- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 9 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
بنی امیه از شاخه های مهم قریش است. نسب ایشان به امیه بن عبدشمس بن عبدمناف می رسد. ابوسفیان در زمان ظهور اسلام، بزرگ بنی امیه بود. با نبرد بدر جدال میان بنی هاشم و بنی امیه چهره خونین گرفت.
ابوسفیان پس از فتح مکه اسلام آورد. در زمان سه خلیفه نخست ، بنی امیه در جنگ ها شرکت کردند و در فتح برخی مناطق شام امیر سپاه بودند و بعدها امارت آنجا را بدست گرفتند. در زمان عثمان -که خود اموی بود- امویان قدرت خود را بیشتر کردند.
در این زمان مروان بن حکم بر بسیاری از امور تسلط یافت. با آغاز خلافت امام علی، سرشناسان اموی ساکن در مدینه نخست به مکه رفتند و پس از چندی به بهانه خونخواهی عثمان در جنگ جمل در مقابل امام علی (علیه السلام) قرار گرفتند.
آنان پس از شکست لشکر جمل، به سوی شام که معاویه در آنجا امارت داشت، راهی شدند. امام خواستار برکناری معاویه بود. با مخالفت معاویه جنگ صفین به راه افتاد.
پس از امام علی (علیه السلام)، امام حسن (علیه السلام) به اجبار با معاویه صلح و خلافت را به او واگذار کرد، و به این ترتیب سلسله بنی امیه آغاز شد.
خلافت معاویه
خلافت معاویه با صلح با امام حسن (علیه السلام) در ۴۱ قمری آغاز شد. در پی خلافت معاویه، خلافت به سلطنت تبدیل شد.[۱] او و یارانش بارها از واژه «مُلک» برای حکومت خود استفاده کردند.[۲]
انتقال خلافت به دمشق
معاویه مرکز خلافت را (که ابتدا در مدینه و سپس در کوفه بود) به دمشق منتقل کرد. او به وفاداری مردم شام اطمینان داشت. معاویه از دیرباز با مردم شام منافع مشترک ایجاد کرده بود.[۳] شامیان به جز یک بار همواره بر وفاداری خود استوار بودند.[۴]
گماردن امویان بر مناطق مختلف
معاویه روابط خود با بنی امیه را در جهت حفظ منافع کلی خلافت تنظیم کرد. او مروان را به ولایت مدینه گماشت.[۵] اما بعدها روابطشان به سردی گرایید.[۶] غالب امویان در حجاز گرد آمدند.[۷]
معاویه ولایت بصره و کوفه را با توجه به ساختار شکننده قبیله ای آنها، به مغیره بن شعبه ثقفی و عبدالله بن عامر اموی واگذاشت.[۸] همچنین معاویه برای جلب همکاری زیاد بن ابیه، او را فرزند ابوسفیان و برادر ناتنی خویش خواند.[۹] این اقدام، معاویه را در معرض توهین و استهزا قرار داد.[۱۰] ولی با انتصاب زیاد به ولایت عراق در ۴۵ قمری -که شامل بخش بزرگی از ایران نیز می شد-[۱۱] و به یاری استبداد او، ثبات اقتصادی و اداری به عراق بازگشت.[۱۲] پس از مرگ زیاد، معاویه برای شهرهای یاد شده افرادی غیر از بنی امیه را برگزید.[۱۳]
معاویه در سال نخست با رومیان پیمان صلح بست.[۱۴] اما پس از آن، فتوح هر ساله در بیشتر نقاط مجدداً شروع شد[۱۵] و دامنه آن به شمال افریقا و قسطنطنیه و قبرس و سیسیل و اقصای خراسان بزرگ و حتی مرز هند رسید.[۱۶]
تعیین جانشینی یزید
بنا به برخی روایات، معاویه از حدود ۵۰ قمری تلاشهایی را برای بیعت گرفتن برای یزید به عمل آورد و نخست از مردم شام و متحدانش بیعت گرفت.[۱۷] و بیشتر رجال به جز امام حسین و چند تن از فرزندان صحابه با او بیعت کردند.[۱۸]
خلافت یزید
یزید به اشراف زادگان عرب عهد جاهلی بیشتر شباهت داشت تا به خلیفه مسلمانان.[۱۹] دوران خلافت او، بسیاری از مظاهر اسلامی مورد هجمه و حمله قرار گرفت. حادثه کربلا، واقعه حره و آتش زدن کعبه از جمله این حملهها بود.
