- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
با وجود تمام نصوص و عبارات صریحی که وجود دارد و قاتل امام حسین (علیه السّلام) را مشخص می گرداند اما با این وجود هم چنان برخی افراد در سایت ها و کتاب های خود در صدد عوام فریبی و سم پاشی بر آمده و تلاش می کنند که یزید را در حادثه عاشورا تبرئه نموده و همه تقصر ها را به گردن امام حسین و یاران آن حضرت بیندازند. در این مقاله ارای برخی از علمای اهل سنت سلفی مشرب ذکر گردیده و سپس به آنها پاسخ داده شده است.
قاتل امام حسین کیست:
هواداران بنی امیه، چه در آن زمان و چه قرنی بعد و حتی عصر حاضر، کوشیده اند حرکت آن حضرت را نوعی شورش، آشوب، فتنه انگیزی، ایجاد تفرقه در امت و تمرد از خلافت معرفی کنند و در کشتن او، حق را به جانب یزید بدهند که یک شورش گر بر ضد خلافت مرکزی را کشته است. در این مورد، به احادیثی هم استناد می کنند که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله وسلّم) به کشتن کسی که یک پارچگی امت را به هم زده فرمان داده است و می گویند: «ان یزید قتل الحسین بسیف جده» (حسین با شمشیر جدش کشته شد)
دیدگاه ابن العربی
ابن العربی (قاضی ابوبکر محمد بن عبد اللَّه ابن العربی المالکی) متوفای ۵۴۳ هـ. ق. صاحب کتاب «العواصم من القواصم» (توجه شود که با ابن عربی عارف معروف که در متون فارسی ما بدون الف و لام می آید اشتباه نشود. و گر چه شخصیت و تفکرات وی در جای خود قابل نقد و مناقشه است اما او نسبت به اهل بیت (علیهم السّلام) ارادت داشته است.) وی که در طرفداری از بنی امیه و بغض و دشمنی نسبت به اهل بیت شهره بوده است، برای آن که دامن یزید را از خون امام حسین (علیه السّلام) تطهیر کند، گفته است:
«انّ یزید قتل الحسین بسیف جده؛ [۱][۲] یعنی یزید [امام] حسین (علیه السلام) را با شمشیر جدش به قتل رساند.»
پس همان طور که در مباحث گذشته گفتیم: اشخاصی هم چون ابن حجر هیثمی و محمد کرد علی و تقی الدین ابن الصلاح و غزالی، و ابن العربی و ابن تیمیه و غیره که از بزرگان و اسلاف همینان بوده اند با عبارات دیگری این شبهات را طرح نموده اند. [۳][۴][۵][۶][۷][۸][۹][۱۰]
نظریه محمد الخضری
محمد الخضری این گونه می گوید:
«الحسین اخطا خطا عظیماً فی خروجه هذا الذی جر علی الامه وبال الفرقه، وزعزع الفتها الی یومنا هذا…؛ [۱۱] یعنی [امام] حسین (علیه السلام) در خروجش بر علیه حکومت که موجب گرفتاری و تفرقه امت پیامبر شد و تا امروز این الفت و دوستی از بین آن ها رخت بربسته است مرتکب خطا شد…»
محمد ابو الیسر عابدین، مفتی شام این گونه گفته است: «بیعه یزید شرعیه، ومن خرج علیه کان باغیاً؛ [۱۲] بیعت با یزید از وجاهت شرعی برخوردار بوده و هر کس بر علیه او خروج نماید سرکشی و طغیان نموده است.»
دیدگاه ابو الخیر شافعی
ابو الخیر شافعی قزوینی، یزید را در کارش این گونه توصیف می کند: «اماماً مجتهداً» (یزید امام و مجتهد بوده است) [۱۳] بلکه بعضی ادعا کرده اند که یزید از صحابه، و از خلفاء راشدین مهدیین و یا از انبیاء بوده است. [۱۴]
پاسخ اول به عالمان اهل سنت
در پاسخ به این گروه از افراد این گونه می گوییم:
عدم مشروعیت خلافت یزید به شهادت جمع کثیری از صحابه: زمانی که امام حسین (علیه السّلام) که برترین و بزرگ ترین صحابه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و دیگر صحابه حاضر در عهد یزید که اهل حل و عقد امت بودند امارت یزید را بالاتفاق ردّ نموده و او را شخصی فاسق، فاجر شراب خوار و… دانستند، از این رو دیگر جایی برای توجیه حاکمیت و خلافت نامشروع یزید باقی نمی ماند تا امام حسین (علیه السّلام) به عنوان شورش گر و خروج کننده بر علیه او خوانده شود.
