- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
هنگام ولادت او، ایوان کسری شکافت و چند کنگره فروریخت و آتشکده فارس خاموش شد، دریاچه ساوه خشک گردید، بت های درون مکه سرنگون شد و نوری از وجود آن حضرت به سوی آسمان بلند شد که شعاع آن فرسنگ ها راه را روشن می ساخت.
بیش از هزار و چهارصد سال پیش در روز ۱۷ ربیع الاول عام الفیل، کودکی در شهر مکه چشم به جهان گشود که سرتاسر زندگی وی آکنده از معجزاتی بی سابقه بود و این امر از لحظه ی تولد و حتی دوران شیرخوارگی وی هویدا گردید و پس از آن نیز در تمام مراحل زندگی ایشان جاری بود و با نگاهی در میان روایات به این معجزات مشهود برای هر اهل دلی می رسیم، و خالی از لطف نیست اگر به چند نمونه از آن ها با استناد به روایات معتبر اشاره کنیم.
معجزه ای به نقل از عموی پیامبر (ص)
ابن بابویه به سند معتبر از عبدالله بن عباس روایت کرده است که او گفت: پدرم عباس به من گفت: زمانی که خداوند به عبدالمطلب، برادرم عبدالله (ع)را عطا نمود، در چهره او نوری دیدم مانند نور آفتاب، و شنیدم پدرم گفت: این پسر دارای شأن و بشارتی بزرگ می باشد.
شبی در عالم خواب دیدم از بینی عبدالله مرغی سفید بیرون آمد و پرواز کرد تا به مشرق و مغرب عالم رسید و برگشت تا بر بام کعبه نشست، پس همه قریش او را سجده کردند و به آن مرغ به حیرت می نگریستند، ناگاه نوری شد میان آسمان و زمین، مشرق و مغرب را فرا گرفت، چون بیدار شدم تعبیر آن را از کاهنه مخزوم پرسیدم؟
گفت: ای عباس؛ اگر خواب تو راست باشد، باید از پشت عبدالله پسری بیرون آید که اهل مغرب و مشرق تابع او گردند.
عباس گفت: بعد از این خواب پیوسته در فکر عبدالله بودم تا زمانی که آمنه را به عقد خود درآورد، او از جمله زیباترین زنان قریش بود.
هنگامی که عبدالله به رحمت الهی واصل شد، حضرت رسول اکرم (ص) از آمنه متولد گردید، از میان دو دیده آن حضرت نوری دیدم که می درخشید. آن کودک فرخنده را دربرگرفتم، بوی مشک از او شنیدم مانند نافه مشک، و خوشبو گردیدم.
سپس آمنه در خصوص ولادت کودک فرخنده اش به من گفت: در هنگام وضع حمل، از خانه ای که در آن بودم صداهای بسیار شنیدم که به سخن انسان ها شباهت نداشت. پرچمی از سندس بهشتی دیدم که بر قضیبی از یاقوت آویخته بودند و میان زمین و آسمان را پر کرده بود. همچنین نوری دیدم که از سر مبارک آن حضرت درخشید و آسمان را روشن کرد بگونه ای که قصرهای شام را دیدم که از بسیاری نور مانند شعله آتشی شده بودند.
در اطراف خود مرغان بسیاری را مانند مرغ سنگ خوار دیدم که بال هایشان را گشوده بودند، شعیره اسدیه را دیدم که می گفت: ای آمنه؛ کاهنان و بت ها از این فرزند تو چه ها خواهند دید. جوان بلندی را دیدم که از همه کس بلندتر و سفیدتر و نیکوجامه تر بود، گمان کردم که او عبدالمطلب است، پس نزدیک من آمد و فرزندم را گرفت و آب دهانش را در دهان او ریخت و تشتی از طلا داشت که با زمرد مرصّع کرده بودند و شانه طلا داشت، شکم آن حضرت را شکافت و قلبش را بیرون آورده و شکافت، نقطه سیاهی از میان آن دل منور بیرون آورد و انداخت.
سپس کیسه حریر سبز رنگی را بیرون آورد و آن را گشود و در میان آن کیسه گیاهی بود مانند ذریره سفید، پس آن دل مقدس را با آن پر کرد و به جای خود گذاشت و دست بر شکم مبارکش کشیده و با آن حضرت سخن گفت و او جواب می گفت، من سخن ایشان را نفهمیدم مگر یک جمله آن را که می گفت: در دامان و حفظ و حمایت خدا باش، به تحقیق که پرکردم دلت را از ایمان و علم و حلم و یقین و عقل و شجاعت و تویی بهترین بشر، خوشا به حال کسی که تو را متابعت نماید و وای بر کسی که تو را مخالفت کند.
پس کیسه دیگری بیرون آورد از حریر سفید و سرش را گشود و انگشتری بیرون آورد بر میان دو کتف مبارکش زد که نقش گرفت، سپس گفت: پروردگار من مرا امر کرده است که در تو روح القدس بدمم، او دمید و پیرهنی بر او پوشانید و گفت: این امان توست از آفت ها دنیا، ای عباس؛ این ها بود که به دیده های خود دیدم. عباس گفت: که کتف هایش را گشودم و نقش مهر را خواندم، پیوسته این احوال را پنهان می داشتم تا آنکه از خاطرم محو شد. بعد از آنکه به شرف اسلام مشرف شدم، حضرت رسول (ص) به خاطرم آورد.
