- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
طلیعه
بهار آمده با کاروان لاله به باغ
به دشت ژاله گل نو دمیده میآید
به سوی قله بیانتهاى بیداری
پرندهای که به خون پر کشیده میآید
در آن کران که بود خون عاشقان جوشان
شهید عشق سر از تن بریده میآید
به پاسدارى آیین آسمانى ما
گزیدهای که خدا برگزیده، میآید[۱]
براى سخن گفتن از آن فروغ فروزان باید وضو ساخت و رکعتی نماز توأم با شور و نشاط خواند و به صحن آینه ایمان قدم نهاد. او طنین پر صفاى صداقت، مدیحه سراى اشتیاق به ساحت قرب حق، بلبل نغمه سراى سرمدى و رایحه دل انگیز بهار هستى است.
در این نوشتار سیرى در آثار علامه حسنزاده آملی داریم و گلهاى مهدوى (عج) در آن را به خوانندگان تقدیم میداریم:
امام زمان، انسان کامل
آیت الله حسن زاده آملى مینویسد: امام زمان در عصر محمدی، انسان کاملى است که جز در نبوت تشریعى و دیگر مناصب مستأثره ختمی، حائز میراث خاتم به نحو اتمّ است و مشتمل بر علوم، و احوال و مقامات او به طور اکمل است و با بدن عنصرى در عالم طبیعی و سلسله زمان موجود است؛ چنان که لقب شریف صاحب الزمان بدان مشعر است؛ هر چند احکام نفس کلیه الهیه وى بر احکام بدن طبیعی او، قاهر و نشئت عنصرى او مقهور روح مجرد کلى اوست و از وى به قائم و حجه الله و خلیفه الله و قطب عالم امکان و واسطه فیض و به عناوین بسیار دیگر نیز تعبیر میشود».[۲]
وى عقیده دارد: انسان کامل که تجلى آن امام معصوم است، تبلورى از اسم اعظم الهى است.[۳] از دیدگاه ایشان بقای تمام عالم، به بقاى انسان کامل است؛ چون انسان کَوْن جامع و مظهر اسم جامع است و تمام اسما در ید قدرت اوست. صورت جامعه انسانى و غایت غایتهای تمام موجوداتى که امکان وجود دارند، اوست. بنابراین دوام مبادی غایات، دلیل استمرار بقاى علت غائیه است. پس به بقای فرد کامل انسان، بقاى تمام عالم خواهد بود.[۴] مقام قطب همان رتبه امامت و مقام خلافت است که تعدد و انقسام به ظاهر و باطن در آن راه ندارد. امام در هر عصر بیش از یک شخص ممکن نیست و آن خلیفه الله و قطب زمان است و کلمه خلیفه به لفظ واحد در کریمه (إِنّى جاعِلٌ فِی اْلأَرْضِ خَلیفَهً ) اشاره به وجوب وحدت خلیفه در هر عصر است. شقوق اعلم و اعقل و مانند آن و نیز تقسیم نمودن خلافت به ظاهر و باطن، حق سکوتى است که اوهام موهون را بدین قسمت اقناع و ارضا مینماید.[۵]
«حجت خدا» خواه ظاهر باشد و خواه غایب، شاهد است؛ شاهد قائمی که هیچ گاه قعود ندارد. بدان که فایده وجود امام، منحصر به جواب دادن سؤالهاى مردم نیست، بلکه موجودات و حتى کمالات موجود به وجود آنها وابستهاند و در حال غیبت افاضه و استفاضه او استمرار دارد، همچون خورشیدی که از پس ابرها، نور، گرما و حرارت خود را به موجودات میرساند:
آن شاخ گل ار چه هست پنهان ز چمن
از فیض وجود اوست عالم گلشن
خورشید اگر چه هست در ابر نهان
از نور وی است باز عالم روشن
به علاوه، باید دید آیا خلیفه الله غایب است یا ما حاضر نمیباشیم و در حجابیم و اسم خود را بر سر آن شاهد
