- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
خطبه امام حسین(علیه السلام) در برابر علماى اسلام و صحابى معروف پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که در منا ایراد گردید.
امام حسین(علیه السلام) همیشه در پى فرصت بود تا مسلمانان به ویژه عالمان و آگاهان را برانگیخته، بیدار کند و آنان را نسبت به فرمانروایى «یزید» هشدار دهد.
سلیمبنقیس میگوید، یک سال قبل از مرگ معاویه، حسینبنعلی(علیه السلام) با عبداللهابن عبّاس و عبداللهبن جعفر به حج رفتند، امام حسین(علیه السلام) مردان و زنان و یاران بنیهاشم و آن عده از انصار را که او و خاندانش را میشناختند جمع کرد. سپس چند نفر را فرستاد و فرمود:
همه کسانى را که امسال از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) معروف به صلاح و عبادتاند به حج آمدهاند، نزد من جمع کنید.
در پى این دعوت بیش از هفتصد نفر که بیشتر آنان از تابعین و حدود دویسـت نفـر از اصحـاب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بودند، در «منا» در خیمه آن حضرت گرد آمدند. امام در میان آنان براى ایراد خطبه برخاست و پس از حمد و ثناى الهى فرمود:
اما بعد، این شخص طغیانگر (معاویه) درباره ما و شیعیان ما اعمالى را روا داشت که دیدید و فهمیدید و شاهد بودید. میخواهم مطلبى را از شما بپرسم، اگر راست گفتم مرا تصدیق کنید و اگر دروغ گفتم مرا تکذیب کنید. و بیتفاوت نمانید.
شمار را سوگند میدهم به حقّ خدا بر شما و حقّ رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و خویشاوندى من که با پیامبر شما دارم، چون از اینجا (به دیار خود) رفتید، این گفتار مرا عنوان کنید و همه شما در دیار خود از قبایلتان ـ آنان را که به آنها اطمینان دارید ـ دعوت کنید.۱
آنگاه حضرت(علیه السلام) ضمن این گفتار، هیچ آیه قرآنى را که خداوند در شأن آنان نازل کرده بود نگذاشت مگر اینکه آن را خواند و تفسیر فرمود و نیز هر چه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره پدر و برادر و مادر خود و خاندانش فرموده بود نقل کرد، و در همه آنها اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میگفتند:
آرى، به خدا این سخنان را شنیدیم و شهادت میدهیم.
و تابعین میگفتند:
به خدا سوگند این سخنان را کسانى از صحابه که آنها را به راستگویى و امانت میشناسیم براى ما نقل کردند.
حضرت(علیه السلام) فرمود:
شما را به خدا قسم میدهم که این سخنان را براى هر کس که به او و دینش اطمینان دارید، نقل کنید.
سلیم میگوید: از جمله سخنان امام حسین(علیه السلام) که درباره آن، آنان را سوگند داد و یادآور شد، این بود که فرمود:
شما را به خدا سوگند میدهم آیا میدانید که علیبنابیطالب(علیه السلام) برادر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بود، هنگامى که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بین اصحابش برادرى پدید آورد، بین او و خودش برادرى برقرار کرد و فرمود: تو برادر مؤمن منى و من برادر تو هستم در دنیا و آخرت؟!
گفتند: آرى به خدا. آنگاه فرمود:
شما را به خدا سوگند میدهم، آیا میدانید که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) محل مسجد و منازل خود را خرید و ساختمان کرد، سپس در آنجا ده اتاق ساخت، نه اتاق براى خودش و یک اتاق که در وسط واقع شده بود براى پدرم، سپس درهایى که به مسجد راه داشت جز درب اتاق پدرم همه را بست. پس در این باره عدهاى به سخن آمدند و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
من از طرف خودم درب منازل شما را بسته و درب منزل علی(علیه السلام) را باز نگذاشتم، بلکه خداوند مرا به بستن درهاى منازل شما و گشودن درب منزل علی(علیه السلام) فرمان داد، بعد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) همه مردم بجز علی(علیه السلام) را از خوابیدن در مسجد نهى فرمود، در مسجد و منزل او و در منزل رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) جنابت رخ میداد از این رو در همانجا براى پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و علی(علیه السلام) فرزندانى متولد شدند؟!
