- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 12 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
در نوشتار ذیل سعی بر آن است که با طرح فرازهایی از سیره عملی امام هادی(علیهالسلام) با نحوه رفتار آن حضرت در مسائل مختلف آشنا شویم و با تبیین بعضی از فعالیّت های آن حضرت در دوران خفقان و استبداد عباسی که راه را برای فعالیّت آشکار امام مخصوصاً در مسائل اجتماعی بسته بودند، زیباترین نمونه ی پایداری و دفاع از دین را معرفی نماییم.
امام هادی (علیهالسلام) در پانزدهم ذی الحجه سال ۲۱۲ق. در روستای «صریّا» نزدیک مدینه متولّد شد. (۱) و در سوم رجب سال ۲۵۴ق. در سن ۴۱ سالگی در شهر «سامرّا»(۲) بر اثر زهری که با دسیسه ی «معتز» (سیزدهمین خلیفه ی عباسی) توسط «معتمد عباسی» برادرزاده ی «معتز» به آن حضرت خورانده شد، به شهادت رسید. (۳) مرقد شریف آن حضرت در خانه اش در شهر «سامرّا» واقع در عراق است. (۴)
نام آن حضرت علی، نام مادرش سمانه، کنیه اش اباالحسن و مشهورترین القابش هادی و نقی است. وی را با لقب های نجیب، مرتضی، عالم، فقیه، امین، مؤتمن، طیّب، متوکّل و عسکری نیز می خواندند. ابوالحسن ثالث و فقیه عسکری نیز از لقب های مشهور وی بود. (۵)
فرازهای درس آموز
در این نوشتار سعی بر آن است که با طرح فرازهایی از سیره ی عملی امام هادی (علیهالسلام) با نحوه ی رفتار آن حضرت در مسائل مختلف آشنا شویم و با تبیین بعضی از فعالیّت های آن حضرت در دوران خفقان و استبداد عباسی که راه را برای فعالیّت آشکار امام (علیهالسلام) مخصوصا در مسائل اجتماعی بسته بودند، زیباترین نمونه ی پایداری و دفاع از دین را معرفی نماییم.
اینک فرازهایی نورانی از زندگی آن حضرت را هرچند به اختصار مرور می کنیم.
مبارزه با ستمگران
امام علی النّقی (علیهالسلام) در طول امامت سی و سه ساله اش با شش خلیفه ی عباسی هم عصر بود.
۱ . معتصم هشتمین خلیفه ی عباسی (۲۲۰ . ۲۲۷ ق.) حدود هفت سال.
۲ . واثق پسر معتصم (۲۲۷ . ۲۳۲ ق.) حدود پنج سال.
۳ . متوکّل برادر واثق (۲۳۲ . ۲۴۷ ق.) حدود پانزده سال.
۴ . منتصر پسر متوکل، (شش ماه).
۵ . مستعین پسر عموی منتصر (۲۴۷ . ۲۵۲ ق.) حدود پنج سال.
۶ . معتز پسر دیگر متوکّل (۲۵۲ . ۲۵۴ ق.) حدود دو سال.(۶)
سرانجام آن حضرت با نیرنگ معتز و به واسطه ی معتمد مسموم شد و به شهادت رسید. (۷)
موضعگیری امام هادی (علیهالسلام) در برابر همه ی آن ها بسیار قاطع بود و هرگز هیچ کدام از آن ها را تأیید نکرد و تسلیم هیچ یک از آنان نگردید. در فرصت های مناسب با کنایه و اشاره و گاهی با صراحت آن ها را طاغوت و ظالم خواند و شیعیان را از هر گونه کمک به آن ها نهی فرمود.
