- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
« تفسیر التسترى»، به زبان عربى، تفسیرى است عرفانى در مورد برخى از آیات قرآنى که در قرن سوم هجرى به دست ابو محمد، سهل بن عبد الله تسترى نوشته شده است.
این کتاب، با تحقیق و تصحیح محمد باسل عیون السود، در سال ۱۴۲۳ ق، توسط دار الکتب العلمیه، در بیروت، چاپ و منتشر شده است.
ذهبى مىگوید:« معلوم است که شخص سهل، این تفسیر را تألیف نکرده است، بلکه آرا و نظریات تفسیرى اوست که توسط محمد بن احمد بلدى( عارف و محدث بزرگ از اهل نخشب و متوفاى ۵۰۴) گردآورى شده است». آثار و بیاناتى لابهلاى تفسیر، مؤید این مطالب است که محقق، به برخى از آنها در صفحه ۱۲ مقدمه تحقیق، اشاره دارد.
ساختار
کتاب، با مقدمه مؤلف آغاز شده و پس از آن، خطبه کتاب( مشتمل بر یک باب و یک فصل) و آنگاه متن تفسیر ذکر گردیده است.
متن کتاب، موجز است و شامل همه آیات قرآن نیست، بلکه مؤلف برخى از آیات را بهطور پراکنده گزینش کرده و تفسیر نموده است.
تفسیر آیات، به شیوه صوفیان و اهل تأویل صورت گرفته است.
گزارش محتوا
محقق، در مقدمه، از زندگى مؤلف، آثار وى و تفسیر مورد بحث سخن گفته است. در خطبه کتاب، از ویژگىهاى جویندگان فهم قرآن و« بسم الله الرحمن الرحیم» بحث شده است.
از آراى تسترى برمىآید که در تفسیر، قایل به« بطن داشتن» قرآن کریم است، اما سخت باطنگرا نیست. وى در مقدمه کوتاهى، معناى ظاهر، باطن، حد و مطلع را بیان داشته است و فرموده:« آیهاى نیست مگر آنکه ظاهرى دارد و باطنى و حدى دارد و مطلعى. ظاهر، همان تلاوت آن است و باطن، فهم معانى آن و حد، حلال و حرام و احکام آیات و مطلع، اشراقاتى است که از سوى خداوند افاضه مىشود. علم به ظاهر، فراشمول است و همگان از آن بهرهمندند، ولى فهم باطن، ویژه خواص است».
در جاى دیگر، از وى نقل شده است که:« خداوند، هیچ ولىاى را در امت محمد( ص) برنگزید مگر آنکه ظاهر یا باطن قرآن را به او آموخت».
تفسیر تسترى، متأثر از آراى عرفانى اوست و به مراتب اولیا و میزان دانش آنان به قرآن کریم عنایت دارد.
وى، در بسیارى از موارد به تفسیر اشارى و رمزى بسنده نکرده، به معانى ظاهرى آیات نیز مىپردازد و سپس اشارت و تأویل آنها را بیان مىدارد و هنگام تبیین معانى اشارى، بهاجمال سخن مىگوید و مطلب را رسا و روشن بیان نمىکند؛ نمونههاى زیر شاهد این مدعاست:
- در تفسیر بسمله( صفحه ۲۲)، مىگوید:« باء، بهاء خداست. سین، سناء( پرتو و روشنایى) اوست و میم، مجد و عظمت اوست»، سپس مىگوید:« الله، اسم اعظم الهى است که همه اسماء و صفات را در بر دارد. میان الف و لام آن، حرفى نهفته است که غیبى از غیب است و بهسوى غیب متوجه است و سرّى از سرّ است و رو بهسوى سرّ دارد و حقیقتى از حقیقت است و به حقیقت نظر دارد؛ کسى جز آنکه از آلودگىها پاک است و از حلال به اندازه نیاز توشه برگرفته است، آن را درک نمىکند. رحمان، اسمى است که خاصیت همان حرف پنهان میان الف و لام را در خود نهان دارد. رحیم، کسى است که در آغاز، با آفرینش و در ادامه، با دادن رزق و روزى بندگان، به آنها مهر مىورزد».