گفتند: آرى به خدا. و فرمود:
آیا میدانید که عمربنخطاب علاقه داشت تا روزنهاى به اندازه چشمش از منزل خود به مسجد باز کند ولى پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اجازه نداد، سپس سخن راند و فرمود: خداوند به من فرمان داده تا مسجدى پاک بسازم که جز من و برادرم و فرزندانش در آن سکونت نکنند؟!
گفتند: آرى به خدا. فرمود:
شما را به خدا سوگند میدهم آیا میدانید که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) روز غدیر خم علی(علیه السلام) را به ولایت نصب کرد و فرمود: باید حاضران به غایبان برسانند؟
گفتند: آرى به خدا. فرمود:
شما را به خدا سوگند میدهم آیا میدانید رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در جنگ تبوک به علی(علیه السلام) فرمود: تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسایى و تو پس از من زمامدار هر مؤمنی؟
گفتند: آرى به خدا. و فرمود:
شما را به خدا سوگند، آیا میدانید که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) هنگامى که نصاراى نجران را براى مباهله فراخواند جز علی(علیه السلام) و همسرش فاطمه(س) و دو فرزند او حسن و حسین(علیه السلام) را نیاورد.
گفتند: آرى به خدا. فرمود:
شما را به خدا قسم میدهم، آیا میدانید پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در روز خیبر پرچم را به دست علی(علیه السلام) داد و فرمود:
پرچم را به دست کسى میدهم که خدا و رسولش او را دوست دارند و او نیز خدا و رسولش را دوست دارد، آنکه پیدرپى (بر دشمن) یورش میبرد و فرار نمیکند و خداوند خیبر را به دست وى فتح کند؟
گفتند: آرى به خدا. فرمود:
آیا میدانید که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) او را براى ابلاغ آیات برائت فرستاد و فرمود: از سوى من کسى (پیام را) نمیرساند مگر خودم یا کسى که از من باشد؟
گفتند: آرى به خدا. فرمود:
آیا میدانید که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بین او و جعفر و زید داورى کرده فرمود: اى على، تو از منى و من از توام پس از من پیشواى هر مؤمنی.
گفتند: آرى به خدا. فرمود:
آیا میدانید که او هر روز با رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) خلوتى داشت و هر شب بر منزل پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) داخل میشد هرگاه میپرسید، پیامبر پاسخش میگفت و هرگاه سکوت میکرد، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خود آغاز سخن میکرد؟
گفتند: آرى به خدا. فرمود:
آیا میدانید رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) او را بر جعفر و حمزه برترى داد، آن هنگام که به فاطمه(س) فرمود: تو را به بهترین خاندانم ـ که اسلامش از همه پیشتر، و بردباریش از همه بزرگتر و دانشش از همه بیشتر است ـ تزویج کردم؟
گفتند: آرى به خدا. فرمود:
آیا میدانید که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: من سرور همه فرزندان آدمم، و برادرم (علیه السلام) سرور همه عرب، فاطمه(س) سرور همه زنان اهل بهشت و دو فرزندم حسن و حسین(علیه السلام) دو سروران جوانان بهشتند؟
گفتند: آرى به خدا. فرمود:
آیا میدانید که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به علی(علیه السلام) دستور داد تا او را غسل دهد و خبر داد که جبرئیل در غسل به او کمک خواهد کرد.
گفتند: آرى به خدا. فرمود:
آیا میدانید که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در آخرین لحظات خطبهاى که براى مردم خواند فرمود: من در میان شما دو چیز گرانبها میگذارم: کتاب خدا و عترتم، دامن آن دو را بگیرید تا هرگز گمراه نشوید.
گفتند: آرى به خدا.
