- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 16 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
نهضت سالار شهیدان حضرت امام حسین(ع) از سه رکن اصلى تشکیل شده است: ۱ـ رهبر قیام; ۲ـ حضرت امام زین العابدین(ع) و زینب کبرى(س); ۳ـ یاران وفادار و فداکار. در این مقاله برآنیم تا اندکى درباره رکن سوم این قیام, یعنى یاران فداکار امام حسین(ع) بحث کنیم. نقش یاران وفادار اساسا در تاریخ نهضتهاى الهى هیچ نهضتى بدون یاران وفادار و فداکار جان نگرفته است, انبیا و پیام آوران حق با این که موید از ناحیه خداوند بودند, اما روى یاران مومن حساب مى کردند: (و کاین من نبى قاتل معه ربیون کثیر فما وهنوا لما اصابهم فى سبیل الله و ما ضعفوا و ما استکانوا والله یحب الصابرین;(۱)
و چه بسیار پیامبرانى که مردان الهى فراوانى به همراه آنان جنگیدند, آنها هیچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنها مى رسید سست نشدند و ناتوان نگردیدند و خداوند استقامت کنندگان را دوست دارد.) پیامبر بزرگوار اسلام در دوره بعثت على رغم ناملایمات و سختیهاى فراوان و اصرار دوستان بر اعلان جنگ با دشمنان خدا, اجازه نبرد مسلحانه با دشمن را نداد چرا که جنگ نیاز به (عده) و (عده) دارد و این در مکه فراهم نبود. با هجرت حضرت به مدینه این مهم برآورده شد. دوره سخت مکه در حقیقت دوره سازندگى بود. حضرت در این دوره سربازانى فداکار پرورید; سربازانى که در جنگهاى پیامبر اکرم(ص) افتخارات فراوانى براى اسلام و مسلمین آفریدند. آن گاه که این زمینه ها فراهم شد در سال دوم هجرت اولین آیات قتال صادر شد:(۲) (اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا و ان الله على نصرهم لقدیر; به آنان که جنگ بر آنها تحمیل شده اجازه جهاد داده شد چرا که آنها مورد ستم قرار گرفته اند و البته خداوند بر یارى آنها قادر است.) امام على(ع) هم سکوت و هم پذیرش حکومت را مستند به یاران مى کند; آن بزرگوار مى فرماید: سکوت کردم چرا که یاران وفادار نداشتم, حکومت را پذیرفتم چون تعداد زیادى درخواست آن را داشتند در خطبه ۲۶ نهج البلاغه مى فرماید: (… فنظرت فاذا لیس لى معین الا اهل بیتى فضننت بهم عن الموت واغضیت على القذى و شربت على الشجى و صبرت على اخذ الکظم و على امر من طعم العلقم; پس نگاه کردم دیدم براى گرفتن حق خود یاورى ندارم جز خاندانم به مرگ آنها راضى نشدم چشمهاى پر از خاشاک را فرو بستم و با گلویى که گویا استخوانى در آن گیر کرده بود جرعه حوادث را نوشیدم و با این که تحمل در برابر گرفتگى راه گلو و نوشیدن جرعه اى که تلخ تر از حنظل است کار طاقت فرسایى بود شکیبایى کردم.) و در خطبه سوم نهج البلاغه مى فرماید: (…لو لا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر و ما اخذ الله على العلمإ الا یقاروا على کظه ظالم و لاسغب مظلوم لالقیت حبلها على غاربها…; اگر نه این بود که جمعیت بسیارى گردا گردم را گرفته و به یاریم قیام کردند و از این جهت حجت تمام شد و اگر نبود عهد و مسوولیتى که خداوند از علما و دانشمندان هر جامعه گرفته که در برابر شکمخوارى ستمگران و گرسنگى ستمدیدگان سکوت نکنند من مهار شتر خلافت را رها مى ساختم و از آن صرف نظر مى کردم…) حضرت امام حسن مجتبى مهم ترین فلسفه صلح خویش را نداشتن یارانى مومن و وفادار و فداکار ذکر مى کند: (لو وجدت انصارا لقاتلته لیلى و نهارى…;(۳) اگر یارانى مى یافتم شب و روزم را در جهاد با معاویه مى گذراندم…) در دوره حضرت امام صادق(ع) یاران شعارى فراوان بودند ولى یاران وفادار اندک, ساده اندیشان مى پنداشتند که این یاران شعارى کارسازند, از این رو به امام صادق(ع) اعتراض مى کردند که با وجود این همه یاور چرا نشسته اید و قیام نمى کنید؟ امام (ع) در پاسخشان مى فرمود: یارانى که فدایى باشند اندکند: (لو کان لى شیعه بعدد هذه الجدإ لما وسعنى القعود;(۴) اگر به عدد این بزغاله ها (هفده عدد) یار مى داشتم قیام مى کردم…) و در پاسخ (سهل خراسانى) که مشابه اعتراض فوق را داشت فرمود: (… اما انا لانخرج فى زمان لانجد فیه خمسه معاضدین لنا نحن اعلم بالوقت… ;(۵) آگاه باش ما تا زمانى که پنج یار همراه نیابیم قیام نمى کنیم ما زمان قیام را بهتر مى دانیم…) و حضرت امام مهدى(عج) نیز به همراه ۳۱۳ نفر ـ که در حقیقت فرماندهان لشگر حضرتند ـ قیام مى نماید و با این قیام الهى جهان را پر از عدل و داد مى کند. در بین امامان, تنها امامى که از یاران خویش رضایت کامل داشته سالار شهیدان ابى عبدالله الحسین(ع) است و این مدال افتخار آنهاست که امام حسین(ع) فرمود: (.. . اما بعد فانى لا اعلم اصحابا اوفى و لاخیرا من اصحابى…; من یارانى باوفاتر و بهتر از یاران خویش سراغ ندارم…) یاران امام حسین(ع) با فداکارى خویش پیوند با (آل الله) خوردند و تا روز قیامت عاشقان و شیفتگان حق در کنار سلام و درود بر سالار شهیدان, سلام بر آنها را دارند که: (السلام على الحسین و على على بن الحسین و على اولاد الحسین و على اصحاب الحسین) تعداد یاران امام حسین(ع) در این باره, بین مورخان چهار نظر مطرح است: ۱ ـ شش صد نفر, (پانصد سواره و صد پیاده). این قول را مورخ مشهور مسعودى نقل کرده(۶) که بسیار بعید است, در این نقل, وى همراه ندارد. ۲ ـ ۱۴۵ نفر, (صد نفر پیاده و ۴۵ نفر سواره). این قول را در روایتى عمار دهنى از حضرت امام باقر(ع) نقل مى کند.(۷) این روایت این تعداد را در روز دوم محرم ذکر مى کند در حالى که (ابن نما) همین تعداد را مربوط به روز عاشورا مى داند. (۸) ۳ ـ صد نفر, این نقل را (حصین بن عبدالرحمن) از (سعد بن عبیده) ـ که جزء لشکریان عمر سعد و خود شاهد ماجرا بوده است ـ نقل کرده است.(۹) ۴ ـ ۷۲ نفر (۳۲ سواره و چهل نفر پیاده) مورخ بزرگ شیعه مرحوم شیخ مفید این نظر را برگزیده(۱۰) و ابوحنیفه دینورى(۱۱) و یعقوبى(۱۲) و خوارزمى(۱۳) نیز همین نظر را برگزیده اند. راوى این نقل (ضحاک بن عبدالله مشرقى) است او از کسانى است که جزو لشکریان امام حسین(ع) بوده و از امام(ع) اجازه خواست که تا هنگامى که مقاومت و جهادش ثمر دارد بماند و وقتى دید مقاومتش بى اثر است برگردد: امام به او اجازه داد. بر این اساس او روز عاشورا مردانه جنگید و در ساعتهاى پایانى روز عاشورا وقتى سیدالشهدا کشته شد از معرکه گریخت و جان سالم به در برد. به نظر مى رسد این نقل به واقع نزدیکتر است, هرچند نمى توان نقلهاى دیگر را به کلى رد کرد, زیرا مراحل سفر مختلف بوده چه بسا در مرحله اى تعداد یاران حضرت بیشتر و در مرحله دیگر کمتر بوده اند. در آغاز تعدادى با این اندیشه که امام حسین به کوفه خواهد رفت و حکومت یزیدیان را