- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 36 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
مقدمه
شگفت انگیز نیست که از حسین سخن می گوییم ، زیرا در انسانیت تعالی یافته و به معراج رسیده است ، شعله مقدس نبوت را با فطرت برتر و بی همتایش در آمیخته معنا وصورت از یک سو و اسرار جهان ناشناخته از سوی دیگر در آن وجود، به یکدیگر در آویخته است .
روحی است الهی ، در طبیعت بشر و معنایی از جهان غیب در غالب حروفی ازاشباح وجود. دست آفریدگاری خدا به برخی از پدیده های حیات همان رازی را بخشیده است که به گوهرهای گران ، ربایندگی و شادی و شادابی را. با نور درخشان خود، چنان اثری از تابش و فروغ در نگاشته است ، که مرواریدی پرتو افکن در قابی تیره و بستر را به چشم ها می نمایاند.
راز شخصیت ، اگر چه در پدیده یا پدیده های محدود به چشم ها نیاید و با این که نمی توان به طور محسوس بر ان انگشت گذاشت ، اما پیوسته دل ها را تسخیر می کند و ازراه های پنهانی جان ها را در برمی گیرد و بسان جریان خواب سنگین و آرامشی ژرف برفضای جان چیره می شود.
کبریای شخصیت به اندازه زیادی به وجود صاحب شخصیت وابسته می گردد، به گونه ای که جز آن ، چیز دیگری به نظر نمی آید و با این ظهور، وجود شخصی افراد از هم می پاشد. زندگی حسین (علیه السلام) آموزشی است از تاریخ ، لیکن سراسر تاریخ را یک جا در خودگرد آورده است . معنا و هدفی بسی برتر و گسترده تر از مرزهای زمانی و مکانی اش در بردارد، بلکه می توان گفت ، گستره اش در هیچ مرزی نمی گنجد و اگر ما را توان آن نباشد که همانند دانشمندی تحلیل گر، در آستان این شخصیت سر تجلیل و تقدیس بسائیم وحقیقت ها را با شیوه ای تجربی بساواییم ، دست کم شایسته است شرط ادب به جای آورده چون شاعری شیفته یا ادیبی به جلالش فریفته در درگاهش زانو بزنیم و از پدیده های روشنش مضامین و تعبیرها ساز کنیم و با نشانه های آشکار و نزدیکش به ارزیابی وترسیم خطوط آغاز نهیم و روان تشنه خود را در کنار فراتش بیاساییم :
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید
روز شمار حوادث در زندگی امام حسین (علیه السلام)
از ولادت تا امامت
آن حضرت در سه شنبه یا پنجشنبه سوم ماه شعبان به دنیا آمد. مادرش فاطمه زهرا۳ او را به نزد جدش رسول خدا برد و آن حضرت وی را حسین نام نهاد و برای اوگوسفند نری عقیقه کردند. رسول خدا حسین را در دامنش گذاشت و اذان را در گوش راست و اقامه را در گوش چپ او گفتند.
امام حسین (علیه السلام) در دوران امامان زمان خویش ـ امیر المؤمنین و امام حسن(علیهما السلام) همواره یار و مدد کار و مطیع آنان بودند، پس از شهادت امام حسن (علیه السلام). عده ای از شیعیان برای امام نامه نوشتند که با وی بیعت کنند و بیعت خود را با معاویه بشکنند اما، امام (علیه السلام) برای وفادار ماندن به پیمان صلح برادر پیشنهاد آنان را نپذیرفتند. هنگامی که معاویه ازدنیا رفت یزید برای ولید حاکم مدینه نامه نوشت که از امام حسین (علیه السلام) و عبدالله بن زبیر وعبدالله بن عمر بیعت بگیرند، ولید با فرستادن شخصی به نزد امام و ابن زبیر آنها را به دارالاماره خواسته ، و فرمان یزید را به آنان ابلاغ کرد.
امام فرمود: ای ولید تو به بیعت گرفتن من در خفا اکتفاء نمی کنی ؟ گفت : آری چنین است . فرمود: فکرهایم را می کنم و از مجلس خارج شد.
عبدالله بن زبیر شبانه به طرف مکه گریخت . دو شب از ماه رجب مانده بود که امام (علیه السلام) با فرزندان و برادرانش و جمعی از اهل بیت به طرف مکه رفتند. حضرت روز سوم به مکه رسیدند، مردم به نزد وی آمدند، ابن زبیر هم در مکه به دیدن امام آمد. او از ورودامام به مکه ناراحت بود، زیرا می دانست در صورت بودن امام در مکه کسی با او بیعت نمی کند.
بعد عده ای برای امام نامه نوشتند که به طرف کوفه بیایند، امام فرمود: من فرستاده خود را به طرف کوفه می فرستم اگر گفت که شما رأی دادید پس به طرف کوفه خواهم آمد.امام فرستاده های خود را به طرف کوفه فرستاد بعد از مدتی مسلم برای امام نامه نوشتندکه هجده هزار نفر با شما بیعت می کنند، پس امام تصمیم گرفت به طرف کوفه بیایند،عده ای با توجه به سوابق پیمان شکنی کوفیان امام را از رفتن به کوفه منع کردند و به ماندن درمکه تشویق می نمودند.
امام (علیه السلام) در جواب آنان فرمود: ناگزیر به این کار هستم چون اگر در مکه بمانم یزید خونم را در این جا می ریزد. آن حضرت آماده شد تا با جمعی ازیاران و خانواده خویش به طرف عراق برود در بین راه در منزلی به نام «زباله » خبر شهادت حضرت مسلم به امام رسید. امام در میان راه بسیاری را می بیند و دعوت به یاری می کندو سرنوشت کوفه و مسلم و فرستاده هایش را برای آنان تعریف می کند.
وقتی در روز دوم محرم به کربلا رسیدند به اصحاب خود این جمله را گفتند؛ که این جا همان مکانی است که جدم رسول خدا به من گفته بودند پس خیمه ها را در همان مکان که ـ کربلا ـ باشدبنانهادند. بلی روز دوم که وارد کربلا شدند مصائب اهل بیت شروع می شود و هر چه ازمحرم می گذرد و به عاشورا نزدیک می شود حزن و اندوه و غم آنهابیشتر می شود.
شب عاشورا
شب عاشورا را با آن که دشمن امتناع داشت مهلت گرفتند. ابن سعد به یکی ازلشگریان خود گفت : اگر می دانستم که فردا با ما کنار نمی آیند و بر قصد و تصمیم خودباقی هستند هیچ تأخیر نمی انداختیم و در همان ساعت می جنگیدیم .
سرانجام شب عاشورا رسید امام اصحاب خود را جمع کردند و با آنان به صحبت پرداختند و بعد خیمه ها را به یکدیگر متصل کردند و اطراف آن را خندق کندند و از هیزم پر کردند که جنگ فقط از رو به رو باشد و دشمن از پشت سر حمله نکند و دیگر آن که حضرت ابوالفضل را همراه سی نفر سوار و بیست نفر پیاده فرستادند که چند مشک آب بانهایت خوف و بیم آوردند و به اصحاب خود فرمودند: از این آب بنوشید که آخر توشه شماست وضو بگیرید و غسل کنید و جامه های خود را که کفن های شماست ، شست و شودهید و تمام شب را به عبادت و دعا و تلاوت قرآن و تضرع و مناجات به سر آوردند.
روز عاشورا
در این روز چه گذشت ؟ چه حادثه ای پدید آمد؟ چه صحنه جان گدازی پیش آمد؟چه تاریخ هولناک و فراموش نشدنی است ؟ چه روزی که همگان را تکان می دهد و چه وضعی است رقت بار که به هیجان می آورد، چه مبارزه ای است بی سابقه و نابرابر، چه فداکاری و از جان گذشتگی است که همه انسان ها را متحیر و گیج می کند و چه مجاهدتی است که دنیا را تا ابد جلب خود نموده است ؟ بلی امام حسین در آن سرزمین غم خیز و درآن نینوای اندوهناک در آن روز تاریخی میان جمعیت خطبه ای خواند و خود را معرفی واتمام حجت کرد.
روز عاشورا فرا رسید، جنگ شروع شد. لشگر ابن سعد به مبارزه علیه آن حضرت برخاستند، نصیحت های آن بزرگوار در دل آن سنگ دلان اثری نکرد، کلمات نصیحت آمیزآن بزرگوار چه در مجالس سری و چه علنی در میان اصحاب و در قلب پسر سعد تأثیری نبخشید، پس از شهادت اصحاب و جوانان بنی هاشم ، حضرت به میدان رفت و به مبارزه پرداخت آخرین لحظات ، سواری به نام «ابوالحتوف جعفی » از کمینگاه کمان کشید وتیری بر جبین حضرت زد. آن حضرت تیر را بیرون کشید و خون بر روی و موی مبارکش می ریخت ، پس دامن زره را به سویی انداخت و جامه خویش را بالا کشید، ناگاه خدنگی که پیکانش مسموم بود بر سینه حضرت آمد، سر به سوی آسمان بلند کرد خون ها را گرفت و به طرف آسمان پرتاب کرد، و آن گاه از اسب بر روی زمین افتاد.
