- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 20 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
اشاره:
از جمله رویدادهای مهمی که در تاریخ ایران از جایگاه والایی برخوردار است، سفر امام رضا علیه السلام به ایران و استقرار ایشان در مرکز خلافت، یعنی مرو(خراسان) در جایگاه ولایتعهدی است. هر چند این سفر با اصرارهای مأمون، خلیفه وقت عباسی، صورت پذیرفت؛ اما در عمل دارای آثار و پیامدهای درخشانی است. حضرت علی بن موسی، ملقب به رضا، در سال ۱۴۸ هجری قمری ۱۱ ذیقعده در مدینه به دنیا آمد.[۱] پدر آن حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام و نام مادرش را نجمه، سمانه و تُکْتَمْ و ام البنین ذکر کرده اند.[۲] به نظر می رسد بعد از ولادت امام رضا علیه السلام طاهره نامیده شده است.[۳] امام رضا علیه السلام بعد از شهادت امام کاظم علیه السلام، در ۳۵ سالگی عهده دار مسئولیت امامت و حفظ مبانی اسلامی و رهبری شیعیان شد.
مدت امامت امام هشتم حدود ۲۰ سال بود که میتوان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم کرد: ۱۰ سال اول امامت آن حضرت که همزمان با دوره زمامداری هارون بود. ۵ سال بعد از آن که مقارن با خلافت امین، فرزند هارون بود. ۵ سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامی آن روز بود.[۴]
امام رضا علیه السلام در هر یک از این سه دوره، به مقتضای مسئولیت خطیر امامت، با اوضاع و احوال پیچیده خلافت آن روز که به نام اسلام بر مردم حکومت می شد و با وجود نابسامانیهای زیادی که از جهات مختلف در زندگی اجتماعی مردم وجود داشت، وظایف متناسب خود را در راه خدمت به اسلام انجام می داد.
اهداف و انگیزه های مأمون از پیشنهاد ولایت عهدی و دعوت از امام رضا علیه السلام به خراسان:
چنان که می دانیم عباسیان با سوء استفاده از شعار الرضا من آل محمد و محبت ایرانیان نسبت به علویان قدرت را قبضه کردند و پس از به قدرت رسیدن به علویان سخت گرفتند و بسیاری از آنان را از جمله محمد نفس زکیه[۵]، حسین بن علی شهید فخ [۶] و امام جعفر صادق[۷] و امام موسی کاظم علیهما السلام[۸] را به شهادت رساندند؛ ولی تاریخ ثابت کرد که این سیاست عباسیان با شکست مواجه شد. مردم بیش از پیش به اهل بیت عصمت علیه السلام گرایش پیدا کردند و این گرایش حتی در میان خانواده خلفا و درباریان نیز رسوخ کرد. چنانکه گویند: زبیده، همسر رشید و نوه منصور و بزرگترین زن عباسی، شیعه شد و چون هارون الرشید از آن آگاهی یافت، سوگند خورد که طلاقش دهد [۹]. روایت شده است که وقتی جسد مطهر امام کاظم علیه السلام را به جمع پاسبانان حکومت آوردند و با سخنان زشت خبر مرگ آن بزرگوار را اعلام کردند، سلیمان، پسر منصور دوانیقی، فرزندان و غلامانش را فرمان داد جلوی این کار را بگیرند. او، خود، با پای برهنه در پی جنازه حرکت کرد و قضیه را کتباً به اطلاع هارون الرشید رساند. هارون در پاسخ گفت: ای عمو، صله رحم کردی، خداوند به تو پاداش نیک دهد؛ به خدا سوگند، سندی بنشاهک این کار را به دستور ما انجام نداده است.[۱۰] همه این کارها به خاطر هراس از شورش علویان سامان یافت. چه اینکه سلیمان بن ابیجعفر نیز از برگزیدگان دولت عباسی بود. مؤید این سخن اظهارات هارون در پاسخ به یحیی بنخالد برمکی است. یحیی نخست در باره امام کاظم علیه السلام سعایت کرد و مقدمات شهادت آن حضرت را فراهم آورد[۱۱]؛ آنگاه در باره امام رضا علیه السلام به هارون گفت: پس از موسی بنجعفر پسرش جای او نشسته، ادعای امامت میکند. هارون، از عواقب قتل موسی بن جعفر علیه السلام بیم داشت، به یحیی گفت: آنچه با پدرش کردیم کافی نیست؟ میخواهی یکباره شمشیر بردارم و همه علویان را بکشم؟[۱۲] امام رضا علیه السلام با استفاده از فرصت بدست آمده، آشکارا اظهار امامت کرده؛ در حالی که میدانیم امام صادق علیه السلام، پنج نفر را وصی خود خواند تا وصی برگزیده از گزند دشمنان در امان ماند[۱۳]. بدین ترتیب باید گفت که عباسیان طی ۱۵ سال آغازین امامت امام رضا علیه السلام یا در هراس از علویان به سر میبردند و یا به منازعات داخلی بین دو برادر، امین و مامون، مشغول بودند. مأمون که در زمان پدرش از طرف وی والی خراسان بود، سرانجام، پنج روز پیش از پایان محرم سال ۱۹۸ ق، امین را از خلافت خلع و به قتل رساند[۱۴] و مرکز خلافت را از بغداد به مرو منتقل کرد. در این دوره حکومتهای مستقلی چون ادارسه و اغالبه در شمال آفریقا پای گرفتند و قیام ابوالسرایا در عراق به دستور محمد بن ابراهیم بن حسن بن حسن بن علی علیه السلام معروف به ابن طباطبا روی داد.[۱۵] در این قیام بیش از بیستهزار نفر شرکت داشتند و شهرهای زیادی به تصرف قیامکنندگان درآمد. در سال۱۹۹ هجری، ابوالسرایا به دست نظامیان مامون کشته شد. در اینجا لازم است نام برخی از والیان شهرهایی که در این قیام شیعی به تصرف در آمده است را نام ببریم تا نفوذ شیعیان در آن زمان و وخامت پیش آمده را بیشتر نشان دهیم.