نابود کرده خود حاکم مى شود و آنها هم در این راستا به نوا مى رسند! به حضرت ملحق شدند ولى وقتى در بین راه اخبار نگران کننده از کوفه رسید برگشتند (البته بى تردید شب عاشورا کسى امام حسین(ع) را رها نکرده است) به این ترتیب چه بسا در آغاز شش صد نفر بوده اند به تدریج به ۱۴۵ نفر و صد نفر رسیدند و در پایان آنان که تا آخرین لحظه ماندند و مقاومت کردند ۷۲ تن بودند. در تعداد یاران حضرت نباید تنها آنها که در کربلا به شهادت رسیدند مد نظر باشند بلکه شهید بزرگ کوفه, سفیر امام حسین(ع), حضرت مسلم بن عقیل و هانى بن عروه نیز در همین مجموعه قرار دارند. پیران کربلایى در بین یاران حضرت چهره پنج نفر از اصحاب پیامبر بزرگ اسلام دیده مى شوند: ۱ـ انس بن حارث کاهلى; ۲ـ مسلم بن عوسجه اسدى; ۳ـ هانى بن عروه; ۴ـ حبیب بن مظاهر اسدى; ۵ـ عبدالله بن یقطر, که همسال امام حسین(ع) بود.(۱۴) اینان پیران روشن ضمیرى بودند که معناى زندگى را عمیقا درک کردند و یافتند که زندگى یعنى در رکاب سالار شهیدان جنگیدن و در خون خویش غوطه خوردن: اى خوشا با فرق خونین در لقاى یار رفتن سر جدا پیکر جدا در محفل دلدار رفتن کودکان کربلایى در بین یاران وفادار حضرت, چهره کودکان شهید را نیز داریم که برخى سند مظلومیت ابى عبدالله اند و بعضى سند رشد فکرى کربلاییان که کودک کربلایى نیز الهام بخش تفسیر درست زندگى است. این کودکان شهید عبارتند از: ۱ ـ عبدالله بن الحسین که بیشتر صاحبان مقاتل معتقدند: او (على اصغر) است, چنان که در زیارت عاشورا آمده است: (… و على ولدک الاصغر الذى فجعت به…) شهیدى که تشنه در دست پدر به شهادت رسید و امام شخصا نعش خونین او را در قبرى که خود با شمشیرش حفر کرده بودند دفن کرد. البته این احتمال نیز هست که (عبدالله رضیع) غیر از حضرت (على اصغر) باشد و او همان کودکى باشد که روز عاشورا متولد شده است; به نوشته تاریخ یعقوبى عبدالله رضیع همان است که در روز آغاز میلادش مورد اصابت تیر دشمن قرار گرفته است(۱۵) در کتاب (ذخیره الدارین) از (حدائق الوردیه) نقل شده است که: (ولد للحسین فى الحرب و امه ام اسحق و سماه عبدالله;(۱۶) در روز جنگ عاشورا براى حسین فرزندى تولد یافت که مادر او (ام اسحق) است و او را عبدالله نامیدند.) ۲ ـ عبدالله بن حسن, وى هنگامى که دید دشمن در صدد قتل سالار شهیدان است به دفاع برخاست و بر سر دشمن فریاد زد و در پى آن به شهادت رسید. ۳ ـ قاسم بن الحسن, فرزند دیگر امام مجتبى(ع) که در کربلا سیزده ساله و به قولى چهارده ساله بوده است. وى به همراه دو برادر دیگرش (عمر و عبدالله) در رکاب عموى بزرگوارش در کربلا حضور داشت. آن دو نیز در کربلا شهید شدند و به قولى (عمر) در شمار اسرا قرار گرفت. او با قهرمانى و شجاعت وارد میدان شد, مردانه جنگید و تعداد زیادى از دشمنان را به خاک و خون کشید. دویست تن از سپاه عمر سعد, قاسم را محاصره کردند, وضع به گونه اى شد که ناگهان فریاد (یا عماه) قاسم به گوش امام حسین(ع) رسید و امام بى درنگ خود را به معرکه رساند ولى به گفته وقایع نگاران (آن جناب زیر سم ستوران دشمن قرار گرفت). امام او را در حال جان دادن دید براى حضرت این صحنه بسیار سخت بود با اندوه خاصى فرمود: (والله یعز على عمک ان تدعوه فلایجیبک إو یجیبک فلایعینک;(۱۷) به خدا سوگند براى