هر جایى میگذاریم:
یارب به که بتِْوان گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هر جایی
ما را که برهانهاى یقینى عقلى و نقلی به تواتر از بیت وحى داریم، نیاز به تمسّکهای اقناعى (قانع کننده) نمیباشد، مگر اینکه براى انس مردم با این وضع گوییم: لاک پشت از دور توجه به تخم خود میکند و آن را براى وجود لاک پشتى مستعد میگرداند. آیا نفس کلی قدسى خلیفه الله و ولى الله و حجه الله به خلق در حال غیبت، از توجه نفس لاک پشت به وى کمتر است؟![۶]
شواهدى بر امکان دوام بدن عنصری
وقتى روح انسان بر اثر ارتقا و اشتداد وجود نورى از سنخ ملکوت و عالم قدرت و سطوت میگردد، هر گاه طبیعتش را مسخّر خود کند و بر آن غالب آید، احکام عقلهاى قدسى و اوصاف عرشى بر وی ظاهر میگردند؛ تا به حدّى که بدنش متخلّق به وجودهاى مجرّد و نورى میگردد. نتیجه بیدغدغهاى که از این تحقیق حاصل است، امکان دوام چنین انسانى که کامل حقیقی برزخ بین وجوب و امکان میباشد، در نشئت عنصرى است.
کیمیاگر به دانش و فن خود نقره را زرّ خالص میگرداند و در نتیجه این عنصر پایدارتر میشود. اگر انسان کامل با دانش کیمیا گونه خود، بدن عنصرى خویش را قرنها پایدار بدارد، چه منعى متصور است؟ آن حضرت در صغر سن همچون یحیی از حکمت برخوردار شد و در طفولیت، امامِ انام گردید و به سان حضرت عیسی بن مریم در وقت صباوت به مقام ارجمندى رسید. شگفت از اشخاصی است که خضر و الیاس از انبیا، و شیطان و دجال از اعدا را در قید حیات میدانند، ولى وجود ذیوجود حضرت صاحب الزمان را منکرند؛ حال آنکه آن حضرت از انبیاى سلف، افضل بوده و اوست ولد صاحب نبوت مطلقه و ولایت کلیه.
شگفتتر آنکه برخى از اهل تصوف که خود را اهل معنا و معرفت میپندارند، بر این تصور قائلاند که در هندوستان برهمنان و جوکیان، مرتاضان و ریاضتکشانی هستند که به سبب حبس نفس و کم غذا خوردن سالیان متمادى عمر میکنند، با این وجود منکر حضرت حجتاند![۷]
کیمیا، فلز را از جنسى به جنس دیگر تبدیل میکند و به آن عمر درازتر میبخشد، اما مومیا، حبوبات و غلات و اجساد مرده را از فساد حفظ مینماید. در حفاریهایى که از مصر باستان به عمل آمده، در مقبره فرعون مصر گندمهایى در سنبل از اهرام مصر به دست آوردند و در شک بودند که آیا قوه نمو در آنان باقى است یا نه. آنها را براى امتحان کاشتند، مشاهده کردند سبز و بارور گردیده است. این نکته را در بقاى وجود شریف حضرت مهدى منتظر (روحی له الفداء) اعمال کن، با اینکه هنوز به اندازه آن دانه گندم از عمر شریفش سپرى نشده، و اصولاً این دو موضوع قابل مقایسه نمیباشند و براى اُنس اذهان با این امر شگفت، ناگزیر باید به چنین مثالهایى روى آورد و وراى چنین تمثیلاتی که به مواردى اشاره شد، ما در این باره برهانهاى عقلى و شواهد نقلى متعددى داریم.[۸]
ولى خدا به خوبى قادر است از اکسیر التفات خویش بدن خود را همرنگ روح گرداند و باقى و دائم سازد و این موضوع، امر بعیدی نخواهد بود. آنان که منکر وجود آن حضرتاند و لفظ مهدى و صاحب الزمان را توجیه و تأویل میکنند، از کوردلى ایشان است، والاّ به اندک شعورى چه جاى انکار است. )وَ اللّهُ یهْدى مَنْ یشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقیم(.[۹]