بصره: ابوالسرایا زید بن موسی بن جعفر را به فرماندهی بصره منصوب کرد و زید در آن شهر برضد عباسیان قیام کرد و آنان و هوادارانشان را از شهر بیرون راند و خانه هایشان را به آتش کشید و به همین سبب زید النار ملقب شد.[۱۶]
یمن: ابراهیم بن موسی بن جعفر علیه السلام: در سال ۲۰۰ ھ.ق در یمن قیام کرد و گروه های زیادی را گرد خود جمع کرد. وی پس از تسلط بر یمن، طرفداران عباسی را تار و مار کرد و گروهی از آنان را کشت و اموالشان را ضبط کرد.[۱۷]
مکه: حسین بن حسن افطس علوی که از سوی ابو السرایا به حکومت مکه منصوب شده بود، در سال ۲۰۰ ھ.ق در این شهر قیام کرد و بر حجاز و یمن سیطره کامل پیدا کرد، با شنیدن شکست یاران خود در جبهه عراق پس از کشته شدن ابوالسرایا، در ششم ربیع الثانی ۲۰۰ ھ.ق به محمد بن جعفر صادق علیه السلام، برادر امام کاظم علیه السلام پیوست و با او بیعت کرد.[۱۸] مأمون، سپاهی را به فرماندهی عیسی بن زید جلودی برای سرکوب این قیام به حجاز فرستاد و جلودی توانست این قیام را با دادن امان نامه به محمد بن جعفر سرکوب کند و محمد بن جعفر را مجبور کرد تا خودش را از خلافت عزل کند و به خلافت مأمون اقرار کند.[۱۹]حتی اوضاع عباسیان وخیم تر از این هم بود، چرا که تشیع حتی به درون دستگاه خلافت مأمون همانند دوره پدرش نفوذ کرده بود و ریشه های خود را تا اعماق دربار وی گسترده بود ؛ زیرا بنابر مشهور، فضل بن سهل (ذوالریاستین ) و طاهر بن حسین (ذوالیمینین) و دیگر افراد خاندان طاهر، که برتمام امور سیاسی و نظامی خلافت استیلا داشتند، نیز از جمله شیعیان یا علاقه مندان و پشتیبانان آنان بودند.[۲۰]
تزلزل شخصیت مأمون و قیامها و حکومتهای مستقلی که در اندک مدتی جان گرفته بود، و همچنین بویژه پس از قیام زید بن علی در زمان بنی امیه و آمدن یحیی بن زید به خراسان که در آنجا بسیاری از مردم به وی پیوستند، پس از آن مردم این سرزمین علاقه خاصی به علویان نشان می دادند و روز به روز طرفداران آنان افزایش پیدا می کرد، او را بر آن داشت تا به همان سیاست پیشین عباسیان، که با شعارهایی به نفع علویان حکومت عباسی را از آن خود ساختند، تمسک جوید و رژیم عباسی را با تدبیری زیرکانه از سقوط حتمی نجات بخشد.
بیشتر حکومتهای به استقلال رسیده و عموم قیام کنندگان و رهبران آنها از خاندان پیامبر بودند. چنانکه در قیام ابوالسرایا دو تن از برادران امام رضا علیه السلام ولایت یمن و اهواز را به دست گرفته بودند. مامون، که پس از شهادت امام کاظم علیه السلام از امامت علی بنموسی الرضا علیه السلام آگاهی داشت، وی را ولیعهد خود ساخت تا آتش انقلابها و شورشهای شیعی را فرو نشاند.
احمد شبلی می گوید: … چه بسا انگیزه بیعت گرفتن مامون برای ولایتعهدی امام رضا علیه السلام آن بود که میخواست به آمال اهل خراسان پاسخ بدهد؛ زیرا آنان به اولاد علی علیه السلام تمایل بیشتری داشتند[۲۱].
علامه جعفر مرتضی عاملی می گوید:
در ارزیابی شورشهای ضد عباسی به این نکته پی میبریم که از سوی علویان خطری جدی آنان را تهدید میکرد؛ زیرا این شورشها در مناطق بسیار حساسی برمیخاست و رهبریشان نیز در دست افرادی بود که از استدلال قوی و شایستگی غیر قابل انکاری برخوردار بودند و بدان لحاظ هرگز با عباسیان قابل مقایسه نبودند.