دو نمونه
۱. متوکّل عبّاسی، پی درپی کاخ می ساخت، تا جائی که تعداد آن ها به بیست کاخ رسید، و هر کدام از آن ها نام مخصوصی داشت. یکی از مهمترین کاخ های متوکّل به نام «عماره الجعفری» بود که دو میلیون دینار خرج آن شد. (۸)
امام هادی (علیهالسلام) ، در حالی که این کاخ را می ساختند، از کنار آن عبور کرد، به یکی از همراهان فرمود: «هذَا الطّاغِیَهُ یُقْتَلُ بِهذَا البِناءِ، قَبْلَ اَنْ یَتِمَّ، عَلی یَدِ فِرْعَوْنٍ مِنْ فَراعِنَهِ الاَْتْراک؛(۹) این طاغوت (اشاره به متوکّل) قبل از تکمیل این ساختمان به دست فرعونی از فراعنه ی ترک ها کشته می شود.»
امام هادی (علیهالسلام) در این گفتار کوتاه، از طرفی هم متوکّل را طاغوت خواند و هم کشنده اش را که یکی از افسران ترک به تحریک پسر متوکّل بود، فرعون معرّفی نمود. و از طرف دیگر به صورت معجزه آسا از آینده خبر داد و فرمود قبل از اتمام این کاخ متوکّل خواهد مرد.
۲ . ابوهاشم؛ یکی از اصحاب امام هادی (علیهالسلام) می گوید: «زمانی که امام هادی (علیهالسلام) بیمار بود، به نزدش رفتم. فرمود: ای ابوهاشم! فردی از دوستان ما را به «حائر حسینی» بفرست تا برای (شفای) من دعا کند. بیرون آمدم تا فردی را پیدا کنم، به «علی بن بلال» برخوردم. موضوع را با او در میان گذاشتم و از او خواستم به «کربلا» رود و برای امام (علیهالسلام) دعا کند.
«علی» شگفت زده شد و گفت: به جان و دل حاضرم ولی به اعتقاد من امام هادی (علیهالسلام) برتر از «حائر حسینی» است زیرا او در شمار صاحب حرم است و دعای آن حضرت برای خود بهتر از دعای من برای اوست. بازگشتم و آنچه «علی بن بلال» گفته بود، به اطّلاع امام (علیهالسلام) رساندم.
فرمود: «رسول خدا (صلیالله علیه و آله) برتر از «کعبه» و «حجر الاسود» بود. با این حال به گرد «خانه» طواف می کرد و «حجر الاسود» را استلام می نمود. برای خدا در روی زمین بقعه هایی است که لازم است خداوند در آن بقعه ها خوانده شود. و دعای افراد در این گونه جاها مستجاب است و «حائر حسینی» از جمله ی این بقعه هاست.»(۱۰)
در روایت دیگر آمده است که:… امام فرمود: «با مال من گروهی را به «حائر حسینی» بفرستید (تا برای شفای من دعا کنند)… . »(۱۱)
آیا این اقدام امام هادی (علیهالسلام) صرفا یک مسأله ی شخصی و فردی بود؟ شاید استنباط یاران امام (علیهالسلام) مثل «ابو هاشم» و «علی بن بلال» در همین حدّ بوده است و همین امر موجب تحیّر و شگفتی و در نهایت پرسش آنان از حکمت و فلسفه ی این اقدام شده است. در صورتی که امام (علیهالسلام) با این عمل به دیگران آموخت که «حائر حسینی» دری از درهای رحمت الهی و کعبه ی عشق و اخلاص و ایثار و اسطوره ی پایداری و مقاومت برای شکستن بت های زر و زور و تزویر بوده، احیای آن به اهتزاز در آوردن پرچم حق و عدالت و آزادی برفراز قلّه ی انسانیّت است.
به نظر می آید این حرکت امام (علیهالسلام) پیش از آن که یک حرکت فردی باشد، یک حرکت اعتقادی، سیاسی و مبارزاتی بود.
