- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
سبک زندگی اسلامی از نوع دینی و اسلامی و یا غربی و غیر دینیاش تعریفی دارد و واجد اسباب و ملزوماتی برای تحقق یافتن است. حال برای تحقق شیوه زندگی اسلامی در جامعهای با شرایطی متفاوت از اصول این الگوی زندگی، تغییر اوضاع فرهنگی و اقتصادی لازم و بلکه ضروری به نظر میرسد.
تعریف شما از سبک زندگی چیست؟ آیا سبک زندگی یک مفهوم مدرن است که در دورههای اخیر مفهوم پست مدرن هم پیدا کرده است. یعنی این که هر کسی یک سبک زندگی دارد و آن سبک زندگی برای او درست است.سبک زندگی که ما به دنبال آن هستیم چه نوع سبک زندگی است؟
بهترین تعریف، همان تعریفی است که رهبر معظم انقلاب دارند و در آخرین فرمایشات خودشان،حوزه تمدن اسلامی و گفتمان تمدن اسلامی را در دو بخش اصلی تمدن و یک بخش ابزاری تمدن معنا کردند. بخش اصلی تمدن یعنی آن ظهور و بروزی که تمدن در حیات انسانی ما پیدا میکند، یا آن عینیتی که ما با آن مواجه هستیم. یعنی آن جنبه سخت تمدن که انسان ظهور و بروز آن را در همه ساحتهای حیات خود مشاهده میکند.
بعضیها حتی در تعریف تمدن، این بخش را تمدن میگویند و بخش اول آن را به یک معنا فرهنگ تعریف میکنند. در فرمایشات رهبر معظم انقلاب، تمدن معنای عامتری پیدا کرده است.
یک بخش ابزاری که آن علوم و محصولات تمدنی هست و بخش دوم آن که بخش اصلی تمدن است؛ یعنی به ظهور و بروز آن ابزارها، علوم، الگوها و ساختارها که ما آن را در زندگی مشاهده میکنیم، سبک زندگی اطلاق میشود، آن بخش یا بهتر بگوییم آن هنجارهایی که در هر جامعهای در حوزههای مختلف چه در ساحت باور انسان و چه در ساحت انگیزهها و زیباشناسی انسان و چه در ساحت رفتار انسان به پذیرش اجتماعی میرسد.
اگر این به یک پذیرش اجتماعی برسد و به یک فرهنگ عمومی تبدیل بشود و همه آن را قبول کنند، از آن میتوان به عنوان سبک زندگی تعبیر کرد.
سبک زندگی دینی یا سبک زندگی اسلامی یا به عبارت دیگر هنجارهای ما، اگر در همه ساحتهای زندگی ما چه ساحت انگیزش و تمایلات و نظام تمایلات، چه در حوزه اندیشه و نظام اندیشه و چه در حوزه نظام رفتاری ما در ابعاد فردی، خانوادگی و اجتماعی مورد قبول واقع شود، آن وقت سبک زندگی ما هم بُعد فردی پیدا میکند یعنی مشخص میشود که در حوزه حیات فردی ما چه هنجارهایی باید مطرح شود.
در بُعد خانوادگی معین میگردد که بایستی چه اندیشهای در بنیان خانواده مطرح بشود؟ چه نظام رفتاری در خانواده باید مطرح بشود و چه نوع زیباشناسی در حوزه خانواده و ابعاد عاطفی آن باید مطرح بشود. و هم بُعد اجتماعی، که معلوم میشود در بعد اجتماعی چه هنجارهایی در حوزه رفتار اجتماعی و باورهای اجتماعی و در حوزه اخلاق اجتماعی (که بحث تمایلات مطرح میشود)، ما باید مطرح شود.
با توجه به این توضیح، حوزه سبک زندگی را میتوان به این گستردگی که شامل یک سری هنجار میشود تعریف نمود.
ما دنیای مدرن و مدرنیته را به عنوان یک ساختار به هم پیچیدهای که همه سیستمهای آنها به یکدیگر ارتباط دارند تعریف میکنیم. حال در حوزه خانواده یا در حوزههای کلانتر، مثل اجتماع یا سیاست بخواهیم یک سبک زندگی اسلامی پیاده کنیم آیا این امکانپذیر است؟ با توجه به این که ما درون یک فضایی قرار داریم که ممکن است همه آن چیزی که در ساختار فضای اسلام وجود دارد با دنیای مدرن حال حاضر تناقض داشته باشد؟
توجه کنید انقلاب اسلامی برای چه رخ داد؟ اصلاً رخداد انقلاب اسلامی در واقع یک عکسالعمل تاریخی است. آن هم عکسالعملی نه منفعلانه، بلکه فعال در بُعد مبارزه با هژمونی حاکم بر دنیای روز. مشاهده میکنیم که بعد از فروپاشی روسیه هژمونی غالب زندگی بشر فرهنگ غرب است، سبک زندگی غربی، علوم غربی و همه در این هژمونی فکر و زیست میکنند، نفس میکشند و تنفس میکنند.