اینکه مردم رهبران این شورشها را تایید میکردند و دعوتشان را به سرعت پاسخ میگفتند، خود دلیلی بود بر میزان درک طبقات مختلف ملت از خلافت عباسیان و نیز شدت خشمشان که بر اثر استبداد، ظلم و رفتارشان با مردم و بویژه با علویان برانگیخته شده بود. در این میان، مامون بیش از هر کس دیگری میدانست که اگر امام رضا علیه السلام بخواهد از آن فرصت استفاده کند و به تحکیم موقعیت و نفوذ خویش بر ضد حکومت جاری بپردازد، چه فاجعهای در انتظارش است[۲۲]. با توجه به موقعیت پیش آمده، مأمون باید دست به کاری میزد تا از ورطه هلاکت رهایی یابد. فرو نشاندن شورشهای علویان، مشروعیت بخشیدنبه حکومت عباسی، از میان بردن محبوبیت علویان، جلب اعتماد و مهر عرب، خشنود ساختن عباسیان، مستمر ساختن تایید ایرانیان، تقویتحسن اطمینان مردم به خلیفهای که برادر خود را کشته است و از میان بردن خطر قیام رضوی بخشی از حقایقی بود که مامون را در اندیشه نیرنگ فرو برد چنان اندیشید که برای خلافت امام رضا علیه السلام از مردم بیعت بگیرد، تا امام را خلیفه مسلمانان و امیر بنیهاشم، اعم از عباسیان و طالبیان، قرار دهد. حضرت امام رضا علیه السلام با پیشنهاد مامون مخالفت کرد. اصرار مامون و خودداری امام دو ماه به طول انجامید.[۲۳] سرانجام خلیفه به حضرت رضا علیه السلام چنین پیام داد تو همیشه به گونه ناخوشایندی با من برخورد میکنی، در حالی که تو را از سطوت خود ایمنی بخشیدم. به خدا سوگند، اگر ولیعهدی را پذیرفتی که هیچ، و گر نه مجبورت خواهم کرد که آن را بپذیری، اگر باز همچنان امتناع بورزی، گردنت را خواهم زد[۲۴]. نا گفته پیداست که پیشنهاد خلافت هرگز جدی نبود، چگونه ممکن بود مامون، که برای به دست آوردن خلافت برادرش را از میان برد و عباسیان را از خود رنجاند، آن را به امام علیه السلام واگذار کند؟این برنامه، مقدمه مساله ولایتعهدی امام رضا علیه السلام بود؛ پس از این طرح هوشمندانه مأمون با فرستادن چند نامه و پیک از امام رضا علیه السلام به شهر مرو دعوت کرد.[۲۵]
انگیزه دیگر مأمون در واگذاری خلافت و ولایتعهدی احتمالاً این بوده که نشان بدهد ائمه علیهمالسلام هم به دنبال کسب ریاست و خلافت هستند؛ چون مردم کوچه و بازار خبر نداشتند که امام علیهالسلام با اصرار و فشار مأمون، ولایتعهدی را پذیرفته است؛ امّا امام علیهالسلام با توجّه به اینکه از نیت واقعی مأمون خبر داشت، شرط کرد که هرگز در هیچ یک از امور سیاست حکومت دخالت نداشته باشد.[۲۶] مسئله مهم دیگر نقش وزیر مأمون (فضل بن سهل) در تحمیل مسئله دعوت از امام علیهالسلام برای آمدن به خراسان بسیار پر رنگ بوده است.[۲۷]
جغرافیای تاریخی و سیاسی و اجتماعی سفرنامه رضوی:
آنچه در این مقاله مورد بررسی و دقت قرار گرفته، جغرافیای تاریخی، سیاسی و اجتماعی شهرهایی است که حضرت رضا علیه السلام به دستور مأمون از آن جا عبور کرده و یا در آن جا توقف داشته است. مبدأ این خط سیر مدینه و مقصد آن مرو بود. مسیری که مامون تاکید داشت حضرت رضا را از آن عبور دهد یکی از راههای متداول آن زمان به شمار می رفت و آن از مدینه به بصره و از طریق سوق الاهواز(اهواز) به فارس و سپس از راه کویر و بیابان میان ایالت های فارس و خراسان می گذشت و به مرو ختم می شد. این مسیر در نقشه با رنگ سبز مشخص شده است.
راه دیگری که در آن زمان متداول بود از مدینه به سمت کوفه و مدینه الاسلام (بغداد) می رفت و سپس از آن جا به سمت ری، قم و خراسان و بالاخره به مرو منتهی می شد. این مسیر در نقشه با رنگ زرد مشخص شده است و چنانکه ملاحظه می شود این مسیر در ابتدا تا معدن نقره و از نیشابور تا انتها ( مرو) با مسیر اول مشترک است. ولی در نقد مسیر دوم می توان به این مطلب اشاره کرد: عبور از سه شهر کوفه، بغداد و قم؛ از این سه شهر کوفه و قم مرکز تجمع شیعیان در آغاز قرن سوم اسلامی بود و عبور امام رضا علیه السلام از این دو شهر می توانست به قدرتمندی شیعیان این نواحی و شورش احتمالی آنان بیانجامد. و شهر سوم یعنی بغداد و مرکز تجمع و قدرت عباسیان که از ولایت عهدی امام رضا علیه السلام خشمگین بودند و آن را انتقال قدرت از آل عباس به آل علی علیه السلام قلمداد می کردند، پس در هر دو صورت این مسیر و انتخاب آن به زیان مامون بوده است، بنابراین، دلایل عقلی و منطقی علاوه بر دلایل و مستندات تاریخی بر مسیر اول مرتبت است. از این رو مسیری که مامون برای انتقال امام رضا علیه السلام از مدینه به مرو انتخاب کرده بود از دیدگاه جغرافیای طبیعی، اجتماعی، سیاسی و مذهبی بسیار حساب شده و زیرکانه بود. سفر امام رضا علیه السلام از مدینه تا مرو را در ۵ بخش زیر می توان دسته بندی کرد:
۱- از مدینه تا بصره
۲- از بصره تا فارس
۳- از فارس تا یزد
۴- از یزد تا خراسان
۵- امام علیه السلام در خراسان
۱- ازمدینه تا بصره:
دو تن از ماموران مامون به نام های رجاء بن ابی ضحاک و یاسر خادم به همراه نامه ای مامور انتقال امام از مدینه به مقر حکومت وی بودند. رجاء بن ابی ضحاک و یاسرخادم به منزل امام رفتند و نامه مامون را به حضرت تسلیم کردند.[۲۸] امام با فرستادگان مامون سخنی نگفت و با کراهت نامه را خواند و به ناچار پیشنهاد مامون را پذیرفت و آماده سفر شد و در اولین گام قبل از آغاز سفر به سوی مرو، امام دست به اقداماتی زد که ماهیت پذیرش ولایت عهدی را آشکار ساخت. امام رضا علیه السلام با دست زدن به اقداماتی نظیر وداع با مرقد مطهر رسول اکرم (ص)، که همراه با گریستن بود [۲۹]؛ تعیین جانشین و اعلام امامت امام جواد علیه السلام[۳۰] و وداع با خانواده خویش که به آنان گفت اطراف ایشان گرد آیند و برای وی بگریند، با این کار نشان دادند که ولایت عهدی ظاهری آراسته و مجلل بر چهره تبعید و نفی بلد است.[۳۱] منابع اولیه و سایر تواریخ معتبر آغاز حرکت امام رضا علیه السلام را از مدینه به سوی بصره ذکر کرده اند.[۳۲] با این وجود برخی از منابع به خصوص تذکره های متاخر می نویسند: حضرت، ابتدا به مکه رفته و در این سفر امام جواد علیه السلام نیز همراه ایشان بوده است، امام علیه السلام با خانه خدا وداع کرده و سپس از مکه به سفر ادامه داده اند. بنا به گفته آقای عرفان منش گزارش منابع مختلف درباره سفر امام رضا علیه السلام از مدینه به مکه سپس به بصره متناقض و نامشخص است. برخی امام جواد را همراه پدر بزرگوارشان علیهما السلام در مکه دیده اند، برخی نامه ای از امام رضا در مکه دریافت داشته برای امام جواد علیه السلام به مدینه برده اند، اینگونه اقوال از نامشخص و متناقص بودن سفر امام رضا علیه السلام به مکه حکایت دارد. علاوه بر این، اوضاع مکه در آن زمان چندان آرام نبود. بنابراین، سفر امام رضا علیه السلام به مکه… به لحاظ سیاسی مغایر سیاست مامون و دستور وی به فرستادگانش است. به همین دلیل نمی توان سفر امام رضا علیه السلام از مدینه به مکه و سپس به مرو را داری حجت های آشکار تاریخی دانست و به احتمال زیاد باید بر این باور بود که در سفر از مدینه به مرو امام رضا علیه السلام به مکه سفر نکرده اند.[۳۳] اما باید متذکر شد که امام را به سمت شهری داشتند می بردند که از قدیم طرفدار عثمان بودند (بصره) و از اینجا ماهیت دعوت مأمون و از اینکه این راه را انتخاب کرده بر ما مشخص می شود و امام و مأموران مأمون پس از گذر از بیابانهای عربستان خود را به نباج می رسانند و در نباج( بروزن کتاب) که در۶ منزلی بصره است توقف می کنند و پس از استقبال شیعیان آن منطقه عازم بصره می شوند.
۲- ازبصره تا فارس:
۲-۱- ازبصره تا سوق الأهواز:
از دیار عرب( عراق) تا خوزستان دو راه وجود دارد، یکی از بغداد به واسط و از واسط به خوزستان و راه دیگر از بصره به خوزستان که کوتاهترین راه و فاصله میان ایران و عراق آن روز محسوب می شد.
راه بصره- اهواز در آن زمان بر اساس نوشته های جغرافیدانانی همچون جیهانی، اصطخری و ابن حوقل ۹ منزل و سی و شش فرسنگ بود، به ترتیب: ابله؛ بیان؛ حصن مهدی؛ باستیان؛ خان مزدویه؛ دورق؛ قریه دایرا ؛ آسک؛ و ارجان.[۳۴] ولی از نامهای قدیم منازل این مسیر در نقشه های امروزین اثری نمانده است از اینرو به سختی می توان مسیر حرکت امام را مشخص کرد. امام رضا علیه السلاماز بصره به اهواز حرکت کرد ولی از جزئیات مسیر حرکت امام و منزل گاههایی که حضرت در آن توقف فرمود منابع هیچ گزارشی ارائه نکرده اند. با ورود امام رضا علیه السلام به اهواز، امام علیه السلام مریض می شود. منابع دلیل بیماری امام علیه السلام را هوای بسیار گرم و مرطوب این شهر بیان می کنند، امام علیه السلام در زمان بیماری طبیبی خواسته برایش فراهم می کنند. با آمدن طبیب به بالین حضرت، امام علیه السلام از وی گیاهی را همراه با نیشکر طلب می کند با توجه به اینکه فصل نیشکر نبوده طبیب می گوید هر دو یافت نمی شود چون نیشکر زمستان درو می شود. ولی امام می گوید بگردید هر دو یافت می شود پس از قدری گشتن و با راهنمایی خود امام علیه السلام هر دو را می یابند.[۳۵]
چنانکه از نقشه برمی آید از اهواز دو خط زرد رنگ به شوشتر و دزفول ترسیم شده که بیانگر مسیراحتمالی امام علیه السلام است. سه بقعه به نام امام رضا علیه السلام در شوشتر، دو بقعه به نام شاخراسون( شاه خراسان) در دزفول و شوشتر و دو بقعه دیگر به نام های امام ضامن وجود دارد که بایستی با نظری نقادانه به آن نگریست. این بناها( یادبود امام رضا علیه السلام) که تعدادشان قریب به ده بنا می رسد اگر چه از حیث کثرت، گذر امام رضا را در ایندو شهر قوت می بخشند، اما به لحاظ اعتبار، متزلزل و مبهم هستند. سه بقعه امام رضا دیمی که دو تای آن در شوشتر و یکی از آنها در دزفول که عوام آن را محل توقف حضرت رضا می دانند وجود دارد.[۳۶]علاوه بر بقاع امام رضا دیمی بقعه ای بنام بقعه شاخراسون ( شاه خراسان )یکی در دزفول و دیگری در شوشتر وجود دارد که باتوجه به برخی نوشته ها خالی از شک نیست[۳۷].