در شرایطی که حکمرانان عبّاسی به ویژه متوکّل از «حائر حسینی» به عنوان پایگاهی خطرناک برای ادامه ی حکومت ستمگرانه شان یای می کردند، متوکّل آن جنایت بی سابقه را نسبت به «حائر حسینی» مرتکب شد و اطراف آن را خراب کرد و شخم زد و در پی نابودی آن قدم بر می داشت، امام هادی (علیهالسلام) به این حرکت لازم دست زد، و در پوششی حکیمانه، در برابر تلاش های مذبوحانه ی دشمن موضع گرفت و افکار را به سوی خاطره انگیزترین، ستم سوزترین و الهام بخش ترین پایگاه امامت؛ یعنی، کربلا جلب نمود.
جهاد فرهنگی
یکی از کارهای مهمّ امام هادی (علیهالسلام) همچون امامان معصوم دیگر (علیهمالسلام) حفظ خط فکری و فرهنگی تشیّع و جلوگیری از القاءات مخالفان بود. و این کار نیاز به تشکیل حوزه ی علمیّه و تدریس فقه و عقائد و اصول و تربیت شاگردان برجسته و فعّال داشت.
در عصر امام باقر وامام صادق (علیهماالسلام) به طور عمیق و گسترده به تقویت حوزه های تحصیل و دانش پرداخته شد. سپس امامان دیگر حتّی در شرائط بسیار سخت به نحوی آن را دنبال کردند.
امام هادی (علیهالسلام) نیز در این راستا، قدم های بزرگی برداشت و شاگردان برجسته ای چون، عبدالعظیم حسنی، خیران الخادم، ابن سکّیت اهوازی، ابوهاشم جعفری، حسین بن محمد مدائنی، جعفر بن سهیل، اسماعیل بن مهران و… تربیت کرد. شاگردان برجسته ی پدر و جدّش را دور خود جمع کرد و حوزه ی علمیه ی فعّال و پر تلاشی در مدینه به وجود آورد. (۱۲) بعضی تعداد شاگردان امام هادی (علیهالسلام) را ۱۷۸ نفر و شیخ طوسی (رحمه الله) ۱۸۵ نفر ذکر کرده است. (۱۳)
امام علی النّقی (علیهالسلام) در تحکیم و استواری فقه و عقاید و فرهنگ تشیّع، همّتی عالی و تلاشی وسیع نمود. به سؤالات امثال یحیی بن اکثم (عالم و فاضل بزرگ اهل تسنّن) پاسخ داد و در این راستا کتاب ها و رساله هایی نوشت:
۱. رساله ای در ردّ جبر وتفویض.
۲ . رساله ای در اثبات عدل والمنزله بین المنزلتین.
۳ . رساله ای در جواب به پرسش های یحیی بن اکثم.
۴ . رساله ای در احکام دین
۵ . تفسیر صحّه الخلقه (تبیین تندرستی)
۶ . تبیین مسائل فقهی و پاسخ به سؤالاتی در این زمینه که به طور پراکنده در کتب فقه و حدیث شیعه ثبت گردیده است. و مجموعه ای از نامه ها که در کتاب «مکاتبات الرّجال عن العسکریین علیهماالسلام جمع آوری گردیده است. (۱۴)
تجلیل از علما
امام علی النّقی (علیهالسلام) نسبت به علما و پژوهشگران راستین احترام خاصّی قائل بود و دوستانش را به احترام از آن ها ترغیب می نمود. آن ها را به عنوان برترین انسان ها بر می شمرد و می فرمود: «لَوْلا مَنْ یَبْقی بَعْدَ غَیْبَهِ قائمکُمْ مِنَ الْعُلَماءِ الدّاعینَ اِلَیْهِ، والدّالّینَ عَلَیْهِ، وَالذّابّینَ عَنْ دینِهِ بِحُجَجِ اللّهِ والْمُنْقِذینَ لِضُعَفاءِ عِبادِ اللّهِ مِنْ شُبّاکِ اِبْلیس وَ مَرَدتِهِ، وَ مِنْ فِخاخِ النّواصِبِ، لَما بَقِیَ احَدا اِلاّ ارْتَدَّ عَنْ دینِ اللّهِ وَلکِنَّهُمُ الّذینَ یمْسِکُونَ اَزِمّه قُلُوبِ ضُعَفاءِ الشّیعه، کما یُمْسِکَ صاحِبُ السَّفینَهِ سُکّانَها اُولئِک هُمُ الأْفْضَلُونَ عِنْداللّهِ؛ (۱۵)