زینب از خیمه ها بیرون آمد در این هنگام عبدالله ابن الحسن بطرف عمویش آمد و در آغوش عمویش شهیدشد.امام بی هوش شده بود و دشمنان فکر می کردند که او به هوش است و می ترسیدند که به طرف امام بروند. شمر وقتی این ترس را در افراد سپاه خویش دید تصمیم به قتل امام گرفت و… این واقعه هولناک در روز جمعه سال شصت و یک هجری واقع شد.
امام حسین و بیت رفیع رسالت
آن شش سال کودکی که در جان و روح امام حسین (علیه السلام) اثر عمیقی گذارده بود اندک نبوده است . در این دوره از همان دم که حسین (علیه السلام) چشم به جهان گشود از آغوشی به آغوش دیگر که سرشار از مهر و محبت بود می رفت . می توان گفت در آن روزگار در سراسرجزیره هیچ کودکی از چنین محیط پر محبت و عاطفه ای برخوردار نبوده است ، آغوش مادرش حضرت زهرا۳ دسته ـ دسته گل های محبت و عاطفه بود، زیرا او دختر پدرش محمد(صلی الله علیه و آله) بود؛ بزرگواری که در وجود یگانه دخترش محبت را با محبت ، عشق را با عشق ،خشنودی را با خشنودی ، آبیاری می کرد، گویی او آسمان است که جز در آسمان فرونمی آید یا اشتیاقی است که جز به ذات خود عیان نمی شود، یا شعله ای است که جز با آتش زنه خود شعله ور نمی شود.
باورم این است حضرت فاطمه اگر پاره تن و جزیی از مأموریت و رسالت پدرنمی بود باید مانند خواهرانش فقط دنبال زندگی عادی دنیا می رفت که به خانه بخت رفتن منتهی می شد، اما فاطمه با محبت و عواطف بی مانند و بی حد پدر عجین گشته بود؛ آن گونه که جزیی از فداکاری هایی گردیده بود که پدر برای حیات انسان های روی کره زمین متحمل می گردید؛ حتی پیوند ازدواج او با امام علی (علیه السلام) به خاطر آرمانی بزرگ بوده است ؛آرمانی که از ذات و جوهر رسالت نشات گرفته بود؛ رسالتی که با جان امام علی ، اراده و عزم او و شوق او برای تکامل امت آمیخته شده بود؛ امتی که او نیز یکی از آنان بود؛ امتی که باید روی زمین سر مشق و راهنمای سایر امت ها باشد.
به این ترتیب ، مسئولیت سرپرستی امر رسالت ، با فاطمه و امام علی است و اکنون رسالت به تنهایی در وجدان این نور دیدگان است . فاطمه در دیدگان پیامبر پاک ترین زنی است که می تواند شایسته ترین فرد را برای میراث نامحدود رسالت به دنیا آورد و امام علی نیز تنها مردی است که سزاوار این ابوت با شکوه است و آن را آشکارا تحقق می بخشد ورسالت سزاوار است که چنین آمادگی ها و آینده نگریهایی را داشته باشد.
رسالت برای وحدت این ملت و باز گرداندن به حقیقت وجود ارزشمند انسانی بعد از قرن ها عقب ماندگی و جهالت ، از آسمان فرود آمد تا تمام راه هایی که بر صیانت و محافظت آن استواراست در برگیرد و تمام انسان ها بتوانند به قله کمال صعود کنند.
رسالت آن خورشید درخشنده در میان نسل های جاهلی متولد شد؛ نسل هایی غرق نا امیدیها، بخل ها و کینه توزی های مردمی که از انگشتانشان خون می چکید.رسالت خورشید و زمین را به نور خود روشن می ساخت ، معجزاتش تحقق یافت و بساط جاهلیت را در نور دید.
آری ، برای حفظ رسالت ، آینده نگری بزرگی انجام شده بود که در آن مردی محکم بنیان ، یعنی امام علی (علیه السلام) ذخیره شده بود؛ مردی که نه تنها پیامبر او را کشف کرده بودبلکه بنیان او را نیز ساخته بود. هنگامی که پیامبر او را دید در پیشانیش درخشش نورنجابت ، استواری ، حکمت و عظمت را مشاهده کرد، در او انسانی کامل با تمام زیبایی های کمال دید، آنچه در چشمان جذاب او می درخشید شادابی ، کرامت نفس ، افق های بیکران ،بزرگواری هاو عظمت ها بود. کمالات بی انتهای او سبب شد آن چنان مجذوب و شیفته پیامبر عظیم گردد که گویی به او اتصال یافته و عضوی از اوست . همیشه با پیامبر کریم بود، جانش مشتاق پیامبر بود. مشتاق بود تا زیبایی های عقل و کمال که در ذات انسان درطول حیات تجلی می کند تحقق یابد. کمالاتی که فیض عظیم پروردگار رحمان ورحیم است .
این گونه بود داستان امام علی (علیه السلام) و پیوند شکوهمندش به پیامبری عظیم وبزرگوار که آماده می شد تا رسالت اسلام در سایه طلوع او نور افشانی کند و بعد از این حادثه مهم ازدواج حضرت زهرا۳ بود که ازدواج این دو شکوهمندی و زیبایی ویژه ای را نشان می داد از این دو نور پاک و درخشان که در جهان درخشیدند نور تازه دیگری تولد یافت ،این نور در پیشانی فرزندانش امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) جای گرفته بود، این نور برای همیشه می درخشد.
ریاست های سنتی جاهلی در جزیره ، جمود و خشکی بود و در خواب گران غیر قابل برگشتی فرو رفته بود. با انتقال نبی اکرم به ملا اعلی ، ناگهان آشکار شد که آنان آینده نگری پیامبر(صلی الله علیه و آله) و سفارش های موکد او را در مورد حفظ و صیانت رسالت تصدیق نکرده اند و خلافت کامل ترین مردی که رسالت او را منصوب کرده و رسالت را با تمام جان باور داشته و در تحکیم آن در جان مردم با پیامبر مشارکت داشته نپذیرفته اند.
هر چنداجتماع سقیفه آن مردی که رکن استوار خط رسالت و پایداری آن به شمار می رفت را دورکرد اما چشمان لوچ سقیفه توان خاموش کردن نوری را که در چشمان امام علی (علیه السلام)می درخشید نداشت و نیز یارای پنهان کردن آن درک و آگاهی که اهل بیت (علیهم السلام) با آن روزگار می گذراندند را نداشت . اهل بیتی که مربی بزرگوارشان آنان را گرد آورد و در زیرکسایش آنان را به خود چسباند تا با عطوفت و مهربانی خود آنان را حرارت و گرما بخشد و آنان را از هر پلیدی و عیب پاک و مبرا کند، آنان را برای فرداها آماده سازد.
آری ، آنان را برای رهبری آینده آماده نموده آینده ای بس بزرگ که در استمراررسالت است ، رسالتی که انسان را به حقیقت رشد، حقیقت ساختن اجتماعی یکپارچه آراسته به آگاهی و حق ، باز می گرداند.
مقصود از جامعه در حقیقت همان جامعه اهل بیت است اما آن وعده بزرگ به خاطر بستر سازی و آماده نمودن و نزدیک ساختن زمان آن بود. به همان دلیل خون اهل بیت ریخته شد و ایشان شهادت ها را پذیرفتند. تحقق یک جامعه سالم در هر جای زمین تنها با وجود این گونه افراد امکان پذیر است .
آنان اهل بیت نبوت اند که ادعایی هم نداشتند. تاریخ آن معمار راست گفتار،خانه ای را که رسول کریم (صلی الله علیه و آله) در شهر مدینه بنا نهاد برای ما چنین توصیف می کند:
در نیمی از آن پیامبر عظیم (صلی الله علیه و آله) اقامت گزید و نیم دیگر را به نور چشم خوددخترش فاطمه ۳ پس از به ازدواج در آوردن او با امام علی (علیه السلام) اختصاص داد. ازدواجی که در آن پاسداری از رسالت پیش بینی شده بود تا این امید مبارزه با فتنه ها ومصیبت های آینده تحقق یابد.
این همان «خانه » کوچک است که آن دو مرد بزرگ ـ بعد از هر تلاش و کوشش که به خاطر تثبیت رسالت و نقش آن در معدن انسان انجام می دادند ـ باگنجی سرشار ازتحقیق به آن باز می گشتند تا فقط در این خانه ذخیره شود. در درون دیوارهای این «خانه » نوای جان بخش این دو بزرگوار که از حق و وجدان لبریز بود شنیده می شد.
گفتیم ـ آن دو مرد بزرگ ، مگر آن دو جز پیامبر اکرم که آمیخته به آن جوان است ،فرد دیگری است ـ بهتر بگوییم آمیخته به همسنگ شبیه خود، از نظر منطق ، صداقت وگوهر ذات .
