- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
در اینکه این معجزه در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و در مکه انجام شده اختلافی در روایات و گفتار محدثین نیست و مسئله اجماعی است،ولی در مورد تاریخ آن اختلافی در روایات و کتابها بچشم می خورد.
از مرحوم طبرسی در اعلام الوری و راوندی در خرائج نقل شده که گفته اند این داستان در سالهای اول بعثت اتفاق افتاد[۱] ولی مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر المیزان در دو جا ذکر کرده که این ماجرا در سال پنجم قبل از هجرت اتفاق افتاد[۲] و در یک جای آن از پاره ای روایات نقل کرده که: این داستان در آغاز شب چهاردهم ذی حجه پنج سال قبل ازهجرت اتفاق افتاد.و مدت آن نیز اندکی بیش نبود.
چگونگی ماجرا
در روایات مختلفی که در تواریخ شیعه و اهل سنت ازابن عباس و انس بن مالک و دیگران نقل شده عموما گفته اند: «این معجزه بنا بدرخواست جمعی از سران قریش و مشرکان مانند ابو جهل و ولید بن مغیره و عاص بن وائل و دیگران انجام شد، بدین ترتیب که آنها در یکی از شبها که تمامی ماه در آسمان بود نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)آمده و گفتند:اگر در ادعای نبوت خود راستگو وصادق هستی دستور ده این ماه دو نیم شود!رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به آنها گفت:اگر من این کار را بکنم ایمان خواهید آورد؟ گفتند:آری. آن حضرت از خدای خود درخواست این معجزه را کرد و ناگهان همگی دیدند که ماه دو نیم شد بطوری که کوه حرا را در میان آن دیدند و سپس ماه به هم آمد و دو نیمه آن به هم چسبید و همانند اول گردید،و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) دوبار فرمود: «اشهدوا،اشهدوا»یعنی گواه باشید و بنگرید! مشرکین که این منظره را دیدند بجای آنکه به آنحضرت ایمان آورند گفتند!«سحرنا محمد»محمد ما را جادو کرد، و یاآنکه گفتند:«سحر القمر،سحر القمر»ماه را جادو کرد!
برخی از آنها گفتند:اگر شما را جادو کرده مردم شهرهای دیگر را که جادو نکرده!از آنها بپرسید،و چون از مسافران و مردم شهرهای دیگر پرسیدند آنها نیز مشاهدات خود را در دو نیم شدن ماه بیان داشتند.[۳].
در پاره ای از روایات آمده که این ماجرا دو بار اتفاق افتاد ولی برخی از شارحین حدیث گفته اند: منظور از دو بار همان دو قسمت شدن ماه است نه اینکه این جریان دو بار اتفاق افتاده باشد.[۴] البته مجموع روایاتی که درباره این معجزه وارد شده حدود بیست روایت میشود که در کتابهای حدیثی شیعه و اهل سنت مانند بحار الانوار و سیره النبویه ابن کثیر و در المنثور سیوطی ودیگران نقل شده.
گفتار بزرگان در مورد اجماع و تواتر روایات در این باره
عموم محدثین و علمای اسلامی درباره وقوع این معجزه از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)ادعای اجماع و تواتر روایات را کرده اند چنانچه مرحوم طبرسی از علمای شیعه در مقام رد گفتار مخالف گفته: «المسلمین اجمعوا علی ذلک فلا یعتد بخلاف من خالف فیه…»[۵] مسلمانان بر انجام این معجزه اجماع دارند و از اینرو بگفتار مخالف اعتنائی نیست.
ابن شهر آشوب در مناقب گوید:«اجمع المفسرون و المحدثون سوی عطاء و الحسن و البلخی فی قوله «اقتربت الساعه…»انه اجتمع المشرکون. و آنگاه داستان را نقل کرده »[۶].
از علمای اهل سنت نیز فخر رازی در تفسیر مفاتیح الغیب درتفسیر سوره قمر گوید:«المفسرون باسرهم علی ان المراد ان القمر حصل فیه الانشقاق…».[۷]
مفسران همگی بر این عقیده اند که در ماه انشقاق پدید آمد و دو نیم شد… و سپس داستان را به همان گونه که ما نقل کردیم بیان می کند.
از قاضی در شفاء نقل شده که گفته: «اجمع المفسرون و اهل السنه علی وقوع الانشقاق ».[۸] چنانچه ابن کثیر در سیره النبویه گوید:«و قد اجمع المسلمون علی وقوع ذلک فی زمنه علیه الصلاه و السلام و جاءت بذلک الاحادیث المتواتره من طرق متعدده تفید القطع عند من احاط بها و نظر فیها».[۹] یعنی مسلمانان اجماع بر وقوع آن در زمان آنحضرت دارند و حدیثهای متواتره نیز از طرق متعدده در این باره رسیده که برای هر کس که بدانها احاطه داشته ودر آنها نظر افکنده موجب قطع خواهد شد.
