- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
عبدالملک بن مروان (۲۶-۸۶ق)، پنجمین خلیفه اموی که پس از مرگ پدرش مروان بن حکم در سال ۶۵ق به خلافت رسید و ۲۱ سال خلافت کرد. دوران حکومت او با شورش های درونی و جنگ های خارجی روبرو بود، اما او توانست مخالفان داخلی را سرکوب کند و بر دشمنان خارجی پیروز شود.
عبدالملک بن مروان، مناطقی را در آفریقا تصرف کرد و به محدوده خلافت خود افزود در روزگار وی، خانه خدا توسط منجنیق تخریب شد. وی با نصب حجاج بن یوسف ثقفی به عنوان حاکم کوفه، شیعیان را شدیدا تحت فشار قرار داد.
امام سجاد (علیه السلام) در دوره او زندگی می کرد. عبدالملک برای نخستین بار در تاریخ اسلام، اقدام به ضرب سکه نمود. وی در ۶۰ یا ۶۱ سالگی درگذشت و در دمشق دفن شد.
زندگینامه
ابوالولید عبدالملک بن مروان بن حَکَم بن ابی العاص بن امیه بن عبدشمس، پنجمین حاکم اموی، در سال ۲۶ق (۶۴۷م) به دنیا آمد و در مدینه پرورش یافت.
پدرش مروان بن حکم از خلفای اموی و مادرش عایشه دختر معاویه بن مغیره بن ابی عاص است. عبدالملک ۱۷ پسر داشت که چهار نفر از آنها (ولید، سلیمان، یزید، و هشام) به حکومت رسیدند.[۱]
عبدالملک در سال ۶۵ق حکومت را در دست گرفت و پس از ۲۱ سال حکومت در سال ۸۶ق درگذشت
ویژگی های شخصیتی
عبدالملک بن مروان، پیش از پادشاهی، به حفظ قرآن و علوم دینی علاقه نشان می داد، با محدثین و فقهای مدینه حشر و نشر داشت و از نظر مردم فردی زاهد و عابد بود، به طوری که او را «حمامه المسجد» به معنای کبوتر مسجد می نامیدند.
با این حال او پس از حاکم شدن همه ارزش های اسلامی و اخلاقی را کنار نهاد؛ تا آنجا که نقل شده در حال تلاوت قرآن بود که به او خبر رسید که قرار است پادشاه شود. وی بلافاصله قرآن را برهم نهاد و گفت: “هذا فراق بینی و بینک و هذا آخر العهد بک”؛ این آغاز جدایی میان من و توست و این آخرین دیدار با توست.
عبدالملک فردی بخیل بود و از کشتن مخالفانش ابایی نداشت. کارگزاران و اطرافیانش نیز شبیه به او بودند که چند نفر از آنها عبارتند از: حجاج بن یوسف ثقفی، کارگزار او در عراق، مُهلَّب بن ابی صُفره در خراسان، هشام بن اسماعیل در مدینه، فرزندش عبدالله بن عبدالملک در مصر، محمد بن یوسف ثقفی برادر حجاج در یمن و محمد بن مروان در جزیره.
عبدالملک پس از کشتن عبدالله بن زبیر در مدینه خطبه ای خواند و در انتها چنین گفت: «به خدا سوگند از این پس هر فردی که مرا به رعایت تقوای الهی دستور دهد، او را خواهم کشت».[۲] عبدالملک با آل علی (علیه السلام) سخت مخالف بود و در زمان او هشام بن اسماعیل نسبت به اهل مدینه بسیار بد رفتاری کرد.[۳]
دوران پادشاهی
عبدالملک در سال ۶۵ قمری، وقتی مروان بن حکم، پدرش، برای جنگ مرج راهط عازم مصر بود، نائب حکومت شد. مروان در رمضان همان سال از دنیا رفت و مردم دمشق با عبدالملک بیعت کردند.[۴] وی در زمانی حکومت را در اختیار گرفت که خلافت اموی در آستانه سقوط بود.