وقایع زمان یزید
حادثه کربلا
او در اوایل خلافت در ۶۱ قمری برای بیعت گرفتن از امام حسین (علیه السلام) به دست عبیدالله بن زیاد عامل خود بر عراق فاجعه کربلا را پدید آورد.[۲۰] او گرچه کوشید خود را مبرا یا پشیمان نشان دهد[۲۱] اما اشاره اش به انتقام از غزوه بدر، خشنودی او را نشان می داد.
واقعه حره
در ۶۲ قمری گروهی از اشراف مدینه با یزید دیدار کردند[۲۲] و پس از بازگشت آنها، مردم را به قیام علیه یزید برانگیختند و والی شهر را اخراج کردند. پس از این ماجرا امویان، مدینه را محاصره کردند[۲۳] عبدالله بن زبیر با استفاده از حادثه کربلا نیز مردم مکه را بر ضد یزید همراه خود کرد.[۲۴]
یزید، لشکر مسلم بن عقبه مری را راهی حجاز کرد.[۲۵] لشکر شام به دستور یزید مدینه را غارت کردند. پس از سرکوب مدینه لشکر شام برای دفع ابن زبیر به سوی مکه رفت. شهر را محاصره کردند و با تیرهای آتشین کعبه را به آتش کشیدند.[۲۶] هنگامی که مکه در محاصره بود، خبر مرگ یزید در ربیع الاول ۶۴ قمری/۶۸۳م رسید.[۲۷]
معاویه بن یزید و انتقال خلافت به مروانیان
گفته شده یزید پیش از مرگ با مشورت حسان بن مالک کلبی، فرزندش معاویه که حدود ۲۰ سال داشت را جانشین خود کرد. معاویه دوم پس از مرگ یزید به منبر رفت و با انتقاد از خاندان خود، خویش را از خلافت خلع کرد و پایان خلافت «آل سفیان» را اعلام کرد. او پس از مدتی درگذشت.[۲۸]
داستان معاویه دوم مبهم است و با تردیدهایی روبرو است. سخنان منسوب به او خصوصاً اعلام پایان خلافت آل سفیان، به مشروعیت مروان بن حکم که از آل سفیان نبود، کمک می کرد.
ممکن است مروان تلاش کرده باشد که با جعل اخبار معاویه دوم، تصویری زاهدانه از او نشان داده و خروج خلافت از آل سفیان را مشروع جلوه دهد.[۲۹]
پس از مرگ معاویه دوم حجاز و عراق و شام دستخوش آشفتگیهایی بود. در حجاز و عراق، هواداران عبدالله بن زبیر با او بیعت کردند.[۳۰]
مردم دمشق به طور موقت با ضحاک بن قیس بیعت کردند.[۳۱] در بصره در اتفاقی مشابه، مردم با عبیدالله بن زیاد بیعت کردند[۳۲]اما پس از مدتی مردم کوفه و بصره، بر ضد والیان خود قیام کردند.[۳۳]در پاره ای از نقاط مانند قنسرین و حمص و فلسطین مردم با ابن زبیر بیعت کرده بودند.[۳۴]
ضحاک بن قیس از بیم تقویت جایگاه حسان بن مالک کلبی که ابتدا به خالد بن یزید و بعدها به مروان بن حکم تمایل داشت، به سوی ابن زبیر کشانده شد.[۳۵] حسان والی وقت فلسطین و دایی یزید[۳۶] به اردن رفت و قبایل بسیاری را که دل با بنی امیه داشتند، گرد آورد.[۳۷] مروان و سران اموی که از حجاز اخراج شده بودند به حسان پیوستند.[۳۸] حسان نخست به نفع خالد بن یزید -که بعدها به امور علمی روی آورد- فعالیت کرد.[۳۹]
براساس برخی نقل ها مروان نخست میخواست با ابن زبیر بیعت کند و برای امویان امان بگیرد[۴۰] ولی از سوی عبیدالله بن زیاد به او پیشنهاد خلافت شد و دیگران استقبال کردند.[۴۱]
خلافت مروان
