- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
پس از درگذشت پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ امت اسلامی به گروههای گوناگونی تقسیم شد، و مذاهبی پایهگذاری گردید، از این رهگذر، سختترین و سهمگینترین ضربه بر پیکر وحدت اسلامی فرود آمد و همگان طعم تلخ فرقه گرایی را در کام خویش چشیدند.
البته ریشه های اختلاف در زمان پیامبر گرامی اسلام جوانه زده بود زیرا، جامعه اسلامی از نظر ایمان و تسلیم در برابر وحی الهی، به گونهای بود که نمیتوانست از اختلاف و دو دستگی به دور باشد. گروهی از نظر ایمان و اعتقاد به صاحب رسالت و در برابر دستورهای او تسلیم بودند. چون او را فرد معصوم از گناه و خطا و می دانسته، و آیاتی که پیوسته دستور به پیروی او را میدادند، مد نظر داشتند. در مقابل این گروه آگاه و مومن، گروه یا گروههایی بودند، که بر اثر ضعف ایمان، و فقدان تسلیم لازم، و نبود شناخت کامل از مسئولیت خود و پیامبر، در مواضعی مقابل او، اظهار مقاومت و ایستادگی میکردند و دستورات او را نادیده میگرفتند. نمونههایی از این نافرمانیها در کتابهای تاریخ اسلام آمده است.
از این روی پس از درگذشت پیامبر گرامی اسلام، گروه مؤمن و تسلیم در همان اعتقاد خود بر اسلام باقی ماندند و گروه دوم که از نظر ایمان سست و ضعیف بودند، از اسلام اصیل منشعب شدند و بعدها به گروه اهل سنّت معروف شدند. در نتیجه اهل سنت منشعب از اسلام است. که خود دارای انشعاباتی داخلی می باشد و به طور کلی به دو دسته تقسیم می شوند: انشعابات کلامی و انشعابات فقهی.
اهل سنت از نظر کلامی به چندین فرقه تقسیم میشود.
۱. اهل حدیث:
این شاخه کسانی هستند که در اصول و فروع، به کتاب و سنت مراجعه میکنند و عقل را در این قلمروها دخالت نمیدهند. امروزه از این گروه به عنوان «سلفیه» یاد میکنند و در گذشته «حشویه» و یا «حنابله» نامیده میشدند.[۱]
مشاهیر این گروه عبارتند از: ۱. مالک بن انس (۹۳ ـ ۱۷۹ ه(. ۲. احمد بن حنبل ( ۱۶۴ ـ ۲۴۱ ه(. ۳. داود بن علی اصفهانی (۲۰۲ ـ ۲۷۰). ۴. علی بن احمد معروف به «ابن حزم» (۳۸۴ ـ ۴۵۶ ه(.[۲]
۲. معتزله:
گروهی که به عقل، بیش از حد بها دادهاند و در موارد زیادی به دلیل تصادم نصوص با عقل، به تأویل آنها میپرداختند.
این گروه پنج مسأله را از اصول اعتزال میشمارند: ۱. توحید. ۲. عدل. ۳. وعده و وعید. ۴. امر به معروف و نهی از منکر. ۵. منزله بین المنزلتین.
پایهگذار این مکتب کلامی «واصل بن عطاء» شاگرد حسن بصری بود است که در یک جریان از حوزه درس او جدا شد و حوزه مستقلی تشکیل داد و بدین مناسبت حسن گفت «اعتزل عنّا» یعنی از ما جدا شد. به همین مناسبت بود که پیروان و اصل «معتزله» نامیده شدند.[۳]
۳. اشاعره:
این گروه عقاید اهل حدیث را با تعدیل خاصی پذیرفتهاند. پایهگذار این مکتب ابو الحسن اشعری (ت. ۲۶۰ ـ ۳۲۴) میباشد. وی قبل از پایهگذاری این مکتب بر مکتب معتزله بود، او در قرن چهارم هجری به دفاع از عقاید اهل حدیث و مخالفت با آرای معتزله قیام کرد و مکتب جدیدی بوجود آورد که در جهان تسنن شهرت بسزائی یافت.[۴]
۴. خوارج:
گروهی که نسبت به دو خلیفه نخست، مهر ورزیده و از خلیفه سوم و چهارم تبری میجویند. این گروه در اصول و فروع برای خود آرایی دارند. این فرقه در سال ۳۷ هجری در جریان جنگ صفین و مسألهی حکمیت پدید آمد.
خوارج را «مارقه» یا «مارقین» نیز مینامند، در سخنان امام علی ـ علیه السّلام ـ از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ درباره فردی به نام «ذی الخویضره» روایت شده که فرمود:
«از نژاد این مرد، قومی پدید خواهد آمد که چنان از دین خارج میشوند که تیر از کمان خارج میگردد.»[۵]
۵. مذهب ماتریدیّه:
این مذهب یکی دیگر از مذهب کلامی معروف و مورد قبول در میان اهل سنت است که در اوایل قرن چهارم هجری پدید آمد، مؤسس این مذهب کلامی، ابو منصور ماتریدی (متوفای ۳۳۳ ه) است.