در این خانه به ظاهر کوچک ، اما در معنا خانه ای بس بزرگ ، جولان آرزوها آن گاه کامل شد و جلوه خود را نشان داد که دو کودک بزرگوارشان ، راه رفتن را آغاز کردند. جدبزرگوار این دو کودک فرمود: سر آن دو را بتراشند و هم وزن آن نقره صدقه دهند. تا برای اطعام درماندگان و بینوایان صرف شود تا نام این دو کودک برای همیشه در صفحه تاریخ امت ثبت شود.
در این خانه آغوش دیگری برای امام حسین (علیه السلام) گشوده شده بود که تلاش می کردبا دستان کوچک خود، برادر کوچک تر را در آغوش گیرد و آن آغوش امام حسن (علیه السلام) بود.برادری که تنها ده ماه از او بزرگ تر بود تا آن که جد بزرگوارش او را در دامانی گذارد تا آرام آرام برای او تفسیر این آغوش ها را که در کودکی ، او را در برمی گرفت باز گو کند و او را از هرجهت آماده سازد تا خود آغوشی گردد که رسالت در دامان وی جای گیرد و از سینه آکنده ازکمالات روحی خود، در آن روحی جان بخش بدمد.
رسالت در حالی که ذاتاً از حقیقت خود دفاع می کند، در همان حال از انسان نیز دفاع می کند. و به همین لحاظ است که آن بیت رسالت و افراد آن ؛ یعنی آن اعضای مخصوص ، با آن ذات و جوهر پاک و استوار خود، برای پاسداری از رسالت و تعهد به آن انتخاب گردیدند تا رسالت هم چنان فعال و پرحرکت باقی بماند و برنامه آن که هماناگسترش و عمومیت بخشیدن به رشد و کمال در جهان است تحقق یابد.
و بدین گونه بود که این حماسه ، به خاطر تثبیت دلاوری هایش بر روی زمین انجام گرفت …اما «بیتی » که در معنای خود خفته است بیتی است که آن رسالت ساخته است وآن شخصیتی که هم اکنون در آن «بیت » فرود می آید همانا امام علی (علیه السلام) است . ورود او به آن «بیت » به خاطر آن نیست که خویشاوند است ورگ های خون او به آن «بیت » پیوندخورده است بلکه به خاطر آن است که «رسالت » با او پیوند خورده است و او از رسالت و درمحضر آن دلاور بزرگ ، آن رسول کریم (صلی الله علیه و آله) شکوفه کرده است .
تفسیر تاریخ از «اهل بیت » شباهت کاملی به تفسیر آن از نظام قبیلگی در دوران جاهلیت دارد که روابطی چون نسب و خون بر آن حاکم بود، در حالی که پیامبر عظیم (صلی الله علیه و آله)جامعه را موحد و یکپارچه نموده و از این گونه عوامل پاک و رها ساخت و معیار را بر اساس تقوی قرار داد و «بیت » را رمز آن خانه کبیر، آن خانه یکدست و مؤمن و آن خانه تازه گذارد.
هدف و مقصود از وصیت پیامبر، اهل بیتی بوده است که میراث نبوت متعلق به آنان است . این میراث جز رسالت آمیخته به یک کارزار حقیقی نیست ، که چشمان زمین مانند آن را ندیده است ، امام حسن و امام حسین ۸ تمام امید آینده «بیت »اند؛ امیدی که از وجدان مملو از شوق و آرزو سر برآورده است ، آن دو از صلب این وجدان هستند، که عظمت رسالت را در جان خود احساس نموده است و مادرش چون شمعی مقدس ، در برابردیدگان همسرش ، در محراب عبادت ، ذوب می گردد و آن دو کودکانی هستند که در صحن مسجد بازی می کنند که جز از کوثر محض ، آب نمی نوشند، تا میراث رسالت یعنی وصایت و امامت را تحقق بخشند و وعده جاودان بودن (رسالت ) را محقق سازند، رسالتی که بقای آن هم چنان در گیر کارزار است تا اسلام کره خاک ، در محضر پروردگار مهربان وبخشنده اش به حیات خود ادامه دهد.
نسب شناسی امام حسین (علیه السلام)
ما اکنون حسین را از روزگاران رشد اولیه و در پیشگاه نبوت ، در دامان کمال وبالندگی می بینیم . او در روزگارانی تولد یافت که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) پیوسته از پایگاه های خودبالا می رفت و جایگاه های والا و بلند مرتبه خویش را به سوی تعالی می پیمود. به عبارت روشن تر پیامبر(صلی الله علیه و آله) همانند پرتو خورشید قسمتی از فضا را از نور سرشار کرده بود، پیوسته از افق فراز می شد تا این که کران تا کران جهان را کاملاً در بر گیرد و سپهر و کناره هایش رابا رشته ای نور پر کند و همه جا را به هم پیوند زند.
پیامبر در چنین بالا رفتن و نور گستری و پرتو افکنی بود که حسین را زیر پر و بال خود گرفت ، فطرت تازه و شاداب او چون عدسی نورگیر است که هر پرتوی بر آن بتابد آن را نگه داشته به حقیقت دیگر خود در وجود دیگری می تاباند.
پیامبر را، به صورت معنا، در صفحه درون ترسیم می کرد، به گونه ای که این چهره سراسر جانش را پر کرده بود، این صورت برای او ذات و معنا به شمار می رفت و به این ترتیب پیامبر را در وجدان و جان و همه جای روان خود زنده نگه داشته بود.
ایمان هر کس به اندازه تأثیری است که زندگی پیشوا و اسوه اش بر وجود او گذاشته باشد، اسوه و سرمشق نمی میرد بلکه به صورت روحانیتی گویا و زنده در ذات مؤمنی درمی آید که نمود دیگری از زندگی اسوه خود می باشد. بنابر این سرمشق در وجود زندگی یک بار در وجود خودش که راهنمای فلاح و هدایت دیگران به سوی خویش است ، باردیگر در وجود مومنی که نمونه هدایت و همانندی از آن تربیت است ، تجلی می یابد.
بدین ترتیب با جذب نور از منبع فیاض نبوت ، فیضی عظیم بر وجود یاران پیامبراکرم تابید که بر وجود هیچ شخص دیگری نتابیده است . در واقع اینان شبیه به چراغ های برقی هستند که از منبع نیرو نور و روشنایی می گیرند، نبوت برای آنان مانند منبع نور وپرتو افکنی بود که تا وقتی سیم های روابط نفسانیشان سالم و متصل بود نور و پرتو هم به آنان می رسید راز قداست یاران و وجه شبه این تشبیه همان گفتار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است که فرمود: «اصحابی کالنجوم » یاران من همچون ستارگان هستند.
ایمان برای انسان تولدی دوباره است ، همان گونه که با تولد نخست ، زندگیش آغازمی شود با ایمان هم انسانیت را آغاز می کند.
هر بشری چون دیگر همنوعان خود با گذشت زمان طبیعت ماده و خوی های حیوانی بر او چیره می گردد، لیکن بشرهای برگزیده ای هستند همانند حسین (علیه السلام) که هردو تولدشان همراه با یکدیگر است ، او در همه روزگاران زندگی انسان بود، طبیعت بر اوچیره نشد، اوبر طبیعت چیره بود، وسایل زندگی مادی اورا مطیع خود نساختند، آنهافرمانبردار او بودند در نتیجه طبیعی است که او بشری از نوع دیگر، و بسی از همنوعان خود، برتر باشد.
پیامبر اکرم هم از موضع نبوت به او محبت می ورزید و هم از موضع عاطفی اورا دردریای محبت خود غرقه ساخته بود و از سرچشمه عشق خود وی را سیراب می کرد به گونه ای که می توان اورا لفظی مقدس دانست برای یک معنای مقدس ، او به آن چنان جایگاه والای آرمانی رسید که هر انسانی سخت در آرزوی آن است و جز در خواب و خیال بدان نمی رسد.
ابو هریره داستانی بسیار شگفت انگیز از رفتار آرمانی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) باحسین روایت می کند و می گوید: هر دو چشمم دیدند و گوش هایم شنیدند که رسول خدادو دست حسین را گرفته ، دو پایش روی پاهای رسول خدا بودند پیامبر می گفت : «ترق ترق عین بقّه ؛ بیا بالا بیا بالا چشم کوچولو» بچه تا آن جا بالا می رفت که دو پایش را روی سینه رسول خدا گذاشت ، سپس رسول خدا گفت دهانت را باز کن چون باز کرد دهانش رابوسید و بعد گفت : خدایا دوست بدار اورا که من اورا دوست دارم .
پیامبر اکرم با سپردن جان بزرگ خویش به وسیله آن بوسه محبت آمیز، در جان آن کودک ، ختم شده است و هنگامی که دعا می کند و می گوید: خدایا دوست بدار او را که من اورا دوست دارم ، گویی با اشاره به فرزندش به مردم می گوید که وجود من در وجود اوخلاصه شده است .