در ذیقعده ۶۴ق/۶۸۴م در جابیه با مروان بن حکم بیعت شد.[۴۲] برتری سنی او نسبت به خالد بن یزید در خلافت تأثیر داشت.[۴۳] در بیعت با مروان، در مورد جانشینی او نیز بحث شد. حاضران در جابیه با خالد بن یزید پس از مروان و با عمرو بن سعید بن عاص پس از او بیعت کردند.[۴۴]
مروان در همان ایام با ام خالد همسر یزید ازدواج کرد.[۴۵] مروان توانست خلافت را به خاندان خویش منتقل کند. وی در ۶۵ق برای پسرش عبدالملک و پس از او، عبدالعزیز بیعت گرفت.[۴۶] و خالد بن یزید را از خلافت محروم کرد و از تحقیر او خودداری نمی کرد.[۴۷] بنا به مجموعه ای از روایات، ام خالد از شدت خشم مروان را در رمضان ۶۵ از میان برد.[۴۸]
نبرد با ضحاک بن قیس
ضحاک پیش از بیعت با مروان، قصد همکاری با بنی امیه را داشت، اما به ابن زبیر پیوست.[۴۹] در جنگ بزرگ و خونینی در مرج راهط، سپاهیان مروان طی چند روز سپاهیان ضحاک را به سختی شکست دادند و ضحاک کشته شد.[۵۰] در ایام جنگ دمشق به دست مروان افتاد[۵۱] سپس شهرهای دیگر شام و فلسطین به مروان پیوستند و مروان با لشکرکشی، مصر را به قلمرو خود افزود.[۵۲]
نبرد با عبدالله بن زبیر
سراسر خلافت کوتاه مدت مروان به مقابله با عبدالله بن زبیر گذشت. مروان نخست هجوم مصعب بن زبیر به فلسطین را دفع کرد و سپس از آنجا لشکری را به حجاز روانه کرد و توانست مدینه را اشغال کند؛ اما بعداً از سپاه فرستاده ابن زبیر شکست خورد.[۵۳]
قلمرو خلافت اموی
خلافت عبدالملک
عبدالملک بنیانگذار نوین خلافت اموی در شاخه مروانی بود. او پیش از خلیفه شدن، به زهد و عبادت شهرت داشت، اما پس از رسیدن به خلافت تغییر رویه داد.[۵۴] عبدالملک کمترین انتقاد را بر نمی تافت و در رعایت نظم مالی سختگیر بود.[۵۵] عبدالملک سیاست پیشین سرکوب خوارج به ویژه شاخه ازارقه و کشورگشایی ها را با جدیت پی گرفت. در این دوره نقل دیوان از فارسی به عربی به وسیله یک ایرانی انجام گرفت و در حدود سال ۷۵ق سکه ضرب شد.
او با شکست دادن مصعب بن زبیر در عراق و عبدالله بن زبیر در حجاز، بساط زبیریان را برچید و حجاج بن یوسف ثقفی را به ولایت مدینه و سپس عراق و ایران برگزید. او می خواست جانشینی را از برادرش عبدالعزیز به فرزندانش منتقل کند، اما از این کار منصرف شد. عبدالعزیز در ۸۵ق مرد و ولایتعهدی به ولید و سپس سلیمان و بعد از او مروان بن عبدالملک رسید.[۵۶] عبدالملک در ۸۶ق درگذشت.
شکست مصعب در عراق
عبدالملک با مشکلات بسیاری روبرو بود که بزرگترین آن ابن زبیر و دوگانگی خلافت بود. او نخست به عراق پرداخت که زیر نظر مصعب بن زبیر بود. درگیری مصعب با شیعیان و خوارج مجال جنگ با امویان را به وی نمی داد. در این مدت عبدالملک با رومیان قرارداد ترک مخاصمه بسته بود و آماده نبرد با مصعب بود.[۵۷]
عمرو بن سعید بن عاص با استفاده از غیبت عبدالملک، بر او شورید. عبدالملک به دمشق بازگشت و شورش او را سرکوب کرد.[۵۸] و باز رو به عراق نهاد. جنگ با اتباع زبیر به دلیل زمستان به درازا کشید.[۵۹] در جنگ دیر جاثلیق، مصعب بن زبیر در ۷۱ یا ۷۲ق شکست خورد و کشته شد.[۶۰]