انگیزه ماتریدی و اشعری در مخالفت با معتزله، انگیزهای واحد بود، ولی روش آنان کاملاً یکسان نبود، زیرا عقلگرائی در ماتریدیه بر ظاهرگرائی غالب است.[۶]
۶. فرقه مرجئه:
این فرقه را بدان جهت مرجئه میگفتند، که مرتبه عمل را پس از مرتبه قصد و نیت قرار میدادند و بر این اساس ایمان قلبی را کافی در نجات و سعادت انسان میدانستند و برای عمل نقش چندانی قایل نبودند. در نتیجه گناه را مانع نجات و رستگاری مؤمن نمیدانستند و گناهکاران را بیش از حد امیدوار میساختند.[۷]
۷. وهابیت:
مسلک وهابی منسوب به شیخ محمد فرزند «عبد الوهاب» نجدی است، وی در سال ۱۱۱۵ هجری قمری در نجد تولد یافت. این گروه خود را «سلفیه» مینامند و مسائلی را بر اصول «سلفیه» افزودند که بیشتر مربوط به توحید و شرک است.
محمد بن عبد الوهاب با مطالعه کتابهای ابن تیمیه، گرایش خاصی به احیای اندیشههای او پیدا کرد، در این رابطه زیارت پیامبر، تبرک به آثار او، توسل به وی و بنای سایبان بر قبور را شرک دانست و دیگر طوایف مسلمین را متهم به شرک و خروج از دین کرد و تنها مذهب وهابیت را اهل نجات دانست.[۸]
عقاید و اندیشههای افراطی و رفتار خشن و انعطافناپذیر آنان، منشأ تفرقه و نزاع در میان امت اسلامی شده است بدین جهت، در راستای اهداف و منافع استکبار جهانی و دشمنان اسلام قرار گرفته است.
مذاهب نام برده شده مهمترین مذاهب کلامی اهل سنت هستند غیر از این مذاهب، مذاهبی هم وجود دارند که فقط فهرستوار نام میبریم: ۱. اباضیه. ۲. جهمیّه. ۳. کرّامیه. ۴. ضراریّه. ۵. نجاریّه.
اهل سنت در مسائل فقهی به چهار مذهب تقسیم میشود. در واقع از چهار تن از فقهای اهل سنت پیروی کرده و میکنند. این چهار نفر، نه از صحابه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بودهاند و نه از تابعین و نه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ پیروی از آنها را توصیه نموده است. و در هیچ حدیثی حتّی در کتابهای خود اهل سنت اثری از این چهار مذهب نمیباشد.
۱. مذهب حنفی: که منسوب به ابو حنیفه است، وی در سال ۸۰ هجری به دنیا آمده و در سال ۱۵۰ هجری قمری درگذشته است.
۲. مالکی: منسوب به مالک بن انس، وی در عهد خلافت ولید بن عبد الملک به دنیا آمد و در روزگار هارون الرشید در مدینه از دنیا رفت.
۳. شافعی: منسوب به محمد بن ادریس شافعی، وی در سال ۱۵۰ ه ، در غزه به دنیا آمد و در سال ۲۰۴ ه ، در مصر از دنیا رفت.
۴. حنبلی یا حنابله: منسوب به احمد بن حنبل، وی در سال ۱۶۵ هجری به دنیا آمد و در سال ۲۴۱ هجری در گذشته است.[۹]
تمام فرقه های اهل سنت معتقد اند که امامت از فروع دین است و از طرف پیامبر (ص) کسی به عنوان امام و خلیفه تعیین نشده و تعیین آن در تمام زمانها به عهده مردم گذاشته شده است که یا بابیعت چند نفر و یا با وصیه خلیفه قبلی و با زور و قدرت قابل تحقق می باشد. و لذا خلفای اموی و عباسی از نظر اهل سنت واجب الاطاعه بوده و مخالفت با آنان جایز نمی باشد. و به همین علت در برخی از مسائل دینی با شیعه اختلاف دارند.
این عقیده و روش آنان از آنجا ناشی شده که این طایفه از احادیث و روایات پیامبر اسلام (ص) در مورد امامت چشم پوشی نمودند؛ زیرا بعد از اینکه خدای متعال دین کاملی را با رسالت خاتم الانبیاء ـ صلی الله علیه و آله ـ برای بشر نعمت بزرگی قرار داد،[۱۰] در این راستا یکی از برنامه های مهم رسمی و الهی پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ بیان و تثبیت نعمت امامت و خلافت بعد از خودش بود[۱۱] و تلاش ممتدی را برای این امر مهم در زمان ها و مکان های متعددی نمودند. روایات و حوادث تاریخی متعددی از آن جمله حدیث ثقلین[۱۲]، حدیث منزلت[۱۳]، حدیث و واقعه تاریخی غدیر[۱۴]، حدیث قلم و دوات[۱۵] و… دلایل قطعی بر این مطلب می باشند.
