- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
یکى از واژه هایى که نیاز به ریشه یابى و تحقیق دارد، رفض و رافضى است. در طول تاریخ، گروهها و فرقه هاى اسلامى براى کوبیدن و از صحنه بیرون کردن گروه مخالف خود، همواره از القاب ناپسند و ناشایست استفاده مى کرده اند و متأسفانه عدم آگاهى توده هاى مردم در عصر اموى و وجود سیاستهاى خاص حاکمان آن دوره بر این مسأله دامن زده است. رفض و رافضى از جمله چنین القابى است که برخى از نویسندگان آن را به شیعه امامیّه نسبت داده اند.
رفض در لغت معناى ترک و رها کردن چیزى است: «رفضته اى ترکته»؛ رها کننده چیزى را رافضى گویند.
در اصطلاح نویسندگان تاریخ و عقاید در مورد وجوه استعمال این واژه اختلاف است.
برخى مى گویند: رفض یعنى رها کردن وحى و برگشت به افسانه ها و خرافات بت پرستى و طاغوت پرستی. به عبارت دیگر بازگشت به آثار و ارزشهاى جاهلیت و این حقیقت را به شخصى به نام عبداله بن سبا و پیروان او نسبت داده اند زیرا وى، امام على بن ابیطالب(ع) را پیغمبر مى پنداشت و با این پندار دین اسلام را رفض نمود.
«اِنّما سَمُّوا الروافضَ لِکونهم رفضُوا الدینَ»;(۱) بدین جهت رافضى گفته اند که دین را رها کردند.
بعضى معتقد هستند که واژه رفض و رافضى از سال ۱۲۲ ه’. ق. در زمان زید بن على به کار برده شد. بغدادى مى نویسد: «فرقه زیدیّه را رافضى مى گویند».(۲) در مفاتیح العلوم، خوارزمى آمده است: «به جماعتى که با زید بن على بیعت کردند و سپس او را رها کردند رافضى گفته شده است».
مصباح المنیر نیز چنین مىنویسد: «و الرّافضُْ فِرقٌْ من شیعِْ الکوفْ سَمُّوا بذلک لأَنّهم ترکوا زید بنُ علیٍ(ع) حین هُمْ عن الطعن فى الصحابِْ فلمَّا عرَفوا مقالَته و انّه لا یَبرأ من الشیخینِ رفضَوه ثمَ استعمَل هذا اللّقبَ فى کلِّ من غلافى هذا المذهب و أجاز الطعنُ فى الصحابْ»;(۳) رافضى به گروهى از شیعیان کوفه گفته شده است که زید بن على را رها کردند و از شیخین – ابوبکر و عمر – برائت جستند، سپس این لقب به کسانى که در برائت آن دو غلو و زیاده روى کردند و اجازه طعن در مورد صحابه دادند اطلاق شد.
به مرور زمان این لقب درباره شیعه امامیه نیز به کار برده شد و در کتابهاى فِرَق و مذاهب یادداشت گردید، چنانکه ابوالحسن اشعرى مى نویسد: «و اَنّما سمَّوا الامامیَْ رافضَْ لَرِفَضهم امامَْ ابىبکر و عُمر».(۴)
ذهبى نیز در المیزان و حافظ در تهذیب رافضى را به کسانى اطلاق کرده اند که شیخین را مورد طعن قرار داده اند.
عسقلانى مى نویسد: «التشیعُ هو محبُْ علیِِ و تفضیلُه علَى الصحابِْ فمَن قدّمَه على أبیبکر و عُمر فهو رافضیغالٍ فیالتشیع و من لم یُقدمه علیهما فَهُو شیعیُُ»;(۵) کسى که على را بر ابوبکر و عمر مقدم بدارد رافضى است و کسى که علاقمند به على باشد و او را از صحابه افضل و برتر بداند شیعه مىباشد.
واژه رافضى به کسانى که به اهلبیت(علیهم السلام) محبت و عشق مى ورزیده اند نیز اطلاق مى شده است چنان که امام شافعى گفته است:
«اِن کان رفَضاً حبُّ آلِ محمدفلیشهَد الثقلانَ اِنّى رافضی»;(۶)
اگر علاقه و محبت آل بیت محمد(ص) رفض است پس آدمیان و پریان گواه باشند که من رافضى هستم.
این مطلب حاکى از آن است که هر کس نسبت به اهلبیت پیامبر(ص) محبّت و عشق مىورزیده – هر چند سنّى باشد – لقب رافضى به او داده مىشده است.
به نقل از بیهقى وقتى که به امام شافعى گفته شد که گروهى اهلبیت را دوست ندارند و هر کس چیزى در این خصوص نقل مىکند او را رافضى مىخوانند وى این شعر را سرود:
«اذ نحن فضّلنا علیّاً فانّنا روافض بالتفصیل عند ذوى الجهل»;(۷)
هنگامى که ما على را برتر بدانیم در نزد آنان که از حقیقت نادان هستند به رافضى بودن متهم مى شویم.
