- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
شبهه
وهابیان شبهه می کنند که شیعه معتقد است اگر قرآن تحریف نمی شد نام ائمه حتما در قرآن موجود می بود و این مطلب را به تفسیر عیاشی ج۱ص۱۳ مستند می کنند.
پاسخ شبهه
شیعه امامیه هیچگاه نمی گوید که تمام احادیث و روایاتی که در کتابهای حدیثی و غیر حدیثی آنان وجود دارند همگی صحیح اند بلکه به کرات و مرات در کتابهای فقهی و غیر فقهی آنان منعکس شده که احادیث و روایاتی که در کتابهای مختلف جمع آوری شده اند شامل احادیث صحیح، ضعیف و حتی مجعول می باشند. و دلیل بر این مطلب این است که امام رضا علیه السلام در این زمینه در پاسخ یکی از اصحابش چنین میفرماید:
«مخالفان ما اخباری را در فضایل ما وضع کرده و آنها را بر سه نوع قرار دادهاند. یک قسم از این اخبار، غلوّ است و قسم دوم آن، تقصیر در امر ما و قسم سوم تصریح به مثالب (یعنی عیب و نقص) دشمنان ما است. هر گاه مردم، اخبار غلوّ را دربارهی ما بشنوند شیعیان ما را تکفیر میکنند و قول به ربوبیت ما را به آنان نسبت میدهند و هنگامی که احادیث تقصیر را بشنوند به آنها معتقد میشوند و زمانی که اخبار مثالب دشمنان ما را بشنوند ما را با اسمهایمان مورد عیبجویی و نقص قرار میدهند».[۱]
بر همین اساس در میان روایات شیعه احادیث غیر قابل اعتماد وجود دارد و نمی شود بر آنها استناد نمود و تشخیض صحیح از ضعیف و مجعول به عهده متخصصین فن حدیث شناسی است. افزون بر این حتی اگر روایت صحیح مخالف با قرآن بود از نظر مذهب شیعه هیچ اعتباری ندارد. امام صادق علیه السلام می فرماید: «ما لم یوافق من الحدیث القرآن فهو زخرف»[۲] یعنی هر حدیثی که با قرآن موافق نبود زخرف ، پوچ و باطل است. و فقهای شیعه بر این عقیده اند که اخبار در این مورد به صورت متواتر از اهل بیت علیه السلام نقل شده است. مثلا فرموده اند: «أن ما خالفه فاضربوه على الحائط؛یعنی هر حدیثی که با قرآن مخالف بود آن بر دیوار بزنید» و «إنا لا نقول بما یخالف القرآن؛ چیزی که مخالف با قرآن باشد ما آن را نگفته ایم».[۳]
این یک معیار اساسی و کلی در مذهب شیعه است. از این رو می توان با این روش تمام احادیثی که با قرآن مخالف باشد آنها را بر دیوار کوبید و نباید آنها را برای تضعیف مذهب شیعه مستمسک قرار داد؛ زیرا خود شیعیان نیز اینگونه احادیث و روایات را قبول ندارند. و آنچه که در تفسیر عیاشی و یا کتابهای دیگر دلالت بر تحریف قرآن و یا مطالب غلو آمیز نسبت به اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دارند نیز مشمول این قاعده می شود.
در تفسیر عیاشی چنین آمده است: عن داود بن فرقد عمن أخبره عن أبی عبد الله علیه السلام قال : لو قد قرء القرآن کما انزل لألفیتنا فیه مسمین[۴] یعنی اگر قرآن آن طوری که نازل شده بود قرآئت می گردید اسم ما را در آن می یافتید.
بعد ازینکه هیچ تریدی در این وجود نداشته باشد که مذهب شیعه امامیه قائل به عدم تحریف قرآن است و علما و دانشمندان آن بر این مطلب تاکید دارند دیگر جایی برای تمسک به این روایات نمی ماند. چنانکه علاّمه مجلسی در این باره می گوید: همه احادیثی که در تحریف قرآن وارد شده اند خبر واحد اند و از حیث علمی و عملی هیچ ارزشی ندارند بلکه راویان این احادیث توسط نجاشی و سایر علماء رجالی تضعیف شده و مورد قدح قرار گرفته اند.[۵]
افزون بر آن در خصوص این حدیث آیت الله خویی می گوید که اینگونه روایات معارض با صحیحه ابی بصیر است که در کافی نقل شده است. او می گوید از امام صادق علیه السلام در باره آیه«أطیعوا الله وأطیعوا الرسول وأولی الأمر منکم »[۶] پرسیدم، حضرت فرمود این آیه در شأن علی بن ابی طالب و حسن و حسین علیهم السلام نازل شده است. عرض کردم مردم می گویند چرا اسم علی بن ابی طالب و حسن و حسین در کتاب خدا نیامده است؟ فرمود: به آنان بگو که بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نماز نازل شد اما از سه رکعت و چهار رکعت نام برده نشده است و این خود رسول خدا است که باید آن را برای مردم تفسیر کند. و از چیزهای که دلالت بر این دارد که اسم علی علیه السلام در قرآن به صراحت ذکر نشده است حدیث غدیر می باشد؛ زیرا این حدیث صریح بر این است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم علی علیه السلام را به امر خدا بعد از تاکید بر آن و بعد از وعدهی نگهداری آن حضرت از شر مردم به امامت نصب کردند و اگر اسم علی علیه السلام در قرآن بود نیازی به این نصب نبود. پس صحت حدیث غدیر کذب این روایات را ثابت می کند.[۷] شیخ مفید نیز گفته است که این روایات اخبار آحاد اند و قابل اعتماد نمی باشند.[۸]
پی نوشت:
[۱]. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص،۵۰۴ قم، جامعهی مدرسین، دوم، ۱۴۰۴ق و عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۲۷۲، بیروت، مؤسسهی الاعلمی، اول، ۱۴۰۴ق.
[۲] . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱ص۶۹، تهران،دار الکتب الاسلامیه،پنجم، ۱۳۶۳ش.
[۳] . وحید بهبهانی، الرسائل الفقهیه،ص۱۸۰، موسسه علامه مجدد وحید بهبهانی، ۱۴۱۹ق.
[۴] .محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱ص۱۳،تهران، مکتبه الاسلامیه.
[۵] . مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ۹/۱۹۳، بیروت، موسسه الوفاء، دوم، ۱۴۰۳ ق.
[۶] . نساء، ۵۹.
[۷] سید ابوالقاسم خویی، البیان، البیان فی تفسیر القرآن، ص۲۳۱و۲۳۲، بیروت، دارالزهراء، چهارم، ۱۳۹۵ق-۱۹۷۵م.
[۸] . شیخ مفید، المسائل السرویه، پاورقی، ص۸۰،بیروت، دارالمفید، دوم، ۱۴۱۴ق.