مرحوم علامه طباطبائی از دانشمندان و مفسران معاصر نیز فرموده: «آیه شق القمر بید النبی(صلی الله علیه و آله و سلم)بمکه قبل الهجره باقتراح من المشرکین مما تسلمها المسلمون بلا ارتیاب منهم ؛ معجزه شق القمر بدست رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)در مکه پیش از هجرت بنابدرخواست مشرکان از موضوعاتی است که مسلمانها همگی وقوع آنرا مسلم دانسته و تردیدی در آن نکرده اند[۱۰].
از دانشمندان معاصر اهل سنت نیز دکتر سعید بوطی نویسنده کتاب فقه السیره در این باره گوید: «و هذا امر متفق علیه بین العلماء انه قد وقع فی زمان النبی(صلی الله علیه و آله و سلم)و انه کان احدی المعجزات ».[۱۱] یعنی این چیزی است که میان علماء مورد اتفاق است که در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)اتفاق افتاده و یکی از معجزات اوست.
این بود نمونه هائی از گفتار علماء و محدثین شیعه واهل سنت در این باره،و از این رو بهتر آنست که از ذکر گفته های مخالفان صرف نظر کرده و بدنبال بخش بعدی برویم و انشاء الله تعالی در پایان مقاله به برخی از شبهات آنها پاسخ خواهیم داد.
دلیل قرآنی بر شق القمر
بجز برخی معدود از اهل تفسیر همانگونه که در خلال بحثهای گذشته گفته شد:عموم مفسران شیعه و اهل سنت گفته اند: آیه مبارکه: «اقتربت الساعه و انشق القمر،و ان یروا آیه یعرضوا و یقولوا سحر مستمر؛ قیامت نزدیک شد و ماه شکافت،و اگر معجزه ای ببینند روی بگردانند وگویند جادوئی است مستمر»[۱۲]، درباره همین معجزه شق القمر نازل شده و همان داستان رابازگو می کند که مشرکان درخواست چنین معجزه ای کردند و چون به وقوع پیوست روی گردانده و گفتند:جادوئی است مانندجادوهای دیگر.
تنها از حسن و عطا و بلخی نقل شده که گفته اند:«انشق »در اینجا بمعنای «سینشق »است یعنی بزودی در قیامت ماه دونیم خواهد شد و اینکه بلفظ ماضی آمده بخاطر اینکه محققا واقع خواهد شد،ولی این تفسیر به گفته علامه طباطبائی و دیگران بسیاربی پایه است و دلالت آیه بعدی که می فرماید:«و ان یرو آیه یعرضوا،و یقولوا سحر مستمر»آنرا رد می کند برای اینکه سیاق آن آیه روشن ترین شاهد است بر اینکه منظور از«آیت »معجزه بقول مطلق است،که شامل دو نیم کردن ماه هم می شود،یعنی حتی اگر دو نیم شدن ماه را هم ببینند می گویند سحری است پشت سر هم،و معلوم است که روز قیامت روز پرده پوشی نیست،روزیست که همه حقایق ظهور می کند،و در آنروز همه در بدر دنبال معرفت می گردند،تا بآن پناهنده شوند.و معنا ندارد درچنین روزی هم بعد از دیدن «شق القمر»باز بگویند این سحری است مستمر،پس هیچ چاره ای نیست جز اینکه بگوئیم شق القمرآیت و معجزه ای بوده،که واقع شده،تا مردم را بسوی حق وصدق دلالت کند،و چنین چیزی را ممکن است انکار کنند وبگویند سحر است.
نظیر تفسیر بالا در بی پایگی گفتار بعضی دیگر است که گفته اند:کلمه «آیت »اشاره است به آن مطلبی که ریاضی دانان این عصر به آن پی برده اند،و آن اینست که کره ماه از زمین جداشده،همان طور که خود زمین هم از خورشید جدا شده،پس جمله «و انشق القمر»اشاره است به یک حقیقت علمی، که در عصرنزول آیه کشف نشده بود،بعد از صدها قرن کشف شد.
وجه بی پایگی این تفسیر اینست که در صورتی که گفتار ریاضی دانان صحیح باشد آیه بعدی که می فرماید:«و ان یروا آیه یعرضوا و یقولوا سحر مستمر»با آن نمی سازد، برای اینکه از احدی نقل نشده که گفته باشد خود ماه سحری است مستمر.
