى نفر باقى نماند و پس از نماز حتى یک نفر هم با او نبود. هنگام نماز عشا منادیان ابن زیاد در شهر جار زدند که هر که براى نماز عشا به مسجد نیاید خونش هدر است و این شد که مسجدى که چهل هزار جمعیت را در خود جا مى داد از مردم پر شده و نماز عشا به امامت ابن زیاد برگزار شد. در این موقعیت، در شهرى که از بیم جان و هراس مال و فرزند در نیم روز از محاصره قصر ابن زیاد به نماز جماعت پشت سر او تغییر جهت مى دهد، در میان مردان بى وفایى که ناگهان این طور مسلم(ع) را تنها مى گذارند و از یاد مى برند تنها یک زن است که حرمت ولایت را پاس داشته و مردانه و بدون هراس از دشمن خونریز و غدار نماینده امام خویش را در خانه پناه مى دهد و این زن رشید مومن (طوعه) است. نکته قابل توجه اینکه (طوعه) سالیان متمادى کنیز اشعث بن قیس از معروفترین منافقین عهد حضرت على(ع)، بوده است و در محیط نفاق و مخالفت با خاندان ولایت زیسته است. از سوى دیگر، فرزندش بلال که در همان زمان با او در آن خانه زندگى مى کند از یاران ابن زیاد است اما این واقعیات هیچ کدام در قلب پاک او که مسیر هدایت ولایت را یافته است تإثیرى نمى کند و او در آن شرایط بحرانى و حساس مسلم(ع) را به خانه مى پذیرد و مخفى مى کند. هنگامى هم که پسرش بلال خیانت مى کند و محل اختفاى مسلم(ع) را به مإمورین نشان مى دهد طوعه به حمایت از مسلم(ع) برمى خیزد. وقتى مإمورین را مى بیند که از پشت، قصد حمله دارند او را خبر مى کند
آیا ما شایستگى خدمت نداریم؟!
اگر باز با همان ترتیب وقایع زمانى با عاشورا جلو بیاییم، به مرحله آمادگى براى شرکت در واقعه جانسوز کربلا مى رسیم. در این مرحله است که زنانى که از شور عشق به ولایت و حقیقت لبریزند حماسه مىآفرینند. زنانى که باید به خاطر طبیعت لطیف زنانگى و عواطف خانوادگى شان، خود و خانواده خود را از این معرکه خونین و مصیبتهایى که در پیش است جدا کنند و بگریزند به خاطر عمق اعتقاد و عشقشان به ولایت نه تنها شوهران و فرزندانشان را به ماندن در کنار امام(ع) مى خوانند که خود نیز مى مانند تا شاید تسلى بخش خاندان مصیبت دیده امام(ع) باشند.
هنگامى که امام حسین(ع) به اصحاب خود اذن برگشت دادند فرمودند: هر که عیالش همراه او است همین امشب او را به مإمن امنى برساند که فردا من کشته خواهم شد و عیالات من به اسیرى مى روند. پس از این صحبتهاى امام(ع) بود که على بن مظهر(ع) یکى از اصحاب امام(ع) به خیمه خود رفت تا سخن امام(ع) را بازگو کند. اما همسرش از شنیدن سخنان امام گریست وگفت: اى على! در باره من انصاف ندارى. تو خود مى خواهى داخل بهشت شوى و من بروم. على به خدمت امام(ع) برگشت و گفت که همسرم حاضر نیست که من او را به مإمن امنى برسانم. هنوز امام(ع) جوابى نگفته بودند که صداى آن زن بلند شد که: یا بن الزهرإ! إ لسنا قابلا لخدمه بناتک و اخواتک؟(۳) اى فرزند زهرا(س)، آیا ما قابلیت این را که به دخترانت و خواهران خدمت کنیم را نداریم؟ این جمله مخلصانه و صادقانه این زن بود که سبب شد تا حضرت اجازه دهند زنانى
(قمر)، خورشیدى که درخشید
از زنان دیگرى که در این راستا مى توان از آنان نام برد، همسر عبدالله بن عمیر کلبى و همسر زبیر هستند.