قرآن کریم درباره یونس پیامبر(ع) فرمود: )فَلَوْلا أَنّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحینَ لَلَبِثَ فى بَطْنِهِ إِلى یوْمِ یبْعَثُونَ(. پس اگر حجت الهى را در ظهر ارض عمرى دراز باشد، چه جاى استبعاد است. لذا آیه مذکور در امتداد غیبت امام زمان حجه بن الحسن العسکری(ع)، تمام و کمال است.[۱۰]
هر کسى از کودکى معلوم است در آینده چه کاره میباشد و سرنوشت او در اطوار حالاتش بیانگر احوال عین ثابت و احکام سرّ القدر اوست. به هنگام تولد حضرت موسی(ع)، ظالمان خونها ریختند. پس این طفل در آتیه مرد نبرد، قیام و جهاد است. ظالمان از تولدش در هراس بودند، در نتیجه این کودک براى قسط و عدل تلاش میکند و درباره حضرت مهدی(عج) نیز روایت آمده است که شباهتى به حضرت موسی(ع) دارد، چنان که در زمان ولادتش همین تفحّص که درباره آن پیامبر به وجود آمد، درباره ایشان صورت گرفت.[۱۱]
حقایقى مستند
علامه حسن زاده آملى در جاى دیگر مینویسد:
اگر کسى در خصوص شخص حضرت مهدى موعود محمد بن حسن عسکری(ع) و جزئیات حالات و امامت و غیبت و علائم ظهور او، اندک تتبّعى در جوامع روایى فریقین و کتب سیره و تاریخ بنماید، به حقیقت بر وى مسلم خواهد شد که ایمان به مهدى موعود و ایقان به غیبت و ظهور آن حضرت، از ابتداى ظهور اسلام در اذهان مسلمانان مطرح بوده است.[۱۲]
ایشان در جاى دیگر خاطرنشان میکند:
هیچ کتابى را در اثبات حجت قائم بهتر از قرآن نیافتم. خود قرآن، تبیان است که هیچ گاه زمین خالى از حجت با بدن عنصرى نیست.[۱۳]
در بقاى دنیا به وجود انسان کامل که :«لولا الحجه لساخت الارض بأهلها» در فصّ یونسى فصوص الحکم و شرح قیصرى بر آن، بیانی شریف دارند. آنها تأکید مینمایند: وجود آن انسان کامل به عنایت الهى در جمیع حالات و مکانها حراست و حفاظت میگردد و او هم به عون حق تعالی، زمین و اهلش را از تخریب و فنا مصون میسازد.[۱۴]
در فتوحات مکیه طبع بولاق در چهار مجلد و نیز طبع مصر در هشت مجلد و همچنین چاپ بیروت تحریفاتى صورت گرفته است و چند سطر از عبارات شیخ محى الدین ابن عربى را که «امام قائم» را تا پدرانش نام برده است، برداشتهاند؛ اما وقتى عبدالوهاب شعرانی «متوفاى ۹۷۳ هجری» درجلد دوم کتاب یواقیت و جواهر (ص۱۴۵) طبع دوم جامع ازهر مصر، سنه ۱۳۰۷هجرى همان عبارت شیخ اکبر را که اخیراً حذف نمودهاند، روایت و نقل کرده است، این عبارت در باب ۳۷۶ فتوحات آمده که خلاصهاش چنین است:
حضرت مهدى قیام نمیکند، مگر اینکه دنیا را ستم و تباهى فراگرفته باشد و البته او جهان را مشحون از قسط و عدل میسازد و اگر یک روز از دنیا باقى مانده باشد، آن روز چنان طولانی میگردد که آن جانشین راستین پیامبر و از عترت آن حضرت، فرزند فاطمه که هم نام حضرت محمد است و به آن خاتم رسولان شباهت دارد، قیام میکند و مسلمانان بین رکن و مقام با او بیعت میکنند.
