- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
در صدر اسلام حتی در زمان حیات رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) و بعد از آن در زمان خلفا ممکن است برخی مسلمانها از طرف برخی افراد تکفیر شده باشد. مثلا در زمان خلافت ابوبکر، مالک بن نویره و قوم او به بهانه مانعین زکات تکفیر شده و همه آنان به دست خالد بن ولید قتل عام شدند.[۱] اما این نوع تکفیرها از امور شخصی و فردی به شمار آمده و عنوان جریان تکفیری بر آنها صدق نمیکند. با توجه به اینکه جریان تکفیری، در قالب تفکر و مذهب خاصی تحقق می پذیرد، از اینرو فرقه خوارج در میان مسلمانان نخستین جریان تکفیری است که در اینجا به چگونگی پیدایش و عقاید او اشاره ای میشود:
خوارج، جمع خارجی، و از خروج به معنای سرکشی و طغیان گرفته شده و معادل فارسی آن شورشیان، جمع شورشی است، کلمه خرج هرگاه با حرف (علی) متعدی شود دو معنا دارد:
۱. اعلان مبارزه با دیگری.
۲. سرپیچی از فرمان والی و حاکم.[۲]
گروه خوارج را بدان جهت به این نام خوانده اند، که از فرمان علی (علیه السلام) سرپیچی کرده، بر ضد او شوریدند، البته آنان خود را (شراه) می خواندند که معادل فارسی آن فروشندگان است، این عنوان را بدین علت انتخاب کردند که می گفتند: ما جان خویش را برای پاداش اخروی فدا میکنیم، این نام گرفته شده از این آیه است:« وَ مِنَ النَّاسِ مَن یشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَءُوفُ بِالْعِبَاد»[۳] ؛ (از مردم کسانی هستند که نفس خود را به جهت خوشنودی خداوند می فروشند و در راه او فدا می کنند).[۴]
خوارج را (مارقه) یا (مارقین) نیز نامیده اند. به این نام، هم در روایات نبوی اشاره شده است و هم در سخنان امام علی (علیه السلام) . از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ درباره فردی به نام (ذی الخویصره) حرقوس بن زهیر تمیمی روایت شده است که فرمود: از نژاد این مرد قومی پدید خواهد آمد و چنان از دین خارج شوند که تیر از کمان خارج میگردد.[۵] در کلمات امام علی ـ علیه السلام ـ چنین آمده است: (و فرقت اخری)[۶] یعنی گروهی از زیر بار بیعتم خارج شدند. به این گروه از آن جهت که حکمیت را تخطئه کردند (محکمه) و از آن جا که در منطقه حروراء منزل گرفتند (حروریه) نیز گفته می شود.[۷]
فرقه خوارج در سال ۳۷ هجری در جریان جنگ صفین پس از داوری حکمین بین حضرت علی (علیه السلام) و معاویه به وجود آمدند.[۸] آنان عده ای از سپاهیان حضرت علی(علیه السلام) بودند که در آغاز از معاویه و عمرو عاص فریب خورده و با پیشنهاد حکمیت از طرف معاویه موافقت کرده و امام علی (علیه السلام) را به قبول آن وادار کردند. ولی پس از صدور رأی حکمین، آنان که تازه به اشتباه خود پی برده بودند، به جای آن که خود را نکوهش کنند و از امام عذر بخواهند، مرتکب اشتباه بزرگتری شده، شعار (لا حکم الا لله) یعنی فرمانی جز فرمان خدا نیست، را سر دادند[۹] و حکمیت را از اساس مردود دانسته، و آن را مخالف حکم خدا انگاشته، و مایه شرک و کفر اعلان کردند.[۱۰] از این رو از امام خواستند که از کرده خود توبه کند و عهد نامه آتش بس را نقض کرده، جنگ با معاویه را از سر گیرد.[۱۱]
