- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 4 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
قصص الأنبیاء(ع)، نوشته قطبالدین ابوالحسین سعید بن هبهالله راوندى (متوفاى ۵۷۳ق) است که در موضوع شرح زندگى پیامبران الهى از حضرت آدم(ع) تا پیامبر اکرم حضرت محمد(ص) و به زبان عربى، در دو جلد تنظیم شده و آن را «عبدالحلیم عوض الحلی» تحقیق و تصحیح کرده است.
نام کامل کتاب عبارت است از «قصص الأنبیاء(ع) الحاوی لأحادیث کتاب النبوه للشیخ الصدوق أبیجعفر محمد بن على بن بابویه القمی».
ساختار
کتاب حاضر، از سخن ناشر، مقدمه مصحح و متن اصلى (شامل ۲۰ باب) تشکیل شده است.
نویسنده در این اثر در مجموع ۵۲۱ روایت و حکایت آورده است. روش نویسنده در این اثر، نقلى و روایى است و هیچ نقد، تحلیل و استنباطى در آن مشاهده نشد.
گزارش محتوا
درباره محتوا و ویژگىهاى این اثر، توجه به نکات زیر مفید است:
مدیر «مکتبه العلامه المجلسی»، سید حسن موسوى بروجردى در مقدمه مختصرش که آن را در تاریخ ۲۶ ربیعالآخر ۱۴۳۰ در قم نوشته، یادآور شده است که از سالها پیش در ضمن مطالعاتم دریافتم که محدث و فقیه بزرگ قطبالدین راوندى بیشتر روایات کتابش «قصص الأنبیاء(ع)» را از کتاب «النبوه» شیخ صدوق گرفته است و سلسله سندى که در «قصص الأنبیاء(ع)» ذکر شده و به شیخ صدوق منتهى شده است، همان سلسله سند راوندى به کتاب «النبوه» شیخ صدوق است… او از آیتالله سید موسى شبیرى زنجانى تشکر کرده است که نسخه اختصاصى خودش از کتاب «قصص الأنبیاء(ع)» را در اختیار این مؤسسه قرار داده؛ همان نسخهاى که مزین به تعلیقات ایشان است و افزوده است که تعلیقات مذکور براى تحقیق و تصحیح کتاب حاضر بسیار سودمند واقع شده است [۱].
مصحح محترم در مقدمهاش که آن را در مشهد مقدّس در ۲۰ جمادیالثانى ۱۴۲۷ نوشته، بهصورت مفصل و عالمانه چند مبحث را توضیح داده است: ۱٫ تعریف و ویژگىهاى قصص پیامبران و فوائد مطالعه آن و…؛ ۲٫ مقایسه شیخ صدوق و قطب راوندى و کتابهاى آن دو (قصص الأنبیاء(ع) و کتاب النبوه)؛ ۳٫ معرفى مختصر شیخ صدوق و معرفى مفصل کتابش (النبوه)؛ ۴٫ شرح حال و آثار قطبالدین راوندى و کتابش (قصص الأنبیاء(ع))؛ ۵٫ معرفى نسخههاى خطى و روش تصحیح [۲].
نویسنده در مقدمه مختصرش یادآور شده است: در قصههاى پیامبران و رسولان الهى نکتههاى لطیفى است که ما را بهسوى اخلاق پسندیده مىکشاند و عبرتهایى است که از شکّ و نفاق بازمىدارد و یادآورى خبرهایشان ما را به طاعت و عبادت نزدیک مىسازد و نیرومندان را از عادات بد دور مىکند. از آنجا که کتابهایى که در این موضوع نوشته شده، صحیح و سقیم در آنها جمع شده است، با مدد الهى مطالب صافى و پسندیده را جمع کردم و مطالب کدر و اشتباه را دور انداختم و… و همچنین از اوضاع و احوال اصفیا و اوصیاى پیامبران و امتها مطالب مفیدى آوردم [۳].
هرچند مصحح، روایات و حکایات کتاب حاضر را شمارهگذارى کرده و شمارهها را بهصورت مسلسل آورده، ولى گفتنى است که بر اساس شمارش ایشان در این کتاب در مجموع ۵۲۱ روایت و حکایت آمده [۴]، ولى همین کتاب بهصورتى دیگر با تصحیح غلامرضا عرفانیان یزدى خراسانى، در یک جلد منتشر شده و در آن تعداد روایات و حکایات ۴۵۰ عدد شمرده شده است [۵].