علاوه بر اینکه جدا شدن ماه از زمین اشتقاق است،و آنچه درآیه شریفه آمده انشقاق است، و انشقاق را جز به پاره شدن چیزی و دو نیم شدن آن اطلاق نمی کنند،و هرگز جدا شدن چیزی از چیز دیگر که قبلا با آن یکی بوده را انشقاق نمی گویند.
نظیر وجه بالا در بی پایگی این وجه است که بعضی اختیار کرده گفته اند: انشقاق قمر بمعنای برطرف شدن لمت شب هنگام طلوع آن است،و نیز اینکه بعضی دیگر گفته اند:انشقاق قمر کنایه است از ظهور امر و روشن شدن حق. البته این آیه خالی از این اشاره نیست،که انشقاق قمر یکی از لوازم نزدیکی ساعت است.
پاسخ از چند اشکال
یکی از اشکالهائی که بر وقوع معجزه شق القمر شده و بامعجزه معراج رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)نیز از این جهت مشترک است اشکالی است که سابق بر این،روی فرضیه بطلمیوس که خرق و التیام را در افلاک محال می دانستند کرده اند. خلاصه فرضیه آنها این بود که افلاک را اجسامی بلورین می دانستند و مجموعه آنها را نیز نه فلک می پنداشتند که همانند ورقه های پیاز روی هم قرار گرفته و ستارگان نیز هم چون گل میخی بر آنها چسبیده بود و حرکت ستارگان را نیز با حرکت افلاک می گرفت،یعنی هر فلکی حرکتی داشت و قهرا با حرکت فلک گل میخی هم که بر او چسبیده بود حرکت می کرد. روی این نظریه می گفتندخرق و التیام- یعنی شکسته و بسته شدن- در آنها محال است،و چون شق القمر- دو نیم شدن ماه-و هم چنین داستان معراج جسمانی رسول خدا مستلزم خرق و التیام در افلاک می شد آنرا منکر شده و یا دست به تاویل و توجیه در آنها می زدند،غافل ازآنکه قرنها قبل از جا افتادن این نظریه غلط، قرآن کریم آنرا مردود دانسته و پنبه افلاک پوسته پیازی را زده است؛ آنجا که درباره خورشید و ماه و فلک گوید:«و الشمس تجری لمستقر لها ذلک تقدیر العزیز العلیم،و القمر قدرناه منازل حتی عاد کالعرجون القدیم، لا الشمس ینبغی لها ان تدرک القمر و لا اللیل سابق النهار و کل فی فلک یسبحون»،[۱۳] که اولا حرکت و جریان را به خود خورشید و ماه نسبت می دهد، و ثانیا«فلک »را مدار آنها دانسته و ثالثا حرکت آنها را در این مدار بصورت «شنا»و شناوری بیان فرموده،و فضای آسمان بی انتها را بصورت دریای بیکرانی ترسیم فرموده که این ستارگان همچون ماهیان در آن شناوری می کنند.و علم و کشفیات و اختراعات جدید و سفینه های فضائی و موشکها وآپولوها و لوناها نیز این حقیقت قرآن را به اثبات رسانید،و برهیئت بطلمیوسی خط بطلان کشیده و در زوایای تاریخ دفن کرد. و یا این آیه که در سوره فصلت(آیه ۱۱)آمده که می فرماید:«ثم استوی الی السماء و هی دخان »که آسمان را همانند دودی دانسته،و آیات دیگر که جای ذکر آنها نیست.
اشکال دیگری که برخی به این معجزه کرده اند اینست که اگر اینطور که می گویند قرص ماه دو نیم شده باشد باید تمام مردم دنیا دیده باشند،و رصد بندان شرق و غرب عالم این حادثه را در رصدخانه خود ضبط کرده باشند،چون این از عجیب ترین آیات آسمانی است،و تاریخ تا آنجا که در دست است و همچنین کتب علمی هیئت و نجوم که از اوضاع آسمانی بحث می کند نظیری برای آن سراغ ندارد،و قطعا اگر چنین حادثه ای رخ داده بود اهل بحث کمال دقت و اعتناء در شنیدن و نقل آن را بکار می بردند،و می بینیم که نه در تاریخ از آن خبری هست و نه درکتب علمی اثری از آن دیده می شود؟
پاسخی که از این اعتراض داده اند خلاصه اش این است که گفته اند:اولا ممکن است مردم آنشب از این حادثه غفلت کرده باشند،زیرا چه بسیار حوادث جوی و زمینی رخ می دهد که مردم از آن غافلند،و اینطور نیست که هر حادثه ای رخ دهد مردم بفهمند،و آنرا نزد خود محفوظ نگهداشته،پشت به پشت و سینه بسینه تا عصر ما به یکدیگر منتقل کنند.