جریان رشد شگفت پیامبر اکرم (ص)
در حدیث دیگر روایت شده است که آمنه (ع) گفت: زمانی که به رسول خدا (ص) باردار شدم، هیچ اثری از حمل در خود نیافتم و آن حالاتی که زنان باردار دارند، من نداشتم، در خواب دیدم که شخصی نزد من آمد و گفت: حامله شدی به بهترین مردمان.
چون وقت ولادت شد، به آسانی متولد شد که آزاری به من نرسید، دست های خود را پیشتر بر زمین گذاشت و فرود آمد.
هاتفی مرا ندا داد: که بر زمین گذاشتی بهترین بشر را، پس او را پناه ده به خداوند یگانه صمد، از شرّ هر ظالم و صاحب حسد.
و به روایت دیگر گفت: که چون او را بر زمین گذاری بگو:
اعیذه بالواحد، من شر کل حاسد،
و کل خلق مارد، یأخذ بالمراصد
فی طرق الموارد من قایم و قاعد.
آن حضرت هر روز به مقدار یک هفته رشد دیگران رشد می کرد، و در هر هفته به مقدار یک ماه رشد دیگران بزرگ می شد و رشد و نمو داشت.
موقعیت شیطان در هنگام ظهور نور پیامبر اکرم (ص)
حضرت صادق (ع) فرمودند:
ابلیس لعنه الله به هفت آسمان بالا می رفت، گوش می داد و اخبار آسمان ها را می شنید. چون حضرت عیسی (ع) متولد شد، او را از سنه آسمان منع کردند، تا چهار آسمان بالا می رفت. زمانی که حضرت رسول (ص) متولد شد، او را از همه آسمان ها منع کردند و شیاطین را به تیرهای شهاب از درب های آسمان ها راندند.
حوادث و تغییراتی که در آفرینش در بدو تولد پیامبر اکرم (ص) بوقوع پیوست
ابن شهر آشوب در کتاب «مناقب» از حضرت امیرالمؤمنین (ع) روایت کرده است که آن حضرت فرمود:
لمّا ولد رسول الله (ص) القیت الأصنام فی الکعبه علی وجوهها، فلمّا أمسی سمع صیحه من السّماء: (جاء الحِقُّ و زهق الباطلُ اِنَّ الباطلَ کانَ زهوقا). (اسراء: آیه ۸۲)
هنگامی که رسول خدا (ص) متولد شد، بت های داخل کعبه به رو بر زمین افتادند و هنگامی که شب فرا رسید صدایی از آسمان شنیده شد که می فرمود: حق ظاهر شد و باطل نابود گردید و همانا باطل نابود شدنی است».
نقل شده است که: در آن شب تمام دنیا روشن گردید، هر سنگ، ریگ و درختی خنده کرد، و آنچه در آسمان و زمین بود خداوند را تسبیح نمود.
شیطان در هم شکسته شد و می گفت: بهترین شخص از میان امت ها و بهترین آفریده و گرامی ترین بنده و بزرگترین شخصیت عالم، محمد (ص) است.
معجزه ای از دوران کودکی رسول خدا (ص)
در کتاب «کنز الفوائد» از حلیمه سعدیه روایت شده که گفت:
وقتی پیامبر اکرم (ص) یک ساله شد، لب به سخن گشود و کلامی فرمود که خوب تر از آن نشنیده بودم، فرمود:
قدّوس قدّوس نامت العیون و الرّحمان لاتأخذه سنه و لانوم.
خدا پاک و منزه از هر نقصی است، چشم ها به خواب رفتند و او را چرت و خواب فرانمی گیرد.
همچنین زنی به من یک مشت خرما به عنوان صدقه داد، از او گرفتم و آن حضرت که در سن سه سالگی بود آن را رد کرد و فرمود:
یا امّ؛ لاتأکلی الصدقه، فقد عظمت نعمتک و کثر خیرک، فأنّی لا آکل الصدقه.
ای مادر، صدقه نخور، زیرا درهای نعمت بر روی تو باز شده و خیر فراوانی به تو رسیده است، و من هرگز صدقه نمی خورم.
می گوید: به خدا قسم بعد از شنیدن آن دیگر از کسی صدقه قبول نکردم.
گردش ماه به خواست پیامبر (ص) در گهواره!
در کتاب «دلائل النبوه» از عباس عموی پیامبر اکرم (ص) آمده است که روایت نموده: روزی عباس به پیامبر اکرم (ص) عرض کرد: یا رسول الله؛ به این جهت به تو ایمان آوردم که تو را در ایام کودکی در گهواره دیدم که با ماه سخن می گفتی و با انگشت خود به سوی آن اشاره می کردی و به هر طرف که اشاره می کردی ماه به آن طرف می رفت.
پیامبر اکرم (ص) فرمود:
من با او سخن می گفتم و او با من سخن می گفت: و مرا به گریه مشغول می کرد و می شنیدم صدای آن را در زیر کرسی (عرش پروردگار) که سجده می کرد.
منابع:
۱- مجلسی، محمدباقر. جلاءالعیون، کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۷۸.
۲- مجلسی، محمدباقر. حیات القلوب، انتشارات سرور، ۱۳۸۵.
۳- مستنبط، سید احمد. قطره ای از دریای فضایل اهل بیت، بی جا، ۱۳۸۳.
۴- متوسل، احمد. قطره ای از معجزات چهارده معصوم، طوبای محبت، ۱۳۹۰.
۵- احمدی بیرجندی، احمد. چهارده اختر تابناک، به نشر، ۱۳۸۴.
۶- عقیقی بخشایشی، عبدالرحیم. چهارده نور پاک، نوید اسلام، ۱۳۸۷.
منبع: قدس آنلاین