اگر بعد از غیبت قائم شما، دانشمندانی در صحنه نباشند که مردم را به سوی قائم . عجّل اللّه تعالی فرجه . فرا خوانند، و بر او دلالت و راهنمایی کنند و با حجت های الهی از حریم دین او دفاع نمایند و بندگان ضعیف خدا را از القائات شیطان و هواداران او و ترفندها [و دام های [ناصبی ها نجات دهند، احدی باقی نخواهد ماند مگر این که از دین خدا مرتد شود. ولی همین دانشمندان زمام قلوب ضعفاء شیعه را [که از نظر عقیده و اندیشه ضعیف هستند [به دست گرفته [و آن ها را از غرق شدن در غرقاب گمراهی نجات می بخشند [چنان که کشتیبان، سکان کشتی را به دست می گیرد. این دانشمندان در پیشگاه خدا برترین انسان ها هستند. »
همنشینی با اهل باطل ممنوع!
یکی از شاگردان و اصحاب برجسته ی امام هادی (علیهالسلام) ابو هاشم جعفری است. روزی امام (علیهالسلام) او را دید و به او فرمود: «چرا تو را همنشین عبدالرّحمان ابن یعقوب می بینم؟ ابوهاشم گفت: عبدالرّحمان، دایی من است.
امام (علیهالسلام): عبدالرّحمان درباره ی خدا، سخن نادرست می گوید، و ذات پاک خدا را به صورت جسم، و دارای نشانه های جسم، توصیف می کند، یا با او همنشین شو و ما را واگذار و یا با ما باش و او را واگذار. ابو هاشم گفت: او هرچه می خواهد بگوید، وقتی که من عقیده به گفتارش نداشته باشم، نسبت به من چه زیانی دارد؟ امام (علیهالسلام): آیا نمی ترسی که عذابی بر او فرود آید، تو را نیز فرا گیرد؟. آیا داستان آن شخصی را که خود از یاران موسی (علیهالسلام) بود و پدرش از اصحاب فرعون بود، نشنیده ای؟ آن جا که وقتی لشگر فرعون (در تعقیب سپاه موسی (علیهالسلام) به کنار دریا آمد، آن پسر، از لشگر موسی (علیهالسلام) جدا شد و نزد پدر رفت تا با نصیحت کردن پدر، او را از فرعونیان جدا کند و به سوی موسی (علیهالسلام) بیاورد. هنگامی که با پدرش ستیز می کرد و او را به راه هدایت دعوت می نمود، با هم کنار دریا آمدند ناگهان عذاب الهی فرا رسید و لشگر فرعون غرق شدند. آن پدر و پسر نیز که در کنار لشگر فرعون بودند غرق شدند. از حضرت موسی (علیهالسلام) سؤال کردند که پدر مستحقّ عذاب بود پسر چرا؟ موسی (علیهالسلام) فرمود: «هُوَ فی رَحْمَهِ اللّهِ وَلکِنَّ النَّقِمَهُ إذا نَزَلَتْ لم یَکُنْ لَها عَمَّنْ قارَبَ الْمُذْنِبَ دِفاعٌ؛ آن پسر در رحمت خدا بود، ولی وقتی که عذاب فرا رسید، از آن که نزدیک گناهکار است نمی توان دفع کرد.» (۱۶)
دلجویی و دعا برای دوستان
یکی از شیعیان آن حضرت به نام ابوموسی می گوید: «روزی به محضر امام هادی (علیهالسلام) رفتم و عرض کردم: ای آقای من! این شخص (متوکّل عباسی) فقط از این جهت که اطّلاع یافته من از دوستان و شیعیان شما هستم، مرا طرد کرده و شهریّه ی مرا قطع نموده و خاطر مرا رنجانده است. اگر شما در این مورد ترحّم و تفضّل فرمائید و سفارشی کنید، او سخن شما را می پذیرد. شایسته است لطف کنید و با درخواست از متوکّل کار مرا سامان بخشید.