هنگامى که عبدالله بن عمیر کلبى تصمیم خود را بر پیوستن به امام(ع) با همسرش قمر در میان گذاشت همسرش گفت: چه فکر خوبى کردى. خدا ترا هدایت کند، مرا هم همراه خویش ببر.(۴) و آنگاه هر دو از کوفه به سوى کربلا رهسپار شدند.
در روز عاشورا، وقتى شمر بن ذى الجوشن به سمت چپ لشگر امام(ع) حمله کرد عبدالله به دفاع از سپاه پرداخت و ۱۹ سوار و دوازده پیاده را کشت. ولى در همین هنگام فردى از لشگر دشمن به او حمله کرد و دست راست او را قطع کرد و دیگرى پایش را.
قمر همسر او که از دور صحنه را تماشا مى کرد عمود خیمه را کنده و همین طور که این جملات را به عبدالله مى گفت به لشگر دشمن حمله کرد:
فداک ابى و امى قاتل دون الطیبین ذریه محمد: پدر و مادرم به فدایت، در راه خاندان پاک پیامبر(ص) به نبرد ادامه بده.
عبدالله به او امر کرد که بازگردد. قمر گفت:
رهایت نمى کنم تا من نیز کشته شوم. آن گاه امام(ع) خود به او فرمودند:
(جزیتم من اهل بیت خیرا; ارجعى رحمک الله الى النسإ فاجلسنى معهن) خداوند به شما جزاى خیر بدهد. خداوند تو را رحمت کند به سوى زنان بازگرد و با آنان باش. سپس دشمن، ناجوانمردانه عبدالله را به شهادت رساند. قمر بر سر جنازه همسر آمد و در حالى که خونها راازچهره اش پاک مى کردگفت:
(هنیئا لک الجنه. اسئل الله الذى رزقک الجنه ان یصحبنى معک) بهشت بر تو گوارا باد. از خداوند مى خواهم تا مرا با تو در بهشت همنشین گرداند.
شمر که شاهد ماجرا بود به غلامش دستور داد که سرش را با عمود بکوب و بدین گونه
مادرم مرا فرستاده است
نمونه دیگر از این گروه، همسر مسلم بن عوسجه مى باشد. مسلم، از بهترین شیعیان کوفه بود و نقش فعالى در تهییج اهل کوفه براى یارى امام(ع) و مسلم بن عقیل(ع) ایفا نمود. با شنیدن خبر نزدیک شدن کاروان امام(ع) به کوفه، با وجود مإمورین فراوانى که ابن زیاد براى کنترل راه هاى کوفه گمارده بود تا مانع پیوستن افراد به امام(ع) شود مسلم(ع) فورا از کوفه خارج شده و به سوى آن حضرت مى شتابد.
همسرش نیز درنگ را جایز ندانسته و به همراه فرزندش خلف، همراه او به امام(ع) و خاندانشان مى پیوندد.
این بانوى بزرگوار، پس از آنکه ناظر شهادت دردناک همسرش مى شود شهادت یک عزیز را در راه مولا باز هم ناچیز مى داند و چون خود نمى تواند جان نثار ولى خدا کند فرزندش را به مسلخ عشق مى فرستد. او مى داند که براى مادر نظاره شهادت فرزند دردآورتر از دادن جان خویش است. او مى داند که در این راه هر چه بیشتر از علقه هاى خویش بگذرد رسم ولایت را بهتر به جا آورده است. لذا، رو به فرزند خود خلف مى کند و مى گوید:
(یا بنى! اختر نصره ابن بنت النبى(ص) على سلامه نفسک و ان اخترت سلامتک لن ارضى عنک). فرزندم برخیز و فرزند دختر پیامبر را یارى کن و یارى او را بر سلامت خویش ترجیح ده و بدان که اگر سلامت خویش را بر نصرت او گزینى، هرگز از تو راضى نخواهم شد.
خلف برخاسته و از امام(ع) اجازه نبرد مى گیرد آن حضرت مى فرمایند: اگر به جنگ با دشمن روى و کشته شوى مادرت در بیابانها تنها و غریب مى ماند.