با این تفصیل اصل مشروعیت خلافت یزید زیر سؤال رفته و بطلان گفتار افرادی که امام حسین (علیه السّلام) را خروج کننده بر علیه یزید دانسته اند آشکار می شود.
پاسخ دوم به عالمان اهل سنت
صدور فرمان از سوی یزید برای کشتن امام حسین (علیه السّلام): در تبیین قاتل بودن یزید نسبت به امام حسین (علیه السّلام) لازم نیست که او خود به صورت مستقیم و مباشر قاتل آن حضرت بوده باشد؛ بلکه زمانی که تمام حکام و فرماندهان زیر دست او در انجام دستورات و فرامین حکومتی تابع محض او به حساب آیند و شکست و پیروزی آن ها به یزید نسبت داده شود دیگر هیچ جایی برای توجیه بی گناهی یزید در این اقدام وجود ندارد. به تعبیر دیگر: یزید بن معاویه قاتل امام حسین (علیه السّلام) است اما با شمشیر ابن زیاد، و شمر و عمر بن سعد.
در این زمینه می توان به این دسته از روایات تاریخ اشاره نمود:
۱. دیدگاه ذهبی
خرج الحسین الی الکوفه، فکتب یزید الی والیه بالعراق عبید الله بن زیاد: ان حسینا صائر الی الکوفه، وقد ابتلی به زمانک من بین الازمان، وبلدک من بین البلدان، وانت من بین العمال، وعندها تعتق او تعود عبدا. فقتله ابن زیاد وبعث براسه الیه.
حسین به سوی کوفه، عزیمت نمود. از این رو یزید به والی و حاکم عراق عبید الله بن زیاد نوشت: حسین به سوی کوفه عازم است، و او از میان شهر ها سرزمین تو را انتخاب کرده که هم زمان با ایام و دوران حکومت توست، تو از میان عمال و گارگزاران برای این کار برگزیده شده ای پس لازم است یا خود را آزاد سازی یا به بردگی و غلامی درآیی و از این رو بود که ابن زیاد حسین را کشت و سر او را برای یزید فرستاد.
۲.دیدگاه سیوطی
و نیز سیوطی می نویسد:
«فکتب یزید الی والیه بالعراق، عبید الله بن زیاد بقتاله؛ [۱۵] یزید به عبید الله بن زیاد والی و فرماندار خود در عراق، دستور قتال و جنگیدن با حسین را صادر کرد.»
ابن زیاد به مسافر بن شریح یشکری می گوید:
«اما قتلی الحسین، فانه اشار علی یزید بقتله او قتلی، فاخترت قتله؛ [۱۶] این که من حسین را به قتل رساندم به این خاطر بود که به مرا بین کشته شدن خودم و کشتن حسین مخیر نموده بود و من بین این دو کشتن حسین را انتخاب کردم.»
۳. نامه ابن زیاد به امام
ابن زیاد در نامه ای به امام حسین (علیه السّلام) می نویسد: «قد بلغنی نزولک کربلاء، وقد کتب الی امیرالمؤمنین یزید: ان لا اتوسد الوثیر، ولا اشبع من الخمیر، او الحقک باللطیف الخبیر، او تنزل علی حکمی، وحکم یزید، والسلام؛[۱۷][۱۸][۱۹] به من خبر رسیده است که تو در سرزمین کربلاء فرود آمده ای، و یزید به من نوشته است: که بر بستر نرم نیارامم و از شکم سیر نکنم تا این که یا تو را به دیار دیگر نزد خدای لطیف خبیر فرستم و یا این که تحت فرمان خود و حکومت یزید در آورم، والسلام.»
یعقوبی می گوید: یزید در نامه ای به ابن زیاد نوشت:
«قد بلغنی: ان اهل الکوفه قد کتبوا الی الحسین فی القدوم علیهم، وانه قد خرج من مکه متوجهاً نحوهم، وقد بلی به بلدک من بین البلدان، وایامک من بین الایام، فان قتلته، والا رجعت الی نسبک وابیک عبید، فاحذر ان یفوت؛ [۲۰] به من خبر رسیده است که اهل کوفه به حسین نامه نوشته اند تا به سوی آن ها حرکت کند، و او از مکه به سوی آن ها راه افتاده است، و او از میان شهر ها سرزمین تو را انتخاب کرده که هم زمان با ایام و دوران حکومت توست، اگر او را به قتل رساندی که هیچ و الا باید هم چون پدرت به بردگی و غلامی درآیی پس بترس از آن که فرصت از دست برود.»
