- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
پس از آن که امیرالمؤمنین على بن ابى طالب(ع) در جنگ صفین، با اصرار و درخواست بسیارى از فرماندهان و سپاهیان خود، حکمیت را با اکراه پذیرفت و جنگ میان سپاهیان خود و سپاهیان معاویه را به پایان آورد، گروهى از لشکریان آن حضرت، به پذیرش حکمیت اعتراض کرده و آن را اقدامى غیرمشروع و اهانت آمیز براى خود به حساب آوردند.(۱)
حضرت على(ع) در پاسخ آنان فرمود: من از آغاز، نیرنگ هاى معاویه و عمرو بن عاص را مى دانستم و بالا بردن قرآن ها را بر روى نیزه ها، جز فریب، چیز دیگرى نمى دیدم. ولى شما فریفته نیرنگ هاى آنان شدید و بر روى من شمشیر کشیده و گفتید: یا على! یا دستور آتش بس و خاتمه جنگ را بده و یا با تو مى جنگیم و تو را همانند عثمان مقتول، به قتل مى آوریم!
حال که با اصرار شما، حکمیت را پذیرفتیم و به آن رضایت دادیم، نمى توانیم بى جهت برگردیم و نقض عهد کنیم. آیا نشنیده اید که خداوند سبحان در قرآن مجید مى فرماید: وَ اَوْفُوا بِعَهْدِ اللّهِ اِذا عاهَدتُمْ وَ لاتَنْقُضُوا الأیمانَ بَعْدَ تَوْکیدِها وَ قَدجَعَلْتُمُ اللّهَ عَلَیْکُم کَفیلاً، إنّ اللّهَ یَعْلَمُ ما تَفعَلُونَ.(۲)
از آن پس، آنان راه خود را از حضرت على(ع) جدا کردند و حضرت على(ع) نیز از آنان تبرى نمود.
هنگامى که حضرت على(ع) پس از پایان جنگ صفین، در ربیع الاوّل سال ۳۷ قمرى به کوفه بازگشت، این دسته از معترضان که به خوارج معروف شدند، از ورود به کوفه خوددارى کرده و به “حرورا” در ناحیه کوفه رفتند و در آن جا متمرکز شدند.
سایر همفکران آنان و کسانى که از حکومت عدل پرور امام على(ع) ناراضى بودند، به آنان پیوستند.
همگان، منتظر اعلام نتیجه حکمیت ماندند. خوارج در این مدت، اقدام به خلاف کارى هاى زیادى نمودند و مرتکب جنایاتى گردیدند.
از جمله چند تن از مؤمنان و هواداران حضرت على(ع)، مانند عبدالله بن خبّاب و همسرش و عدى بن حارث را ناجوانمردانه به شهادت رسانیدند. تا این که حَکَمَیْن سپاه عراق و سپاه شام در اجتماع بزرگان دو طرف، اعلام نتیجه کرده و با خیانت ابوموسى اشعرى و نیرنگ هاى عمرو بن عاص، حکمیت به سود معاویه بن ابى سفیان به پایان رسید. این أمر، آتش اختلاف هاى داخلى و آتش افروزى هاى خوارج و منافقان را شعله ورتر کرد.
منافقان که ضدیت خود با امام على(ع) را شدت بخشیده بودند، از حرورا خارج شده و به منطقه اى به نام “نهروان” رفته و در آن جا، همه منافقان و دشمنان آن حضرت را گردآورده و اعلان جنگ نمودند.
حضرت على(ع) که همیشه از خون ریزى میان مسلمانان گریزان بود، تلاش زیادى به عمل آورد که بار دیگر، آتش جنگ شعله ورتر نگردد.
به همین جهت برخى از یاران اهل سخن و بیان خود، مانند عبدالله بن عباس و صعصعه بن صوحان را به نزد آنان فرستاد، تا با آنان به تفصیل گفت وگو کنند. ولى از این راه نیز نتیجه مطلوبى به دست نیامد.
منافقان، براى امام على(ع) مزاحمت هاى زیادى به عمل آورده و هر روز مرتکب جنایت دیگرى مى شدند که صحنه را بر آن حضرت، تنگ کرده و آن حضرت را ناچار به مقابله نمودند.
آن حضرت اعلام بسیج عمومى کرد و با فراهم آورى لشکرى توانمند به سوى نهروان حرکت کرد.
امام على(ع) در آغاز، از آنان درخواست کرد که قاتلان عدى بن حارث، عبدالله بن خبّاب و همسرش را به آن حضرت تحویل داده، تا به کیفر جنایات خود برسند.
ولى خوارج از تحویل قاتلان و جنایت کاران امتناع کرده و در پاسخ آن حضرت گفتند: همه ما قاتل آنان هستیم!
امام على(ع) خود، با آنان چندین بار گفت وگو کرد و سرآخر در میدان نهروان، ضمن خطبه اى با آنان اتمام حجت کرد و آنان را از آتش افروزى و خون ریزى بى حاصل مسلمانان برحذر نمود.