تاریخ های محلی سفر امام به این دو شهر را تائید نمی کنند. همچنین با توجه به نقشه و موقعیت جغرافیایی شوشتر و دزفول گذر حضرت رضا علیه السلام را از این دو شهر دور از واقع نشان می دهد؛ چرا که امام بایستی راه رفته به شوشتر را بازگشته و سپس به دزفول می رفتند که این سفر عقلانی نیست.
۲-۲- از اهواز تا فارس:
درباره ادامه مسیر حرکت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام به فارس منابع توضیحی نمی دهند که حضرت از کدام راه به سمت فارس و از آن جا به خراسان عزیمت کرده است. و ما تنها از طریق اتصال نقاط جغرافیایی روشن که در منابع ذکر شده می توانیم جزئیات مسیر حرکت حضرت علیه السلام و منازل بین راه را به دست آوریم و یا حدس بزنیم زیرا مسیر راه خوزستان به فارس منحصر به یک راه نیست. از اهواز به فارس ۲۴ منزل و در مجموع ۱۰۲ فرسنگ راه بوده است. که معروفترین منازل این راه که از ارجان شروع می شود به این شرح است: بندق (بندک)، خان حماد، نوبندگان(نوبنجان)، کرکان، خراره، خلان، خلار، و جویم (گویم).[۳۸] احتمال دارد حضرت علیه السلام در سفر تاریخی خود به مرو از راه ارجان، رامهرمز گذشته باشند زیرا نسبت به ابتدا و میانه این راه گزارش هایی از عبور آن حضرت در دست داریم.
درباره خروج امام علیه السلام از اهواز خبر دقیقی وجود دارد که امام علیه السلام از پل اربق یا اربک عبور کرده اند و این خود کلیدی برای حل این معماست. در ادامه مسیر پل اربک (اربق) در شهر ارجان قدیم( بهبهان) قدمگاهی است موسوم به قدمگاه امام رضا علیه السلام.[۳۹] وجود این قدمگاه در این مکان مسیر امام علی بن موسی الرضا علیه السلام را روشن می کند. قدمگاه بعدی که در منابع تاریخ محلی به تناوب از آن یاد شده شهر ابرقو یا ابرکوه است که در منتهی الیه جاده شمالی شیراز به شهر یزد است.[۴۰] منابع تاریخی اطلاع می دهند که امام رضا علیه السلام از اهواز و از طریق فارس و نه شهر شیراز به سمت خراسان رفته اند. از ورود حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام به شیراز در منابع گزارش موثقی ثبت نشده است و در منابع محلی تاریخ این شهر هیچگاه قدمگاه و یا بنای یادبودی به آن حضرت منسوب نیست.[۴۱] این موضوع احتمال عبور حضرت رضا علیه السلام را از راه باستانی اهواز به پاسارگاد که بعد از ارجان از طریق راههای کوهستانی منطقه کهکیلویه به جلگه مرودشت اصطخر می پیوست قوت می بخشد.
۳- از فارس تا یزد:
ابن بلخی منازل شیراز به یزد را ۹ منزل و مسافت میان این دو شهر را ۵۴ فرسنگ یاد کرده است.[۴۲] در آن روزگار یزد نه شهر مهمی به قاعده امروز بلکه از توابع شهر اصطخر و نام قدیم شهر یزد، کثه بوده است.[۴۳] در این منطقه چند قدمگاه و بنای یادبود امام رضا علیه السلام وجود دارد: از جمله قدمگاه خرانق (مشهدک)[۴۴] و قدمگاه ده شیر فراشاه که نامش را احتمالاً از شیرکوه گرفته است.[۴۵] با توجه به تاکید منابع به عبور آن حضرت از راه کویر به سوی مرو، بر اعتبار این قدمگاه ها افزوده می شود. ولی چنانکه گفته شد یزد در قرن دوم اسلامی نه یک شهر که یک منطقه بیابانی بوده است بنابراین، از عبور حضرت رضا علیه السلام از یزد در منابع اولیه به صراحت نامی به میان نیامده است و تنها به ذکر عبور آن حضرت از یک کویر و یا بیابان اشاره کرده اند.[۴۶]
برخی بر این باورند که امام ر ضا علیه السلام در طی مسیر وارد شهر قم شده و در منزل یکی از اهالی این شهر منزل کرده اند که این مکان امروزه به مدرسه رضویه یا ماموریه شهرت یافته است.[۴۷] ولی باید اذعان کرد که مامون گذر امام از شهرهای محل تجمع شیعیان را ممنوع کرده بود .بنابراین، حضور امام علیه السلام در این شهر سند محکم ندارد از سوی دیگر در مورد توقف حضرت در قم منابع تاریخ محلی نیز آن را تائید نمی کند. تاریخ قم که از قدیمی ترین منابع تاریخ محلی است( ۳۷۸ ق، نوشتهی حسن قمی) هیچگونه اطلاعی از عبور حضرت رضا علیه السلام از شهر قم نمی دهد. کلینی نیز در کافی می نویسد: مامون آن حضرت را از بصره و شیراز(که شیعیانش کمتر بودند) به مرو حرکت داد.