محبت هنگامی محبت است که با گزینش و چکیده گیری همراه باشد در غیر این صورت ، مقداری از سرریزه های عاطفه است و برایش فرق نمی کند در کجا قرار گیرد.پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) حقیقتاً حسین را دوست می داشت ، زیرا برگزیده او بود، خدا او را دوست می دارد، چون نبوت همانند شفقی که به خط سرخ غروب رسیده او را رها کرده است .
پیامر اکرم با بیان این عبارت ها به صورت مضارع مؤکد به معنی حال ، گویی زمان حاضر را از جای برکنده آن را در برزخ میان دو زمان بر پا داشته می فرماید: «من او رادوست دارم » که بیدار کننده گذشته باشد و شنوا و سازنده آینده یا گویی بدون در نظرگرفتن زمان آن را به سوی ابدیت روانه می کند، تا کلمه ای معنوی از آن برانگیزد، یا موجی پیوسته پرتو افکن از آن به راه اندازد که بر هر نسلی در هر عصری گذشته در ژرفای نامتناهی بیارامد و هر کس دارای دریافتی دقیق و حساس است ، همچون روان و دستگاه گیرنده آن در یابد.
محبت پیامبر اکرم چیزی مانند دوست داشتن نیست ، چیزی است مانند مغناطیس که معنایی والاتر و نمونه هایی برجسته تر در دیگری به جای می گذارد و این محبت تنها هنگامی صورت می گیرد که در چیزی به گونه ای خاص منتقل می شود و آن گونه خاص را در دو چیز قرار دهد. لذا کلمه دوست داشتن ، گویای این حقیقت نیست بلکه می توان آن را وحدت معنا در وحدت نمودها، در وحدت وجود دانست و این سه وحدت است که مفهوم حدیث «حسین منی و انا من حسین ؛ حسین از من است و من ازحسینم » را به روشنی می نماید.
این حدیث را معنایی است که نمی دانم چگونه مرزبندیش کنم لیکن شایسته است که در فهم آن سخت بکوشیم و به خود رنج دهم تا بدان وسیله لحن و آهنگ نبوت را در حروف آن نمایان سازم . چنین سخن گفتن نوعی بیان مطلب است که منظور از آن در زبان عربی ، رسانیدن مفهوم در آمیختگی و یکتایی است ،گویی حضرت از وجود حسین در دو پدیدار زیست می کند: پدیداری به عنوان یک پیامبر وپدیداری به عنوان مسلمان ، در پدیدار نخست شکل کسی را دارد که از آسمان آمده است و در پدیدار دوم شکل کسی است که به آسمان باز می گردد.
حسین به اقتضای چنین رشد و تربیت مبارک ، به صورت انسانی بسیار والا مرتبه در می آید و به کمال انسانیت پا می نهد و جای شگفتی نیست ، زیرا در دامان پیامبر وتحت نظارت خدا پرورش یافته است . ابو هریره نقل می کند که «حسن و حسین در نزد رسول خدا بودند و شب شده بود پیامبر به آنان گفت بروید پیش مادرتان » می گوید: آنان از تاریکی شب می ترسیدند، ناگهان برقی در فضا درخشید و آن دو در تابش برق راه افتادند و به نزد مادرشان رفتند.
پس حسین فرزند نیروهای معنوی است ، به وسیله روح و معنا یاری گردیده درتیرگی های ماده ، وجودی غریب و کمیاب پدیدار شده است ، علاوه بر این ، منطق نیروها رانمی توان تا درجه زیادی ، پدیده ای عادی به شمار آورد.
فرزندان امام حسین (علیه السلام)
در تعداد فرزندان حضرت ابی عبدالله الحسین (علیه السلام) میان مورخان اختلاف است ؛مرحوم شیخ مفید و عده ای فرزندان آن حضرت را شش نفر دانسته است : چهار پسر و دودختر، پسران : ۱-حضرت علی بن حسین الاکبر زین العابدین ، مادرش شاه زنان (شهربانو) دختر یزدجرد، آخرین پادشاه ساسانی ۲-علی بن الحسین الاصغر، که در کربلاهمراه پدر به شهادت رسید، مادرش لیلی دختر ابی مرق بن مسعود ثقفی می باشد۳-جعفر بن حسین که در زمان حیات امام حسین وفات کرد مادرش زنی از قبیله بنی قضاعه است ۴-عبدالله بن حسین ،(علی اصغر) که در شیر خوارگی در کربلا به شهادت رسید.
دختران : ۱- سکینه بنت الحسین که مادر او و عبدالله رضیع (علی اصغر) رباب دختر امر القیس بن عدی کلبی است . ۲- فاطمه بنت الحسین ، مادرش ام اسحاق دخترطلحه ابن عبیدالله تمیمی است که در روز عاشورا امام وصیت نامه خود را به او سپرد تا به علی بن حسین (علیه السلام) بسپارد.
دیگران مانند کمال الدین طلحه ، ده فرزند برای امام ذکر کرده که در مقام تفصیل از نه نفر نام برده است : شش پسر: ۱- علی اکبر ۲- علی اوسط (زین العابدین ) ۳- علی اصغر ۴- محمد ۵- عبدالله ۶- جعفر و از دختران ۱- سکینه ۲- زینب ۳- فاطمه که علی اکبر در کربلا جنگید تا کشته شد و علی اصغر نیز در آغوش پدر بود که با تیر دشمن شهیدگردید و گفته شد که عبدالله نیز شهید شده است .
توضیح : در این که میان فرزندان امام حسین سه نفر به نام علی بوده اند تردیدی نیست اما این که آیا علی اکبر شهید است و امام زین العابدین علی اوسط است . چنان که ابن طلحه گفته است یا علی اکبر زین العابدین است چنان که مرحوم مفید و بعضی دیگرگفته اند اختلاف است و چنان که قبلاًاشاره کردیم علی اکبر را از آن جهت اکبر گفته اند که بزرگ تر از علی شهید بوده است . در حقیقت بین دو شهید او اکبر است و دیگری اصغر واین که در بیشتر تواریخ نام طفل شیرخوار را «عبدالله» ذکر کرده اند دلیلش همین است ،زیرا کسانی که برای حضرت چهار پسر نام برده اند چاره ای ندارند که بگویند رضیع بوده است و آنها که شش پسر ذکر کرده اند علی اصغر را شیر خوار به حساب آورده وشهادت عبدالله را به صورت احتمال بیان داشته اند، و محتمل است که زینب دخترابی عبدالله همان رقیه خاتون باشد که در شام مدفون گردیده است .
خصوصیات اخلاقی و سیره رفتاری امام حسین (علیه السلام)
۱- خدا ترسی
اولیاء الله به خاطر شناخت و معرفتی که به ذات مقدس الهی دارند بیش از دیگران ترسانند حسین (علیه السلام) این چنین بود که ابن شهر آشوب در مناقب آورده است از حسین (علیه السلام)پرسیدند: ما اعظم خوفک من ربک ؛ چه زیاد از خدا می ترسی » فرمودند: لا یأمن یوم القیامه الا من خاف الله فی الدنیا،«از عذاب خدا در قیامت ایمن نیست مگر کسی که دردنیا از خدا بترسد.»
از دعای آن حضرت در روز عرفه میزان شناخت و ترس او را از خدا می یابیم که باچشمی گریان و دلی بریان پس از بیان اوصاف باری تعالی و کیفیت آفرینش جهان هستی و شخصیت شخیص خود، آن چنان خدا را در همه احوال حاضر و ناظر اعمال خویش می داند که گویی او را به چشم بصیرت می بیند آن جا که می گوید: «کور باد چشمی که تو را مراقب خود نبیند و در زیان و خسران باد، بنده ای که نصیب و بهره ای از عشق ومحبت خود در او قرار نداده ای »
دور نکرده ای که شوم طالب حضور غایب نگشته ای که هویدا کنم تو را
۲ ـ عبادت
بندگی و عبادت حضرت حق جل شانه هم بستگی به میزان شناخت و معرفت شخص نسبت به معبود دارد و چون حسین سرور آزادگان ، خدا را چنان شناخته که توانسته او را توصیف نماید لذا عبادت او هم در حد بالا بوده است چنان که ابن عبد ربه در کتاب «عقد الفرید» روایت می کند: از امام سجاد(علیه السلام) پرسیدند: چرا فرزندان پدرت اندکند؟فرمود: تعجب می کنم که من چگونه متولد شدم و حال آن که پدرم شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند.
۳ ـ تواضع
حسین بن علی همچون جد بزرگوارش در تواضع و فروتنی اسوه حسنه و الگو برای جهانیان بود؛ چنان که در تفسیر عیاشی مذکور است : حسین (علیه السلام) بر جمعی از مساکین بگذشت که عبای خود را بر زمین گسترده و مشغول خوردن نان خشکی بودند، حضرت رادعوت به نشستن و خوردن غذای خود نمودند، امام حسین بلافاصله دعوت آنان را اجابت نمود و مشغول خوردن نان آنان شدند و فرمودند: (ان الله لا یحب المستکبرین ) به درستی که خدا متکبران را دوست ندارد و سپس فرمود: من دعوت شما را پذیرفتم شماهم دعوت مرا اجابت کنید و آنان را با خود به خانه برد و همسر خود رباب را فرمود: آنچه ذخیره کرده ای بیاور، و ایشان را ضیافت و انعام فرمود.