ثانیا سرزمین حجاز و اطراف آن از شهرهای عرب غیره رصدخانه ای نداشتند،تا حوادث جوی را ضبط کند، رصدخانه هائی که در آن ایام به فرضی که بوده باشد در شرق در هند،و در مغرب در روم و یونان و غیره بوده،در حالیکه تاریخ ازوجود چنین رصدخانه هائی در این نواحی و در ایام وقوع حادثه هم خبر نداده و این جریان بطوریکه در بعضی از روایات آمده دراوائل شب چهاردهم ذی الحجه سال هشتم بعثت یعنی پنج سال قبل از هجرت اتفاق افتاده.
علاوه بر اینکه بلاد مغرب که اعتنائی به اینگونه مسائل داشته اند(البته اگر در آن تاریخ چنین اعتنائی داشته بودند)بامکه اختلاف افق داشته اند،اختلاف زمانی زیادی که باعث می شد آن بلاد جریان را نبینند،چون بطوری که در بعضی از روایات آمده قرص ماه در آن شب تمام بوده،و در حوالی غروب خورشید و اوائل طلوع ماه اتفاق افتاده،و میانه انشقاق ماه و دوباره متصل شدن آن زمانی اندک فاصله شده است، ممکن است مردم آن بلاد وقتی متوجه ماه شده اند که اتصال یافته بوده.
از این هم که بگذریم، ملت های غیر مسلمان یعنی اهل کلیسا و بتخانه را در امور دینی و مخصوصا حوادثی که به نفع اسلام باشد متهم و مغرض می دانیم،و چه بسیار حوادث مهمتر از این را نادیده گرفته و نقل نکرده اند.
اشکال دیگری هم برخی با استناد به پاره ای از آیات کریمه قرآنی کرده اند که مرحوم علامه طباطبائی در ذیل همین آیات سوره قمر نقل کرده و جواب کافی و شافی به آن داده به تفصیلی که هر که خواهد به تفسیر المیزان آن مرحوم مراجعه نماید.
بطور کلی در پاسخ این گونه اعتراضات و شبهات بایدبگوئیم:
ما وقتی مسئله نبوت را پذیرفتیم و به «غیب »ایمان آورده و معجزه را قبول کردیم دیگر جائی برای بحث و رد و ایراد و تاویل و توجیه باقی نمی ماند،مگر با کدام تجزیه و تحلیل مادی مسئله شکافتن سنگ سخت با ضربه چوب و بیرون آمدن دوازده چشمه آب گوارا قابل توجیه است[۱۴] ،و با کدام حساب ظاهری حاضر کردن تخت بلقیس در یک چشم برهم زدن از صنعا به بیت المقدس قابل درک و قبول است[۱۵] ،و با کدام وسیله ای- جز معجزه- می توان عصای چوبی را به اژدهائی بزرگ «ثعبان مبین »تبدیل نمود[۱۶] ،و یا با زدن همان عصای چوبین به دریا می توان آن را شکافت،و دوازده شکاف در آن پدیدار کرد،[۱۷] و لشکری عظیم را از آن دریا عبور داد.
اینها و امثال اینها معجزاتی است که در قرآن کریم آمده وروایات صحیحه اثبات آنها را تضمین کرده که از آن جمله است معجزه معراج جسمانی و«شق القمر»و در برابر آنها نمی توان باتئوریها و فرضیه هائی هم چون «محال بودن خرق و التیام در افلاک »و هیئت بطلمیوسی که سالها و قرنها بعنوان یک قانون مسلم علم هیئت مورد قبول دانشمندان بوده و امروزه بطلان آن به اثبات رسیده و به صورت مضحکه ای در آمده دست به تاویل و توجیه این آیات و روایات زد،چنانچه برخی در گذشته و یا امروزمتاسفانه این کار را کرده اند.
اساس این توجیهات و تاویلات آن است که ظاهرا اینان معنای صحیح «نبوت »و«وحی »و ارتباط انبیا را با عالم غیب و حقیقت جهان هستی ندانسته و یا همه را خواسته اند با فکرمادی و عقل ناقص خود فهمیده و تجزیه و تحلیل کنند،و قدرت لا یزال و بی انتهای آفریدگار جهان را از یاد برده اند و در نتیجه به چنین تاویلاتی دست زده اند و گرنه بگفته «ویلیم جونز»[۱۸]: آن قدرت بزرگی که این عالم را آفرید از اینکه چیزی از آن کم کند یا چیزی بر آن بیفزاید عاجز و ناتوان نخواهد بود! و بگفته آن دانشمند دیگر اسلامی «دکتر محمد سعید بوطی »[۱۹] اطراف وجود ما و بلکه خود وجودمان را همه گونه معجزه ای فرا گرفته ولی بخاطر انس و الفتی که ما به آنها پیداکرده ایم برای ما عادی شده و آنها را معمولی می دانیم در صورتی که در حقیقت هر کدام معجزه و یا معجزاتی شگفت انگیزاست.