شکست عبدالله بن زبیر در حجاز
ابن زبیر در مکه حکومت می کرد. عبدالملک، حجاج بن یوسف ثقفی را راهی نبرد با او کرد.[۶۱] حجاج پس از سرکوب عوامل ابن زبیر در طائف[۶۲]، با کسب اختیارات بیشتر برای تعرض به مکه، چندین ماه شهر را در محاصره گرفت که بر اثر آن قحطی شد و کعبه آماج تیرهای آتشین واقع گردید[۶۳] و سرانجام ابن زبیر در ۷۳ق از پای درآمد.[۶۴] عبدالملک سپس به نبرد با رومیان پرداخت و به سختی شکستشان داد.[۶۵] او مانند دوره معاویه تقریباً هر ساله درگیری هایی با رومیان داشت.[۶۶]
حجاج بن یوسف
عبدالملک ولایت مدینه را به حجاج سپرد و برادرش بشر را به ولایت عراق برگزید. پس از مرگ بشر در ۷۴ق نخست ولایت عراق و سپس در ۷۸ق همه قلمرو ایران تا شرق را به حجاج سپرد.[۶۷] او شریک سرسپرده خلیفه محسوب می شد. او با خشونتی کم نظیر، سرزمین های تحت ولایت خود را آرام کرد و در برخی امور اقتصادی و اداری، اصلاحاتی اساسی به عمل آورد.[۶۸]حجاج خلیفه را از پیامبر بالاتر می دانست.[۶۹] و خروج از اطاعت خلیفه را با کفر و بی دینی یکسان می شمرد.[۷۰]
حجاج سیاست سرکوب شیعه و خوارج را با شدت دنبال کرد.[۷۱] بسیاری از علما و تابعین را به حبس کشاند.[۷۲] استبداد و خشونت حجاج، قیام هایی را در پی داشت. از همه مهمتر جنبش عبدالرحمن بن محمد بن اشعث بود که از سجستان آغاز شد و طبقه قاریان در آن فعال بودند.[۷۳] این قیام حتی حکومت بنی امیه را به خطر افکند و عبدالملک به عزل حجاج راضی شده بود.[۷۴] پس از ۳ سال جنگ، عبدالرحمن بن اشعث در ۸۲ق شکست خورد.
خلافت ولید بن عبدالملک
ولید پس از عبدالملک به خلافت رسید. بخش بزرگی از خلافتش به فتوحات گذشت. قتیبه بن مسلم باهلی در خراسان و مسلمه بن عبدالملک در نواحی روم به بسط قلمرو خلافت اشتغال داشتند.[۷۵] ولید به ساخت و ساز و تجدید عمارت توجه داشت.[۷۶] حجاج همچنان از جایگاه پیشین برخوردار بود[۷۷] و در شوال ۹۵ق مرد.[۷۸] ولید در جمادی الآخر ۹۶ مرد.
خلافت سلیمان بن عبدالملک
سلیمان که پیشتر والی فلسطین بود،[۷۹] پس از ولید به خلافت رسید.[۸۰] سلیمان برخی والیان را تغییر داد. یزید بن مهلب را بر عراق گماشت.[۸۱] جرجان و طبرستان را فتح کرد. مسلمه بن عبدالملک در ۹۷ق قسطنطنیه را محاصره کرد.[۸۲] پس از مرگ مروان بن عبدالملک، سلیمان فرزندش ایوب را به ولایت عهدی برگزید.[۸۳] اما ایوب در ۹۸ق مرد. گمان می شد که داوود دیگر پسر سلیمان جانشین شود، اما خلیفه در روزهای پایانی زندگی، عمر بن عبدالعزیز را به جانشینی برگزید[۸۴]
خلافت عمر بن عبدالعزیز
عمر بن عبدالعزیز در عهد ولید، والی مدینه بود و با سعایت حجاج در ۹۳ق عزل شد.[۸۵] مادرش از نوادگان عمر بن خطاب بود.[۸۶] پس از اعلام خلافت، برخی امویان مانند هشام بن عبدالملک خشمگین شدند.[۸۷] عمر والیان عراق و خراسان را تغییر داد. او به عنوان خلیفه اقدامات سیاسی چشمگیری نداشت و برخی اقدامات پیشین را ادامه داد.