شیخ در چند جاى فتوحات تصریح کرده است: به حضرت امام قائم شرفیاب گردیده است. به علاوه، رساله شقّ الجیب را فقط در بود آن جناب و غیبتش نوشته است.[۱۵]
ابوالفضایل علامه شیخ بهایى در خاتمه حدیث سى و ششم کتاب اربعین قسمتى از کلام ابن عربى را از باب ۳۶۶ کتاب فتوحات مکیه که درباره بقیه الله قائم آل محمد مهدی موعود است، نقل کرده است.[۱۶]
اثرى مفید و ارزشمند
علامه حسن زاده آملى علاوه بر اینکه خوانندگان را به جوامع روایى شیعه چون: کافى کلینی، غیبت نعمانی، دلائل الامامه طبری، کمال الدین صدوق و جلد سیزدهم بحارالانوار ارجاع میدهد، به منابعى دیگر اشاره میکند؛ از جمله کتاب «البیان فى اخبار صاحب الزمان» از تألیفات شیخ حافظ ابوعبدالله محمد بن یوسف شافعى (م۶۵۸ق.) که در ۲۵ باب و با تأکید بر روایات اهل سنت تدوین گردیده است.
به نوشته استاد حسن زاده، مؤلف بیانى عالمانه، شیوهای ادیبانه و قلمى استوار دارد. شخصى به نام فضلعلى فرزند عبدالکریم، از فضلاى شهر عالم پرور تبریز صاحب کتاب حدائق العارفین، بر این اثر حواشى جالبى نگاشته و در تصحیح آن کوشیده است. کتاب البیان با وجود کم حجمی، حاوى مطالبی سودمند است و هر کدام از ابوابش اهمیتى بهسزا دارند، اما بابهای دوم، هفتم، نهم، سیزدهم، بیست و چهارم و پنجم، را شأنى دیگر و درخور دقت بیشتر و تأمل افزونتر است.
علامه حسن زاده این طور استنباط کرده است که: گر چه مؤلّف به شافعی مشهور است، اما به شرف شیعه امامیه شدن، تشرّف یافته است و حقیقت امر هم این است که هر مسلم باانصافِ اهل رشد و خرد، اگر بدون هیچ گونه تعصّب در جوامع روایی، تفاسیر و تاریخ اسلامى فحص و بحث کند، اسلام عزیز را همان طریقه اقوم «امامیه» مییابد و نه غیر آن. مؤلف در آغاز کتاب اشارهاى به بصیرت و هدایت خود دارد و میافزاید: «به قصد ثواب در موقف حساب و نایل گردیدن به شفاعت حضرت رسول اکرم(ع) و آل او در یوم مآب، این کتاب را در بیست و پنج باب تالیف کردم و آن را از طرق شیعه عارى نمودم تا حجّت تمام شود».
شیوه شایسته مؤلف، این است که هر حدیث را با سند روایى خاص خود که از مشایخ روایت کرده، نقل میکند. پس از نقل حدیث، جاى آن را در دیگر مآخذ روایى نام میبرد، وجوه اعتبار آن را از حیث صحت و حسن، استفاضه و تواتر یادآور میشود و برخى کتابهایى را که در باب «صاحب الامر» تدوین گردیده است، معرفى میکند.