- در تأویل نهى آدم از خوردن میوه ممنوعه، مىگوید:« خداوند، در حقیقت، معناى خوردن را اراده نکرده است، بلکه مقصود، همت گماشتن است؛ یعنى همت خود را صرف چیزى جز من نکن، ولى آدم از همت گماشتن به غیر او( خدا) در امان نماند و در نتیجه، دید آنچه دید… همچنین است حال کسى که مدعى تصاحب چیزى باشد که بر او روا نباشد و با توجه به میل و هواى نفس خود، به آن دل بندد. آنگاه خداوند او را به خودش و آنچه نفسش به آن خو گرفته و فریفته شده، وامىگذارد، مگر آنکه خداوند به او عنایتى کند و او را نگاه دارد و در برابر دشمن و نفس او را یارى کند…
آدم، هنگامى که در بهشت بود، از اندیشیدن به خلود و جاودانگى و تکیه بر تدبیر خود، مصون نماند؛ ندیدى که بر اثر همین اعتماد بر وسوسه نفس، چه بر سر او آمد؟ شهوت و هواى نفس، بر علم و عقل و روشنایى دل او چیره گشت…».
مؤلف، در برخى موارد، نخست، به تفسیر ظاهرى آیه و سپس به تفسیر باطنى آن مىپردازد و سوانح و خاطرههاى صوفیانه خود را به مناسبت، در تأویل آیه به کار مىبرد؛ از جمله، در تفسیر آیه ۳۶ سوره نساء:«و الجار ذى القربى و الجار الجنب و الصاحب بالجنب و ابن السبیل»،پس از بیان معناى ظاهرى، مىگوید:« جار ذى القربى( همسایه نزدیک)، همان قلب است و جار جنب( همسایه دور)، همان طبیعت است و صاحب بالجنب( همسفر و رفیق راه)، عقلى است که به شرع گرویده و رو آورده باشد و ابن سبیل( رهسپار و مسافر)، همان جوارح و اعضاى بدن انسان است که در راه اطاعت کوشاست.»( تفسیر تسترى، صفحه ۵۳).
در تفسیر آیه:«ظهر الفساد فى البر و البحر بما کسبت ایدى الناس»(سوره روم، آیه ۴۱) مىگوید:« خداوند، جوارح( اعضاى بدن) را به خشکى و قلب را به دریا مثل مىزند و سود و زیان این دو( قلب و اعضاى بدن) بیشتر و فراگیرتر از خشکى و دریاست. این، تأویل و باطن آیه است؛ نمىبینى که« قلب» را ازآنجهت، قلب نامیدند که همواره در تقلب( تپش) و دگرگونى است و بسیار ژرف است.»( تفسیر تسترى، صفحه ۱۲۱).
در تفسیر آیه:«إنّ اوّل بیت وضع للناس»(سوره آل عمران، آیه ۹۶)، مىگوید:« در ظاهر، منظور، مکه مکرمه است و در باطن، مراد، رسول خداست که هر کس خداوند بذر توحید را در دلش کاشته است به او مىگرود.»( تفسیر تسترى، صفحه ۵۰).
تسترى مىکوشد تا در وادى اخلاق و تزکیه نفس گام نهد و راه پاکى قلب و آراسته شدن به مکارم اخلاق را( آنگونه که قرآن مىگوید) ارائه کند؛ هرچند از طریق رمز و اشاره؛ مثلا در تفسیر آیه ۱۴۸ سوره اعراف:«و اتخذ قوم موسى من بعده من حلیهم عجلا جسدا له خوار»،مىگوید:« عجل( گوساله)، هر آنچه براى آدمى فراهم شود( از مال و منال و اهل و عیال) است و آدمى از آن رهایى ندارد، جز با فنا کردن تمامى لذایذ و بهرههاى جسمانى؛ همانگونه که عبادتکنندگان گوساله، جز با کشتن خویش رهایى نیافتند.»( تفسیر تسترى، صفحه ۶۷).