خلف پاسخ مى دهد که: مادرم خود مرا به رزم با دشمنانت فرستاده است. آن گاه حضرت اجازه مى فرمایند. حماسه این مادر در همین جا تمام نمى شود بلکه براى آنکه مبادا سختى جنگ روحیه فرزند را تضعیف کند پشت سر او که رو به میدان حرکت مى کند فریاد مى زند:
فرزندم! بشارت باد تو را به آب گواراى کوثر که به زودى خواهى نوشید. خلف، پس از کشتن چندین تن به شهادت مى رسد. دشمن، سر او را جدا کرده و به سوى مادر پرتاب مى کند و مادر با روحى بزرگ که پیداست از چشمه ولایت جرعه نوشیده است رو به سر جداشده مى کند و مى گوید: چه نیکو عمل کردى اى مایه خرمى دل و اى روشنى دیدگان من!
شریک رنج اهل بیت(ع)
یکى از زنان دیگرى که در قیام امام حسین(ع) به پشتیبانى مولا و خاندان او مى شتابد تا شریک رنج اهل بیت حضرت باشد، کبشه است.
کبشه، مادر سلیمان، نماینده امام حسین(ع) در بصره بود که مإموریت داشت تا پیام آن حضرت را به ۷ تن از بزرگان شیعه در بصره برساند. ولى ابن زیاد به نحوى او را پیدا مى کند و کشته و به دار مىآویزد. مادر سلیمان، على رغم داغ تازه اى که بر دلش دارد خود را به کربلا مى رساند و پس از عاشورا در زمره اسرإ، همسفر خاندان امامت مى گردد.(۵)
مادرم، آیا راضى شدى؟
کربلا، تجلى گاه همه ایمانها و عشقها و خلوصهاى نهفته است. آنها که با امام آمده اند و با امام مانده اند زن و مردشان ایمان و صبر و خلوص مجسم اند. آن که مى تواند جان ببخشد مى ماند که جانش را به معامله بگذارد. آن که فرزند دارد فرزندش را و آن که هیچ مى آید که تنها همراه اهل خیمه ها بر مصیبتها گریه کند و همدردشان باشد.
وقتى گروهى از اصحاب شهید شدند مادر وهب بن حباب رو به او کرد و گفت:
(قم یا بنى و انصر ابن بنت رسول الله)، فرزندم، برخیز و پسر دختر پیامبر را یارى کن.
جواب فرزند چنین مادرى واضح است که چه بود: مادرم، چنین خواهم کرد و در این راه کوتاهى نمى نمایم. آن گاه به سوى میدان به راه افتاد. پس از مدتى جنگ به نزد مادر بازگشت و گفت: مادرم آیا از من راضى شدى؟
و مادر بى آنکه به عاطفه مادرى اش اجازه غلبه بر عشق به ولى خدا را بدهد پاسخ داد:
(مارضیت او تقتل بین یدى ابن بنت رسول الله)، هرگز از تو راضى نخواهم شد تا آنکه در پیش قدوم مبارک امام(ع) به شهادت برسى.
همسر وهب که سخت به او علاقه مند بود تاب نیاورده و گفت: ترا به خدا مرا داغدار نساز.
مادر وهب از خوف آنکه مبادا کلام زن اراده فرزندش را سست نماید گفت:
(لا تسمع قولها و ارجع فقاتل بین یدى ابن بنت رسول الله لیکون غدا شفیعک عند ربک) فرزندم به شکوه همسرت گوش مسپار.
بازگرد و در حمایت از امام، جان خود را فدا کن تا فرداى قیامت نزد پروردگارت شفیع تو گردد.
فریاد مادر، آخرین علقه هاى دنیوى را از دل فرزند قطع مى کند و او باز مى گردد و آن قدر مى جنگد تا دشمن دو دستش را قطع مى کند. اینجاست که همسرش نیز نام خود را جزو حماسه سازان عاشورا ثبت مى کند و عاطفه همسرى خود را در پیشگاه عشق به ولایت قربانى مى نماید و فریاد مى زند:
(فداک ابى و امى قاتل دون الطیبین حرم رسول الله)، وهب، پدر و مادرم فدایت باد.