عمویت دشوار است که او را بخوانى ولى به یارى تو نشتابد یا براى نجات تو اقدام کند ولى سودمند نباشد.) ۴ ـ محمد بن ابى سعید بن عقیل, که بعد از شنیدن گریه و زارى زنها و بچه ها در شهادت امام وحشت زده به درب خیمه آمد و توسط جنایتکاران به شهادت رسید. ۵ ـ عمرو بن جناده انصارى کودکى که بعد از پدر شهیدش وارد معرکه شد و رجز خواند و در پیش چشم مادر به شهادت رسید. زنان قهرمان کربلا جلوه برجسته دیگر یاران ابى عبدالله(ع) این است که حضرت, بانوان فداکارى از بنى هاشم و غیر آنها را در زمره یاران وفادار خویش داشت تا بانوان نیز بدانند که مى توانند افتخار (انصارالله) شدن, (انصارالحسین) شدن را داشته باشند در رإس اینان (زینب) شیر زن قهرمان کربلا است. قلم از توصیف این بزرگ انسان تاریخ بشریت عاجز است تنها مى توان این را گفت که: او فاطمه ثانى است. زن مگو مرد آفرین روزگار زن مگو بنت الجلال اخت الوقار زن مگو خاک درش نقش جبین زن مگو دست خدا در آستین دیگر بانوان هاشمى که بهمراه حضرت بودند عبارتند از: ام کلثوم, ام هانى و رقیه ـ هر سه از دختران امام على(ع) ـ , رمله همسر امام مجتبى, سکینه بنت الحسین, فاطمه بنت الحسین, فاطمه دختر امام حسن و رباب دختر امرىالقیس. از بانوان غیر بنى هاشم: ام خلف همسر حضرت مسلم, ام وهب, همسر وهب, حسنیه کنیز سیدالشهدإ مادر شهید منحج بن سهم, همسر جناده بن حارث و فکیهه خادمه منزل امام حسین(ع). این زنان فداکار بیشترین نقش را در فداکارى فرزندان و همسر خویش داشته اند. ام خلف پس از شهادت همسرش مسلم, فرزندش خلف را ترغیب به فداکارى در رکاب امام حسین(ع) کرد او نیز با کشتن سى نفر از دشمنان سرانجام به فوز عظیم شهادت نایل آمد(۱۸) ام وهب به فرزندش گفت: از تو راضى نمى شوم مگر آن که در رکاب امام حسین به شهادت برسى: (مارضیت حتى تقتل بین یدى الحسین)(۱۹) همسر وهب نیز ضمن تشویق شوهرش عمودى به دست گرفته به همراه شوهر مى جنگید که با دعا و درخواست امام حسین(ع) به خیمه مخصوص بانوان برگشت.(۲۰) این زنان فداکار, درس ایثار و فداکارى, درس حضور عفیفانه زنان در صحنه هاى اجتماعى و درس چگونگى عروج مردان از دامن خود را آموختند. اگر این بانوان فداکار نبودند چه بسا دشمنان, فریاد مظلومیت عاشورا را خاموش مى کردند این حماسه ها و فریادها و ناله هاى از دل برآمده بود که جلوى تحریف واقعه عاشورا را گرفت. فریادها و خطبه هاى آتشین زینب و دیگر بازماندگان نهضت عاشورا سند تثبیت نهضت خونین عاشورا بر تارک تاریخ شد. به تعبیر مورخ دانشمند مرحوم آیتى: (… گفتن این مطالب (فریادهاى افشاگرانه) لازم بود و قطعا اهل بیت در این گفتار در نظر داشتند و مى دانستند که فردا که دشمن با عکس العمل این کارها رو به رو شد اصرار خواهد کرد که با هر قیمتى شده است تاریخ شهادت امام را تحریف کند و فکر مردم را در گمراهى بیندازد به همین جهت با کمال هوشیارى و مآل اندیشى در هر انجمنى و در هر بازار و کوچه اى, در پاسخ هر پرسشى فصلى از آنچه روى داده بود مى گفتند و گوشه اى از تاریخ شهادت امام را روشن مى ساختند براى همین بود که در همان روز اول ورود به کوفه سه نفر از بانوان اهل بیت خطبه خواندند و به این فکر هم نیفتادند که چون امام چهارم در میان ما هست و هم با مردم کوفه و هم با ابن زیاد سخن خواهد گفت