امام ـ علیه السلام ـ در برابر آنان ایستاد و یاد آور شد که اولاً: برداشت آنان از حکمیت نادرست است، زیرا آن چه حکم قرار داده شده افراد نیستند، بلکه قرآن کریم است و خداوند دستور داده است که در منازعات به خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رجوع شود.[۱۲] رجوع به قرآن به این است که به حکم آن گردن نهیم، و رجوع به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به این است که به سنت او عمل کنیم، هرگاه طبق قرآن و سنت پیامبر داوری شود، حق با ما خواهد بود.[۱۳]
ثانیاً: حکمیت از اساس مخالف با قرآن نیست، اشتباهی که رخ داده این بوده است که در شرایطی که سپاهیان امام ـ علیه السلام ـ در چند قدمی پیروزی بودند، طرح آتش بس و حکمیت واقع بینانه نبود، و آن حضرت نیز مخالفت خود را با آن اعلان کرد.[۱۴] ثالثاً: شکستن عهد و پیمان با نص قرآن کریم و تعالیم اسلامی مخالف است. از اینرو تا طرف مقابل آن را نقض نکرده است، شکستن آن روا نیست.[۱۵]
لکن آنان هم چنان بر درخواست و رأی خود پافشاری کردند و امر تحکیم را بر خلاف حکم خداوند، و قبول آن را گناهی بزرگ و مایه شرک می دانستند، و آن گاه که امام (علیه السلام) با سپاهیان خود از صفین رهسپار کوفه گردید، عبد الله بن کواء و شیث بن ربعی با دوازده هزار مرد از سپاه امام (علیه السلام) کناره گیری کردند و در مکانی به نام (حروراء) فرود آمده و وارد کوفه نشدند.[۱۶] آنان شیث بن ربعی را به عنوان فرمانده جنگ و عبدالله بن کواء را به عنوان امام جماعت انتخاب نموده، توافق کردند که کارها به صورت شورایی انجام شود و امر به معروف و نهی از منکر را شعار خود ساختند.[۱۷]
عقاید خوارج را می توان به دو دسته کلی تقسیم کرد:
الف: خوارج در مسئله ایمان و کفر، مرتکب کبیره را کافر میدانند. این مسئله اعتقادی دارای لوازم بسیار مهم کلامی است که عبارتند از: ۱. عمل جزء ایمان و داخل در ایمان است. ۲. میان کفر و ایمان منزلتی قرار ندارد، بنابراین هر انسانی یا مومن است یا کافر. ۳. ایمان دارای درجات گوناگون است و درجات ایمان به چگونگی اعمال بستگی دارد. ۴. چون عمل جزء ایمان است و هر عملی که با ایمان منافات داشته باشد، سبب خروج از دائره ایمان می شود و گناه کبیره چون با ایمان منافات دارد موجب کفر است. ۵. مرتکب کبیره چون کافر است، عذابش ابدی و جاودانی است.[۱۸]
ب: عقیده خوارج در مسائلی که مستقیما به ایمان و کفر مربوط نمی شوند از این قرار است: ۱. امر به معروف و نهی از منکر در همه درجات واجب است و هیچ گونه قید و شرطی ندارد. ۲. خروج و جنگ با حاکم جائر واجب است. ۳. تحکیم و پذیرش داوری غیر خدا حرام است. ۴. در صورتی که وجود امام ضروری باشد، وی با انتخاب آزادانه ی همه مسلمین تعیین می شود. ۵. امامت و خلافت از غیر قریش نیز روا است.
