شعب ابی طالب و محاصره اقتصادی پیامبر و اصحاب

شعب ابی طالب و محاصره اقتصادی پیامبر و اصحاب

۱۴۰۲-۰۲-۲۳

144 بازدید

موقعیت جغرافیایی شعب ابی طالب در مکه و در میان دو کوه «ابوقبیس» و «خندمه» قرار دارد. به علت آزار مشرکان نسبت مسلمانان پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) همراه با بنی هاشم و دیگر مسلمانان در این منطقه به مدت سه سال در شدیدترین محاصره اقتصادی و اجتماعی قرار داشتند.

شعب ابی طالب  متعلق به عبد المطلب بوده است و به جهت نزدیکی به کعبه از اهمیت خاصی برخوردار بوده است و از انجا که محل تولد پیامبر بوده آن را «شعب مولد» هم می گفتند، منزل خدیجه و پیامبر در این منطقه بوده است، فاطمه زهرا سلام الله علیها در آن جا به دنیا آمده است.[۱]

محاصره اقتصادی و شعب ابی طالب

آنچه موجب شهرت «شعب ابی طالب» در تاریخ اسلامی گردید واقعه محاصره ظالمانه دیگر اقوام قریش نسبت به بنی هاشم بوده است. قضیه از این قرار بوده که در سال هفتم بعثت پیامبر خدا و بنی هاشم و بنی عبد المطلب در حصر اقتصادی شدید قرار می گیرد، این دوران بسیار سخت وطاقت فرسا بوده و مسلمانان با مقاومت این سختی را تحمل می کنند و از اهداف خویش دست بر نمی دارند. [۲]

شرح واقعه شعب ابی طالب

پس از هجرت مسلمانان به حبشه، کفار بر مسلمانان باقى مانده بیشتر سخت گرفتند بطورى که بیش از تاب و توان مسلمانان بود و گرفتارى ایشان سخت شد و قریش گرد آمدند و تصمیم گرفتند که آشکارا پیامبر (ص) را بکشتند،

چون ابو طالب نیت ایشان را فهمید، فرزندان عبد المطلب را گرد آورد و دستور داد که پیامبر را در محله خود (شعب ابی طالب )نگهدارى کنند و او را از هر کسى که قتلش را اراده نماید پاسدارى و حفاظت کنند.

و چون قریش متوجه شدند که بنى هاشم و بنى عبد المطلب مانع از کشتن پیامبر (ص) هستند و در این مسأله همه ایشان متفقند، گرد آمدند و تصمیم گرفتند که با آن ها همنشینى و خرید و فروش نکنند و به خانه‏ هاى آن ها رفت و آمد ننمایند.

مگر اینکه پیامبر را تسلیم ایشان نمایند تا بقتل برسانند. و در این مورد عهد نامه‏ اى هم نوشتند و در آن هم پیمان شدند که هرگز با بنى هاشم صلح ننمایند و بر ایشان مهر و شفقت نورزند تا اینکه پیامبر را تسلیم کنند.

بنى هاشم سه سال در این تلاش خود باقى بودند و سخت گرفتار و بزحمت، بازارها بروى ایشان بسته بود، و هر آذوقه که به مکه می رسید مشرکان آن را می خریدند و منظورشان این بود که شاید با این وسیله بتوانند پیامبر را از پاى در آورند و خونش را بریزند.

و چنین بود که ابو طالب هنگامى که می خواستند بخوابند به پیامبر مى‏ گفت تا در رختخواب خود بخوابد تا اگر کسى بخواهد سوء قصدى انجام دهد تصور کند که آن حضرت در رختخواب خودش خفته است.

چون مردم مى‏ خفتند به یکى از فرزندان یا برادران و پسر عموها دستور می داد که در رختخواب پیامبر بخوابد و آن حضرت در رختخواب دیگرى بخواب رود. چون سه سال گذشت برخى از بزرگان عبد مناف و فرزندان قصّى و مردان دیگرى از قریش که از سوى مادر هاشمى بودند ملایمتر شده و متوجه گردیدند که پیوند خویشاوندى را گسسته ‏اند و حق را خوار شمرده‏ اند.

این بود که شبى تصمیم گرفتند تا فردا آن عهدنامه سراپا مکر و فریب را بشکنند و باطل نمایند. و مى‏ گویند که عهد نامه را از سقف کعبه آویخته بودند و خدا موریانه بر آن افکنده بود و همه مواد آن را خورده و از میان برده بود و مخصوصا همه نامهاى پروردگار عزّ و جلّ را موریانه خورده بود، و فقط آن چه مربوط به اصطلاحات شرک و کفر و ستم و قطع رحم بود باقى مانده بود.