دیگر نیازى به سخن گفتن ما نیست هر کدامشان که فرصتى به دست آورد ولو از میان کجاوه صدا بلند کرد و مردمى اغفال شده را در جریان صحیح مطلب گذاشت… من معتقدم که امام چهارم و بانوان اهل بیت موقعى فکرشان آسوده شد و از پریشانى و اضطراب خاطر بیرون آمدند که چند روزى در مرکز خلافت ماندند و سخنان خود را گفتند و مردم شام را هم از اشتباه درآوردند و کارى کردند که اگر تاریخ نویسى در شام هم مى خواست جریان واقعه کربلا را بنویسد جز آنچه طبرى و مفید و ابو الفرج اصفهانى نوشته اند نمى توانست بنویسد در آن روز که اهل بیت مى توانستند به بازگشت خویش علاقه مند باشند و راه مدینه را با خاطرى آسوده در پیش گیرند, داغدار بودند, با گریه و شیون به مدینه درآمدند و شهر مدینه را منقلب کردند اما از نظر هدف فکرشان آسوده بود و دیگر نگران آن نبودند که تا فردا جریان عاشورا را به چه صورتى بنویسند و قیام اباعبدالله(ع) را چگونه توجیه کنند…)(۲۱) دو زن در کربلا این افتخار را داشتند که در رکاب سالار شهیدان به شهادت برسند: (یکى ام عبدالله بن عمیر و دیگرى مادر عمروبن جناده). جانبازان کربلا جانبازان سند افتخار انقلاب و نهضت اند و کربلا این مفاخر را با خود داشته است. از جانبازان قیام کربلا, سردار بزرگ لشکر عشق, حضرت اباالفضل العباس(ع) است. او با دو دست بریده فدایى سالار شهیدان شد: اى ساقى سرمست ز پا افتاده دنبال لبت آب بقا افتاده دست و علم و مشک سه حرف عشق است افسوس زهم این سه جدا افتاده دو تن از جانبازان کربلا پس از شهادت امام حسین(ع) بر اثر جراحتهاى وارده به فوز عظیم شهادت نایل آمدند این دو عبارت اند از: ۱ ـ سواد ابن منعم نهمى که به اسارت گرفته شد و بعد از شش ماه بر اثر جراحات وارده به شهادت رسید. ۲ ـ موقع بن ثمامه صیداوى, او ابتدا به اسارت گرفته شد سپس تبعید شد و بعد از یک سال بر اثر جراحات وارده شهید گشت. ویژگیهاى یاران امام حسین(ع) یاران امام حسین(ع) آنقدر از خود افتخار به جاى گذاردند که قلم توان ترسیم آن همه بزرگوارى و ایثار را ندارد. همان بهتر که امام حسین(ع) آنان را بستاید که: (شما بهترین و باوفاترین یاران اید.) عمده ویژگیهاى این شهیدان عبارت بود از: ۱ ـ بصیرت در دین بصیرت در دین یعنى روشن بینى عمیق در دین و با چشم باز راه دین را برگزیدن و پاى آن مقاومت کردن همان که خداوند به آن مومنان را مى ستاید. (انما المومنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فى سبیل الله اولئک هم الصادقون;(۲۲) مومنان واقعى تنها کسانى اند که به خدا و رسولش ایمان آورده سپس هرگز شک و تردیدى به خود راه ندادند و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد کردند اینان راستگو هستند.) ایمان, جهاد با مال و جان در راه خدا از برجسته ترین ویژگیهاى ایمان بابصیرت است. شهیدان کربلا نمونه ارزشمند دین داران بابصیرتند. بى تردید در زمان قیام امام حسین(ع) صدها هزار نفر ادعاى مسلمانى داشتند و از قیام حضرت نیز با خبر بودند. این هنر کربلاییان بود که با لبیک به نداى مظلومیت سالار شهیدان بصیرت خویش را در میدان عمل نشان دادند آنان این بینش بلند را داشتند که اسیر دنیا نباشند که امیر بر آن باشند, بى بصیرتان بنده دنیا شدند امام حسین(ع) فرمود: (الناس عبیدالدنیا و الدین لعق على السنتهم