خلافت عمر بن عبدالعزیز به سبب اصلاحات و ایجاد تحول در برخی اصول خاص با خلافت پیشین تفاوت داشت. او بیش از آنکه خلیفه باشد، عالم و فقیه بود و فهرست شیوخ و راویان او در حدیث نشان از تربیت مذهبی و جایگاه او در میان عالمان و محدثان دارد.[۸۸]
او فدک را به علویان بازگرداند[۸۹] و از ناسزاگویی به علی (علیه السلام) جلوگیری کرد.[۹۰] ولی ناسزاگویی به معاویه و حجاج را نیز خوش نمی داشت.[۹۱] اموال ناحق بنی امیه را به بیت المال برگرداند.[۹۲] خوارج را به گفت و گو فراخواند و دستور داد تا زمانی که دست به شمشیر نبرده اند، با آنان مدارا شود[۹۳] دستور داد از ایرانیان مسلمان جزیه برداشته شود،[۹۴]و روابط مسلمانان و غیرمسلمان به ویژه از جهت اقتصادی تا حد ممکن اصلاح شود[۹۵]
بخش بزرگی از اخبار عمر بن عبدالعزیز به نقل نامه ها و سخنان حکمت آمیز و رفتارهای زاهدانه او اختصاص یافته است.[۹۶] داستان هایی با زمینه صوفیانه در کرامات وی نقل کرده اند[۹۷] و در باب مناقب و سیره او تألیفاتی شده است.[۹۸] اما از وی نشانه ای در رد یا تردید در اصل مشروعیت بنی امیه دیده نشده است.[۹۹]
عمر بن عبدالعزیز در رجب ۱۰۱ درگذشت.[۱۰۰] برخی روایات از مرگ وی بر اثر زهر خوردن خبر می دهند.[۱۰۱] گفته اند عمر بن عبدالعزیز از خلافت یزید بن عبدالملک ناراضی بوده،[۱۰۲] و محتمل است بدین خاطر به قتل رسیده باشد.[۱۰۳]
خلافت یزید بن عبدالملک
یزید دوم راه خلاف سیاست های عمر بن عبدالعزیز در پیش گرفت. اصلاحات مالی را لغو کرد.[۱۰۴] و والی مدینه را عزل کرد.[۱۰۵]
بزرگترین اتفاق عهد یزید بن عبدالملک، قیام یزید بن مهلب در عراق بود که با همراهی قبایل ازد و ربیعه انجام شد. وی خوزستان و فارس و کرمان را تسخیر کرد. اما در ۱۰۲ق، مسلمه بن عبدالملک قیام را سرکوب کرد.[۱۰۶]
یزید، مسلمه برادر خود را به حکومت عراق گماشت،[۱۰۷] ولی بعد او را عزل کرد و عمر بن هبیره فزاری را به جای وی نهاد[۱۰۸] سرکوب آل مهلب که یمانی شمرده می شد و انتصاب ابن هبیره از قیسی ها اعلام جنگ با قبایل پرنفوذ یمانی عراق بود.[۱۰۹]
یزید سیاست سرکوب خوارج را ادامه داد[۱۱۰] در مرزهای روم و خراسان همچنان به نبرد میپرداخت.[۱۱۱] داستان دلدادگی او با دو کنیز آوازه خوان، حبابه و سلامه در مآخذ آمده است[۱۱۲] سرانجام اندکی پس از مرگ یکی از آن دو کنیزک، در شعبان ۱۰۵ق بر اثر غصه از میان رفت.[۱۱۳]
خلافت هشام بن عبدالملک
هشام بن عبدالملک بنا به توافق قبلی پس از یزید دوم به خلافت رسید.[۱۱۴] او ۲۰ سال خلافت کرد و سعی کرد پایه های خلافت بنی امیه را استوار کند. در اقتصاد و نظم دیوانی کوشش هایی کرد. حتی بعدها منصور عباسی از او ستایش کرد.[۱۱۵] مرحله نوی از فتوحات در ناحیه روم را آغاز کرد و نظامیان را از عرصه های سیاسی دور نگه داشت.[۱۱۶] در خراسان بزرگ و شروان فتوحات گسترده ای داشت.[۱۱۷]
هشام روش خلافت بنی امیه در عزل و نصب والیان را در پیش گرفت. هدف کلی از آن ایجاد توازن میان قبایل یمانی و قیسی بود. والیان عراق بیشتر از «مکتب حجاج» گزینش می شدند. هشام بن هبیره را از عراق عزل کرد و خالد بن عبدالله قسری از یمانی ها را به ولایت آنجا برگماشت.[۱۱۸]
خالد در ۱۵ سال حکوت بر عراق خوارج را سرکوب کرد.[۱۱۹] خیزش مغیره بن سعید عجلی از غلات شیعه در کوفه را در هم شکست.[۱۲۰] خالد به سبب گردآوری ثروت و به بهانه بی احترامی به خلیفه عزل شد و در ۱۲۰ق به حبس افتاد.[۱۲۱]
یوسف بن عمر ثقفی، عامل یمن جای خالد را در ولایت عراق گرفت. او به خاطر ترس از بروز فتنه پنهانی وارد عراق شد.[۱۲۲] قیام زید بن علی را در کوفه با شدت هر چه تمامتر سرکوب کرد.[۱۲۳] هشام در ربیع الآخر ۱۲۵ق مرد.[۱۲۴]