لکن فقط عده محدودی از اصحاب بر اساس آیات قرآن کریم، هم سخنان و سفارشات رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ را وحی الهی دانسته[۱۶] و هم معتقد به وجوب پیروی از آن حضرت بودند[۱۷]، لذا از سخنان و دستورات آن حضرت در مسئله امامت پیروی نمودند و بر اصل اسلام باقی ماندند و این روایات را سرلوحه هدایت خودشان قرار داده و بعد از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ اعتقاد به امامت امام علی ـ علیه السلام ـ و سایر اهل بیت ـ علیهم السلام ـ را در حوزه دینی خودشان حفظ نمودند. این دسته از مسلمین توسط خود پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ شیعه نامیده شدند[۱۸] و بعد از رحلت آن حضرت بر همین نام تا امروز باقی ماندند.
اما عده ای از صحابه به علت های مختلف از این اصل انحراف نموده و به دستورات پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ اعتنا نکرده و در روز وفات حضرت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ در حالیکه علی ـ علیه السلام ـ با سایر بنی هاشم مشغول کفن و دفن بودند، خودسرانه با توجه به اینکه قبلاً هم با رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در مسئله امامت و خلافت به مشاجره پرداخته بود[۱۹] شورایی را تشکیل داده و بعد از جدال و منازعات شدید بین مهاجرین و انصار، مهاجرین موفق می شوند که ابوبکر را به دستور عمر به عنوان خلیفه تعیین کنند.[۲۰] و بدین گونه زمام حکومت و امور سیاسی و نظامی امت اسلامی را قبضه نمایند. و بعد از آن با شگردها و روش های مختلفی برای ابوبکر بیعت گرفتند.
این دسته از مسلمین در ابتداء عنوان خاصی نداشتند بلکه به عنوان طرفداران عمر و ابوبکر معروف بودند و بنابر قول ابوحاتم رازی بعد از کشته شدن عثمان در زمان معاویه و بعد از آن به «عثمانیه» نامیده می شدند و شیعیان علی ـ علیه السلام ـ در این زمان به نام علویه معروف بودند تا اینکه در زمان عباسیان نام علویه و عثمانیه نسخ گردیدند و علویه بنام پیشین خود یعنی شیعه برگشتند و بر دیگران اسم اهل سنت گذاشته شد و این اسم تا امروز ادامه دارد.[۲۱]
پی نوشت:
[۱]. سبحانی، جعفر، فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، انتشارات توحید، چاپ اول، ۱۳۷۱، ص ۱۴۹.
[۲]. ربانی گلپایگانی، علی، درآمدی بر علم کلام، انتشارات دار الفکر، چاپ اول، ۱۳۷۸، ص ۲۴۶.
[۳]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، چ دوم، ۱۳۷۲، ج ۳، ص ۸۵،.
[۴]. ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، انتشارات مرکز جهانی، چاپ سوم، ۸۳، ص ۲۰۱.
[۵]. شهرستانی، ملل و نحل، ج ۱، ص ۱۱۵، اقتباس از فرق و مذاهب کلامی، ص ۲۸۷، همان.
[۶]. درآمدی بر علم کلام، ص ۲۹۶، همان.
[۷]. بغدادی، الفرق بین الفرق، ص ۲۰۲، اقتباس از فرق و مذاهب کلامی، ص ۲۸۳، همان.
[۸]. سبحانی، جعفر، آئین وهابیت، ص ۲۹.
[۹]. گرجی، دکتر ابو القاسم، تاریخ فقه و فقها، انتشارات سمت، چاپ سوم، ۱۳۷۹، ص ۸۴.
[۱۰]. مائده/۳.
[۱۱]. مائده/۶۷.
[۱۲]. نیشابوری، حاکم محمد بن محمد، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ج۳، ص۱۱۰.
[۱۳]. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، بیروت، دارالفکر، بی تا، ج۷، ص۱۲۰.
[۱۴]. ابن اثیر، اسدالغابه، تهران، اسماعیلیان، بی تا، ج۵، ص۲۰۵.
[۱۵]. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، بیروت، دارصعب، بی تا، ج۳، ص۹۱.
[۱۶]. نجم/۳ و ۴.
[۱۷]. نساء/۹۵ و حشر/۷.
[۱۸]. طوسی، مصباح المتهجد، بیروت، موسسه فقه الشیعه، اول، ۱۴۱۱ ق، ص ۱۶؛ و متقی هندی، علی، کنز العمال، بیروت، موسسه الرساله، ج۱۳، ص۱۵۶، حدیث ۳۶۴۸۳.
[۱۹]. هیتمی، احمد بن حجر، الصوارق المحرقه، مصر، مکتبه القاهره، بی تا.
[۲۰]. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، بیروت، دارصعب، بی تا، ج۲، ص۲۹۱.
[۲۱]. ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، ص۱۶۸.
منبع: نرم افزار پاسخ مرکز مطالعات حوزه.