هنگامى که سخنان آن حضرت به پایان آمد، شیون و صداى گریه و ناله تعداد زیادى از منافقان برخاست و از آن حضرت عذرخواهى کرده و توبه نمودند و سپاه نفاق پیشه نهروان را ترک کرده و به آن حضرت پیوستند.
حضرت على(ع) به آنان امان داد و آنان را به شهرهاى خود بازگردانید. از تعداد دوازده هزار نفر از منافقان که آماده نبرد بودند، حدود هشت هزار نفر، پس از سخنان حضرت على(ع) اظهار ندامت و پشیمانى نمودند و به آن حضرت پیوستند. ولى چهارهزار نفر دیگر بر لجاجت و جهالت خود ادامه داده و آماده نبرد شدند و با شمشیرهاى کشیده به سوى یاران حضرت على(ع) حمله آوردند. امام على(ع) در این نبرد، فرماندهى بخش میمنه سپاه خویش را بر عهده حجر بن عدى کندى، فرماندهى بخش میسره را بر عهده شبث بن ربعى، فرماندهى سواره نظام را بر عهده خالد بن زید انصارى، فرماندهى پیاده نظام را بر عهده ابوقتاده انصارى و فرماندهى رزمندگان اهل مدینه را )که هفتصد یا هشتصد نفر بودند( بر عهده قیس بن سعد انصارى گذاشت و خود فرماندهى باقى رزمندگان را در قلب سپاه بر عهده گرفت.
آن حضرت به یاران خود فرمان داد که آغاز حمله نکنند و منتظر هجوم دشمن باشند. ولى سران خوارج که وضعیت را به زیان خود مى دیدند و دوسوم نیروهایشان به امام على(ع) پیوسته و ضربت مهلک روانى بر آنان وارد شده بود، تحمل را از کف داده و دستور حمله را صادر کردند.
شعله هاى جنگ بار دیگر در روز نهم ماه صفرالمظفّر سال ۳۸ هجرى قمرى برافروخته شد و یاران حضرت على(ع) و دشمنان آن حضرت به نبردى بى امان پرداختند.(۳)
نیروهاى خوارج، در مقابل سپاهیان حضرت على(ع) پس از ساعتى نبرد تن به تن، توان خویش را از دست داده و به شکست قاطع و شکننده اى مبتلا گردیدند. به طورى که تمامى جنگ افروزان خوارج، در این صحنه بى امان به هلاکت رسیدند و تنها نُه نفر از آنان، از میدان نبرد گریخته و جان سالم به در بردند.
هم چنین چهارصد نفر از آنان به شدت زخمى شدند. حضرت على(ع) از کشتن آنان منع کرد و آنان را به خانواده و عشیره هاى آنان بازگردانید.
برخى از آتش افروزان خوارج که در این نبرد به هلاکت رسیدند، عبارتند از: عبدالله بن وهب راسبى (رهبر خوارج)، حرقوص بن زهیر سعدى (از فرماندهان خوارج)، عبدالله بن شجره سلمى )فرمانده بخش میمنه سپاه خوارج(، زید بن حصین طایى، أخنس طایى (از دلاوران خوارج)، مالک بن وضّاح، زید بن عدى (فرزند عدى بن حاتم)، جواد بن بدر، یزید بن عاصم محاربى و چهارتن از برادرانش و حمزه بن سنان اسدى .
اما آن نُه نفرى که جان سالم به در بردند، دو نفر به سرزمین سجستان، دو نفر به سرزمین عمّان، دو نفر به یمن، دو نفر به سرزمین جزیره ( میان دجله و فرات، در شمال غربى عراق) و یک نفر به تل موزن، گریختند و در همان جاها ساکن گردیدند.
اسامى برخى از افرادى که در آغاز، شیوه خارجى گرى پیشه کرده و سپس با نصیحت هاى حضرت على(ع) و یاران آن حضرت، پشیمان شده و سپاه خوارج را ترک کردند، عبارت است از: شبث بن ربعى، معقل بن قیس، مِسعَر بن فدکى و ابن کواء.
اما از یاران حضرت على(ع) تنها نُه نفر در این جنگ به شهادت رسیدند که اسامى برخى از آنان عبارت است از: عروه بن أناف، صلت بن قتاده، یزید بن نویره، روبیه بن وبر بجلى، سعد بن خالد، عبدالله بن حماد و فیاض بن خلیل ازدى.
حضرت على(ع) پس از پیروزى بر منافقان و شکست قاطع خوارج، به تسلیم شدگان امان داد و با ظفرمندى به کوفه برگشت.(۴)
پی نوشت:
۱. أنساب الاشراف (بلاذرى)، ص ۲۴۳
۲. سوره نحل(۱۶(، آیه ۹۱
۳. أنساب الاشراف، ص ۲۸۲
۴. نک: أنساب الاشراف، صص ۲۴۳ و ۲۶۰؛ وقعه صفین (نصر بن مزاحم)، ص ۵۱۲، کشف الغمه (على بن عیسى اربلى)، ج۱، ص ۳۶۳