- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
شبهه
چرا وهابیها در عزاداری امام حسین ـ علیه السلام ـ گریه را بدعت می شمارند؟
پاسخ شبهه
بعضی از اهل سنت روایتی را که عمر و عبدالله بن عمر از پیامبر(صلی الله علیه و آله) روایت می کنند دلیل بر حرمت گریه و سوگواری شمردهاند و آن را مستمک خود قرار داده و گریه بر امام حسین(ع) را به عنوان گریه بر میّت بدعت پنداشتهاند.
این روایت به صورتهای مختلف در صحیح بخاری و صحیح مسلم نقل شده و نقلهای متفاوت آن به صورت ذیل است:
۱. میت در قبرش به دلیل نوحهای که برایش میکنند در عذاب میافتد.
۲. میت با گریههای بستگانش در عذاب میافتد.
۳. میت به واسطه بعضی از گریههای اهلش در عذاب میافتد.[۱]
عمر خلیفه دوم بر اساس این روایت هم در زمان پیغمبر و هم بعد از حضرت از گریه بر میت منع کرده که دو نمونه را اینجا ذکر می کنیم:
الف) ابن عباس نقل کرده که در مرگ رقیه بنت رسول الله(صلی الله علیه و آله) زن ها گریه می کردند و عمر آنها را با تازیانه می زد و از گریه آنان ممانعت میکرد تا اینکه پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: رهایشان کن که گریه کنند زیرا نفس مصیبت دیده و چشمها گریان و مرگ نزدیک است و خود آن حضرت نیز لب قبر نشست در حالی که فاطمه(س) اشک می ریخت و حضرت اشکهای او را پاک می کرد.[۲]
آنچه از این قطعه تاریخی که در منابع معتبر خود اهل سنت آمده استفاده می شود، این است که منع کردن از گریه و سوگواری از منش های عمر بوده بدون آن که توجهی به نظر پیغمبر(صلی الله علیه و آله) داشته باشد.
ب) عایشه و ام فروه خواهر ابوبکر بعد از مرگ او مجلس عزا بر پا کردند عمر به آن مجلس هجوم برده و مردها را وارد مجلس زنانه کرد و با چوب دستی خود ام فروه را زد و اهل مجلس را متفرق کرد.[۳]
لکن این روایات که موضع گیری عمر را درباره گریه بر میت بیان می کند اولاً با روایاتی که می گوید پیغمبر بر میت می گریست و نیز مردم را ترغیب می نمود که بر حمزه و جعفر و… بگریند و یا عکس العمل پیامبر(صلی الله علیه و آله) در خود این حدیث در تعارض است.
ثانیاً با عملکرد و گریه خود عمر بر نعمان بن مقرن و همچنین با گریه عمر بر کشته شدن برادرش تنافی دارد.[۴]
و نیز اگر از روایت، حرمت گریه استفاده می شود چرا خود عبدالله بن عمر که راوی دیگر حدیث است بر عایشه گریه کرد و مورد طعن معاویه قرار گرفت و عبدالله در جواب معاویه گفت: همه فرزندان ام المؤمنین بر او گریه می کنند مگر کسانی که مؤمن و فرزند او نیست.[۵]
ثالثاً عبدالله بن عباس و عایشه اصل صحت روایت را بر عمر و ابن عمر انکار کرده و عایشه گفته عبدالله بن عمر یا اشتباه کرده و یا فراموش نموده. به خدا قسم آن چه را او از پیغمبر(صلی الله علیه و آله) نقل می کند پیغمبر نفرموده بلکه آن چه پیغمبر فرموده این است: «همانا خدا عذاب کافر را به خاطر گریه بستگانش بر او زیاد می کند.[۶]
با توجه به آن چه گفته شد و نیز از معنایی که برای «بدعت» نموده اند معلوم خواهد شد که گریه چه بر میت و چه بر شهید هیچ ربطی به بدعت ندارد. زیرا بدعت در لغت به معنای اختراع و آفرینش بدون نمونه است، و بر هر امر حادثی اطلاق می شود. اما در اصطلاح بدعت به امری گفته می شود که در دین احداث شود، بعد از آن که تشریع تکمیل شده است، هر امر حادثی که دلیل بر آن دلالت نکرده و مخالف اصول شریعت باشد، بدعت به شمار می رود.[۷]
اما گریه بر میت امر حادثی نمی باشد، بلکه از قدیم بوده و الآن هم هست. هر ملت و قومی بر فقدان بستگانش گریه می کنند. گریه امری نیست که آن را شیعه احداث کرده باشد، بلکه با سرشت انسان مرتبط و از مشخصات آدمی و مظهر شدیدترین حالات احساسی و عاطفی انسان می باشد و انواعی دارد که از جمله آنها گریه شوق و حزن است. هنگام ادراک ناملایمات و مصائب، عواطف و احساسات آدمی تحریک می شود و دل می سوزد و چشم اشک می ریزد.
اصولاً گریه بر فراق دوستان یک امر فطری و اظهار محبت است و از عاطفه ای انسانی سرچشمه می گیرد. زیرا: با گریه عقده های درونی و بغض که به سبب فقدان و از دست دادن عزیزی و یا فراق محبوبی برای انسان حاصل می شود خالی شده و انسان آرامش پیدا می کند. با گریه انسان اظهار تأثر و تأسف می کند و علاقه اش را نسبت به محبوب خود ابراز می نماید.
از مراجعه به متون تاریخی و روایی در می یابیم که برپایی مجالس سوگواری، خواندن مرثیه، گریه کردن، بی تابی در فراق عزیزان، به سر و سینه زدن و اعمال دیگری که از نشانه های حزن و عزا است امر شایع و متداول بین همه ملتها و مسلمانها بوده و هست و سیره پیغمبر و ائمه(ع) و سیره متشرعه و قرآن کریم بر جواز آن دلالت می کند. زیرا قرآن گریه یعقوب بر فراق یوسف را نقل کرده و ردّ ننموده است.
برای روشن شدن مطلب نمونه هایی از گریه بر میت و شهید را که در متون تاریخی و روایی شیعه و اهل سنت نقل شده ذکر می کنیم:
بعد از مرگ جوینی مردم منبرش را جهت تبرک شکستند و در عزای او دکانها را بسته و با قصیده هایی به مرثیه سرایی پرداختند. شاگردان وی در فقدان استادشان یک سال گریه و عزاداری کردند و پوشش از سر برداشتند، طلاب در شهر می گشتند و برایش نوحه سر می دادند و فریاد و گریه می کردند.[۸]
ذهبی می گوید با مرگ ابن جوزی بازارها تعطیل و جمعیت زیادی اجتماع کردند. آن روز، روز باشکوهی بود، مردم از روی اندوه خود را به آب می انداختند و در مرگ او اندوهگین بودند… ما در کنار قبرش به برپایی عزا پرداختیم و سخنرانی کردیم، جمعیت عظیمی حضور داشت و سوگواری می کرد.[۹]
تاریخ ضبط کرده است که عمر درِ خانه ی زهرا(س) را آتش زد. زهرا به خاطر مصائب وارده و در فراق پدر زیاد گریه می کرد تا جایی که علی(ع) بیرون از شهر در بقیع برای زهرا(س) کلبه ای که بعدها بیت الاحزان نام گرفت درست کرد. زهرا(س) آنجا و گاهی به مزار حمزه می رفت و گریه می کرد.[۱۰]
اما گریه بر حسین شهید(ع) نیز امری نیست که شیعه آن را به وجود آورده باشد بلکه به پیروی از پیغمبر(صلی الله علیه و آله) و قرآن کریم.[۱۱] این کار را می کنند. بر اساس متون تاریخی و روایی شیعه و سنی پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) امکان برپایی مجالس سوگواری بر شهیدان و مردگان را داده و دیگران را بر این امر تشویق کرده، همچنین صحابه و دیگران. می دانیم آن چه برای ما حجت است قرآن، کلام معصومین(ع) و سیره عملی آنها است. لذا به عنوان نمونه مواردی را از سیره پیامبر که تاریخ ضبط کرده نقل می کنیم:
۱. رسول اکرم که کانون عاطفه و رحمت است در مرگ فرزندش ابراهیم اشک می ریزد. وقتی که از حضرت سئوال می کنند می فرماید: «چشمها گریان است و قلب می سوزد و آن چه خشم خدا را بر می انگیزد نمی گوییم.[۱۲]
پیامبر در مرگ ابوطالب و نیز حمزه که در احد به شهادت رسید گریه کرد. و هنگامی که به مدینه برگشت دید زن های انصار بر کشتگان شان گریه می کنند، حضرت فرمود: (اما حمزه گریه کننده و عزادار ندارد). انصار با شنیدن این کلام و آن گریه پیغمبر(صلی الله علیه و آله) به زنهایشان دستور دادند که بروند بر حمزه گریه کنند و آنها رفتند خانه پیغمبر بر حمزه گریه کردند و پیغمبر در حق آنها دعا کرد و فرمود: «خدا از شما و اولاد شما راضی باشد.[۱۳]
از همین به بعد برای اهل مدینه رسم شد که هرگاه می خواستند بر کسی گریه کنند در ابتدا بر حمزه گریه می کردند.[۱۴] همچنین پیغمبر(صلی الله علیه و آله) در شهادت زید بن حارثه، جعفر ذوالجناحین و عبدالله بن رواحه گریه کرد و دیگران را با این کلامش تشویق کرد که فرمود: «گریه کنندگان بر فراق افراد مثل جعفر باید گریه کنند.[۱۵]
اول کسی که بر امام حسین گریه کرده پیغمبر(صلی الله علیه و آله) است. روز ولادت امام حسین بعد از آن که رسول اکرم توسط جبرئیل از کشته شدن امام حسین(ع) آگاه شد گریه کرد و در جواب کسی که از سبب گریه سئوال کرده بود، فرمود: «گریه می کنم بر فرزندم حسین که گروهی باغیه ای کافر از بنی امیه او را می کشند.[۱۶]
بارها در زندگی امام حسین(ع) رسول الله(صلی الله علیه و آله) بعد از هر چند مدتی عزای حسینش را در موارد متعدد و مکان های مختلف برپا می کرد و بر او اشک می ریخت و حتی حسینش را به مسجد در جمع صحابه می برد و تربت کربلای او را می بوئید در حالی که ذکر مصائب و ستم هایی در حق او بر زبان می آورد، می فرمود: «امت من حسینم را می کشند و این خاک کربلای اوست.[۱۷]
و نیز هنگامی که امام علی(ع) و فاطمه و حسنین نزد حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) می نشستند، رسول اکرم به آنها نگاهی می کرد و اشک می ریخت و می فرمود: «گریه ام به خاطر مصائبی است که بر شما وارد می شود، گویا می بینم که حسینم را می کشند.[۱۸]
از مطالبی که ذکر شد روشن گشت که گریه ای بر میت و نیز شهید هیچ ربطی به بدعت ندارد زیرا خود پیغمبر(صلی الله علیه و آله) بر میت و شهید اشک ریخته است و چون آن حضرت الگوی ماست به پیروی از او و قرآن کریم که محبت اهل بیت(ع) را لازم می شمارد[۱۹]با گریه و سوگواری، نسبت به امام حسین(ع) اظهار محبت می کنیم.
بدیهی است که محبت واقعی آثاری دارد و از جمله ای آن اظهار تأثر و تأسف است از ظلم هایی که در حق محبوب ما روا داشته شده و از سوی دیگر با زنده نگه داشتن خاطره عاشورا و گریه بر حسین مظلوم و مصائب او می خواهیم ابراز تنفر کنیم نسبت به ظلم و بیداد. بنابراین گریه بر حسین تنها اظهار تأسف نیست بلکه همراه اظهار محبت است چون گریه بر شهیدی است که در راه توحید، دین و فضائل انسانی جان خود را آگاهانه نثار کرده.
اشک ریختن بر امام حسین(ع) تجلیل از مقام شهادت و شهید و برای احیای روحیه ای قیام علیه کفر و مظاهر معصیت است و احیای چنین روحیه ای به این است که مظاهر ظلم همیشه مورد تنفر و انزجار قرار گیرد و آرزوی نابودی آنها در روحیه ها تلقین شود و از پیشرفت ظالمین و عملی شدن نقشه های شان انسان متأثر گردد و توأم با آن اشک حزن و محبت برای الگوهای عالی انسانی ریخته شود.
چنین گریه ها ارزش دارد زیرا محبت ما را نسبت به اهل بیت و بغض ما را نسبت به دشمنان آنها تقویت می کند و در اسلام حب و بغض، تولّی و تبرّی، نفی و اثبات و اطاعت و عصیان در کنار هم معنی پیدا می کند و لذا کلمه توحید مرکب از نفی و اثبات است. تحریک عواطف انسانی علیه ظلم و گریه بر مظلوم در طول تاریخ عامل نابودی کاخ های ظلم شده و لذا ائمه(ع) بر زنده نگه داشتن خاطره عاشورا ترغیب و تأکید کرده و امام محمد باقر(ع) وصیت نموده است که:
ده سال بعد از رحلت در (منی) مراسم عزاداری برپا شو[۲۰]د پیام اینگونه سفارش ها مبارزه با ستمگری و تقبیح عملکرد ستمگر است. پس چگونه گریه نکنیم بر حسین(ع) در حالی که زمین و آسمان بر او گریسته است و روز قتل او در بیت المقدس و شام، سنگی را بر نداشتند، الا اینکه زیر آن خون مشاهده کردند و روز شهادت او هوا تیره شد و آفاق تغییر کرد و آسمان به گونه ای سیاه شد که ستاره ها ظاهر گردید و خورشید گرفت و آفاق آسمان بعد ازقتل او ۶ ماه به طور غیر معمول هنگام طلوع و غروب سرخ رنگ بود، چگونه باید از ریختن اشکها جلوگیری کرد در حالی که آسمان بر او خون گریه کرد، همان طوری که بر یحیی بن زکریا اشک خون ریخت.[۲۱]
پی نوشت ها:
[۱] . مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشیری النیسابوری (المتوفى: ۲۶۱هـ)، صحیح مسلم، دار إحیاء التراث العربی – بیروت، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۱ق، ج۳، ص۴۱ـ۴۳.
[۲] . احمد بن حنبل، مسند، بیروت، دارصادر، بی تا، ج۱، ص۳۳۵.
[۳] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق، ج۱۲، ص۶۸.
[۴] . ابن عبدر به اندلسی، عقد الفرید، دارالفکر، بی تا، ج۳، ص۱۶۸.
[۵] . ابن خلکان، وفیات، قم، نشر شریف رضی، ۱۳۶۴ش، ج۳، ص۱۶.
[۶] . محی الدین بن النووی، المجموع، دارالفکر، بی تا، ج۵، ص۳۰۷ـ۳۰۸.
[۷] . محمد مرتضی الزبیدی، تاج العروس، بیروت، مکتبه الحیاه، بی تا، ج۵، ص۲۷.
[۸] . خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق، ص۹۳.
[۹] . الامام شمس الدین الذهبی، سیر اعلام النبلاء، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۴۱۳ق، ج۱۸، ص۳۷۹.
[۱۰] . السید شرف الدین، النص و الاجتهاد، ابو مجتبی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق، ص۳۰۰.
[۱۱] . شوری، آیه ۲۳.
[۱۲] . محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۱ق، ج۲، ص۱۰۵.
[۱۳] . محمد بن سور، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر، بی تا، ج۱، ص۱۲۰.
[۱۴] . همان، ج۲، ص۴۱.
[۱۵] . احمد بن یحیی، بلاذری، انساب الاشراف، بیروت، مؤسسه الاعلمی، ۱۳۹۴ق، ج۱، ص۴۸۸.
[۱۶] . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، نشر الوفا، ۱۴۰۳، ج۴۳، ص۳۳۸.
[۱۷] . الشیخ الامینی، سیرتنا و سنتنا، بیروت، دارالکتاب الاسلامی، چاپ دوم، ۱۴۱۲ق، ص۴۲.
[۱۸] . بحارالانوار، همان، ج۳۶، ص۲۶۴.
[۱۹] . شوری : ۲۳.
[۲۰] . علامه حلی، منتهی المطلب، تبریز، حاج احمد، ۱۴۳۳، ج۱، ص۴۶۷.
[۲۱] . ابن عساکر، ترجمه الحسین، مجمع احیاء الثقافه الاسلامیه. چاپ دوم، ۱۴۱۴ق، ص۳۵۴. و شیخ سلیمان قندوزی حنفی، ینابیع الموده، دارالاسوه، چاپ دوم، ۱۴۱۶ق، ج۳، ص۹۵ به بعد.
منبع: ضیائی