مقابله با دشمنان
زمانی که عبدالملک در سال ۶۵ق به پادشاهی رسید، با چند تهدید مواجه بود:
ادعای خلافت توسط برخی از افراد بنی امیه مثل عمرو بن سعید بن عاص
ناآرامی در شام (زُفر بن حارث در قرقیسیا و قیام جراجمه)
ادعای خلافت توسط عبدالله بن زبیر و نفوذ قدرت او در اکثر ممالک اسلامی
قیام شیعیان در عراق و به مرکزیت کوفه و ادعای خلافت توسط مختار بن ابی عبید ثقفی
قیام گروههای مختلف خوارج
تسخیر قیروان توسط روم و بربر
چشم طمع امپراتوری روم شرقی به ممالک اسلامی و حمله به مرزها
شورش های پراکنده در نواحی مختلف از جمله خراسان
سرکوب مخالفان در شام
عبدالملک در منطقه شام با دو دسته از مخالفان روبرو بود:
۱- گروهی از حاکمان در منطقه شام طرفدار ابن زبیر بودند مانند زُفر بن حارث در قرقیسیا ودیگری ناتل بن قیس جذامی در فلسطین که عبدالملک هر دوی آنها را سرکوب کرد.
۲- گروهی از بنی امیه با پادشاهی عبدالملک مخالف بودند و خودشان می خواستند به پادشاهی برسند. فرد شاخص این گروه عمرو بن سعید بن عاص معروف به “عمرو بن سعید بن الاشدق” بود. عبدالملک برای جلوگیری از فعالیت های وی، به او قول ولایتعهدی داد و او را از مخالفت با خود منصرف کرد و بعدا، سرفرصت او را کشت. عبدالملک توانست جنبشی به نام قیام جراجمه را هم به همین منوال سرکوب کند.[۵]
مصالحه با امپراتوری روم
عبدالملک ناچار شد به امپراتور روم مالیات بپردازد تا خیالش از بابت مرزها آسوده باشد.[۶]
سرکوبی قیام شیعیان در منطقه عراق
پس از شهادت امام حسین (علیه السلام)، قیام توابین و قیام مختار در منطقه عراق شکل گرفت. قیام توابین در زمان خلافت مروان بن حکم و به دست عبیدالله بن زیاد سرکوب شد،[۷] اما قیام مختار در زمان عبدالملک سرکوب شد.[۸] البته خود عبدالملک برای سرکوب این قیام اقدامی نکرد و اجازه داد این قیام توسط زبیریان که علاوه بر مخالفت با امویان، با مختار هم مخالف بودند سرکوب شود.
مقابله با زبیریان
زبیریان در مناطق مختلفی از جهان اسلام نفوذ کرده بودند و دارای قدرت بودند. منطقه عراق در دست مصعب بن زبیر و حجاز در اختیار عبدالله بن زبیر بود. عبدالملک قبل از استفاده از مقابله نظامی با زبیریان، هم در عراق و هم در حجاز از شیوههای دیگر استفاده نمود:
وی در عراق با سران سپاه مصعب بن زبیر مکاتبه کرد و آنها را به خود متمایل ساخت. در نتیجه زمانی که در سال ۷۲ق (۶۹۱ م) در کنار رودخانۀ دجیل، جنگ در گرفت، کار عبدالملک بسیار آسانتر شده بود و او توانست پیروزی چشمگیری را کسب کند. سرانجام مصعب کشته شد و سپاه او پراکنده گشتند و کار عراق پایان یافت. اکنون نوبت حجاز رسیده بود. عبدالملک حجاج بن یوسف ثقفی را به آنجا فرستاد.
عبدالملک از مسافرت اهالی شام به مکه جلوگیری کرد تا آنان تحت تأثیر تبلیغات زبیریان قرار نگیرند. یعقوبی می نویسد: مردم شکایت کردند که چرا ما را از حج واجب باز میداری؟ عبدالملک گفت: ابن شهاب زهری از پیغمبر حدیث می کند که به زیارت سه مسجد باید رفت: مسجدالحرام، مسجد من و مسجد بیت المقدس.
امروز برای شما بیت المقدس حرمت مسجدالحرام را دارد. و همین ابن شهاب می گوید: این سنگ، صخره ای که یهودیان بر آن قربانی می کردند، همان سنگ است که پیغمبر در شب معراج پای بر آن نهاد. به دستور عبدالملک بر گرد آن سنگ قبه ای ساختند و بر آن پرده های حریر آویختند. خادمانی برای آن معین کردند و مردم را به طواف آن واداشتند و این رسم در تمام دوره بنی امیه باقی بود.