اولین حدیثى که در کتاب با اسناد و ذکر مآخذ آن از رسول اکرم(ع) روایت کرده است، علاوه بر اینکه سند زندهاى بر ارشاد و هدایت او به سوى تشیع است، حجتى بالغ است و در حکم طلیعهای نورانى براى دیگر مباحث کتاب به شمار میرود. در فرازی از این حدیث، صاحب کتاب البیان یادآور میشود: حضرت پیامبر اکرم(ع) خطاب به حضرت فاطمه زهرا(س) میفرماید: «ای فاطمه! از خاندان ما شخصى به نام مهدى امت قیام میکند، در هنگامى که فتنهها آشکار گردیده، صغیر و کبیر به یکدیگر رحم نمیکنند، و قلوب مردم در غفلت و ضلالت است، به برکت وجودش دین احیا و عدالت بر جهان حاکم میگردد؛ چنان که قبل از آن آغشته به ستم و تباهی بوده است».
کتاب دیگر در این باره «مناقب المهدی» تألیف حافظ ابونعیم اصفهانی، صاحب کتاب معروف حلیه الاولیاء است که احادیث مربوط به امام زمان(ع) را با ذکر سندهاى گوناگون به شیوهای جالب آورده است.[۱۷]
شرف زمین و آسمان
حکیم عارف حسن زاده آملى در جایى گفته است: روایاتی از رسول خدا(ع) با سندهاى بسیار و طرق متعدد از هر دو فرقه (شیعه و سنی) بسیار وارد شده که مهدى (عج) از فرزندان آن حضرت و همنام اوست و فرمانرواییاش از مشرق تا مغرب خواهد بود و خداوند توسط او زمین را از قسط و عدالت برخوردار میسازد. آن گاه با استناد به منابع روایی معتبر یادآور میشود:
دوازدهمین امام، موسوم است به نام رسول خدا و مکنّاست به کنیه آن حضرت ، رزق و روزى جهانیان به یمن وجود اوست و بقاى دنیا به برکت بقاى او، خاتم اوصیا و شرف زمین و آسمان است و او بقیهالله است در ارضش و منتقم از اعدایش، او حجت آلمحمد، صاحب زمان و خلیفه رحمان، مولایمان و اماممان و فرزند امام حسن عسکرى است که خدای فرجش را نزدیک گرداند.
سنّش در هنگام شهادت پدر بزرگوارش پنج سال بود، لیکن خداوند در این سنّ اندک او را حکمت و فصل الخطاب عنایت فرمود و آن حضرت را آیتعالمین قرار داد. به او حکمت ارزانى داشت؛ چنان که با یحیى در کودکى چنین کرد. او را در طفولیت امام قرار داد؛ همچنان که عیسی را در گهواره به پیامبرى رسانید. او از پلیدى و ناپاکى منزه است و از عصیان و نافرمانى به دور، و سیرهاش سیره پدرانش میباشد و خارق عادات.
قبل از تولدش از غیبت و دولتش خبر داده بودند و او صاحب شمشیر و از ائمه هدى و قائم بحق، منتظر دولت ایمان است و کسى است که خداوند به وسیله او زمین را از قسط پر نماید؛ چنان چه قبل از آن جور و جفا زمین را پر کرده است.[۱۸]
اگر چه حضرت بقیه الله قائم آل محمد (ارواحنا فداه) حائز درجه نبوت نیست، ولکن واجد اسماى کمالیه آن کلمات کامله الهى میباشد:
حُسن یوسف، دم عیسی، ید بیضا داری
آنچه خوبان همه دارند، تو تنها داری