انقلاب اسلامی آمد و به یک معنی خرق اجماع و خرق این هژمونی را کرد و این حصار عالمِ دنیای امروز را شکست. باور غالب این شده بود که تمدن غربی (تمدن لیبرال دموکراسی) تمدن پایان تاریخ است و توانسته است همه ابزارها، سختافزارها، سبک زندگی و علوم زندگی خودش را تولید کند و به همین منظور جهانیسازی را در دستور کار خود قرار دهد.
همه حرفهای انقلاب اسلامی و شعارهایش این بود که ما میخواهیم به گونهای دیگری زندگی کنیم و هویت انقلاب اسلامی در سطح جهانی برای تمدن لیبرال دموکراسی، چالشی ایجاد کرد و در عوض گفتمان «بنا نیست اگر کسی شرقی فکر نکند غربی فکر کند» را مطرح کرد.
رسالت انقلاب اسلامی «تحقق تمدن اسلامی با همه لوازم از جمله سبک زندگی آن تمدن» است و چون شدنی بود، انقلاب اسلامی محقق شد. اگر شدنی نبود، انقلاب اسلامی محقق نمیشد و لذا امام در گام اول ادبیات سیاسی عالم را عوض کرد و واژگانی مثل ایثار، از خود گذشتگی، مبارزه با کفر، مبارزه با استکبار را مطرح کرد. تغییر ادبیات سیاسی، یکی از نکات مثبت انقلاب اسلامی است.
وقتی جنبشهای غیرمسلمان هم شعار خودشان را شعار انقلاب اسلامی قرار میدهند، مشخص میشود که انقلاب اسلامی کار خودش را در عالم انجام میدهد و غرب را با یک چالش مواجه کرده است.
در ساحت ادبیات سیاسی، امام این کار را کرد. در ساحت فرهنگ نیز این کار شدنی است. ولی معنی این ادعا این نیست که مسیر، همان مسیری باشد که غرب میرود. (غربی که به تعبیر امام در نامهاش به گورباچف «به بنبست میرسد.»)
گفتمان انقلاب اسلامی، گفتمانی است که میخواهد همه ساحتهای حیات را پوشش دهد، بشر امروز منتظر یک سبک زندگی جدید و یک ساختار و الگوی جدیدی است و این شدنی است. اما به شرط این که به خوبی، بصیرت نسبت به گفتمان امام و مقام معظم رهبری که همان گفتمان انقلاب اسلامی است ایجاد شود.
گفتمان انقلاب اسلامی، گفتمانی است که میخواهد همه ساحتهای حیات را پوشش دهد، این نیست که فقط مثلاً سبک زندگی اصلاح شود اما به بخش ابزاری تمدن، علوم و ساختارها و محصولات، تکنیک و بار ارزشی و معرفتی تکنیک و ساختارهای توزیع ثروت و قدرت اطلاعات توجهی نداشته باشد.
با هر ساختار اقتصادی، نمیتوان سبک زندگی را اصلاح کرد. اگر اقتصاد شما، اقتصاد سرمایهداری باشد که در آن تحریص به دنیا صورت میگیرد و بانک، مرکز پرستش دنیای امروز قرار میگیرد، رشد نرخ ربا، معیار و ارزش در همه ساحتهای انسانی در این قرار میگیرد و نمیتوانید خودتان بانک را حفظ کنید، ربا را حفظ کنید و بخواهید سبک زندگی شما در حیات اجتماعی یا حیات خانوادگی اسلامی بشود!! این ممکن نیست.
همه این ساحتها به همدیگر وابسته هستند؛ لذا میبینیم که مقام معظم رهبری هم در همین ساحتهای مختلف، مسئله تمدن اسلامی را به عنوان گفتمان انقلاب اسلامی مطرح کرده و پیش میبرند و پیرامون آن مطالبات جدی دارند.
از یک طرف در بخش ابزاری تمدن اسلامی، از حوزهها مطالباتی دارند. باید فقه حکومتی استنباط شود. بایستی بُعد الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت در ساحتهای مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی تولید کنیم و از آن طرف سبک زندگی خودمان را هم اصلاح کنیم.
اگر اقتصاد شما اقتصاد سرمایهداری باشد که در آن بانک، مرکز پرستش دنیای امروز قرار میگیرد و بخواهید سبک زندگی شما اسلامی بشود این ممکن نیست. نمیشود شما فقط یک بخشی را انجام دهید و به بخشهای دیگری، توجه نداشته باشید. همه اینها، وابسته به هم هستند.
تمدن در دنیای امروز، از پیچیدگی برخوردار شده که همه ساحتهای تمدنی را به همدیگر وابسته نموده است، باید نگاه بُعدی به توسعه داشته باشیم نه نگاه جزیرهای، به این نحو که بخشهای مختلف را بریده از همدیگر نبینیم و توجه کنیم که با هر اقتصادی نمیشود گفتمان انقلاب فرهنگی داشت و این ساحتها همه به هم مرتبط هستند.