در تفسیر آیههاى ۸۲- ۷۸ سوره شعراء:«الذى خلقنى فهو یهدین و الذى هو یطعمنى و یسقین… یوم الدین»که خداوند از زبان ابراهیم( ع) بیان مىکند، مىگوید:«الذى خلقنى فهو یهدین»؛یعنى کسى که مرا براى عبودیت آفریده است، هرآینه مرا از لذت ایمان، غذا مىدهد و از شراب توکل و غنا سیراب مىکند.«و اذا مرضت فهو یشفین»؛یعنى اگر با تکیه بر غیر او و بهسوى غیر او حرکت کنم، اوست که مرا بازمىدارد و هرگاه بهسوى خواستههاى دنیوى رغبتى نشان دهم، مرا نگاه مىدارد.«و الذى یمیتنى ثم یحیین»؛یعنى دل مرده مرا با یاد خویش زنده مىدارد.«و الذى اطمع ان یغفر لى خطیئتى یوم الدین»؛ابراهیم خلیل( ع)، سخن خود را از روى ادب، بین خوف و رجا بیان مىکند و آمرزش را بر خدا واجب نمىداند.»( تفسیر تسترى، صفحه ۱۱۵).
در مواردى ازایندست، از پند و اندرز و توجه دادن به تهذیب نفس و آراسته شدن به مکارم اخلاق فروگذار نکرده و در این راه، از داستانهاى آموزنده زندگى صالحان و آثار نیک گذشتگان نیز شاهد مىآورد و گاه، به دفع اشکالاتى که ممکن است بر ظواهر قرآن وارد کنند، مىپردازد.
در خاتمه، یادآورى مىشود که اقوال تفسیرى تسترى مورد توجه و اهتمام صوفیه و عرفا بوده و اقدام به تدوین آن نمودهاند. از کتب مشهورى که اقوال و آراى تسترى را در خود جاى دادهاند،« قوت القلوب» ابى طالب مکى و« حلیه الاولیاء» اصفهانى را مىتوان نام برد که با کمال امانت در حفظ اقوال ایشان تلاش داشتهاند.
روش تسترى پس از وى، توسط ابو عبد الرحمان سلمى و دیگر مفسران صوفىمسلک پىگیرى شد. دکتر کمال جعفر معتقد است که ابو بکر بلدى، تفسیر تسترى را به روایت پدر خود، ابو نصر اخذ نموده و به ترتیب سورهها مرتب کرده و برخى روایات تاریخى و سیره شخصى تسترى را نیز به آن افزوده است.
وضعیت کتاب
تفسیر تسترى، چاپهاى زیادى به خود دیده است. نسخه حاضر، توسط محمد باسل عیون السود، تحقیق، تصحیح، مقدمهنویسى و تعلیقهنگارى شده است.
پاورقىهاى این نسخه، از محقق بوده و بیشتر به ذکر مصادر، شرح مختصر افراد و نسبت اقوال پرداخته است.
فهرستهاى نهگانه، شامل فهرست آیات شاهد، احادیث قدسى، احادیث نبوى، اقوال و آثار، أعلام، اشعار، مواضع و شهرها، مصادر و مراجع و محتویات در پایان کتاب ذکر شده است.
منابع مقاله
- مقدمه و متن کتاب؛
- دانشنامه قرآن و قرآنپژوهى، به کوشش بهاء الدین خرمشاهى، ج ۱، ص ۷۳۶ و ص ۶۱۶؛
- تفسیر و مفسران، آیه الله معرفت، ج ۲، صفحه ۳۸۳؛
- التفسیر و المفسرون، دکتر ذهبى، ج ۲، ص ۳۷۸؛
- منابع المفسرین، دکتر منیع عبد الحکیم محمود، صفحه ۲۹.
منبع مقاله: کتاب شناسی جامع التفاسیر نور