امام حسین(علیه السلام) هیچ مطلبى را که خدا در قرآن در شأن علیبنابیطالب و خاندانش نازل کرد یا بر زبان پیامبرش جارى ساخته بود ـ نگذاشت مگر که آنان را پیرامون آن قسم داد و صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) میگفتند: آرى به خدا شنیدیم و تابعین میگفتند: این سخنان را کسى که به او اطمینان داریم فلانى و فلانى براى ما نقل کرده است.
سپس امام حسین(علیه السلام) آنان را قسم داد که آیا شنیدهاند پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده:
کسى که گمان دارد مرا دوست دارد و علی(علیه السلام) را دشمن، دروغ میگوید. مرا دوست ندارد کسى که على را دشمن دارد.
شخصى از پیامبر پرسید: چطور؟
فرمود: زیرا علی(علیه السلام) از من است و من از اویم، هر که او را دوست دارد مرا دوست داشته و هر که مرا دوست دارد خدا را دوست داشته است. هر که علی(علیه السلام) را دشمن دارد مرا دشمن دارد و هر که مرا دشمن دارد خدا را دشمن داشته است؟
گفتند: آرى به خدا، شنیدیم.
سخن امام حسین(علیه السلام) در امر به معروف و نهى از منکر
اى مردم از آنچه خدا به آن اولیاى خود را پند داده پند گیرید، مانند بدگویى او از دانشمندان یهود آنجا که میفرماید:
«چرا دانشمندان الهى، آنان را از گفتار گناهشان باز نمیدارند؟» و میفرماید: «از میان بنیاسرائیل آنان که کفر ورزیدند لعن شدند» تا میفرماید:
«چه بد بود آنچه میکردند.»
و بدین سان خداوند آنان را نکوهش کرد، چون آنان از ستمگر میان خود کارهاى زشت و فساد میدیدند و نهیشان نمیکردند به طمع آنچه از آنها به ایشان میرسید و از بیم آنچه از آن میترسیدند، با اینکه خدا میفرماید:
از مردم نترسید و از من بترسید.۱
و میفرماید:
مردان و زنان با ایمان دوستان یکدیگرند، به کارهاى پسندیده وا میدارند و از کارهاى ناپسند باز میدارند.۲
خدا از امر به معروف و نهى از منکر به عنوان تکلیف واجبى از خود، آغاز کرده است، زیرا میدانسته که اگر این فرضیه ادا شود و برپا گردد، همه فرایض از آسان و دشوار برپا شوند، چه امر به معروف و نهى از منکر دعوت به اسلام است همراه ردّ مظالم و مخالفت با ظالم و تقسیم بیتالمال و غنایم، و گرفتن زکات از جاى خود و صرف آن در مورد بسزاى خود.
سپس شما اى گروه نیرومند! دستهاى هستید که به دانش و نیکى و خیرخواهى معروفید، و به وسیله خدا در دل مردم مهابتى دارید که شرافتمند از حساب میبرد و ناتوان شما را گرامى میدارد و آنان که هم درجه شمایند و بر آنها حق نعمتى ندارید، شما را بر خود پیش میدارند، شما واسطه حوایجى هستید که از خواستارانشان دریغ میدارند و به هیبت پادشاهان و ارجمندى بزرگان در میان راه، گام برمیدارید. آیا همه اینها از آن رو نیست که به شما امیدوارند که به حقّ خدا قیام کنید؟ اگر چه از بیشتر حقوق خداوندى کوتاهى کردهاید از این رو حق امامان را سبک شمرده، حقوق ضعیفان را تباه ساختهاید و به پندار خود حقّ خود را گرفتهاید. شما در این راه نه مالى خرج کردید و نه جانى را براى خدا که آن را آفریده به مخاطره انداختید و نه براى رضاى خدا با عشیرهاى درافتادید، آیا شما به درگاه خدا بهشت و همنشینى پیامبران و امان از عذاب او را آرزو دارید؟
اى آرزومندان به درگاه خدا! من میترسم کیفرى از کیفرهاى او بر شما فرود آید، زیرا شما از کرامت خدا به منزلتى دست یافتهاید که بدان بر دیگرى برترى دارید و کسى را که به وسیله خدا (بر شما) شناسانده میشود گرامى نمیدارید با اینکه خود به خاطر خدا در میان مردم احترام دارید، شما میبینید که پیمانهاى خدا شکسته شده و نگران نمیشوید با اینکه براى یک نقض پیمان پدران خود به هراس میافتید. میبینید که پیمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) خوار و ناچیز شده و کورها و لالها و از کار افتادهها در شهرها رها شدهاند و رحم نمیکنید، و در خور مسئولیت خود کار نمیکنید و به کسانى که در آن راه تلاش میکنند وقعى نمینهید و خود به چاپلوسى و سازش با ظالمان آسودهاید. همه اینها همان جلوگیرى و بازداشتن دستهجمعى است که خداوند را بدان فرمان داده و شما از آن غافلید. مصیبت بر شما از همه مردم بزرگتر است، زیرا در حفظ منزلت علما مغلوب شدید، کاش (در حفظ آن) تلاش میکردید.