سپس عبدالملک برای تسلط بر حجاز، حجاج بن یوسف ثقفی را برای سرکوب زبیریان فرستاد. حجّاج با دوازده هزار نفر به طائف رفت و ابتدا کار، به صورت مذاکره با ابن زبیر پیش میرفت؛ اما ابن زبیر به هیچ وجه زیر بار نرفت. در این وقت حجّاج با اجازه عبدالملک، شهر مکه مکرمه را محاصره کرد و بخشی از خانه خدا را با پرتاب سنگ منجنیق هایی که بر کوه ابوقبیس نصب کرده بود، ویران کرد.[۹]
محاصرۀ مکه هفت ماه به طول انجامید. مردم اندک اندک از دور عبدالله بن زبیر پراکنده شدند و ده هزار نفر از حجّاج امان گرفتند؛ از جمله: دو تن از پسران عبدالله بن زبیر، به نامهای حبیب و حمزه هم فرار کردند. اما یکی از پسرانش به نام زبیر در کنار او کشته شد. عبدالله بن زبیر با عدّهای از یارانش مقاومت کردند و در آخرین لحظات، جنگ بسیار سختی با شامیان کردند. ابن زبیر در حرم کشته شد و این چنین عبدالملک رقیب سرسخت خود را از صحنه قدرت از بین برد.
مقابله با خوارج
خوارج در آن مقطع بر اساس دیدگاهای اعتقادی و سیاسی به چند دسته تقسیم شده بودند. از جمله مهمترین انشعابات این گروه: ازارقه، صفریه و اباضیه بودند.
ازارقه به رهبری نافع بن ازرق از اوضاع نابسامان سیاسی حکومت اموی استفاده کرده و توانست بر بصره چیره شود؛ ولی اهالی بصره او را نپذیرفتند و با یارانش به سوی اهواز رفت و به تهاجمات نظامی اقدام کرد که در یکی از حملاتش به بصره در سال ۶۵ کشته شد.[۱۰]
خوارج صفریه به رهبری صالح بن مسرح از شمال موصل، کوفه را هدف حملات خود قرار داد. در نهایت پس از چند سال جنگ و درگیری توسط حجاج بن یوسف ثقفی سرکوب شدند.[۱۱]
گروهی دیگر به رهبری نجده بن عامر حنفی از سال ۶۵ به بحرین و دیگر مناطق اطراف آن رفته و شروع به حمله بر ضد ابن زبیر و عبدالملک کردند که نهایتا توسط عبدالملک محاصره و سرکوب شدند.[۱۲]
مقابله با شورش ها در مناطق مرزی
عبدالرحمن بن محمد بن اشعث از طرف حجاج به عنوان حاکم خراسان انتخاب شده بود اما پس از مدتی سر به شورش گذاشت. شورش وی توسط حجاج سرکوب شد.
توسعه سرزمین اسلامی در شمال آفریقا
در نخستین روزهای حکومت عبدالملک، پادشاه روم با نقض پیمان صلح با مسلمانان به سرزمین های شام حمله ور شد.[۱۳] عبدالملک که خطر رومیان را احساس کرد، مجبور به پرداخت باج به رومیان شد و مقرر شد هر جمعه هزار دینار به آنان بپردازد.[۱۴]
پس از فراغت عبدالملک از آشوب های داخلی، مسلمانان به سرزمین های روم حمله کرده و مناطق زیادی را به تصرف درآوردند. به این ترتیب پیمان صلح نقض شد.[۱۵]
ادامه و گسترش فتوحات در آفریقا به عنوان یکی از سیاست های راهبردی، در زمان عبدالملک دنبال شد. اتحاد قبایل بربر و روم به فرماندهی کسیله بن لمزم توانستند قیروان را فتح کنند و عقبه بن نافع را کشتند.
عبدالملک در سال ۶۵ق (۶۸۶ م) لشکری را به فرماندهی زهیر بن قیس بلوی به آفریقا فرستاد. زهیر توانست اتحاد امپراتوری روم و بربر را در نزدیکی ممس شکست دهد و با کشتن «کسیله» انتقام مرگ عُقبه را گرفت. اما زهیر در جنگ با رومی ها کشته شد.
عبدالملک در سال ۷۴ قمری حسان بن نعمان غسانی را به فرماندهی آفریقا منصوب کرد. وی شمال آفریقا را در نوردید و رومیان را که بر آن سرزمین حکومت می کردند به عقب راندند.
ابن نعمان، قَرْطاجنّه (یا همان «کارتاژ» که امروزه به نام شهر «قرطاج» در تونس مشهور است) را از رومیان و بربرها پس گرفت و به سمت کوه های اطلس پیشروی کرد.
رومی ها تجدید نیرو کردند و در غیاب ابن نعمان، قرطاجنّه را تسخیر کردند اما حسن بن نعمان به قرطاجنّه برگشت و امپراتور روم شرقی (بیزانس) تیبریوس سوم را در جنگ قرطاجنّه شکست داد و رومی ها از تمام آفریقا عقب نشستند و فقط در«کوتا» (Ceuta) پایگاه داشتند.