در جای دیگر این گونه آمده است:
«ان یزید قد انفذ عمرو بن سعید بن العاص فی عسکر علی الحاج، وولاه امر الموسم، واوصاه بالفتک بالامام الحسین علیه السلام، اینما وجد؛ [۲۱] یزید، عمرو بن سعید بن عاص را بر لشکری از حاجیان گمارد تا بر مراسم حج سرپرستی کند، و به توصیه نمود تا هر کجا [امام] حسین (علیه السلام) را یافت او مورد هجوم قرار دهد.»
در بعضی دیگر از تواریخ آمده که یزید به ولید بن عتبه نوشت:
«خذ الحسین وعبدالله بن عمر، وعبد الرحمان بن ابی بکر، وعبدالله بن الزبیر بالبیعه اخذاً شدیداً، ومن ابی فاضرب عنقه، وابعث الی براسه؛ [۲۲][۲۳][۲۴] حسین و عبدالله بن عمر و عبد الرحمان بن ابو بکر و عبدالله بن زبیر را برای بیعت گرفتن از آن ها به سختی با ایشان برخورد کن، و اگر هر کس از این امر سرباز زد گردنش را بزن و سر او را برایم بفرست.»
۴. گزارش یعقوبی
«اذا اتاک کتابی، فاحضر الحسین بن علی، وعبدالله بن الزبیر، فخذهما بالبیعه، فان امتنعا فاضرب اعناقهما، وابعث الیّ براسیهما، وخذ الناس بالبیعه، فمن امتنع فانفذ فیه الحکم وفی الحسین بن علی وعبدالله بن الزبیر والسلام؛ [۲۵] به محض رسیدن نامه من حسین بن علی و عبدالله بن زبیر را احضار کن، و از آن ها بیعت بگیر، و اگر از این کار امتناع ورزیدند آن ها را گردن بزن، و سر هایشان را برای من بفرست، و از تمام مردم بیعت بگیر و اگر شخصی از این کار امتناع ورزید حکم را در باره او و حسین بن علی و عبدالله بن زبیر اجرا کن. والسلام.»
«وعجل علی بجوابه، وبین لی فی کتابک کل من فی طاعتی، او خرج عنها، ولیکن مع الجواب راس الحسین بن علی؛[۲۶][۲۷] در جواب نامه عجله کن، و در آن برای من بیان کن چه کسانی تحت فرمان و چه کسانی خارج از فرامین من هستند، و به همراه جواب نامه من سر حسین بن علی با نیز بفرست.»
در عبارتی دیگر آمده که ولید بن عتبه به یزید اطلاع داد که بین او و امام حسین (علیه السّلام) و ابن زبیر چه گذشته از این رو یزید غضب ناک شد و به او نوشت:
«اذا ورد علیک کتابی هذا، فخذ بالبیعه ثانیاً علی اهل المدینه بتوکید منک علیهم، وذر عبدالله بن الزبیر، فانه لن یفوتنا، ولن ینجو منا ابداً ما دام حیاً، ولیکن مع جوابک الی، راس الحسین بن علی، فان فعلت ذلک فقد جعلت لک اعنه الخیل، ولک عندی الجائزه والحظ الاوفر الخ؛ [۲۸] زمانی که نامه من به دست تو رسید بار دیگر از مردم مدینه بیعت بگیر و این را به عنوان تاکید بر بیعت قبل قرار بده، و عبدالله بن زبیر را رها کن، که فرصت برای بیعت گرفتن از او زیاد است، و او مادامی که زنده است نمی تواند از چنگ ما فرار کتد، و لازم است که همراه با جواب نامه من سر بریده حسین بن علی را نیز بفرستی، که اگر این گونه کردی فرماندهی سپاهیان از توست و جایزه و هدیه ای ارزشمند نیز نزد من داری.»
۵. دیدگاه ابن عساکر
ابن عساکر می گوید: :
«بلغ یزید خروجه، فکتب الی عبید الله بن زیاد، وهو عامله علی العراق، یامره بمحاربته، وحمله الیه ان ظفر به؛ [۲۹]
[۳۰] به یزید خبر رسید که [امام]حسین (علیه السلام) خارج شده است، از این رو او به عبید الله بن زیاد که عامل و کارگزار او در عراق بود نامه نوشت، و او را امر نمود تا با حسین به محاربه بپردازد، و اگر بر او پیروز شد او را به سوی او بفرستد.»
و ده ها و صد ها متن و سند دیگر وجود دارد ؛ که هر کدام به خودی خود می تواند بهترین شاهد و تایید برای اثبات قاتل بودن یزید باشد.
حال ما سؤال می کنیم امر به محاربه و قتال و جنگیدن و کشتن و سر از تن جدا کردن امام حسین (علیه السّلام) آیا از کسی غیر از یزید صادر شده است؟!