۴- از یزد تا خراسان:
به طور کل تعیین خط مسیر دقیق سفر امام رضا به واسطه گزارش های متعدد و گاه متناقض منابع دشوار است. به همین سیاق تعیین مسیر حرکت امام رضا از یزد تا خراسان نیز با دشواری همراه است. تنها نقطه روشن که در این مسیر از منابع اولیه به دست می آید اشاره ای است که شیخ صدوق و سایر منابع معتبر به مسیر راه کویر و ورود آن حضرت به نیشابور کرده اند. با توجه به نقشه در خرانق و رباط پشت بادام نشانه هایی دال بر عبور امام رضا علیه السلام از این مناطق وجود دارد. برخی معتقدند که امام علیه السلام از رباط پشت بادام به دامغان سپس به نیشابور رفته( مسیر آبی و سپس زرد رنگ) و برخی منابع معتقدند که امام علیه السلام با گذر از جناح شرقی کویر لوت به نیشابور وارد شده اند. از آن جا که دامغان به لحاظ جغرافیایی در خط سیر حرکت حضرت رضا علیه السلام واقع شده، گذر آن حضرت از این منطقه محتمل به نظر می رسد.
۵ – امام در خراسان:
خوشبختانه از ورود امام رضا به نیشابور گزارش های متعدد و مستندی وجود دارد به ویژه حدیث سلسله الذهب که امام در این شهر ایراد فرموده اند خود به قوت گزارش های ورود امام به نیشابور افزوده است. در مورد چگونگی ادای حدیث سلسله الذهب گفته شده است که چند تن از عالمان شهر گرد آن حضرت جمع شدند و از ایشان خواستند تا حدیثی از پدران بزرگوارش بیان کنند.
حضرت پس از فراخواندن حضار به سکوت حدیثی که اسناد آن را از امام موسی کاظم علیه السلام تا رسول خدا (ص) متصل کرد. از قول خداوند متعال فرمود: کلمه لا اله الا الله دژ من است. هرکس به دژ من وارد شود از عذاب من در امان خواهد بود. پس از آن مرکب امام به حرکت در آمد. حضرت سر مبارکشان را از کجاوه بیرون آورد و خطاب به مردم فرمودند: بِشُروطِها و أنا مِن شُروطِها ( البته شروطی دارد که من از شروط آن هستم ).[۴۸] این حدیث به دلیل ناب بودن سلسله اسنادش به سلسله الذهب معروف است. مهمترین و معتبرترین گزارشی که از توقف حضرت رضا علیه السلام در نیشابور ضبط شده است. روایت عبدالسلام بن صالح ابوصلت هروی است که حدیث مشهور و معروف سلسله الذهب را از امام رضا در نیشابور نقل می کند.
امام رضا علیه السلام اساسی ترین پایه ایمان به یگانگی خداوند متعال پذیریش امامت خود که به معنای پذیریش امامت سایر امامان علیهم السلام نیز هست معرفی کرده است.[۴۹]
گفته شده است امام هنگام ورود به نیشابور در محله فرد، فرود آمدند که در آن چشمه ای جاری است که معروف به چشمه کهلان که امام در آن غسل کرده و در کنار حوض آن به نماز ایستاده اند.[۵۰] مردم تا به امروز به آن چشمه می روند و به آب آن چشمه استشفا می کنند؛ بنا بر آنچه مورخان معاصر ذکر کرده اند این چشمه بعد از مدتی به حمام رضا علیه السلام معروف شد و همچنان در شهر نیشابور وجود دارد. و همچنین قدمگاه نیشابور در ۲۶ کیلومتری آن شهر یکی از یادگاری های مستند و مستدل حضور امام رضا در این شهراست. پس از حرکت از نیشابور در راه به چشمه آبی رسیدند و در کنار آن چشمه تخته سنگی بود که امام بر روی آن ایستاد و نماز خواند، که بعدها بر روی ان بنای یادبودی ساختند که تا به امروز وجود دارد.[۵۱] باید توجه داشت که نیشابور در آن زمان از شهرهای آباد و بزرگ خراسان به شمار آمده و ابر شهر نامیده می شد از این رو بعید نیست که مکان فعلی قدمگاه نیشابور که اینک در جاده نیشابور به مشهد واقع شده است، آن زمان در خود شهر نیشابور و یا در حومه آن بوده باشد. امام رضا علیه السلام پس از نیشابور به طوس، ده سرخ و کوه سنگی سفر کرده اند داستان های مشهور بین مردم این ناحیه خود گویای حضور امام علیه السلام در این منطقه است.