امام فرمود: ناراحت نباش. به خواست خدا کارت سامان می یابد. ابوموسی می گوید: آن روز شب شد، در همان شب، چند نفر از فرستاده های متوکّل به درِ خانه ام آمدند و مرا طلبیدند، از خانه بیرون آمدم. دیدم فتح بن خاقان (وزیر متوکّل) در کنار در ایستاده است، به من گفت: چه شده که این مرد (متوکّل) مرا امشب به زحمت انداخته و برای احضار تو، مرا به این جا فرستاده است؟
ابو موسی می گوید: (همراه فتح بن خاقان) به خانه متوکّل روانه شدم، دیدم بر مسند خود نشسته، تا مرا دید، رو به من کرد و گفت: ای موسی! ما از تو غافل شدیم و تو هم ما را از یاد بردی، تو چه طلبی از ما داری؟
گفتم: صله ی فلانی و فلان شهریّه و فلان مبلغ و…. متوکّل دستور داد دو برابر همه ی این مطالبات را به من دادند، تعجّب کردم، به فتح بن خاقان گفتم: آیا امام هادی (علیهالسلام) به این جا آمد؟، گفت: نه…. ابو موسی می گوید: بعد از این ماجرا به محضر امام هادی (علیهالسلام) رفتم، آن حضرت تا چهره ی مرا دید فرمود: از چهره ات پیدا است که راضی و شادمان هستی. عرض کردم: آری ای آقای من! به برکت الطاف وعنایات شما. ولی به من گفتند که شما نزد متوکّل نرفته ای و از او درخواست و سفارشی در مورد من ننموده ای.
امام هادی (علیهالسلام) فرمود: خداوند متعال می داند که ما در نیازها جز به ذات پاکش به هیچ کس پناه نمی بریم و در گرفتاری ها تنها به خدا توکّل می کنیم، هرگاه از درگاه او درخواستی کنیم، اجابت می کند. می ترسیم از این که به غیر او متوجّه شویم، خداوند توجّه و عنایتش را از ما برگرداند. عرض کردم: فتح بن خاقان از من خواست تا از شما تقاضا کنم برایش دعا کنی.
امام هادی (علیهالسلام) فرمود: فتح در ظاهر با ما دوستی می کند ولی در باطن از ما دوری می نماید. استجابت دعا در مورد کسی رخ می دهد که شایستگی آن را داشته باشد…. » (۱۷)
یونس نقّاش یکی از شیعیان و دوستان امام هادی (علیهالسلام) بود. روزی لرزان و پریشان نزد امام هادی (علیهالسلام) آمد و گفت: «ای آقای من! در مورد خانواده ام به شما سفارش می کنم از آن ها سرپرستی کنید.
امام (علیهالسلام) فرمود: چه شده؟ یونس: آماده مرگ شده ام.
امام هادی (علیهالسلام) در حالی که خنده بر لب داشت فرمود: چرا ای یونس؟
یونس: موسی بن بغا (سرلشگر متوکّل) نگین گران قیمتی را به من داده تا روی آن نقّاشی کنم، نگین در دستم شکست و دو نیمه شد، فردا وقت برگرداندن آن است، اگر موسی ببیند، این نگین گران قیمت را شکسته ام، یا دستور می دهد، هزار تازیانه به من بزنند، یا مرا می کشد، امام هادی (علیهالسلام) فرمود: به خانه ات برو، تا فردا هیچ حادثه ای جز خیر پدید نمی آید.