یحوطونه ما درت معائشهم فاذا محضوا بالبلإ قل الدیانون;(۲۳) مردم بنده دنیایند و دین لقلقه زبان آنهاست تا آن جا آن را دارند که زندگى آنها تإمین شود. وقتى با بلا آزموده مى شوند دینداران کم مى شوند. ) شهیدان کربلا با نثار جان خویش بندگى و عبودیت خویش را در پیشگاه حق به منصه ظهور گذاشتند و این همه فداکاریها در سایه بصیرت بود. این بصیرت والاى حضرت على اکبر بود که لباس افتخار شهادت را بر قامت او پوشانید. وقتى پدر کلمه استرجاع را گفت و على اکبر, راز آن را فهمید با افتخار گفت: (فاننا اذا لانبالى ان نموت محقین;(۲۴) حال که ما بر حقیم از مرگ نمى هراسیم.) این بینش والاى سردار رشید کربلا اباالفضل است که هستى اش را فداى برادر و امام خویش مى کند و شکوهمندانه رجز مى خواند که: لا ارهب الموت اذالموت رقى حتى اوارى فى المصالیت لقا نفسى لنفس المصطفى الطهر وقا انى اناالعباس اغدوا بالسقا و لا اخاف الشر یوم الملتقى(۲۵) (از مرگ نمى هراسم به هنگامى که آثار آن آشکار گردد و به آن پشت نمى کنم تا آن زمان که خود را در میان شمشیرهاى برهنه اندازم و در بین شمشیرها پوشیده گردم جانم فداى حسین که جان محمد است. مرا از آن رو عباس سقا گویند که باکى از برخورد دشمن به هنگام رویارویى ندارم). مى توان مضمون این رجز بلند اباالفضل را در این شعر فارسى ذکر کرد که: مرگ اگر مرد است گو نزد من آى تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ من از او عمرى ستانم جاودان او زمن دلقى ستاند رنگ رنگ حضرت امام صادق(ع) همین ستایش را نسبت به حضرت اباالفضل(ع) دارد: (کان عمنا العباس بن على(ع) نافذالبصیره, صلب الایمان, جاهد مع ابى عبدالله(ع) و ابلى بلإا حسنا و مضى شهیدا;(۲۶) عموى ما عباس بن على, بصیرتى عمیق و ایمانى استوار داشت در رکاب سیدالشهدا جنگید و امتحان خوبى داد و سرانجام به شهادت رسید.) ۲ ـ ارتباط عاشقانه با خداوند دومین ویژگى شهیدان کربلا که برگرفته از بصیرت عاشوراییان بود ارتباط تنگاتنگ و عاشقانه با خداوند بود; در زیارت رجبیه خطاب به یاران امام حسین(ع) مى خوانیم: (السلام علیکم ایها الربانیون, انتم خیره اختارکم الله لابى عبدالله(ع) و انتم خاصه اختصکم الله به; سلام بر شما اى ربانیون, شما برگزیدگان خدایید که او شما را براى ابى عبدالله(ع) برگزید و مشمول عنایات ویژه خویش ساخت.) (ربى و ربانى) کسى است که ارتباط تنگاتنگ و عاشقانه با خدا داشته باشد و شهیدان کربلا این ارتباط عاشقانه با خداوند را داشتند و همین عشق و محبت بود که آنها را تا مرز فدا شدن در راه خدا پیش برد که عشق و محبت جاذبه ساز است و همانند آهن ربا آدمى را به سوى خویش مى کشد: گر جام عشق دم زند آتش در این عالم زند این عالم بى اصل را چون ذره ها بر هم زند عالم همه دریا شود دریا زهیبت لا شود آدم نماند و آدمى گر خویش بر آدم زند بر این اساس است که در آیات و روایات, دین, به عشق خداوند تفسیر شده است, ایمان همان عشق و محبت به خداوند است گرچه از استدلالهاى عقلى ناشى شود در روایات فراوانى آمده است: (الدین هو الحب و الحب هو الدین;(۲۷) دین محبت خداوند است و محبت همان دین است.) در روایتى از حضرت امام صادق(ع) مى خوانیم: (لایمحض رجل الایمان بالله حتى یکون الله احب الیه من نفسه و ابیه و امه و ولده و اهله و ماله