در ده سرخ امام علیه السلام به منظور دستیابی به آب جهت وضو زمین را به دست خویش اندکی حفر کرده، چشمه ای می جوشد که تاکنون موجود است.[۵۲]
در کوه سنگی، امام برکت سنگ های این ناحیه را که از آن دیگ ها و ظروف سنگی می تراشیدند طلب می کنند که تا امروز نیز همچنان این شغل در این ناحیه برجاست.[۵۳] بعداز کوه سنگی مقصد بعدی طوس بود ایشان هنگامی که وارد طوس شدند و در قریه سناباد از ناحیه نوقان که از مستملکات حمید بن قحطبه طایی به شمار می رفت و در آن منزل و باغ داشت، اقامت کردند. مقبره هارون الرشید نیز در آن باغ قرار داشت. این همان مکانی بود که امام پیش از این بارها گفته بود که در آن محل به خاک سپرده خواهند شد. در آن مکان نماز خواند.در این شهر نیز مورد استقبال گرم مردم و بزرگان و عالمان شهر قرار گرفت.[۵۴]
مسیر سفر بعد از طوس به سرخس منتهی می شد؛ بنا به نوشته جغرافیدانان مسلمان از نیشابور به مرو ده منزل و تا هرات هم ده منزل بوده است. و از نیشابور تا سرخس شش منزل است [۵۵]. در هنگام ورود امام به سرخس بنا به دستور مأمون ایشان را زندانی می کنند، این خود گواه است که ولایتعهدی امام تحمیلی بود که مأمون انجام داده بود. مأمون بنا به دو دلیل دستور حبس امام را در شهر سرخس داد. یک با بیان حدیث سلسله الذهب در واقع هم حقانیت خود و خاندانش را در برابر سلطه عباسیان به مردم گوشزد کرد و شرط ورود به دژ امن خداوند متعال را امامت و ولایت خود و خاندانش خواند و موضوع خلافت و زعامت عباسیان را زیر سؤال برد. دلیل دوم استقبال گرم مردم نیشابور بود چرا که هدف مأمون از اینکه مسیر سفر امام را طوری طراحی کرده بود که با شیعیان ارتباط برقرار نکند و بی سر و صدا به مرو برسد که عملاً چنین نشد و محبت مردم را نسبت به امام رضا علیه السلام را که دید بر خود لرزید. از این رو مأمون به حبس امام در سرخس دستور می دهد. ولی مأمون شایع کرد که امام رضا علیه السلام ادعای الوهیت کرده است و به همین خاطر وی را زندانی کرد. تا شاید از این طریق تماس امام با مردم را غیرممکن سازد.[۵۶]سرخس آخرین شهر پیش از مرو و یا مقصد حرکت است امام رضا علیه السلام در شهر مرو با وجود سلطه آشکار مامون مورد استقبال مردم واهالی آن شهر قرار می گیرند، و در همین شهر است که به ناچار ولایت عهدی مامون را میپذیرند. ولایتعدی ای که سرانجامی جز شهادت به زهر کین خاندان سیاه جامه و سیاه دل بنی عباس، نداشت.
به این ترتیب مسیر هجرت امام علیه السلام به این شرح است: مدینه، مکه (برخی این شهر را مسیر هجرت نمی دانند)، نباج، بصره، اهواز، اربق (اربک)، ارجان ( بهبهان)، ابرکوه (ابرقوه)، ده شیر (فراشاه)، یزد، قدمگاه خرانق ( مشهدک)، رباط پشت بادام، نیشابور، قدمگاه نیشابور، ده سرخ، طوس، سرخس و سرانجام مرو.
پی نوشت:
۱. شیخ مفید، الإرشاد، ج۲، ص ۲۴۷.
۲. طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص ۳۱۲
۳. مناقب آل أبی طالب (ع)، ج۴، ص ۳۶۷.
۴. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص ۴۳۰ و ۴۴۲.
۵. یعقوبی، تاریخ، ج ۲، ص ۳۷۶.
۶. مسعودی، مروج الذهب، ج ۳، ص ۳۳۶؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص ۳۰۰.
۷. یعقوبی، همان، ج ۲، ص ۳۸۱؛ کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۳۸۴.
۸. همان، ج ۱، ص ۳۹۷.
۹. شیخ صدوق در کتاب الأمالی و رجال مامقانی زیر عنوان زبیده؛ البته برخی این مسئله را منکر شده اند؛ نک. تعلیقات محدث ارموی بر کتاب النقض، تعلیقه ۹۵ که به نقل از علامه قزوینی نیز آمده است.
۱۰. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۹۸ ؛ مجلسی، ج ۴۸، ص ۲۲۵.
۱۱. شیخ مفید، الإرشاد، ج ۲، ص ۲۳۷ – ۲۴۳ ؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی طالب، ج ۴، ص ۳۲۶.
۱۲. شیخ صدوق، عیون، ج ۲، ص ۲۲۶؛ اربلی، کشف الغمه، ج ۳، ص ۱۰۵.
۱۳. کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۳۱۰.
۱۴. مسعودی، التنبیه و الإشراف، ص ۳۲۳.
۱۵. یعقوبی، همان، ج ۲، ص ۴۴۵؛ طبری، تاریخ، ج ۸، ص ۵۷۴-۵۷۵.
۱۶. شیخ مفید، همان، ص ۴۸۶.
۱۷. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۶، ص ۳۱۰-۳۱۱.
۱۸. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج ۲، ص ۱۱۳-۱۱۴.
۱۹. طبری، همان، ج ۷، ص ۱۲۶-۱۲۷.