مگر این ستارگان بی شمار،و حرکت این افلاک،و قانون جاذبه زمین و یا ستارگان دیگر،و حرکت ماه و خورشید،و این نظم دقیق و حساب شده، و خلقت این همه موجودات ریز و درشت بلکه خلقت خود انسان- که آن دانشمندان بزرگ او را موجودناشناخته نامیده- و گردش خون در بدن، مسئله روح،و مسئله مرگ و حیات،و هزاران مسئله پیچیده و مرموز دیگری که در وجود انسان و خلقت حیوانات و موجودات دیگر بکار رفته وموجود است معجزه نیست! با اندکی تامل و دقت انسان به اعجاز همگی پی برده و همه را معجزه می داند ولی از آنجا که مانوس و مالوف بوده برای ماصورت عادی پیدا کرده و از حالت اعجازی آنها غافل شده ایم.
یک تذکر پایانی
همان گونه که گفتیم:در مسئله معراج و شق القمر هر چه را برای ما از نظر قرآن و حدیث صحیح به اثبات رسیده می پذیریم، و اما پاره ای از روایات غیر صحیح و به اصطلاح «شاذ»ی را که در کتابها دیده می شود،مانند آنکه در مسئله شق القمر نقل شده که ماه به دونیم شد و بگریبان رسول خدا رفت و سپس نیمی از آستین راست و نیمی از آستین چپ آنحضرت خارج شد و دوباره به آسمان رفت و به یکدیگر چسبید، نمی پذیریم؛ بلکه اینگونه نقلهارا مجعول می دانیم. و به گفته ابن کثیر این گفته برخی قصه پردازانی است که هیچ اصلی ندارد و دروغی آشکار است که صحت ندارد.[۲۰]و یا پاره ای از خصوصیات و روایاتی که در داستان معراج و مشاهدات رسول خدا صلی الله علیه و آله در آسمانها و بهشت و دوزخ آمده و روایت صحیح و نقل معتبری آن را تایید نکرده ما نمی پذیریم و اصراری هم به قبول آن نداریم.
پی نوشت:
[۱]. بحار الانوار، ج ۱۷، ص ۳۵۴ و ۳۵۷.
[۲]. المیزان، ج ۱۹، ص ۶۹ و ۷۲.
[۳]. بحار الانوار، ج ۱۷، ص ۳۴۷-۳۶۳،سیره ابن کثیر، ج ۲، ص ۱۱۳-۱۲۱.
[۴]. به صفحه ۳۵۰ از جلد ۱۷ بحار و پاورقی آن مراجعه شود.
[۵]. مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۸۶.
[۶]. بحار الانوار، ج ۱۷، ص ۳۵۷.
[۷]. مفاتیح الغیب، ج ۲۹، ص ۲۸.
[۸]. بحار الانوار، ج ۱۷، ص ۳۴۹.
[۹]. سیره النبویه، ج ۲، ص ۱۱۴.
[۱۰]. المیزان، ج۱۹، ص۶۰.
[۱۱]. فقه السیره، ص ۱۵۰.
[۱۲]. سوره قمر، آیه۱.
[۱۳]. سوره یس، آیه ۳۸-۴۰
[۱۴]. و اوحینا الی موسی اذا استسقی قومه ان اضرب بعصاک الحجر،فانبجست منه اثنتا عشره عینا…»(سوره اعراف،آیه ۱۶۰).
[۱۵]. «قال الذی عنده علم من الکتاب انا آتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک…»(سوره نمل، آیه ۴۰).
[۱۶]. «فالقی عصاه فاذا هی ثعبان مبین »(سوره شعرا-آیه ۳۲).
[۱۷]. به آیات مبارکه سوره بقره،آیه ۵۰ و سوره طه،آیه ۷۷ و سوره شعرا، آیه ۶۳ و سوره دخان،آیه ۲۴ مراجعه شود.
[۱۸]. فقه السیره، ص ۱۵۰-۱۵۱.
[۱۹]. همان.
[۲۰]. سیره النبویه ابن کثیر، ج ۲، ص ۱۲۰-۱۲۱.
منبع : حوزه نت.