از امام به حق ناطق، کشاف حقایق، جعفر الصّادق(ع) منقول است که چون حضرت قائم ظاهر شود، پشت بر دیوار خانه کعبه نهد و سیصد و سیزده مرد بر او جمع گردند و اوّل کلامى که به آن ناطق گردد، این آیه خواهد بود: )بَقِیتُ اللّهِ خَیرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ (.[۱۹]
اگر کسى در خصوص شخص حضرت مهدی(عج) در جوامع روایی تتبعى نماید، مشاهده میکند که روایات صادر از پیامبر و اوصیاى احد عشر، بلکه توقیعات و وقایع زمان غیبت صغرا و اخبار به امور غیبى و کرامات خود آن بزرگوار، به حدى است که اگر از روى انصاف در آنها تدبّر کند و غرضورزى و لجاجت در کار نباشد، جز اعتراف به امامت و غیبت ذى وجود آن جناب چارهای ندارد؛ هر چند که از اقامه دلیل عقلى بر لزوم وجود حجت واسطه بین مفیض و مستفیض على الدوام عاجز باشد. این اخبار وحی آثار همه بطون و اسرار آیات قرآنیاند که از زبان قرآنهاى ناطق صادر شدهاند.[۲۰]
علامه آملى در نامهاى به آشنایى نوشته است:
این خوشهچین از خرمن ولایت اهل بیت عصمت و طهارت، نه اینکه به تقلید آبا و تقلید و پیروى از ابناى عصر و متابعت اهل بلد و طایفه و قبیله و یا به گفته زید و عمرو به مذهب اثنى عشرى است، بلکه از نور علم و درایت و برهان و معرفت چون آفتاب زلال درخشان در نصف النهار در هواى صحو برایش مبرهن و روشن است که دین حق و صدق همین است و بس، و به علم الیقین بلکه به عین الیقین یافته است که «صراط مستقیم» که شب و روز از خداوند تبارک و تعالى طلب میکنیم، جز این نیست.[۲۱]
و در نامهاى دیگر متذکر میگردد:
برادرم! بنگر و عبرت بگیر، دست توسّل به دامن خاتم اوصیا و اولیا، امام زمان مهدى موعود حجه بن الحسن العسکری(ع) دراز کن که گردنههاى سهمگین و هولناک در پیش دارى و آن بزرگوار امیرکاروان است.[۲۲]
پینوشتها
۱ . نصرالله مردانی
۲ . انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، علامه حسن حسن زاده آملی، ص۶۹.
۳ . همان، ص ۱۳۵ ـ ۱۳۶.
۴ . همان، ص ۱۵۱ ـ ۱۵۲.
۵ . همان، ص۱۴۸ ـ ۱۴۹.
۶ . همان، ص۱۵۹.
۷ . ر.ک: یازده رساله فارسی، علامه حسن زاده آملی، رساله نهج الولایه.
۸ . هزار و یک نکته، علامه حسن زاده املی، ص۱۳۹.
۹ . همان، ص۱۲۴.
۱۰ . همان، نکته۲۳۶، ص۱۴۱.
۱۱ . مُمِدُّ الحکم در شرح فصوص الحکم، علامه حسنزاده آملی، ص۵۳۶.
۱۲ . هزار و یک نکته، نکته ۷۲۰، ص۵۸۲.
۱۳ . همان، نکته۲۶۱، ص۱۵۰ ـ ۱۵۱.
۱۴ . همان، نکته ۸۸۲، ص۷۲۵.
۱۵ . شرح فصّ حکمه عصمتیه فى کلمه فاطمیه، ص۱۰۲ ــ ۱۰۳.
۱۶ . هزار و یک نکته، نکته ۶۳۱، ص۳۸۷.
۱۷ . ر.ک: یازده رساله فارسی، علامه حسن زاده آملی، رساله نهج الولایه و نیز کتاب امامت به قلم ایشان، بخش آخر.
۱۸ . امامت، علامه حسن زاده آملی، ص ۲۳۷ ـ ۲۳۸.
۱۹ . یازده رساله فارسی، رساله انّه الحق، ص ۲۴۵.
۲۰ . یازده رساله فارسی، رساله نهج الولایه، ص۱۶۳.
۲۱ . نامه ها برنامهها، علامه حسن زاده آملی، ص۱۸۳.
۲۲ . همان، ص۳۰.
منبع :غلامرضا گلى زواره؛فصلنامه کوثر ـ شماره ۷۴ ـ تابستان ۱۳۸۷