و از طرفی دیگر، اگر بر فرض، این ادعا که یزید امر به کشتن امام حسین (علیه السّلام) نکرده صحیح می بود، لازم بود همان گونه که در متون بالا امر نمودن به قتل آن حضرت را ذکر کرده اند خلاف آن را نیز ذکر می کردند و یا بعد از این اتفاق ـ علی الاقل ـ توبیخ و عقاب و تنبیه نمودن عوامل و کارگزاران در این واقعه هم چون: ابن زیاد و عمر بن سعد و شمر بن ذی الجوشن و غیره (لعنهم الله) را که مشارکت در این امر داشتند را صادر می نمود.
و اگر یزید قاتل نبود و یا از این عمل رضایت نداشت لااقل لازم بود از عمل سفیانیه اهل دمشق که از اسرای کاروان کربلاء با دف و ساز و طنبور و خوشحالی و پای کوبی استقبال کردند جلوگیری به عمل آورده و آن ها را از این کار منع نماید!
پی نوشت:
۱.محمد بن عبد اللَّه المناوی، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، تحقیق احمد عبد السلام، ج۱، ص ۲۰۴، دارالکتب العلمیه، چاپ اول ۱۴۱۵ق، بیروت.
۲.میر سید حامد حسین النقوی، خلاصه عبقات الانوار، تلخیص المیلانی، ج ۴، ص۲۳۷-۲۳۸، مؤسسه البعثه قم ۱۴۰۶.
۳.احمد بن محمد ابن حجر هیثمی، الفتاوی الحدیثیه، ص۱۹۳.
۴.احمد بن عبد الحلیم ابن تیمیه الحرانی، رساله ابن تیمیه: سؤال در رابطه با یزید بن معاویه ص۱۴-۱۷.
۵.ابن العربی، العواصم من القواصم، ص۲۳۲-۲۳۳.
۶.محمد بن محمد غزالی، احیاء علوم الدین، ج۳، ص۱۲۵.
۷.عبدالله بن محمدشبراوی، الاتحاف بحب الاشراف، ص۶۷- ۶۸.
۸.احمد بن محمد ابن حجر هیثمی، الصواعق المحرقه، ص۲۲۱.
۹.محمد کرد علی، خطط الشام، ج۱، ص۱۴۵.
۱۰.محمد بن طولون الحنفی، قید الشرید، ص۵۷ – ۵۹.
۱۱.عبدالحسین امینی، محاضرات فی تاریخ الامم الاسلامیه، ج۱، ص۱۰.
۱۲.محمد ابوالیسر عا بدین ، اغالیط المؤرخین، ص۱۲۰.
۱۳.عبدالرحمن بن اسماعیل ابوشامه، ۵۹۹- ۶۶۵ق، تراجم رجال القرنین السادس والسابع، ص۶.
۱۴.احمد بن عبد الحلیم ابن تیمیه الحرانی، منهاج السنه، ج۴، ص۵۴۹ به بعد.
۱۵.عبدالرحمن بن ابی بکر سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص۱۵۷، چاپ دار الفکر سال ۱۳۹۴ ه. بیروت.
۱۶.ابوالحسن علی بن ابی الکرم ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۳۴.
۱۷.محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۸۳.
۱۸.عبدالله بحرانی، العوالم، ص۲۳۴.
۱۹.ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۸۵.
۲۰.احمد بن اسحاق یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۲، چاپ صادر.
۲۱.فخر الدین بن محمّد علی طریحی، المنتخب، ج۳، ص۳۰۴، اللیله العاشره.
۲۲.موفق بن احمد خوارزمی، مقتل الحسین، ج۱، ص۲۶۲.
۲۳.محمد بن علی ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۴۰، چاپ مکتبه مصطفوی قم ایران.
۲۴.ابومحمد احمد بن اعثم ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۱۰.
۲۵.احمد بن اسحاق یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۱.
۲۶.محمد بن علی صدوق، الامالی، ص۲۱۶ چاپ سال ۱۳۸۹ نجف اشرف عراق.
۲۷.محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۱۲.
۲۸.ابومحمد احمد بن اعثم کوفی، الفتوح، ج۳، جزء ۵، ص۱۸.
۲۹.محمد بن مکرم ابن منظور، تاریخ دمشق، ج۷، ص۱۴۵.
۳۰.ابوالقاسم بن معصوم اشکوری، حاشیه بغیه الطالب، ج۶، رقم ۲۶۱۴.
منبع: ویکی فقه (برخی از مقاله قاتلان امام حسین با کمی اصلاحات)