براى حمایت از پاکان حرم رسول خدا بجنگ.
وهب به او مى گوید که به خیمه ها باز گردد ولى او پاسخ مى دهد که باز نمى گردم تا در کنار تو، من هم کشته شوم. امام که صحنه را چنین مى بینند مى فرمایند:
(جزیتم من اهل بیت خیرا ارجعى الى النسإ رحمک الله). خداوند، به شما پاداش نیکو بدهد. رحمت خدا بر تو باد به سوى زنان بازگرد.
همسر وهب پس از فرمایش حضرت بازمى گردد و وهب کشته مى شود. مادر وهب که شهادت فرزند را از دور نظاره گر است عمود خیمه را کنده و به سوى دشمن حمله مى کند.
سر فرزند به سوى دشمن
نمونه دیگر، (بحریه) مادر عمرو بن جناده است که او نیز پس از شهادت جناده خود، پسرش عمرو را که تنها ۱۱ سال سن داشت امر به رفتن به میدان و حمایت از امام مى کند.
وقتى پس از شهادت او، دشمن سرش را به سوى مادر پرتاب مى کند بحریه این سر بریده خونآلود را به سینه مى چسباند و بى هیچ شکوه و ناله و شیونى که سزاوار آن لحظه است تنها مى گوید: آفرین بر تو پسرم! اى شادى قلبم و اى نور دیدگانم! بعد، آن چنان این سر را به فشار به سوى سینه مردى از سپاه دشمن پرتاب مى کند که او در دم مى میرد. آن گاه باز از پاى ننشسته عمود خیمه را مى کند و در حالى که این رجز را مى خواند به سوى دشمن حمله مى برد: (انى عجوز سیدى ضعیفه) خاویه بالیه نحیفه اضربکم بضربه عنیفه دون بنى الفاطمه الشریفه من زنى، ضعیف و لاغر و ناتوانم که در حمایت از فرزند فاطمه با شما مى جنگم.
بعد همین طور با رجزخوانى با همان عمود خیمه دو مرد از سپاه دشمن را به قتل رسانید.
تا اینکه امام(ع) خود مانع شده به او دستور بازگشت به خیمه ها را دادند.
توجه به بیتهایى که این زن هنگام مبارزه مى خواند خود بهترین گواه عظمت او است.
او که همسر عزیز خویش را در راه مولا فدا نموده، خود اسماعیلش را تا مذبح بدرقه مى کند تا قربانى امام کند و بعد در این ابیاتى که پس از شهادت دو فرزندش مى خواند، حتى نامى از قربانیان به زبان نمىآورد. بلکه با خلوصى که تنها مى تواند نتیجه علقه کامل به ولایت باشد تنها نام فرزندان فاطمه(س) بر زبان او جارى است. حرفى از انتقام خون عزیزانش در این شعر نیست. آنچه هست حمایت از فرزند فاطمه(س) است.
نمونه دیگرى از این مادران مخلص، حسنیه از کنیزان امام حسین(ع) است که شاهد شهادت فرزندش، منسجح در کربلا است.
آشیانه عصمت
بعد از این نام و یاد کوتاهى که از زنان و مادران اصحاب امام در کربلا آوردیم به صاحبان اصلى عزا، به داغدارترین گروه که خود اهل بیت و خاندان بنى هاشم باشند مى رسیم. خاندانى که در قربانى کردن عزیزان در راه امام نیز گوى سبقت را از دیگران ربودند. امام رضا(ع) فرمودند:
(ان کنت باکیا لشى فابک للحسین بن على بن ابى طالب فانه ذبح کما یذبح الکبش و قتل معه من اهل بیته ثمانیه عشر رجلا ما لهم فى الارض شبیهون). اگر براى کسى گریه مى کنى براى حسین بن على(ع) گریه کن. چرا که او را همانند گوسفندى که سر مى برند کشتند و همراه او هجده مرد از خاندانش را که در زمین احدى در شرافت شبیه آنان نبود به قتل رساندند.