نویسنده، در پایان کتاب چند روایت ذکر کرده است که بر اساس آن، پیشوایان بعد از پیامبر(ص) دوازده نفرند [۶].
نویسنده در بحثى تحت عنوان چگونگى تناسل و ادامه نسل حضرت آدم(ع)، چنین نوشته است: ابن بابویه از زراره نقل کرده است که از امام صادق(ع) پرسیده شد که نسل حضرت آدم(ع) چگونه آغاز شد؟ کسانى مىگویند که خداى تعالى وحى کرد به آدم که دخترانش را با پسرانش تزویج کند و مردم همگى اصلشان از برادر و خواهر است. حضرت امام صادق(ع) این مطلب را رد کرد و در روایتى مفصل بیان کرد: بعد از آنکه حضرت آدم با توسل به حقّ پنج تن مقدس (حضرت محمد(ص)، امام على(ع)، حضرت فاطمه(س)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع)) توبه کرد… وقتى که شیث و یافث فرزندان آدم به سن رشد رسیدند و آماده ازدواج شدند، خداى تعالى از بهشت حوریهاى به نام «نزله» نازل کرد و دستور داد تا با شیث ازدواج کند و حوریه دیگرى به نام «منزله» نازل کرد و دستور داد با «یافث» ازدواج کند؛ پس آنان ازدواج کردند و براى شیث، پسرى و براى یافث دخترى زاده شد و خداى تعالى امر کرد که وقتى رشید شدند، پسر شیث با دختر یافث ازدواج کند، پس چنان کردند و از نسل آنان پیامبران و رسولان برگزیده متولد شدند و… [۷].
نویسنده در بحثى تحت عنوان «ملک ما بیشتر از ملک سلیمان است»، چنین آورده است: على بن یقطین گفت: به ابوالحسن موسى(ع) گفتم آیا جایز است که پیامبر خدا بخیل باشد؟ گفت: نه. گفتم: پس قول سلیمان «هَبْ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی» چه صورتى دارد؟! گفت: ملک دو گونه است: ملک با غلبه و ملکى که از جانب خداى تعالى گرفته شده است؛ پس سلیمان گفت: به من ملکى بده که شایسته نباشد براى کسى بعد از من که بگوید آن با قهر و غلبه گرفته شده است. گفتم: قول رسول خدا (ص): «رحم اللّه أخی سلیمان ما کان أبخله»، یعنى چه؟ گفت: براى قول ایشان دو وجه است: یکى اینکه چقدر نسبت به آبروى خویش و اینکه درباره آن بدگویى شود، بخیل است؛ دومى: چقدر نسبت به اراده نمودن آنچه جاهلان مىپندارند، بخیل است. سپس امام(ع) گفت: به ما عطا شده هر آنچه به سلیمان عطا شده و آنچه به احدى از مردم عطا نشده است [۸].
وضعیت کتاب
مصحح، تصاویرى از نسخههاى خطى کتاب حاضر را ذکر کرده است [۹]. همچنین تصویرى از نسخه خطى نهج البلاغه را آورده که اجازه ظهیرالدین ابوالفضل راوندى در آن مشاهده مىشود [۱۰].
پی نوشت:
- مقدمه کتاب، ج۱، ص۵-۷
- همان، ج۱، ص۱۶۰
- ر.ک: همان، ج۱، ص۱۷۳-۱۷۵
- متن کتاب، ج۲، ص۳۰۱
- قصص الأنبیاء، ص۳۷۲
- متن کتاب، ج۲، ص۲۹۷-۳۰۱
- ر.ک: همان، ج۱، ص۲۰۷-۲۰۸
- همان، ج۲، ص۴۹-۵۰
- همان، ج۱، ص۱۶۳-۱۷۰
- همان، ج۱، ص۱۳۳
منابع مقاله
۱. مقدمه و متن کتاب.
۲. قصص الأنبیاء، قطبالدین سعید بن هبهالله الراوندی، تحقیق غلامرضا عرفانیان الیزدی، مجمع البحوث الإسلامیه، مشهد، الطبعه الأولى، ۱۴۰۹ق.