از اینرو خوارج، امام علی ـ علیه السلام ـ عثمان، طلحه، زبیر، عایشه و همه خلفای بنی امیه و بنی عباس را کافر دانسته و تبری از آن ها را واجب می شمارند.[۱۹]
خوارج در آغاز به دو دسته کلی به نام خوارج تندرو و خوارج معتدل یا قاعدین تقسیم شدند. خلاصه کیفیت این تقسیم اینگونه است که یکی از بزرگان خوارج به نام ابوبلال مرداس که در جنگ صفین با امام علی(علیه السلام) شرکت داشت، با وجود اینکه با تحکیم مخالف بود ولی در عین حال در جنگ نهروان بر ضد امام علی(علیه السلام) شرکت کرد؛ اما از به وقوع پیوستن این فتنه در بین مسلمانان خوشنود نبود و به همین علت با تعدادی از پسر عموهایش که از قبیله بنی تمیم بودند از خوارج تندرو کناره گرفت و در بصره سکنا گزید.[۲۰]
بغدادی تعداد فرقه های خوارج را بیست فرقه دانسته، و شهرستانی بزرگترین فرقه های خوارج را هشت فرقه، سائر فرقه ها را شاخه های آن ها دانسته است، فرقه های هشت گانه مزبور عبارتند از: ۱. محکمه اولی، این ها نخستین فرقه خوارج اند که در جریان جنگ صفین ظاهر شدند. ۲. ازارقه، پیروان نافع بن ازرق اند. ۳. نجدات: پیروان نجده بن عامر حنفی است این فرقه به، عاذریه، شهرت دارد. ۴. بیهسیه: پیروان ابی بیهس اند. ۵. عجارده: پیروان عبدالکریم بن عجرده اند. ۶. ثعالبه: پیروان ثعلبه بن عامر اند. ۷. صفریه: پیروان زیاد بن اصفر اند. ۸. اباضیه: پیروان عبدالله بن اباض هستند.[۲۱] این فرقه تنها فرقه بازمانده از خوارج است که در کشور عمان و مناطقی از شمال آفریقا حضور دارند، خاندان سلطنتی کنونی عمان نیز اباضی مذهب اند.[۲۲]
پی نوشت:
[۱] . رک: طبری، ابو جعفر محمد بن جریر ، تاریخ الطبری، ج۲، ص۲۷۲-۲۷۳، بیروت، دار الکتب العلمیه ، بیتا.
[۲]. الحوزی الشرنومی، سعید، اقرب الموارد، ج۱، ص ۲۶۴، مطبعه مرسلی الیسوعیه، بیروت، ۱۸۸۹.
[۳] . البقره، ۲۰۷.
[۴] . مشکور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، ص ۱۸۶، بنیاد پژوهشهای اسلامی، مشهد، ۱۳۸۴.
[۵]. شفیعی کدکنی، محمد رضا، آفرینش و تاریخ، ج۲، ص ۸۲۳، تهران، آگه، چ ۱، ۱۳۷۴ ش.
[۶]. فیض الاسلام، علی نقی، نهج البلاغه، ص ۵۰، خطبه ۳، بخش ۱۵.
[۷]. ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، ص ۲۹۰، انتشارات مرکز جهانی علوم اسلامی، ۱۳۸۳ ش.
[۸]. دینوری، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدی دامغانی، ص ۲۳، نشر نی، چ۴، ۱۳۷۱ ش.
[۹]. اخبار الطوال، ص ۲۳، پیشین.
[۱۰]. همان، ص ۲۴۷.
[۱۱]. همان، ص ۲۵۲.
[۱۲]. نساء، ۵۹.
[۱۳]. فیض الاسلام، نهج البلاغه، ص ۳۸۶، خطبه ۱۲۵.
[۱۴]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج ۵، ص ۷۲، دار التراث، بیروت، ۱۳۷۸.
[۱۵]. همان.
[۱۶]. ترجمه آفرینش و تاریخ، ج۲، ص ۸۲۳، پیشین.
[۱۷]. فرق و مذاهب کلامی، ص ۲۸۹.
[۱۸]. برنجکار، رضا، آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، ص ۲۰، ناشر، کتاب طه، ۱۳۸۴ش.
[۱۹]. آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، ص ۲۶۰، پیشین.
[۲۰] . علی اکبر ضیایی، تاریخ و اعتقادات اباضیه، ص۶۰، قم، نشر ادیان، چ۱، ۱۳۹۰ش.
[۲۱]. شهرستانی، عبدالکریم، ملل و نحل، ج۱، ص ۱۱۷، دار المعرفه، بیروت.
[۲۲]. آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، ص ۳۱، پیشین.