روشن است که افراد هر چه وارسته تر و بزرگوارترند مطمئنا علقه ها و علاقه هاى خانواده به آنان قویتر است و رنج شهادت آنان، عظیمتر. صبر، بر شهادت جوان محبوبى چون على اکبر(ع) که کوه طاقت حسین(ع) را فرو مى ریزد و حتى او را به ناله وا مى دارد که گوید:
بعد از تو خاک بر سر دنیا، صبر معمولى بر کشته شدن یک عزیز نیست. صبر بر شهادت عزیزترین عزیزان است و به همان نسبت سنگین تر و دشوارتر. آنچه عمه ها و خواهران او در خیمه ها باید تحمل کنند یک مصیبت معمولى نیست. مصیبتى است که حسین(ع) یعنى آن صبر مجسم را از حال برده است:
غریبان را دل از بهر تو خون است دل خویشان نمى دانم که چون است چرا که او کسى است که امام مى گوید: (هر گاه دلتنگ وجود پیامبر(ص) مى گشتیم به چهره او مى نگریستیم.) سکینه، دختر امام حسین(ع) شاهد شهادت همسر عقدکرده اش عبدالله بن حسن و نیز شهادت پدر و دو برادر و شش عمو و سه عموزاده مى باشد. سکینه، آن کسى است که امام حسین(ع) در وصف او مى فرمایند:
(سکینه مستغرقه فى الله) فاطمه بنت الحسن نیز نظاره گر شهادت سه برادر، هفت عمو، دو عموزاده، و ناظر بیمارى شدید همسر خویش، امام سجاد(ع) و رنج عطش شدید و گرسنگى و آزار فرزند کوچکش امام باقر(ع) مى باشد. فاطمه بنت الحسن در فضیلت به گونه اى است که امام صادق(ع) در وصف او مى فرمایند:
(کانت صدیقه لم تدرک فى آل الحسن امرإه مثلها): او زن صدیقه اى بود که در خاندان امام حسن زنى چون او یافت نمى شد.
ام کلثوم، دختر حضرت على و فاطمه(سلام الله علیهما) زن دیگرى است که ناظر شهادت هفت برادر و پنج برادرزاده مى باشد.
صبر آنان در عاشورا، هر چند بسیار باشکوه است ولى تحمل آزار وحشیانه دشمن در اسارت و شکوه اعتراض این خاندان به رفتار جابرانه دشمن و جهل و خموشى مرگبار امت، خود حماسه اى دیگر است که بدان خواهیم پرداخت.
جفا خواهد بود اگر نامى از اسمإ و ام البنین در این میان برده نشود. آنان هر چند در کربلا حضور نداشتند، ولى حمایت باشکوه آنان از قیام امام(ع) خود عظمتى دارد.
اسماء دختر عقیل، در ماجراى قیام امام حسین(ع) چهار برادر (مسلم، جعفر، عبدالرحمن، عبدالله و سه برادرزاده اش (محمد و عبدالله فرزندان مسلم بن عقیل و محمد فرزند ابى اسعد بن عقیل) به شهادت مى رسند و او مقاوم و نستوه اشعارى سروده با کلام حماسى خود بیدارگر امت مى گردد. ام البنین زنى است که شجاعت را از پدران خود به ارث برده و به همین جهت حضرت على(ع) زمانى که قصد ازدواج با شیرزنى دارند تا بتواند در ایفاى نقش مادرى خود، مردانى شجاع بپرورد، با او ازدواج مى نمایند. خداوند به او چهار فرزند عطا مى نماید که هنگام حرکت امام حسین(ع) به سوى کوفه، هر چهار پسر خود را براى حمایت از آن حضرت به همراه ایشان مى فرستد.
این چهار برادر، جان خود را در طبق اخلاص نهاده و در حمایت از امام(ع) به شهادت مى رسند و در یک بعدازظهر، ام البنین لایق مقام پرافتخار مادر چهار شهید مى گردد.