و من الناس کلهم;(۲۸) ایمان کسى به خدا کامل نخواهد شد مگر آن که خداوند نزد او محبوبتر از جان و پدر و مادر و فرزندان و خانواده و مال و تمام مردم باشد.) این خصوصیت را یاران امام حسین(ع) داشتند. همین ویژگى بود که زمینه ساز وفادارى شکوهمند شب عاشورا شد, به طورى که برخى گفتند: اگر هفتاد بار در راه شما کشته و زنده شویم باز در رکاب شماییم و بعضى گفتند: هزار بار. از جمله این عاشقان: سعید بن عبدالله حنفى است او آخرین نامه کوفیان را که توسط حضرت مسلم بن عقیل نوشته شد و حمایت آنان ابلاغ گردید براى حضرت آورد و در رکاب حضرت بود تا به شهادت رسید. ظهر عاشورا به هنگامى که سالار شهیدان آخرین نماز عشق را در تیررس تیرهاى دشمن خواند سعید خود را سپر حضرت قرار داد و از هر طرف که تیر مىآمد به جان مى خرید تا حسین نمازش را به اتمام رساند او پیوسته دشمنان امام حسین(ع) را نفرین مى کرد. در واپسین لحظات عمرش آن گاه که بى رمق بر زمین افتاد گفت: حسین جان آیا من به عهد خود وفا کردم؟ حضرت فرمود: (نعم و انت امامى فى الجنه;(۲۹) بلى تو در پیش روى من در بهشت قرار دارى.) نقل تمامى این نمونه هاى عاشقانه, از حوصله این مقاله مختصر بیرون است. ۳ ـ شجاعت کم نظیر دیگر ویژگى برجسته شهیدان کربلا شجاعت آنان بود, امام حسین(ع) شب عاشورا خطاب به خواهرش زینب یاران خود را چنین توصیف مى کند: (والله لقد بلوتهم فما وجدت فیهم الا الاشوش الاقعس یستإنسون بالمنیه دونى اسیناس الطفل الى محالب امه;(۳۰) به خدا سوگند آنها را آزمودم و نیافتم آنها را مگر دلاور غرنده (شیروار) باصلابت و استوار (کوهوار) آنان به کشته شدن در رکاب من آن چنان مشتاق هستند همانند اشتیاق طفل شیرخوار به پستان مادر.) ریشه شجاعت ایمان راستین به خداوند است هرچه ایمان بیشتر باشد میزان شجاعت بیشتر است, در روایتى مى خوانیم: (من خاف الله عزوجل اخاف الله منه کل شىء و من لم یخف الله عزوجل اخافه الله من کل شىء;(۳۱) هر کس از خدا بترسد همه از او مى ترسند (از او حساب مى برند) و کسى که از خدا نترسد خداوند او را از همه چیز مى ترساند.) یعنى ایمان و شجاعت اثر کاملا متقابل دارند. در روایتى از حضرت امام صادق(ع) مى خوانیم: (المومن لایخاف غیر الله و لایقول علیه الا الحق;(۳۲) مومن از غیر خدا نمى هراسد و جز حق بر حضرت حق نمى گوید.) شیرمردان کربلایى کانون ایمان بودند و دل و جانشان مملو از عشق به خدا لذا ترس در جانشان راهى نداشت همه آنها در حال تهاجم کشته شدند و تا تعداد زیادى از دشمنان را به جهنم نفرستادند شهید نشدند. رجز کربلاییها هم نشانه هدفدارى و هم نشانه شجاعت و شهامت آنان است چه زیباست که توصیف شجاعت یاران امام حسین(ع) را از زبان دشمنان امام حسین(ع) بشنویم. به مردى که در واقعه کربلا در همراهى عمرسعد حاضر بود گفته شد که: واى بر تو, آیا فرزند پیامبر خدا را کشته اى؟! آن مرد پاسخ داد: اشتباه کردى حرف نزن! اگر تو هم در آن جا بودى و مى دیدى آنچه را که ما دیده ایم هر آنچه را ما انجام داده ایم مرتکب مى شدى. گروهى بر ما یورش آورده و حمله ور شده بودند که دستها به قبضه شمشیر چون شیر ژیان از چپ و راست ما را درو مى کردند و سواران و سپاهیان ما را درهم مى شکستند و خود را به کام مرگ مى افکندند آنها نه امان مى پذیرفتند و نه به مال (جایزه) رغبت نشان مى دادند. شعار آنها این بود: (یا مرگ یا تسلط بر حکومت!) و هیچ چیز نمى توانست میان آنها و گودالهاى مرگ و یا تسلط بر حکومت فاصله اندازد, اگر ساعتى آنها را به حال خود رها مى کردیم و اندکى با آنها مدارا مى نمودیم همه سپاهیان ما را نابود مى کردند در یک چنین گیرودار توان فرسا ما چه مى توانستیم بکنیم.)