۴ ـ جود و سخا
در باره کرامت و جود و بخشش حسین (علیه السلام) داستان های زیادی نقل شد که برای نمونه به دو فقره آن اشاره می شود:
۱- عمرو ابن دینار روایت می کند امام حسین (علیه السلام) به عیادت اسامه ابن زید رفت واو بیمار بود وی را اندوهناک دید علتش را جویا شد اسامه گفت : شصت هزار درهم بدهکارم ، امام فرمود: بر عهده من که آن را بپردازم اسامه عرض کرد می ترسم قبل ازادای دین بمیرم امام حسین (علیه السلام) فرمود: نخواهی مرد تا من قرض تورا بپردازم و قبل ازفوت اسامه حضرت دینش را پرداخت .
۲- انس می گوید: من خدمت امام حسین (علیه السلام) بودم که کنیزش یک شاخه گل آوردو تقدیم امام نمود حضرت فرمود: تورا در راه خدا آزاد کردم ، انس می گوید به حضرتش عرض کردم : یک شاخه گل ارزش ندارد که به خاطر آن اورا آزاد کردی ؟
امام حسین فرمود: این چنین خدا ما را ادب آموخته است و می فرماید: «چون شمارا تحیت گویند شما بهتر از آن تحیت گویید یا مثل آن » و آزاد کردن کنیز تحیت بهتر بود.
۵ ـ علم و دانش
ابوسلمه می گوید به اتفاق عمر بن خطاب به حج رفتیم وقتی که به «ابطح »رسیدیم یک عرب بادیه نشین نزد ما آمده و به عُمَر بن خطاب گفت : ای امیرالمؤمنین من حج به جای آوردم و در حال احرام تخم شترمرغ را شکستم و پختم و خوردم چه کفاره ای بر من واجب گشته است ؟ عمربن خطاب گفت : من به این مسئله آگاهی ندارم ،بنشین تا یکی از اصحاب محمد(صلی الله علیه و آله) بیاید شاید راه فرجی برای تو باشد. در این موقع امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) رسید و حسین (علیه السلام) نیز همراه او بود، عمر به اعرابی گفت : این علی بن ابی طالب (علیه السلام) مسئله ات را از او بپرس ، اعرابی سئوال خود را مطرح کرد علی (علیه السلام) به وی فرمود: از این نوجوانی که نزد توست یعنی حسین (علیه السلام) بپرس ، اعرابی گفت : چرا یکی مرا به دیگری حواله می کند، مردم به او گفتند: وای بر تو این فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است ، آن گاه اعرابی گفت : ای فرزند رسول خدا من از خانه ام برای حج بیرون آمدم و قضیه را بیان کرد.
امام حسین (علیه السلام) فرمود: آیا شتر داری ؟ اعرابی عرض کرد: آری . امام حسین فرمود:به تعداد تخم ، شتر نر را بر ماده بجهان هر تعدادی باردار شدند و زاییدند بچه شتران را به بیت الله هدیه کن . عمر گفت : حسین ، شتر گاهی پوچ می کند. امام حسین فرمودند: عمر،ت خم ها هم گاهی فاسد می شوند عمر گفت راست گفتی .
علی حسین را به سینه چسبانید و فرمود: «ذریه بعضها من بعض »
۶ ـ وقار و خویشتن داری
حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) صاحب وقار و ابهت بود که طبق نقل ابو حارم اعرج امام حسن (علیه السلام) به او احترام و تعظیم می نمود وقتی ابن عباس علت این بزرگداشت رااز امام مجتبی پرسید حضرت در جوابش فرمود: از حسین (علیه السلام) هیبت می برم مانند هیبت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بعضی از نابخردان این وقار و ابهت امام حسین را حمل بر تکبر آن حضرت مینمودند چنان که مردی به امام حسین (علیه السلام) گفت : «در تو کبر و منّیت می بینم »
امام حسین (علیه السلام) فرمود: همه کبریایی مخصوص خدای یکتاست و غیر او شایسته نیست که خدای تبارک و تعالی فرموده است : عزت مخصوص خدا و رسولش ومؤمنین است .
حاصل فرمایش امام این است که اینکه در من می بینی ابهت و عزت است نه کبرو منّیت .
۷ ـ کمک به مستمندان
ابن شهر آشوب در مناقب از شعیب ابن عبدالرحمن خزاعی روایت می کند پس ازشهادت امام حسین (علیه السلام) اثری در پشت آن حضرت دیده شد که مربوط به آلات و ادوات جنگ نبود، از امام سجاد پرسیدند که این اثر چیست ؟
امام زین العابدین (علیه السلام) فرمودند: پدرم انبان محتوی نان و آذوقه به دوش میکشید وبه خانه های یتیمان و درماندگان و بینوایان میبرد و این اثری که در پشت آن حضرت دیده شد از آن است .
۹ ـ قاطعیت
یکی از صفات بارز و سجایای اخلاقی حسین (علیه السلام) اراده قوی و عزم راسخ و تصمیم قاطع آن بزرگوار است که این خصلت را از جد گرامی محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله) به ارث برده است که پیامبر عظیم الشان اسلام با این قاطعیت بود که توانست مسیر تاریخ و مفهوم زندگی و معیار ارزش ها را عوض کند و یک تنه در برابر همه قدرت های شیطانی که می خواستند از گفتن کلمه الله جلوگیری کنند ایستاد و به عموی بزرگ خود که پیشنهاد رابر او عرضه نمود که : محمد اگر می خواهد او را بر خود حاکم می کنیم و اگر هدفش همسراست بهترین دختران قریش را به او تزویج می کنیم پاسخ داد: «به خدا قسم اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپ من قرار دهند که از راهم برگردم هرگز چنین نخواهم کرد تا آن که در راه رسیدن به هدفم جان دهم یا آن که خدا مرا پیروز گرداند».
حسین هم با قاطعیت در برابر قدرت و حکومت استبدادی اموی ایستاد و بدون هیچ تردید اعلان کرد: من با یزید بیعت نمی کنم و با یاران اندک خود به میدان جهاد قدم نهادتا حق را آشکار و باطل را نابود سازد. حسین عزیز برای رسیدن به هدف مقدسش با تمام افراد خانواده و یاران باوفایش ، به سوی میدان مجدوشرف حرکت کرد و به گفته ها وانتقادات بی حد دوستان که خلاف تصمیم قاطعش بود، اعتنایی نکرد و راه رسیدن وپیروزی از طریق شهادت را به امت اسلامی نشان داد و خود نیز در این مسیر به شهادت رسید.
۱۰ ـ عزت نفس
یکی از خصوصیات و امتیازهای بارز حسین بن علی (علیه السلام) که او را از همه مجاهدان تاریخ ممتاز ساخته است سرپیچی از ذلت است تا آن جا که ملقب به «ابی الضیم » گشته که این لقب از مشهورترین القاب آن حضرت است ، بلکه حسین مَثَل اعلای این عنوان ومصداق بارز آن به حساب آمده است یکی از شعرای سرشناس درباره اش می گوید:«حسین کسی است که مرگ با عزت را حیات و زندگی ذلت بار را مرگ می داند».
مصعب بن زبیر می گوید: «حسین مرگ با شرافت را بر زندگی ذلت بار ترجیح داد».
سخنان حسین در روز عاشورا عالی ترین و برترین بیان در مورد حفظ حیثیت وعزت نفس می باشد فرمودند: «همانا زنا زاده پسر زنا زاده مرا میان دو امر مخیر ساخته کشته شدن با شمشیر یا پذیرش ذلت . چه دور است ذلت از ما، که خدا و رسولش و مؤمنین ذلت را برای من نمی پسندند بلکه پدران و مادرانی که در دامن پاکشان مرا پرورش داده اند و مردان غیور و با حمیّت و انسان هایی که امتناع می ورزند از این که طاعت انسان های پست را بر کشته شدن ترجیح دهند».
این عزت نفس حسین است که نمی گذارد تسلیم مردمی پست و فرومایه همچون ابن زیاد دست نشانده بنی امیه بشود تا هر گونه بی احترامی را درباره اش انجام دهند،چون کوه در برابر سپاه کوفه می ایستد و بدون هیچ دغدغه و هراسی از گرگان بنی امیه ،درس زندگی با عزت را به جهانیان می آموزد.
امام حسین ؛ الگوی انسانها
جنبه های الگویی امام حسین (علیه السلام) فراوان است ، در این جاسخنان برخی از رهبران بزرگ سیاسی جهان و نیز دانشوران را که از انقلاب حسین (علیه السلام) الگو گرفته اند: نقل می کنیم :
مهاتما گاندی
من زندگی امام حسین آن شهید بزرگ اسلام را به دقت خواندم و توجه کافی به صفحات کربلا نموده ام و بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشورپیروز گردد بایستی از سر مشق امام حسین پیروی کند.