یونس که بسیار مضطرب بود به خانه اش بازگشت و آن شب را با هزار زحمت و رنج به سر آورد. صبح زود با پریشانی و نگرانی شدید دوباره به محضر امام هادی (علیهالسلام) آمد و عرض کرد: ,فرستاده ی موسی آمده و نگین را از من می طلبد، چه کنم؟
حضرت فرمود: برو به خانه ی موسی، جز خیر چیزی نخواهی دید.
یونس: ای آقای من! به موسی چه بگویم؟
امام هادی (علیهالسلام) در حالی که خنده بر لب داشت فرمود: نزد موسی برو و آنچه را گفت، بشنو و آن جز خیر نمی باشد.
یونس به خانه ی موسی رفت. پس از آن شادمان و خندان نزد امام هادی (علیهالسلام) بازگشت، و به امام (علیهالسلام) عرض کرد: ای آقای من! نزد موسی رفتم، به من گفت: دختران کوچکم در مورد این نگین با هم دعوا دارند، این نگین را دو نیمه کن که به هر کدام از دو دخترم، یکی از آن ها برسد، اگر چنین کنی تو را از مال دنیا بی نیاز می سازم.
امام هادی (علیهالسلام) از این که یکی از شیعیان با الطاف خفیّه ی الهی نجات یافت، حمد و سپاس الهی گفت و عرض کرد: «اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ اِذْ جَعَلْتَنا مِمَّنْ یَحْمَدُکَ حَقّا؛ خدایا! حمد و سپاس مخصوص تو است که ما را به گونه ای قرار دادی که به حقّ تو را بستاییم. » (۱۸)
مردی وحشت زده و لرزان بر امام هادی (علیهالسلام) وارد شد و گفت: «فرزندم به جرم دوستی شما دستگیر شده و همین امشت او را می کشند. امام (علیهالسلام) فرمود: چه می خواهی؟، گفت: آنچه پدر و مادر نسبت به فرزندشان آرزو دارند. ، امام (علیهالسلام) با خونسردی فرمود:, بیمناک مباش! فرزندت فردا خواهد آمد… با دعای امام (علیهالسلام) و امدادهای الهی، روز بعد فرزندش آزاد شد و نزد پدر بازگشت.» (۱۹)
کار و تلاش جسمانی
علی بن حمزه می گوید: «ابوالحسن (امام هادی) (علیهالسلام) را دیدم که در زمین خود مشغول کار و کوشش است، به طوری که قدم های مبارکش غرق در عرق شده است، عرض کردم: فدایت شوم! مردان کجا هستند که به جای شما کار کنند و نگذارند شما زحمت بکشید؟
امام هادی (علیهالسلام) فرمود: ای علی! آن کس که بهتر از من و پدرم بود در زمین خود کار کرد.
عرض کردم: آن چه شخصی بود؟
فرمود: رسول خدا (صلیالله علیه و آله) و امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) و همه ی پدرانم با دست خود کار می کردند. کار کردن شیوه ی پیامبران و رسولان و انسان های شایسته است. » (۲۰)
در بستر شهادت
امام هادی (علیهالسلام) در روزهای آخر عمر شریف بیمار و در بستر شهادت آرمیده بود، یکی از دوستان به نام ابو دُعامه برای عیادت از حضرت به محضرش آمد، پس از احوالپرسی برخاست تا مراجعت کند، امام هادی (علیهالسلام) به او فرمود: «ای ابو دعامه! حقّ تو بر من واجب شد، می خواهی حدیثی برای تو نقل کنم که شاد و خوشحال شوی؟
عرض کرد: خیلی دوست دارم و به آن نیازمندم.
امام هادی (علیهالسلام) فرمود: حدیث کرد مرا پدرم محمد بن علی، از پدرش علی بن موسی، از پدرش موسی بن جعفر، از پدرش جعفر بن محمد، از پدرش محمد بن علی، از پدرش علی بن الحسین، از پدرش حسین بن علی، از پدرش علی بن ابیطالب، از رسول خدا صلی اللّه علیه و علیهم اجمعین.
پس به من فرمود:بنویس.