در این بین قبایل «زناتا» و «اوراسی» به رهبری زنی به نام «کاهنه»، مشکلات بسیار جدّی برای حسن بن نعمان به وجود آوردند. لشکر مسلمین ابتدا شکست بسیار سختی از بربرها خوردند اما ابن نعمان پس از مدتی بار دیگر به جنگ کاهنه رفت و توانست او را به قتل برساند و تمامی قبایل بربر را مطیع خود ساخت.
حسن بن نُعمان برای اینکه به طمع رومیان در تسخیر قرطاجنّه پایان دهد، بندر آن شهر را خراب کرد و در فاصلۀ ۱۰ مایلی قرطاجنّه شهر جدیدی به نام تونس بنا نهاد.
در روایتی، رومیان به کمک ناوگان دریایی تلاش کردند قَرْطاجنّه را که نیرومندترین پایگاه نظامی رومی ها بود، باز پس بگیرند؛ اما حسان آنان را بیرون راند و برای اینکه آرزوی شان را در بازگشت مجدد ناکام کند آن شهر را کاملا ویران کرد و در شرق آن شهری اسلامی به نام تونس بنا کرد.[۱۶]
گسترش تمدن اسلامی
در زمان عبدالملک که ۲۰ یا ۲۱ سال به طول انجامید کارهایی در جهت گسترش تمدن اسلامی انجام گرفت؛ از جمله:
اصلاح نظام اداری مالی
با توجه به گسترش جغرافیای سرزمینی و انسانی در زمان عبدالملک قوانین حاکم برنظام قبیلهای جوابگوی مشکلات مدیریتی آن روز نبود. هر چند در دوران خلفای قبلی جهش به سمت اداره جهانی مملکت اسلامی آغاز شد؛ ولی با توجه به نزاع های داخلی و اختلافات سیاسی گروه های اسلامی، این امر محقق نشد.
از طرفی دیگر جامعه عرب که هیچ گونه تجربه ای در اداره یک حکومت نداشت مجبور بود، از روش های متداول و مرسوم در آن روزگار استفاده کند؛ لذا نهضت ترجمه و واردات الگوهای مدیریتی در بخش های مختلف و همچنین استفاده از کارشناسان با تجربه برای اجرای آن که عمدتا از نیروهای ایرانی و رومی بودند بیشتر از هر زمان دیگر ضروری به نظر می رسید.
عبدالملک با توجه به عنصر عرب و تحقیر دیگر نژادها که ویژگی همه حاکمان اموی بود،[۱۷] در خارج کردن امثال این امور از دست غیر عرب تلاش بسیار کرد.
عبدالملک نخست به متحول سازی دستگاه اداری و فعال کردن آن و دوم، عربی کردن دیوانها و پول مملکت اسلامی که تحت عنوان نهضت عربی کردن نام گرفت، پرداخت.[۱۸]
پی نوشت ها
- ابن حزم، جمهره أنساب العرب، ۱۴۰۳ق، ص۸۲-۸۹.
- سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۲۵ق، ج۱، ص۱۶۵.
- فیاض، تاریخ اسلام، ص۱۶۲.
- ابن کثیر الدمشقی، البدایه و النهایه، ۱۴۰۷ق، ج۸، ص۲۶۰.
- ابناثیر، الکامل، ۱۹۶۵م، ج۲، ص۳۰۴.
- الطبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۶، ص۱۵۰.
- یعقوبی، تاریخ یعقوبی، دارصادر، ج۲، ص۲۵۷.
- ابن مسکویه، تجارب الامم، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۹۵-۱۱۰؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، دارصادر، ج۲، ص۲۵۷؛ طبری، تاریخ، ج۷، ص۵۵۷ -۵۶۰.
- ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۵، ص۱۷۷.
- ابناثیر، الکامل، ج۴، ص۱۹۴.
- بلاذرى، انساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج۸، ص۸.
- طبری، تاریخ، ج۷، ص۴۶۲.
- طبری، تاریخ، ج۶، ص۱۵۰.
- طبری، تاریخ، ج۶، ص۱۵۰.
- بلاذری، فتوح البلدان، ۱۹۸۸م، ص۱۸۸.
- یاقوت حموی، معجم البلدان، ۱۹۹۵م، ج۲، ص۶۱.
- بلاذری، انساب الاشراف، ص۱۹۲.