لیاقت علی خان
این روز (عاشورا) برای مسلمانان در سراسر جهان معنای بزرگ دارد، در این روزیکی از حزن آورترین وقایع اسلام اتفاق افتاد.
شهادت امام حسین در حین حزن ، نشانه فتح نهایی روح واقعی اسلام بود، زیراتسلیم کامل به اراده الهی به شمار می رفت . شهادت یکی از بزرگ ترین پیروان اسلام مَثَل درخشنده و پایدار برای همه ماست ، این درس به ما می آموزد که اشکال و خطرات هر چه باشد نبایستی از راه حقیقت و عدالت منحرف شد.
گیبون ، مورخ مشهور
در طی قرون آینده بشریت ، در سرزمین های مختلف ، شرح صحنه حزن آور مرگ حسین موجب بیداری قلب خون سردترین قارئین خواهد شد.
چارلز دیکنز
اگر منظور امام حسین جنگ در راه خواسته های دنیایی بود من نمی فهمم چرا خواهران و زنان و اطفال او همراه او بودند پس عقل چنین حکم می کند که او فقط به خاطر اسلام فداکاری خویش را انجام داد.
فردریک جمس
درس امام حسین و هر شهید دیگری این است که در دنیا اصول ابدی عدالت و ترحم و محبت و جود دارد که تغییر ناپذیرند و هم چنین می رساند که هرگاه کسی برای این صفات ابدی مقاومت کند و بشر در راه آن پافشاری نماید آن اصول همیشه در دنیا باقی وپایدار خواهد ماند.
ایرونیک ، مورّخ امریکایی
برای امام حسین (علیه السلام) ممکن بود که زندگی خود را با تسلیم شدن به اراده یزیدنجات بخشد و لیکن مسئولیت پیشوای نهضت بخش اسلام اجازه نمی داد که او یزید رابه عنوان خلافت بشناسد، او خود رابه منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنی امیه آماده ساخت . در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و بر روی ریگ های تفتیده عربستان روح حسین فناناپذیر است ای پهلوان و ای نمونه شجاعت و ای شهسوار من ای حسین .
موریس دو کبری
اگر مورخان ما حقیقت این روز را می دانستند و درک می کردند که عاشورا چه روزی است . این عزاداری را مجنونانه نمی پنداشتند، زیراپیروان حسین به واسطه عزاداری حسین می دانند که پستی و زیر دستی و استعمار را نباید قبول کنند، چون شعار پیشرو وآقای آنها ندادن تن به زیر بار ظلم و ستم بود.
قدری تعمق و بررسی کنیم که در عزا داری حسین چه نکته های دقیق حیات بخشی مطرح می شود. در مجالس عزاداری حسین گفته می شود که حسین (علیه السلام) بر سرحفظ شرف ناموس مردم و بزرگی مقام و مرتبه اسلام از جان و مال و فرزند گذشت و زیربار استعمار و ماجراجویی یزید نرفت .
پس بیایید ما هم شیوه او را سرمشق قرار داده و از زیر دستی استعمارگران خلاصی یابیم و مرگ با عزت را به زندگی با ذلت ترجیح دهیم ، زیرا مرگ با عزت وشرافت بهتر از زندگی با ذلت است . ملتی که از گهواره تا گور تعلیماتش چنین است دارای چنین مقام و مرتبتی است ، دارای هر گونه شرافت و افتخاری است ، همه سرباز حقیقی عزت و شرافتند. آشنایان به تاریخ تصدیق خواهند کرد که اصلاح اخلاق و تعلیمات بین المللی جز به وسیله مذهب ، امروزه ، بلکه در قرن ها در ملل خاور میانه غیر ممکن است .
اگر مسلمانان مذهب را نادیده انگارند و به نام وطن خواهی بخواهند ترقیات سیاسی حاصل کنند به جای نفع زیان خواهند برد، زیرا اگر تعلیمات سربازی را با دین توأم سازند سربازان تا خون در بدن دارند حاضر نیستند حتی یک وجب از خاک مقدس وطن را تسلیم اجانب نمایند. امروزه اگر استقلالی در مسلمانان مشاهده می شود عامل اصلی آن پیروی از دستورهای قرآن و اسلام است و خواهیم دید روزی را که سلطنت هایی درسایه همین نکته اساسی قوت گیرند و بدین وسیله مسلمانان عالم در سایه اتحاد و اتفاق واقعی مانند صدر اسلام ممالک مشرق و مغرب عالم را مطیع اوامر خود سازند. وی ادامه می دهد: حسین شبیه ترین روحانیین به حضرت مسیح است ولی مصائب او سخت تر وشدیدتر است .
مسیو ماربین آلمانی
مسیو ماربین آلمانی درباره حسین (علیه السلام) و هم چنین علل قیام آن حضرت و نتایج آن چنین می نویسد:
حسین بن علی نوه محمد(صلی الله علیه و آله) که از دختر محبوبش فاطمه (علیها السلام) متولد شده ، تنهاکسی است که در چهارده قرن پیش در برابر حکومت جور و ظلم قد علم کرد، اخلاق وصفاتی که در دوران حکومت عرب پسندیده و قابل احترام بود در فرزند مولای متقیان مشاهده می شد، حسین شجاعت و دلاوری را از پدر خود به ارث برده بود به دستورها واحکام اسلام تسلط کاملی داشت در سخاوت و نیکوکاری نظیر نداشت در نطق و بیان زبردست بود و همه را مجذوب بیانات خود می ساخت ، مسلمانان جهان عقیده و اراده زائدالوصفی به حسین (علیه السلام) دارند و هر ساله در ماه معینی (ماه محرم ) برای او عزاداری می کنند، کتاب های بسیاری از فضائل و مناقب حسین (علیه السلام) توسط مسلمانان نوشته شده است و از ملکات حسنه و سجایای پسندیده او گفت و گو می شود.
موضوعی را که نمی توان نادیده گرفت این است که حسین (علیه السلام) اول شخص سیاستمداری بود که تا به امروز احدی چنین سیاست مؤثری اختیار ننموده است . تاریخ عاشورا کاملاًنشان می دهد که هیچ یک از شهیدان کربلا عمداًخود را به کشتن نداده اند،یعنی هر یک از کشته شدگان را دشمنان بر سر آنان تاخته و مظلومانه از پای در آورده اند وبه اندازه مظلومیتشان بر عظمت و بزرگی اسلام افزوده شده است ولی شهادت حسین ازهمه مهمتر و از روی دانش و بصیرت و سیاست انجام گرفت و این شهادت و شهامت درتاریخ بشریت نظیر نداشته است .
مهم ترین اثر این نهضت این بود که ریاست روحانی که در عوالم سیاست اهمیت شایانی داشت ، مجدداًبه دست بنی هاشم افتاد؛ و به ویژه در بازماندگان حسین مسلم گردید، چندی طول نکشید که (حکومت ) ظلم و جور معاویه و جانشینان او منهدم شد وکمتر از یک قرن قدرت از بنی امیه سلب گردید. منهدم شدن (قدرت ) از بنی امیه به قسمی شد که امروز نام و نشان از آنها نمودار نیست و اگر در متن کتاب های تاریخی نامی از این قوم ذکر شده در تعقیب آن هزاران نفرین و ناسزا نوشته شده و این نیست مگر به واسطه قیام حسین (علیه السلام) و یاران با وفای او.
ویژگی های شخصیت امام حسین (علیه السلام)
هر گز بدان شخص نگریسته اید که به نام خدا قیام می کند، به نام خدا به حرکت درمی آید و به نام خدا می میرد، چگونه مقصد خود را هم به نام او، فرازین چکادها و هدف خویش را هم به نام او، برترین نمادها بر می گزیند؟مقصد تا آن جا فراز که همه چیز زندگی را فرود می بیند، و هدف چنان برتر که جز ملکوت اعلی را در مد نظر ندارد و پایگاهی جزفراسوی آسمانها نمی یابد گهواره اش آسمان های برین است و جای شگفتی نیست که به سویش پر کشد و خواستار پیوستن بدان سامان باشد، زیرا مردم هستند و عشق بازگشت به اصل خویش و مردم هستند و باز جستن روزگار وصل خویش ! و چنین شخصیتی ،میهنی دارد و اشتیاق و سوز و گدازی برای بازگشت بدان .
راه خود را از میان سنگ ها و خارها پیش می گیرد، خشنود و خوشدل پیش می رودبا آرامش و اطمینان در این ره گام بر می دارد زیرا با آرمان برین خود رازگوییها و با جهان فرازین نغمه خوانی ها دارد. آیا فراسوی «الله» خواستی جز به سوی «الله» بازگشتی ، پس از «الله» و برتر از او حقیقتی هم هست ؟ بزرگ شخصیتی از مردم اما در وجودش هدف الهی و راز قدسی و پرتو علوی ، در شبستان تیره و سیاه بشری ، راه انسانیت را روشن می گرداند. الله نور زمین و آسمان ها است داستان نورش همچون چراغدانی که چراغی فروزان در آن است ، چراغ در میان شیشه های شفاف و این مجموعه چون ستاره ای مروارید گون که از دور پرتو افکن است …
در روزگار حسین راهنمایی استوار، و پس از مرگش گواهی همیشه بیدار که همه عناصر جاودانگی را در بردارد. تاریخ هر امتی ، در حقیقت ، تنها تاریخ بزرگان آن امت است و بس ، امتی که بزرگی در میان آن نباشد تاریخ ندارد، یا بهتر بگوییم شایسته تاریخ داشتن نیست .