گفتم: چه بنویسم؟
فرمود: بنویس رسول خدا (صلیالله علیه و آله) فرمود: بسم اللّه الرّحمن الرّحیم: اَلایمانُ ماوَقّرَتْهُ الْقُلُوبُ و صَدَّ قَتْهُ الأْعْمالُ، وَالإْسْلامُ مَا جَری بِهِ اللِّسانُ وَ حَلَّتْ بِهِ الْمُناکِحَهُ؛ ایمان آن است که دل ها آن را با کمال احترام بپذیرد و رفتارها آن را تصدیق نماید، ولی اسلام آن است که زبان به آن حرکت کند و ازدواج به وسیله ی آن حلال شود.
ابو دُعامه می گوید، به امام عرض کردم: نمی دانم کدام یک از این دو بهتر است: سلسله ی سند حدیث (که همه، از معصومین (علیهالسلام) هستند) یا خود حدیث؟
امام هادی (علیهالسلام) فرمود: این حدیث در صحیفه ای است به خط امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) و املای رسول خدا (صلیالله علیه و آله) که به هر یک از امامان (علیهمالسلام) به ارث رسیده است. » (۲۱)
پی نوشت:
۱. الارشاد، شیخ مفید، با ترجمه ی رسولی محلاّتی، ج ۲، ص ۲۸۵، و در المناقب ابن شهرآشوب، ج ۴، ص ۳۸۲ آمده است که: «صریّا» قریه ای است در ۳ میلی مدینه که حضرت امام موسی بن جعفر علیهماالسلام احداث نمود.
۲. جلاء العیون، محمد باقر مجلسی، صص ۵۶۸ . ۵۶۹.
۳. المناقب، ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۴۰۱.
۴. کشف الغمّه فی معرفه الائمه، علی بن عیسی اربلی، ج ۳، ص ۱۶۸.
۵. المناقب ابن شهرآشوب، ج ۴، ص ۴۰۱.
۶. تتّمه المنتهی، محدث قمی، ص ۲۷۹ تا ۳۴۰.
۷. المناقب، ابن شهرآشوب، ج ۴، ص ۴۰۱.
۸. زندگانی امام هادی (علیهالسلام)، باقر شریف قرشی، ص ۳۵۰، از معجم البلدان، ج ۲، ص ۱۴۳.
۹. سیره ی چهارده معصوم (علیهمالسلام)، محمد محمّدی اشتهاردی، ص ۸۵۴ از دلائل الامامه طبری، ص ۲۱۹.
۱۰. کامل الزیارات، باب ۹، ص ۲۷۴.
۱۱. همان، ص ۲۷۳.
۱۲. ر. ک. به تحلیلی از تاریخ دوران دهمین خورشید امامت امام هادی (علیهالسلام)، مرکز تحقیقات سپاه، صص ۱۱۶ . ۱۱۷.
۱۳. اعیان الشیعه، سید محسن امین طبع قدیم بیروت، ج ۴، ص ۱۸۰.
۱۴. اعیان الشیعه، سید محسن امین، طبع قدیم و بیروت، ج ۴، ص ۱۸۰ و تحف العقول، با ترجمه محلاتی، از ص ۴۸۱ تا ۵۱۶.
۱۵. احتجاج، طبرسی، ج ۲، ص ۲۶۰.
۱۶. سیره ی چهارده معصوم (علیهمالسلام)، محمد محمّدی إشتهاردی، ص ۸۸۴.
۱۷. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۵۰، صص ۱۲۷، ۱۲۸.
۱۸. همان، صص ۱۲۶ . ۱۲۵.
۱۹. المناقب، ابن شهرآشوب، ج ۴، صص ۶۱۶ . ۶۱۷.
۲۰. زندگانی امام علی الهادی (علیهالسلام)، باقر شریف قرشی، صص ۴۴ . ۴۵.
۲۱. مروج الذّهب، المسعودی، طبع بیروت دارالفکر، ج ۴، ص ۱۷۱.
منبع: ابنا