در عظمت ولایت مدارى او همین بس که وقتى خبر شهادت فرزندانش را به او مى دهند بدن تإخیر مى پرسد: برایم بگویید که امام و مولایم حسین چگونه است و وقتى که از شهادت امام حسین(ع) باخبر مى گردد ضجه مى زند که:
اولادى و من تحت الخضرإ کلهم فدإ لابى عبدالله الحسین(ع) فرزندان من و همه آدمیان، قربان امام(ع) باد.(۶) در نهایت در وصف زینب کبرا هر چه گفته شود ناچیز است. او که کوچکترین مصیبتش در بعدازظهر عاشورا، شهادت دو فرزندش عون و محمد مى باشد. شهادت هفت برادر که جانسوزترین آن، شهادت امام حسین(ع) مى باشد و نیز شهادت پنج برادرزاده که سخت ترین آن، شهادت على اکبر(ع) بوده فقط بخشى از مصایب عظیم وارد بر این شیرزن مى باشد. زینب(س) که تمام زندگیش تکرار رویت شهادت است از طفولیت با مشاهده شهادت مادر با این فرهنگ آشنا گردیده، چندى نمى گذرد محاسن غرقه به خون پدر یاد شهادت را در ذهن او بیدار مى سازد. با گذر چند سال پاره هاى جگر بیرون ریخته از دهان برادر، مظلومیت این خاندان را دوباره عیان مى سازد و اکنون زینب(س) با کوله بارى از رنج شهادت عزیزان، مسوولیت عظیم پیام رسانى فرهنگ عاشورا را بر عهده دارد. چرا که (کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا) و او است که باید به امت بیاموزد که در عاشوراهاى مکرر زمان، زنان و مردان هر یک چه مسوولیتى بر عهده دارند. لذا، به میزانى که یاد عاشورا در دل مردم زنده گردید رشیدمردانى چون اصحاب امام حسین(ع) و شیرزنانى چون خاندان آن حضرت بیشتر جلوه نمودند. بهترین تجلى گاه چنین امرى را در جریان انقلاب اسلامى ایران یافتیم. آنجا که ملت معتقد به جان و مال در طبق اخلاص نهادند لذا توان سرنگونى طاغوت ۲۵۰۰ ساله را یافتند.
امام خمینى در کلام منور خویش این تلاش را پاس داشته مى فرماید: بانوان ایران در این نهضت پیشقدم بودند و مثل بانوان صدر اسلام بودند.(۷) و نیز با توجه به نقش زنان در پیروزى بر جهان کفر در جنگ تحمیلى هشت ساله فرمودند: به تمامى خواهران و برادرانى که در محیط جنگ به زندگى دلاورانه خود ادامه مى دهید و از کشته شدن به دست دشمنان خدا در راه خدا ترسى ندارید و با چنگ و دندان از میهن عزیزتان براى رضاى خدا دفاع مى کنید و موجب دلگرمى رزمندگان اسلام مى شوید و همه چیز خود را در طبق اخلاص قرار داده اید و با فداکاری هاى مکرر، صحنه هاى شجاعت و شهامت را در تاریخ سراسر مبارزات بى امانتان ثبت نموده و مى نمایید و با درس فداکارى و رشادت به مستضعفین جهان مى آموزید که وعده خدا بر حکومت پابرهنگان جهان حق است، به شما که با مبارزات خویش روى ابرقدرتها را سیاه کردید درود
پى نوشت:
۱ـ برخى نیز این رقم را ۱۸ یا ۲۸ یا ۳۰ هزار نفر ذکر کرده اند.
۲ـ اعلام النسإ، ص۴۹۳٫
۳ـ انقلاب مقدس حسین(ع)، ص۱۵۳٫
۴ـ نفس المهموم، ص۱۳۲، ص۸۹۸، ص۵۹۹ و اعلام النسإ، ص۱۴۵٫
۵ـ اعلام النسإ، ص۶۰۲٫
۶ـ اعلام النسإ، المومنات، ص۴۹۶ و ۴۹۷٫
۷ـ سخنان امام خمینى در دیدار با بانوان عضو مکتب الزهرا(س) و گروهى از برادران پاسدار در تاریخ ۲۸ / ۳ / ۵۸٫
۸ـ سخنان امام خمینى خطاب به ملت ایران در تاریخ ۲ / ۱۱ / ۵۹٫
منبع :ماهنامه پیام زن ـ شماره ۷۴ ـ اردیبهشت ۷۷