این براى آن است که زمام امور و گذرگاه احکام (یعنى پستهاى کلیدی) به دست عالمان به خداست که بر حلال و حرام خدا امیناند و از شما این منزلت را ربودند و آن از شما ربوده نشد مگر به واسطه تفرّق شما از حقّ و اختلاف شما در سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با اینکه دلیل روشن بر آن داشتید. و اگر بر آزارها شکیبا بودید و در راه خدا هزینهها (و تعهدها) را تحمل میکردید، زمام امور خدا بر شما در میآمد و از جانب شما به جریان میافتاد و به شما برمیگشت، ولى شما ظالمان را در جاى خود نشاندید و امور خدا را به آنان سپردید تا به شبهه کار کنند و در شهوت و دلخواه خود راه روند فرار شما از مرگ و خوش بودن شما به زندگى دنیا که از شما جدا خواهد شد آنان را بر این منزلت چیره کرده بدینسان ضعیفان را به دست آنان سپردید که برخى را برده و مقهور خود ساخته و برخى را ناتوان و مغلوب زندگى روزمره کردند، در امور مملکت به رأى خود تصرف میکنند و با هوسرانى خویش ننگ و خوارى پدید میآورند به سبب پیروى از اشرار و گستاخى بر خداى جبار!
در هر شهرى خطیبى سخنور بر منبر دارند که به سود آنان سخن میگوید، سرتاسر کشور اسلامى بیپناه مانده و دستشان در همه جاى آن باز است و مردم بردگان آنهایند که هیچ دست برخورد کنندهاى را از خود نرانند.
آنها که برخى زورگو معاندند و برخى بر ناتوان سلطهگر و تندخویند، فرمانروایانى که نه خدا شناسند و نه معاد.
شگفتا! و چرا در شگفت نباشم که دیار اسلامى در اختیار فریبکارى نابکار و مالیات بگیرى ستمگر و فرمانرواى بیرحم بر مؤمنان است، پس خدا در آنچه ما کشمکش داریم حاکم است و در آنچه اختلاف داریم داورى میکند.
خدایا! تو میدانى که آنچه از ما سرزد، براى رقابت در فرمانروایى و نیز دسترسى به مال بیارزش دنیا نبود، بلکه از آن روست که نشانههاى آیین تو را بنمایانیم و سروسامان بخشى را در سرزمینهایت آشکار سازیم تا بندگان ستمدیده تو آسوده گردند و به فرایض و سنن و احکام تو عمل کنند. و شما (اى مردم!) اگر ما را (در این راه مقدس) یارى نرسانید و در خدمت ما نباشید، ستمگران (بیش از پیش) بر شما نیرو گیرند و در خاموش کردن نور پیامبر شما بکوشند. خدا ما را بس است و بر او توکل داریم و به سوى او بازمیگردیم و سرانجام به سوى اوست.
پینوشتها:
برگرفته ازکتاب فرهنگ جامع سخنان امام حسین(علیه السلام)
۱٫ سوره مائده (۵)، آیه ۴۴٫
۲٫ سوره توبه (۹)، آیه ۷۱٫