۲۰. نک: ابن اثیر، ج ۷ ص ۱۳۲ که خاندان طاهر را شیعه و از پشتیبانان اهل بیت (ع) می داند.
۲۱. التاریخ الأسلامی و الحضاره الإسلامیه، ج ۳، ص ۱۰۷.
۲۲. الحیاه السیاسیه للإمام الرضا، ص ۱۸۷.
۲۳. ابن طقطقی، تاریخ فخری، ص ۱۲۷؛ ابن کثیر، ج ۱۰، ص ۲۵۰.
۲۴. علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج ۴۹، ص ۱۲۹.
۲۵. یعقوبی، تاریخ، ج ۲، ص ۴۶۵؛ کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۵۵۵؛ شیخ مفید، ج ۲، ص ۲۵۹.
۲۶. مرحوم مجلسی در مورد اجبار امام رضا (ع) برای پذیرش ولیعهدی روایات بسیاری آورده است ( نک. بحار الأنوار، ج ۴۹، ص ۱۲۹-۱۳۰.
۲۷. برای اطلاع بیشتر رجوع شود به: شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۶۵؛ سیف الدین حاجی بن نظام عقیلی، آثار الوزراء، ص ۷۶.
۲۸. یعقوبی، تاریخ، ج ۲، ص ۴۶۵؛ کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۵۵۵؛ شیخ مفید، همان، ج ۲، ص ۲۵۹.
۲۹. شیخ صدوق، عیون الأخبار الرضا، ج۲، ص ۴۶۴؛ ابن شهر آشوب، المناقب، ص ۱۹۶.
۳۰. همانجا؛ اثبات الوصیه، منسوب به مسعودی، ص ۳۹۴.
۳۱. شیخ صدوق، عیون الأخبار الرضا، ج۲، ص ۴۶۴؛ علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج ۱۲، ص ۱۰۵.
۳۲. اثبات الوصیه، منسوب به مسعودی، ص ۲۰۵؛ کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۴۰۷؛ ابن طقطقی، تاریخ فخری، ص ۳۰۰.
۳۳. جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا علیه السلام از مدینه تا مرو، ص ۱۷-۱۸.
۳۴. جیهانی، اشکال العالم، ص ۱۰۷-۱۰۸؛ ابن حوقل، صوره الأرض، ص ۳۰؛ اصطخری، المسالک و الممالک، ص ۹۳- ۹۴.
۳۵. عرفان منش، جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا (ع) از مدینه تا مرو، ص ۴۹ – ۵۰.
۳۶. اقتداری، دیار شهریاران، بخش اول، ج۱، ص ۷۷۷و ۵۵۴ و ۳۶۸.
۳۷. همان، ص ۳۲۰؛ دزفولی، تذکره الأخبار و مجمع الأبرار، ص ۳۸.
۳۸. قدامه بن جعفر، کتاب الخراج، ص ۲۷ – ۲۸ ؛ ابن رسته، اعلاق النفیسه، ص ۲۲۲ ؛ جیهانی، ص ۲۷ -۲۸ ؛ ابن بلخی، فارسنامه، ص ۲۳۱ – ۲۳۲.
۳۹. اعتماد السلطنه، مرآت البلدان، ج ۱، ص ۳۶۸.
۴۰. عرفان منش، همان، ص ۸۶.
۴۱. نک: ابن بلخی، فارسنامه؛ فسایی، فارسنامه ناصری؛ زرکوب شیرازی، شیرازنامه.
۴۲. ابن بلخی، همان، ص ۲۳۲.
۴۳. لسترنج، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ص ۳۰۶.
۴۴. ایرج افشار، یادگارهای یزد، ج ۱، ص ۱۷۳.
۴۵. همان، ج ۱، ص ۲۸۰.
۴۶. شیخ صدوق، عیون الأخبار الرضا، ج۲، ص ۴۶۴ ؛ علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج ۱۲، ص ۲۹.
۴۷. عبدالکریم بن طاووس حسنی، فرحه الغری، ص ۱۳۱.
۴۸. شیخ صدوق، التوحید، ص ۲۵.
۴۹. محمود حیدری آقایی، خانجانی و دیگران، تاریخ تشیع، ج ۱، ص ۲۷۲.
۵۰. شیخ صدوق، عیون الأخبار الرضا، ج ۲، ص ۳۷۶ ؛ علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج ۱۲، ص ۱۱۱.
۵۱. بسطامی، تحفه الرضویه، ص ۱۹۰.
۵۲. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۳۷۶؛ مجلسی، ج ۱۲، ص ۱۱۳؛ ابوالقاسم سحاب، زندگانی امام رضا، ص ۲۵۶.
۵۳. مجلسی، همانجا ؛ بدیع نگار، مشهد الرضا، ص ۴.
۵۴. اثبات الوصیه، منسوب به مسعودی، ص ۳۹۱ ؛ شیخ صدوق، عیون، ج ۲، ص ۴۷۳ ؛ یحیی خزاعی، بحرالأنساب، ص ۱۰۴ – ۱۰۷.
۵۵. یعقوبی، البلدان، ص ۵۴ ؛ اصطخری، المسالک و الممالک، ص ۲۹۷.
۵۶. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۴۲۶ – ۴۲۷؛ علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج ۱۲، ص ۱۵۹.
علی جلیلی / کارشناسی ارشد تاریخ تمدن اسلامی از دانشگاه تهران و همکار گروه تاریخ اجتماعی بنیاد دائره المعارف اسلامی.