اگر ما حسین را بر فراز همه بزرگان جای دهیم نه تنها بزرگی را بیشتر در وجود اوبه شمار آورده ایم ، بلکه بزرگی را در چکاد عظمت مشاهده کرده ایم که در برابرش همه بزرگان کوچکند و شخصیتی را نشان داده ایم که از همه شخصیت ها برتر است و آن مردی است در میان همه مردان .
اینک پی سپر در چکادهای گوناگون عظمت هستیم و در هر ناحیه ای بیشتر فرازشویم ، حسین (علیه السلام) را برتر از دیگران می بینیم به گونه ای که خود تنها امتی است در میان بزرگان . بزرگواری را در پوشش یک شخص دلیر، یا در شخصیت یک قهرمان ، یا یک شهید، یا زاهد و دانشمند، بسی مشاهده کرده ایم اما عظمت در همه پوشش ها و همه نمودها، به گونه ای که با عظیم یکی شده مردم او را نمونه زنده و نماینده کامل آن خصلت به شمار آورند، تنها در شخصیت حسین مشاهده شدنی است ، و می توان در وجود او لمس کرد، با هر موقعیتی که خود دارد یا از جانب پدر دارد، در واقع پدرش هم در این باره همانند اوست ، لیکن نمی توان پدری همانند خود او برایش یافت .
شخصی که چون از هر سوی کوه وجودش فراز شوی ، تا آن جا که او را مرکز برخوردبزرگواری ها با یکدیگر و مجمع یکتایی ها می یابی ، زیرا بی گمان هر کسی از سرچشمه عظمت پیامبری (محمد) و عظمت مردانگی (علی) و عظمت فضیلت (فاطمه) فراجوشید، نمونه بی همتای عظمت انسان خواهد شد، و آیات بینات به شمار خواهد رفت .یاد او یاد یک شخص نیست ، یاد انسانیت جاویدان است ، و تاریخ او، سرگذشت یک قهرمان نیست ، تاریخ یک قهرمان بی همتاست .
با توجه بدین حقیقت که آن سبط شهید(علیه السلام)، روح زیبای قداستی را که با جدش مصطفی (صلی الله علیه و آله) آغاز گردید به انجام رسانید. قداست خود جلال و شکوهی دارد، لیکن جمال آن ، تنها هنگامی قابل مشاهده است که قطره های گلفام خون آن را تزیین کرده باشد.
نسلها را بیدارکند و انسانیت از خواب بیدار شود و فریاد طنین اندازی را بشنود که از اعماق سنگ قبرها زنده و جوشان بلند شده به ژرفاهای انسان می رسد و جانها را شعله ورمی سازد و پی در پی به درک و دریافت هجوم می آورد و وجدان را زنده می کند.
تنها با برخاستن چنین فریادی است که انسانیت می تواند گناهان خود را بدین وسیله بشوید و از پلیدی ها رها شود، و ناپاکی هارا از خود بزداید، و به صورت انسانی درآیدکه شریعت ها نشان می دهند، و ادیان اعلام می کنند، تا آن جا که بنای رفیع انسانیت ، باپاسخ دادن به چنین ندایی به جایی می رسد و بر پایه آرمان های والا و برتری های شایان به گزیده های مطلق و به دست آوردن حق استوار می گردد چه ، حسین تنها به خاطرسروری یافتن این ارزش ها خود را فدا کرد و بس ! چه پست و بی مقدار است آن ادعا که می گوید او برای حکومت و ریاست و قدرت قربانی شد! همت او از این هدف ها والاتر، و ازخواسته های نفسانی ریاست طلبان بسی برتر بود.
حسین را بی گمان ، نابرابری ها بیدار کرد، تجاوزکاری ها برانگیخت ، ستم ها به جنبش درآورد، فریادهای ضعیفان و شیون های فرزند مردگان و اشک های جگرسوختگان به قیام وا داشت . زیرا شکی نیست که از میان تجاوز به حقوق دیگران وتجاهل و بی توجهی در برابر عدوان است که آزادگان برانگیخته و قهرمانان آفریده می شوند. خواستند مرد تقوا و عمل صالح را، که از ارکان رسالت و پرورده نبوت ، و خاندان برگزیده الهی است ، همان کس که حق با روشن ترین معانی و شگفت ترین نمودهایش دراو نمایان است ، به صورتی مشاهده کنند که با اظهار کوچکی پشت خم کند و با پستی فروتنی نشان دهد و با خواری تسلیم مردی شود مظهر باطل و تبهکاری و نمونه تجاوز به حق دیگران ، سرپیچی از فرمان خدا و مبارزه با خدا و پیامبر و مؤمنان همان نابکاری که بدون هیچ پروا و رعایت ظاهر و باک چنان آشکارا به فساد سرگرم است که شریعت ازدستش گریزان و انسانیت از او لرزان و فضیلت از وجودش هراسان است خواستند که شاهد بیعتی باشند که بدین شیوه انجام گیرد و با این وضع مسخره به پایان رسد.
پس جای شگفتی نیست اگر ببینیم امام را که به چنین پیمان به عنوان شعله ای ازآتش ، و یا از آن بالاتر، صلاحی در تف سوزان می نگرد و شجاعانه بر آن می شورد.
بیعت یعنی تسلیم و فرمانبرداری تا پای جان ، و به عبارت دیگر بیعت یعنی فروختن خود به خلیفه ، پس بیعت نوعی بندگی اجتماعی و سیاسی و دینی است ، لذاشخص باید به هنگام فروختن خود بسی بیندیشد: در راه چه و برای که خود را می فروشد؟اگر خلیفه تبهکار و اهل فحشا و بی دین و ستمگر و تجاوزکار به حقوق و بی اعتنا به ارزش ها باشد بیعت یعنی فروختن خود به تبهکاری ، فروختن خود به فحشا، فروختن خودبه ستم و تجاوز و فروختن به سرپیچی آشکار از فرمان خدا، زیرا خلیفه متظاهر و آشکارکننده گناه ، خود نمونه مجسمی است از مجموعه آن گناهان ! چنین بیعتی خدمت به هوا وهوس های پست و گرایش های فاسد و مردن در راه آنها به شمار می رود.
پس ضرورت حکم می کند که امام از بیعت با یزید و شهوات و هواها و فحشاهایش خودداری ورزد و به اعتراض برخیزد و قیام کند اگر چه به بهای جانش تمام شود، زیرا دراین صورت وجدانش آسوده ، پروردگارش خشنود و در راه اصول اعتقادیش جان باخته است آن بزرگوار توانست این بانگ اعتراض را با قدرت فریاد زند و طنین افکن از گوش تبهکاری و نادرستی بگذرد و در فضای جاودانه تاریخ بماند و هنوز هم سخن حقی است بی هیچ آمیزه ای .
«کسی چون من » پاره ای از وجود حق و مظهر دین خدا «با کسی چون او بیعت نمی کند» که پاره ای از وجود شیطان و مظهر باطل است . این است معنای بیعت در منطق حسین (علیه السلام) و فلسفه بیعت در نظر حسین و حقیقتی است شایسته اندیشه برای خردمندان و ما چون خلافت را از نظر حسین فهمیدیم ، برایمان آسان است دریابیم چگونه او به تمام معنا عظیم است و می توانیم همه جنبه های عظمت او را تشخیص دهیم و ابعاد ممتاز وگزیده وجود او را به روشنی درک کنیم و بدانیم که دارای بافتی بی همتا و آیت شرف وبرتری و نمونه یکتایی است .
جنبه های عظمت امام حسین بسیار است که به اندکی از آنها اشاره می کنیم :پای بندی به اصول ، صراحت گفتار، قاطعیت در عمل ، زیر بار ظلم نرفتن ، قهرمانی وکوچک شمردن دشمن خدا.
امام حسین (علیه السلام) به خاطر پای بندی شدید به مبادی و اصول شهید گردید وسپاس گزار خدا و پروردگارش ستایش گر او بود! خدای را با چهره ای درخشان از خورشیددر حال غروب خون مقدسش ملاقات کرد بدون هیچ انحرافی از خط خود.
عظمت در صراحت گفتار یکی از بزرگواری های همه جانبه ای است که در وجود حسین (علیه السلام) می جوییم و چنان چه پیداست با عظمت قبل (پای بند به اصول ) اختلاف چندانی ندارد، تنها اختلافشان در این است که آن یک اعتقادی است و این یک عملی است .
در نظر بعضی افراد مبدأ و اصل بسی بزرگ است اما همراه با نرمش و نیرنگ . لیکن حسین در برابر اصول چنان عظمتی از خود نشان داد که «نیزه بر نیزه خود می شد» که هرگز حاضر نبود در برابر چیزی مانند تقاضای بیعت برای یزید سر سوزنی از آن برگردد ویا دست از آن بردارد، همان فریاد بلندی که چون شعله آتش بود از آن انتظار می رفت .
عظمت قهرمانی حسین از همه جنبه های دیگر آشکارتر است ، و چه بسا هیچ کس چون او بدین زیبایی از خود قهرمانی نشان نداده است .
زیبایی شجاعت در آن جاست که می گوید: خدا شما را رحمت کند، به سوی مرگ برخیزید و در آن جا که «اما به خدا سوگند تسلیم خواستشان نگردم تا خدای متعال را درجایی ملاقات کنم که با خون خویش خضاب کرده باشم ».
حسین (علیه السلام) عالی ترین نمونه پاسداری از کرامت انسانی و دفاع از آن و جانبازی درراه آن را به ما نشان داد، زیرا نعمت کرامت ، در نظر آزادگان با ارزش تر از نعمت وجود است .
امام حسین (علیه السلام) در این دانشگاه درسی به ما می دهد که گل واژه های خون فامش چنین است : دفاع از هدف مقدس تنها هنگامی امکان پذیر است که آن هدف به صورت روحی در آید که مدافع و پشتیبانش با آن جاودان زنده بماند. بزرگ ترین درس باارزشی که از شیوه زندگی او می گیریم ، اگر چه سراسر زندگی اش با ارزش است ، آن که او نمونه درخشانی از رهبر مبارزی را به ما نشان می دهد که چون در میدان حق و باطل به پیکارفرو می رفت ، جز با پیروز گردانیدن حق یا فدا شدن در راه آن ، از میدان برنمی گردد ومی دانیم که پیروزی حق حتمی است ، اگر چه باطل را برای چند روزی صولتی و اهل باطل را دولتی باشد لیکن پایدار و جاویدان نیست .
سیمای امام حسین در آیینه شعر و ادب فارسی
همانا ذکر مصایب سالار شهیدان حسین ابن علی (علیه السلام) واعوان و انصار آن حضرت در واقعه جان گدازِ کربلا شعرای معتقد ـ چه شیعه و چه سنی ـ را برآن داشته است که شعریا اشعاری درباره این حادثه دلخراش بسرایند ما در این جا به برخی از آنها اشاره ای داریم .
سیف فرغانی از پیروان امام ابو حنیفه (نعمان ) از شعرای اهل تسنن ، سروده است :
ای قوم در این عزا بگریید بر کشته کربلا بگریید
از خون جگر سرشک سازیدبهر دل مصطفی بگریید
وز معدن دل به اشک چون دربر گوهر مرتضی بگریید
با نعمت عافیت به صد چشم بر اهل چنین بلا بگریید
دل خسته ماتم حسینید ای خسته دلان هلا بگریید
مرثیه دوازده بند مولانا محتشم کاشانی درباره فاجعه کربلا بسیار شورانگیز است:
باز این چه شورش است که در خلق عالم است ؟
بازاین چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است ؟
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ سور خواسته تا عرش اعظم است
صباحی بیدگلی نیز ترکیب بندی دارد در رسای شهیدان کربلا:
این رفته سر به نیزه اعدا حسین توست
این مانده در زمین به تن تنها، حسین توست
این آهوی حرم که تن پاره پاره اش
در خون کشیده دامن صحرا، حسین توست
مرثیه های شورانگیز وصال شیرازی نیز به سبک محتشم کاشانی است :
این جامه سیاه فلک در عزای کیست ؟
وین جیب چاک گشته صبح از برای کیست ؟
این جوی خون که از مژه خلق جاری است
تا در مصیبت کی و ماجرای کیست ؟
قاآنی شیرازی نیز در مصیبت حضرت ابا عبدالله(ع) سروده است :
بارد چه ؟ خون که؟ دیده چسان ؟ روز و شب،
چرا از غم ، کدام غم ؟ سلطان اولیاء
نامش که بود؟ حسین ، ز نژاد که ؟ از علی
مامش که بود؟ فاطمه ، جدش که ؟ مصطفی
در رثای شهدای کربلا ناصرالدین شاه قاجار سروده ای دارد:
خرم دلی که منبع انهار کوثر است
کوثر مجاز دیده پر اشک بهتر است
نام حسین و کرببلا هر دو دلرباست
نام علی اکبر از آن دلرباتر است
رفتم به کربلا به سر قبر هر شهید
دیدم که تربت شهدا مشک و عنبر است
حسین (ع) در آیینه زیارت نامه ها
دعاهای بسیار زیادی از امام حسین (علیه السلام) و شهدای کربلا ذکر شده است که ما دراین جا به یک مورد آن اشاره می کنیم : در دعای دوازده امام خواجه نصیر می خوانیم :بارخدایا درود و سلام فرست و افزون کن و مبارک گردان بر سید زاهد و امام عابد، راکع ساجد، ولی ، پادشاه فرزانه و کشته شده کافر منکر، زینت منبرها و مساجد، صاحب کرب وبلا، مدفون در زمین کربلا، نواده رسول انس و جن و نور دو چشم مولای ما و مولای دوسرا، امام به حق ابی عبدالله الحسین صلوات خدا و سلامش بر او. درود و سلام بر تو ای اباعبدالله الحسین ، ای حسین بن علی ، ای شهید مظلوم ، ای فرزند رسول خدا، ای فرزندامیرالمؤمنین ، ای فرزند فاطمه زهرا، ای آقای جوانان اهل بهشت ، ای حجت خدا برخلقش .
در پایان دعای معروف گنج العرش ، خدا را به حق خون شهیدان کربلا و شهیدان پربلا و مظلومان پرجفا و همچنین به حق حسین (علیه السلام) قسم می دهیم .
در بخشی از دعای توسل نیز می خوانیم :
ای اباعبدالله، ای حسین بن علی ، ای شهید، ای پسر رسول خدا، ای حجت خدا برخلق و ای آقای ما و مولای ما به درستی که ما رو آوردیم و شفیع گرفتیم و توسل جستیم به وسیله تو به درگاه خداوند و تو را پیش روی حاجت های خود آوردیم ای آبرومند نزد خداشفاعت کن از برای ما نزد خدا.
در نوشتن عریضه برای حاجت نیز می نویسیم : «سلام بر آل یاسین ، محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین :»
نتیجه
آخرین سخنی که دوست دارم درباره او بگویم آن است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نمونه یک مسلمان کامل را در وجود حسین به ما نشان می دهد و علی (علیه السلام) به وسیله او نمونه یک انسان کامل را، لذا، او به دنیا با چشمی دیگر، و از زاویه ای دیگر نگریست ، و در نتیجه آن راآن چنان که حقیقتش بود دید، نه کمترین تمایلی به دنیا در او پیدا شد، و نه کوچک ترین چشم داشتی بدان در وجودش بیدار گردید، اگر چه کوچک ترین رخ نشان دادن دنیا به او از بزرگ ترین آرمان های مردم نیز بیشتر بود این نگریستن، نگرش کسی است که جانش باروح الهی در هم آمیخته ، دنیا در نزد او همان گونه که در نزد خدا نیز چنین است به اندازه بال پشه ای هم نمی ارزد.
چنین افراد برگزیده در زندگی مردم همچون ستاره اند در زندگی زمین ، ستاره بر روی زمین پرتو افشانی می کند لیکن زمین با همه ساکنانش در فکر آن هم نمی گنجد، حتی به صورت خاطره ای هم در میان خاطرات به روی هم انباشته اش ، درذهن او نمی خلد.
حسین (علیه السلام) در شناخت انگیزه هایی که مردم را به تلاش برای دست یافتن به دنیابر می انگیزد، بزرگ ترین تحلیل را ارائه کرده است ، کوتاه سخن آن که پرتویی در خرد ونوری در جان باقی می گذارد و با این دو مشعل فروزان هیچ حقیقتی بر ما پوشیده نمی ماند، و در درک میزان اوج گرفتن انسان در هر دوره ای هیچ پرده و مانع در برابر چشم باقی نمی گذارد.
«مردم بنده این جهان هستند، و دین سخن پایداری بر زبانشان نیست ، تا آنجا به گرد آن جمع می شوند که زندگانیشان را سود بخشند. همین که پای آزمایش به میان آمد،دیندار به ندرت پیدا می شود.»
فرخ فاضلی و مریم ترابی
منابع:
۱ــ برترین هدف در برترین نهاد (پرتویی از زندگی امام حسین (علیه السلام)) اثر شیخ عبدالله علائلی ، ترجمه سید محمد مهدی جعفری .
۲ – حسین نفس مطمئنه ، محمد علی عالمی .
۳ ـ امام حسین در جامه ارغوانی ، سلیمان کتانی ، ترجمه دکتر پرویز لولاور.