خداوند متعال پیامبر خود را از این مطلب آگاه فرمود و آن حضرت این موضوع را با عموى گرامى خود ابى طالب بیان کرد، ابو طالب با خود گفت سوگند به ستارگان درخنشده که هرگز دروغ نگفته است، این بود که همراه گروهى از جوانان نیرومند بنى عبد المطلب براه افتاد تا به مسجد الحرام رسید و آن انباشته از قریشیان بود، قریشیان چون ایشان را دیدند که روى می آورند تعجب کرده و پنداشتند که سرانجام از شدت گرفتارى بستوه آمده و براى تسلیم نمودن پیامبر (ص) مى ‏آیند.

ابو طالب بسخن آمد و گفت شما در حق ما کارهایى انجام می دهید که گویا مورد مذاکره قرار نگرفته است، اکنون آن عهدنامه را بیاورید شاید بتوان راه صلحى میان ما و شما پیدا کرد، این مطلب را ابو طالب از ترس اینکه مبادا آنها عهدنامه را پیش از آنکه بیاورند مورد مراجعه قرار دهند اظهار داشت، آن ها با خوشحالى عهدنامه را آوردند و تردید نداشتند که پیامبر را به آن ها تسلیم خواهند نمود، پس از اینکه عهدنامه را آوردند خطاب به ابو طالب و افراد دیگر بنى هاشم گفتند، گویا زمان آن رسیده است که از عقیده خود برگردید و به همان کارى که همه در آن اتفاق دارند هماهنگ شوید، و مى‏ بینید که فقط یک نفر رابطه میان ما و شما را بریده است و شما با طرفدارى از او خطرى براى خود و قبیله خویش فراهم آورده ‏اید که منجر به نیستى شما خواهد شد.!

ابو طالب گفت من آمده ‏ام مطلبى را با شما بیان کنم که در آن نسبت به شما انصاف خواهیم داد، برادرزاده‏ ام که هرگز دروغ نگفته است بمن خبر داد که خداوند متعال از این عهد نامه که در دست شماست بیزار و متنفر است و تمام جملات و نامهاى مربوط بخود را از آن محو فرموده و جملاتى را که مربوط به غدر و مکر شما و ستم شما نسبت بماست باقى گذارده است،

اکنون بنگرید اگر همان طور است که او اظهار می دارد بخود آیید و بدانید که بخدا قسم هرگز او را تسلیم شما نخواهیم کرد مگر اینکه همه کشته شویم، و اگر آنچه مى‏ گوید دروغ بود، او را به شما تسلیم مى‏ کنیم و خودتان می دانید که او را زنده بگذارید یا بکشید،

گفتند راضى هستیم، و عهد نامه را گشودند همچنان بود که پیامبر راستگو (ص) فرموده بود، اما چون آن را دیدند گفتند این هم یکى دیگر از جادوگرى‏ هاى محمد (ص) است و سر بر تافتند و همچنان در کفر، و آزار پیامبر و مسلمانان و قبیله او پافشارى نمودند و مواد عهدنامه را با شدت بیشترى اعمال کردند.‏[۳]

بعد از این بود کم کم محاصر در شعب ابی طالب  شکست می خورد و مسلمانان نفس راحت می کشد.

جمع بندی

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برای ترویج دین و گسترش آن، زحمات فراوانی را متحمل گردید، به گونه ای که مشرکین قصد کشتن آن حضرت را داشت لذا برای تحویل گرفتن پیامبر از ابی طالب به مدت سه سال کل منطقه شعب ابی طالب را در شدیدترین محاصره اقتصادی قرار دادند ولی رسول خدا دست از مقاومت برنداشتند تا اینکه محاصره کم کم شکسته شد و مسلمانان پیروز گردید.

پی نوشت ها

[۱] . قائدان، تاریخ و آثار اسلامی مکه و مدینه، ۱۳۸۱ش، ص۱۱۴

[۲] . ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۱،ص۱۶۳.

[۳] . دلائل‏النبوه/ترجمه،ج‏۲،ص:۷۰

منابع

  1. قائدان، اصغر، تاریخ و آثار اسلامی مکه و مدینه، تهران، نشر مشعر، چاپ چهارم، ۱۳۸۱ش.
  2. ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت،‌دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.۲.
  3. بیهقى، ابو بکر احمد بن حسین (م ۴۵۸)، دلائل النبوه، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران ، انتشارات علمى و فرهنگى، دو جلد، ۱۳۶۱ش.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *