- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
از سخنان حضرت زینب (سلام الله علیها) در طول مسافرت کربلا، کوفه و شام و خطبهها و سخنرانیهایی آینده نگرانه و خردمندانه که در فرصتهای مختلف در برابر ستمکاران و طاغوتیان آن زمان و مردم دیگر ایراد فرمود، به خوبی معلوم میشود که مراتب علم و دانش و کمال آن بانوی بزرگوار از راه تحصیل و تعلیم اکتسابی نبوده و بهرهای الهی و جنبه خارقالعاده داشته است.
شاهد این مطلب، کلام امام سجاد (علیه السلام) است که پس از خطبه کوفه بر او فرمود: “عمه جان آرام باش و سکوت اختیار کن که تو بحمدالله دانشمندی معلم ندیده و فهمیدهای هستی که کسی تو را فهم نیاموخته است.”
خطبه های حضرت زینب(سلام الله علیها) به عنوان پدیده ای زبانی، از تأثیرات اجتماعی و فرهنگی دور نبوده است. زینب(سلام الله علیها) از فصاحت و بلاغت قرآن و نبی اکرم(ص) و علی(علیه السلام) بهره ها برده؛ همان قرآن که فصاحت و بلاغت آن، خطباء و ادباء عرب را عاجز کرده و همان نبی که «أفصح من نطق بالضاد» بود و همان علی (علیه السلام)که نهج البلاغه او فصیح ترین کلامها بعد از قرآن وکلام نبی(ص) است.
تحلیل کلام چنین شخصیتی، اگر چه بارها و بارها صورت گرفته است، ولی به جرئت می توان گفت که اکثر تحلیلگران نتوانسته اند فصاحت و بلاغت ایشان را حتی به قدری بسیار اندک، نشان دهند؛ چرا که اکثر آنان به تحلیل کلام ایشان با استناد به جنبه هایی محدود از ساختارهای متنی کلام، همچون ساختارهای بلاغی قدیم، اکتفا کرده و حتی نتوانسته اند ارتباط بعضی از این ساختارهای بلاغی، همچون آرایه های ادبی نظیر استعاره، تشبیه و سجع را با فصاحت و بلاغت ایشان بیان کنند.
در حالی که اوج فصاحت و بلاغت زینبی زمانی بروز می کند که ایشان با توجه به هر موقعیت، بهترین کلام را متناسب با آن جایگاه، بیان می کند. به عبارت دیگر، زیبایی های تمام ساختارهای متنی کلام ایشان، از ساختارهای کلی و بنایی آن تا ساختارهای اسلوبی و درونی، همگی در ارتباط با بافت موقعیتی آن ظهور پیدا می کنند.
خطبه های حضرت زینب(سلام الله علیها) هر کدام دارای موقعیتی خاص است که اسلوبی خاص را هم می طلبد .
در این گزارش به بررسی خطبه ی ایراد شده توسط ایشان در شهر کوفه می پردازیم.:
این خطبه زمانی خوانده شد که کاروان اسرای اهل بیت از کربلا وارد کوفه شد. پیر و جوان، زن و مرد، به معابر آمده بودند تا مغلوبین و اسرا را ببینند. برخی ناراحت و برخی بهت زده و گروهی از شدت تاثر می گریستن ولی اکثرمردم نیز به گمان اینکه اسرای رومی هستند به آنها سنگ می زدند و با دیدن آنها در آن حال، شادمانی می کردند. در این حال کاروتن اسیران زیر محافظت و مراقبت شدید سربازان و نیروهای مسلح یزیدی بودند .
مردم در دو طرف مسیر حرکت کاروانیان صف کشیده بودند و نظاره گر بودند. همه ی این کارها برای این بود تا حس تنهایی و حقارت کاروان را در مردم ایجاد نمایند. مردم ناآگاهانه پیروزی یزیدیان را جشن گرفته بودند و کف می زدند. آری به خیال خود به استقبال کفار و اسرای رومی شکست خورده از سپاهیان اسلام رفته بودند و بر آل رسول الله(ص) سنگ می زدند .
در این زمان بود که زینب(سلام الله علیها) با قوت ایمان، زبان حکمت گشود و با تیغ بلاغت، سینه ی نفاق را شکافت و با همان حالت روحی و مشکلات روانی که بر او فشار می آورد و در حالی که بر روی شتر عریان سوار بود، دستهایش بسته و چشمانش گریان و مصیبت زده، و سرهای مقدس شهدا نیز پیشاپیش آنها در حرکت بودند و کودکان نیز به دنبالشان روان .
آری در همین حالات سخت و جان فرسا هنگامی که موقعیت را مناسب تشخیص می دهد نگاهی بر مردم می افکند و آنها را به سکوت دعوت می کند سپس با انتخاب بهترین فرصت ها و زیبا ترین کلمات و جملات ، و با شجاعتی بی نظیر و علی وار بر مسند وعظ و خطابه می ایستد و شاید از همان مکان و همان لحظه بود که نهضت توابین را خلق می کند.
رسولی محلاتی به نقل از احتجاج طبرسی می نویسد: هنگامی که حضرت علی بن الحسین را به همراه زنان از کربلا به کوفه آوردند، زنان کوفی با دیدن آنان به شدت می گریستند و گریبان چاک می کردند و مردان نیز با آنان گریه می کردند. زین العابدین (علیه السلام) که در آن زمان بیمار بود به صدای بلند فرمود: اینان برما می گریند پس چه کسی جز اینها ما را کشت؟ در این وقت زینب (سلام الله علیها) با اشاره ای مردم را ساکت کرد. با همان اشاره نفس ها در سینه حبس شد و زنگ شتران از صدا افتاد، آنگاه زینب (سلام الله علیها) چنین گفت: سپاس و ستایش خاص خداست و درود بر پدرم محمد و خاندان پاک و برگزیده اش . و سپاس ای مردمان کوفه ! ای مردمان دغل پیشه و فریبکار و بی حمیت و حیله گر ! اشکانتان خشک نشود و ناله هایتان پایان نپذیر! براستی حکایت شما حکایت زنی است که رشته های خود را محکم بافته بود و پس باز می کرد، شما سوگند تان را دستاویز فساد قرار دادید! شما چه دارید جز لاف زدن و دشمنی و دروغ ! و همچون کنیزان چاپلوس و دشمنان سخن چین ! یا هماند سبزه وگیاهی که برفراز سرگین روید و یا همچون نقره ای که روی قبر را بدان اندود کرده باشند که ظاهری زیبا و فریبنده و باطنی بد بو گندیده دارد. براستی که بد توشه ای برای خود فرستادید که خشم خدا برشماست و در عذاب جاویدان هستید! آری بگرید که به خدا سوگند شایسته گریستن هستنید، بسیار هم بگریید واندک بخندید که ننگ آن گریبان گیر شما شد و بال آن شما را در برگرفت و هرگز لکه این این ننگ را از امان خود نتوانید شست! و چگونه پاک خواهید کرد لکه ننگ کشتن فرزندان خاتم پیامبران و معدن رسالت و آقای جوانان بهشت را ! همان که در جنگ سنگر شماست و در پناه حزب و دسته شماست و در هنگام صلح سبب آرامش دلتان و مرهم زخمتان و در جنگ ها مرجع شما و بیانگر دلیل های روشن و چراغ هدایت شما بود !
حضرت ادامه می دهند: براستی چقدر بد است آنچه برای خود پیش فرستادید و چقدر بد است بار گناهی را که برای روز جزا بر دوش خود نهادید !نابودی و سر نگونی بر شما باد ! کوشش تان به نومیدی انجامید و دستهایتان بریده شد و سوداگری شما زیان داد و به خشم خدا باز گشتید و خواری بیچارگی را برای خود مسلم و قطعی کردید! وای بر شما ! هیچ میدانید چه جگری از رسول خدا پاره کردید ؟ وچه پیمان محکمی را بستید ؟ و چه پردگیانی را از او از پرده بیرون افکندید؟ وچه حرمتی را از او هتک کردید؟ وچه خونی را از او ریختید؟ کار بسیار و بزرگی انجام دادید که نزدیک است آسمانها از هول این کار از شکافد و زمین متلاشی شود و کوهها از هم بپاشد! مصیبتی بس دشوار و بزرگ بد وکج و پیچیده و شوم که راه چاره در آن بسته و در عظمت به اندازه آسمان خون ببارد و براستی که عذاب آخرت خوار کننده تر خواهد بود و یاری نخواهید داشت ! و این مهلت تاخیر در کیفر الهی شما را خیره نکند که خدای عزوجل در انتقام عجله نمی کند و ترسی از فوت و از دست رفتن انتقام ندارد حتما پروردگار در کمینگاه شماست
آنگاه شروع به خواندن اشعاری در رسای حادثه کربلا نمود.
خطبه های حضرت زینب(ُس)با خطبه های امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه شباهت زیادی دارد و شاید از همین جهت است که ایشان را عقیله بنی هاشم(عقل کل) می خونند؛ این امر باعث می شود حتی کسانی که هنوز به ماهیت آنها شک داشتند از اصالت آنها مطمئن شوند و به یاد سخنان امام علی بیافتند زیرا اینجا همان کوفه ای است که علی در آن می زیست و کوفیان کلام نافذ او را به یاد دارند و هنوز مدت زمان چندانی از شهادت آن حضرت نگذشته است . این شباهت در کلام تعجب ندارد زیرا او دختر علی (علیه السلام) است ، پاره ی تن و وارث او.
حضرت زینب(سلام الله علیها) از پیامبر(ص)، به پدر تعبیر می کند و با انتخاب این کلمه، باز هم خود و قافله ی اسیران را بهتر به مردم معرفی می کند و نسب خود را با پیامبر روشن می کند، تا همه دریابند که این قافله از کدامین دودمان و قبیله اند و افکار و احساسات مردم را در دست بگیرد و دیگر مردم آنها را به چشم اسیر ننگرند . سپس به به بزرگترین نقطه ضعف کوفیان ، یعنی سست عنصری و پیمان شکنی آنها اشاره می کند و آنها را بر این خصلتشان آگاه می کند.
از برادر شهیدش ، امام حسین (علیه السلام) ، به عنوان پاره ی جگر رسول الله (ص) و سرور جوانان اهل بهشت ، تعبیر کرد و بنی امیه را کشنده ی او و خاندان پیامبر معرفی می کند . این تعبیر چنان آتشی در جان کوفیان انداخت که تمام آثار کفر و نفاق و جهالت را از جان آنان زدود .
در قسمتی از این خطبه به معرفی شخصیت پدرش ، این بزرگ مظلوم عالم ، می پردازد و اورا به کوفیان سست عهد و نامرد می شناساند تا آنها را به یاد ظلمهایی که به او کرده اند بیاندازد . آری این زینب (سلام الله علیها) دخترش است که بعد از سالها ، سکوت علی(علیه السلام) را شکست و از او دفاع کرد و او را به همگان می شناساند .
خطبه ایشان در کوفه، در میان مردم بوده است؛ مردمی که استاد مطهری مهم ترین عامل در اقدام آنها به قتل فرزند رسول خدا(ص) را جهالت آنان می داند و در واقع امام حسین، شهید فراموش کاری مردم شد. همین مردم اگر چه اهل بیت پیامبر(ص) را تنها گذاشتند، ولی بعدها جوانه های نهضت مقاومت و بیداری در میان آنها آشکار و به صورت قیام توابین و مختار، روییده شد و به حکومت هزارماهه بنی امیه خاتمه داد.
در حقیقت، تأثیر این خطبه در مردم، اولین بذرهای این قیامها را در وجود آنها کاشت . لذا واجب بود که این خطبه ها به صورتی ایراد شود که بیشترین تأثیر را در آنها بگذارد و وجدان خفته آنان را بیدار کند.
بعد از اینکه خطبه ی حضرت زینب (سلام الله علیها) تاثیر شگرفی بر کوفیان نهاد و همه را متحول و گریان ساخت، یزیدیان به ناچار سریع آنها را از آنجا بیرون بردند ، زیرا بیم قیام علیه بنی امیه می رفت .
به هر حال کاروان اسرا را به سوی دارالاماره ی یزید بردند و در آنجا آنها را در یک صف ، همانند اسیران مشرک ، و در روبه روی ابن زیاد قرار دادند . ابن زیاد که سرمست پیروزی بود ، شروع به توهین نسبت به حضرت زینب(سلام الله علیها) نمود ، اما باز هم حضرت زینب (سلام الله علیها) در اینجا سخنانی فرمودند که ظرافت هایی در آن نهفته است که محصول کیاست و هوشیاری ایشان بوده است و متناسب با یک ماموریت و سیاست تبلیغی است.
در مقابل ابن زیاد با آن همه کبکبه و دبدبه می ایستد و شجاعانه او را تبهکار، بدکار، دروغگو و … می خواند و از هیچ کس و هیچ چیز نمی هراسد آنهم در قالب یک اسیر . واقعا تحسین بر انگیز و شجاعانه است . الله اکبر .
او را فرزند مرجانه و زنا زاده می خواند، ان هم در مقابل همگان. در آن روزگار که یکی از راههای شناخت افراد، نام پدر آن شخص بود، زینب ابن زیاد را با نام مادرش می خواند، یعنی پدرت نامعلوم است و تو حاصل چنین روابط نامشروعی بوده ای. آیا توهینی بالاتر از این، آن هم در مقام یک اسیر . واقعا شجاعت او در قالب یک زن ستودنی و قابل تقدیر نیست.
حضرت زینب در پاسخ به این سوال ابن زیاد که با استهزاء از زینب (سلام الله علیها) پرسید: (چگونه دیدی کار خدا درباره ی برادر و خاندانت را ؟) با بی اعتنایی می فرماید (فقط زیبایی و خیر بوده است)
ابن زیاد با این سوال می خواست آنها را باطل و خودشان را نماینده ی خدا نشان دهد، اما زینب (سلام الله علیها) از آن هم علیه خودشان استفاده می کند و آنها را محاکمه شوندگان در مقابل پروردگار، نشان می دهد و حقانیت خود و خاندانش را ثابت می کند. نه تنها نمی گذارد ابن زیاد به هدفش نائل شود، بلکه باعث می شود تا از سخنانش نتیجه ی عکس بگیرد.
منبع: http://mohavel.ir/?part=news&inc=news&id=