(۳۳) یکى از این شجاعان (عابس) است او شیرمردى است که وارد میدان شد و مردانه گفت: (الارجل, الارجل; آیا مردى نیست, آیا مردى نیست به مصاف با من بیاید) کسى را یاراى پاسخ گفتنش نبود عمرسعد گفت او را محاصره کنید, سنگبارانش کنید او وقتى چنین دید زره را کند, کلاه خود را گرفت و به سوى آنها پرتاب کرد: وقت آن آمد که من عریان شوم جسم بگذارم سراسر جان شوم آنچه غیر از شورش و دیوانگى است اندر این ره روى در بیگانگى است آزمودم مرگ من در زندگى است چون رهم زین زندگى پایندگى است در همین حال مردانه جنگید تا دویست نفر از دشمنان را به درک واصل کرد و سرانجام به شهادت رسید.(۳۴) اینها برخى از ویژگیهاى شهیدان کربلاست. این شهیدان وفادار از خصوصیات دیگرى همچون جهاد در خط امام, انس با شهادت, و… برخوردارند که شرح همه آنها مجال دیگرى مى طلبد.(۳۵) به امید آن که همه ما همچون یاران وفادار امام حسین(ع) پیوسته در سنگر سالار شهیدان باشیم و در قیامت با حضرت و یارانش محشور گردیم. ان شإ الله.
پی نوشت:
۱ ) آل عمران(۳) آیه۱۴۶. ۲ ) المیزان (چاپ بیروت) ج۱۴, ص۳۸۲ و ۳۸۳. ۳ ) بحارالانوار, ج۴۴, ص۱۴۷. ۴ ) اصول کافى, ج۲, ص۲۴۲ و ۲۴۳ ((باب قله عددالمومنین)). ۵ ) بحارالانوار, ج۴۷, ص۱۲۳. ۶ ) مروج الذهب, ج۳, ص:۷۰ ((… فعدل الى کربلإ و هو فى مقدار خمسمإه فارس من اهل بیته و نحو مائه راجل)). ۷ ) تاریخ طبرى, ج۵, ص:۳۸۹((… و لحان اصحابه خمسه و اربعین فارسا و مائه راجل)). ۸ ) مشیر الاحزان, ص۳۹. ۹ ) تاریخ طبرى, ج۵, ص۳۹۳. ۱۰ ) ارشاد, ص۲۳۳. ۱۱ ) الاخبار الطوال, ص۲۵۶. ۱۲ ) تاریخ یعقوبى, ج۲, ص۲۳۰. ۱۳ ) مقتل الحسین خوارزمى, ج۲, ص۴. ۱۴ ) ابصارالعین فى انصار الحسین, ص۱۲۸. ۱۵ ) تاریخ یعقوبى, ج۲, ص۲۱۸. ۱۶ ) منتخب التواریخ, ج۲, ص;۲۱۸ معالى السبطین, ص۱۲۷. ۱۷ ) منتخب التواریخ, ص;۲۶۴ ناسخ التواریخ, ج۲, ص۳۲۸. ۱۸ ) ریاحین الشریعه, ج۳, ص;۳۰۵ اعلام النسإ المومنات,ص۱۴۲. ۱۹ ) اعلام النسإ المومنات, ص۳۷۳. ۲۰ ) اللهوف فى قتلى الطفوف, ص۴۴. ۳۱ ) بررسى تاریخ عاشورا, ص۱۶۸ و ۱۶۹. ۲۲ ) حجرات(۴۹) آیه۱۵. ۲۳ ) تحف العقول (انتشارات اسلامى قم) ص۲۴۵. ۲۴ ) نفس المهموم (چاپ بصیرتى, قم), ص۲۰۳. ۲۵ ) نفس المهموم, ص۳۳۴. ۲۶ ) العباس بن على رائد الکرامه, ص۳۶ با مختصر تفاوت از ذخیره الدارین, ص۱۲۳. ۲۷ ) تفسیر نورالثقلین, ج۵, ص۸۳ و ۸۴. ۲۸ ) بحارالانوار, ج۷۰, ص۲۵. ۲۹ ) العیون العبرى, ص۱۴۰ و ۱۴۱. ۳۰ ) مقتل مقرم, ص۳۶۳. ۳۱ ) بحارالانوار, ج۷۰, ص۳۸۱. ۳۲ ) میزان الحکمه, ج۳, ص۱۸۸. ۳۳ ) شیخ جعفر نقدى, زینب کبرى, ص۲۲۴. ۳۴ ) ذبیح الله محلاتى, فرسان الهیجإ, ج۱, ص۱۸۳. ۳۵ ) براى بررسى بیشتر درباره یاران امام حسین(ع) به کتابهاى ذیل مراجعه کنید: – ابصارالعین فى انصار الحسین(ع), شیخ طاهر سماوى. ـ انصارالحسین, شیخ محمد مهدى شمس الدین. ـ الدوافع الذاتیه لانصار الحسین(ع), محمد على عابدین. ـ فرسان الهیجإ, شیخ ذبیح الله محلاتى.