رازى از قول بدیع همدانى نقل کرده که وى بر سر مزار على بن موسى الرضا(ع) گفت:
«أنا مع اعتقادى فى التسنّن رافضى فى ولائک و الا اشتغلت بهؤلأ فلست اغفل اولئک».(۸)
بنابراین اگر مقصود این است که به خاطر تفضیل و برتر دانستن على بر ابوبکر و عمر واژه رافضى بر تشیع اطلاق مى شود، روشن است که تفضیل باعث ترک دین نمى شود زیرا برتر داشتن على بر ابوبکر و عمر، در نزد شیعه به خاطر دلایلى است که على را برتر و خلیفه بلافصل معرفى مى نماید، چنان که در نزد جمعى از علماى اهل سنت نیز تفضیل على بر ابوبکر مسلّم شده است؛ مانند بغدادیون – بشر بن معمر، ابوجعفر اسکافى، ابوالحسن خیاط، محمود بلخى و شاگردانش – . همچنین جُبّایى از علماى بزرگ اهلسنت گفته است: اگر روایت نقل شده توسط طائر صحیح باشد، على افضل است.(۹) وى روایت مى کند که پیامبر از خدا خواست بهترین فرد را بر سفره غذایش حاضر نماید، آن وقت على وارد شد و هر دو با هم غذایى بهشتى میل فرمودند.
ابن عبدالبر نیز گفته است، پیشینیان در تفضیل ابوبکر و على اختلاف داشته اند، افرادى مانند سلمان، ابوذر، مقداد، جابر، ابوسعید خُدرى و زید بن ارقم، على را بر غیرش تفضیل داده اند.
بنابراین اگر تفضیل را ملاک رفض بدانیم باید بیشتر پیشینیان و راویان حدیث را رافضى بدانیم و این نوع برخورد تنها ناشى از تعصب است، چنان که در این رابطه یکى از نویسندگان اهل سنت پس از نقل فضایل و کمالات على(ع) چنین گفته است: «فضایل على قابل انکار نیست و انکار فضایل و نسبت رفض به معتقدان آن جز از ناحیه متعصبان صورت نمىگیرد». و نیز مىگوید: «لو کان هذا رفضاً و ترکاً للسنِْ لم یُوجَد مِن اهل الروایِْ و الدرایِْ شئ اصلاً فایّاک و التعصبُ فى الدین و التجنبُ عنِ الحق و الیقین»;(۱۰) اگر نقل فضایل على(ع) رفض و ترک سنت باشد چیزى از اهل روایت و درایت حدیث یافت نمى شود پس بپرهیزید از تعصب در دین و اجتناب از حق و یقین.
برخى از نویسندگان اهل سنت در توجیه این لقب به روایتى تمسک کرده اند که از نظر متخصصان علم حدیث، مجعول است. مضمون این روایت چنین است که پیامبر(ص) فرمود: «یَظهرُ فى آخِر الزمان قومٌ یُسمَّون الرافضَْ یرفَضَون الاسلامَ»؛ در آخر زمان قومى آشکار مىشوند که نام آنان رافضى است و اسلام را رفض مى کنند.
در پاسخ این گروه باید گفت این روایت به دو دلیل قابل اعتماد نمى باشد؛ نخست آن که این روایت از نظر سند صحیح نیست چنان که ذهبى از رجال شناسان اهل سنت مى گوید: «این روایت از مجعولات است» و همچنین ابو عقیل یحیى بن متوکل آن را ضعیف و واهى دانسته است و ابن عبد البر نیز گفته این حدیث در نزد جمیع رجالیّون ضعیف است.(۱۱)
دوم بر فرض صحت و سلامت حدیث، حضرت گروه خاصى را مشخص نفرموده اند تا آن گروه رافضى دانسته شوند و شاید مقصود حضرت همان مطلبى باشد که در روایت دیگر آمده است که از سرزمین حجاز «قرن شیطان»(۱۲) ظهور مىکند و آنها هستند که فتنه و فساد ایجاد مىکنند و یهود و کفر را به سرزمین مقدس اسلامى دعوت کرده و اسلام واقعى را رفض و رها مى کنند.
با توجه به مطالبى که یادآورى شد روشن مى شود که نسبت رفض و رافضى به شیعه امامیه، به هیچ وجه صحیح نیست زیرا شیعه راهى جز راه قرآن، سنت و عترت برنگزیده است؛ چنان که امام صادق(ع) در این باره فرمود:
«مالَهُم و لَکُم ما یُریدونَ منکُم و ما یُعیبوُنکم یقولَون الرّافضَْ، نَعم و الله رفضَتُم الکِذبَ و أتَّبعتُم الحقَ…»;(۱۳)
چه شده آنان را با شما، از شما چه مى خواهند و چرا عیب مى گیرند و به شما لقب رافضى مى دهند! آرى سوگند به خدا شما دروغ را رفض کردید و حق را پیروى نمودید.
از اینجا به خوبى روشن مى شود که دستهاى تفرقه افکن در میان امت اسلامى، این گونه القاب را ترویج کرده تا چهره مکتب اهلبیت را دگرگون و خدشهدار نماید.
در کتب فِرَق و مذاهب، رفض و رافضى بودن را به گروهى به نام سبائیه نسبت دادهاند(۱۴) سپس این لقب به گروههایى مانند زیدیه، امامیه، کیسانیه و غلات نیز اطلاق گردیده است.
بغدادى پس از اینکه سبئیّه را به عنوان رافضى معرفى کرده است چند گروه دیگر مانند امامیه و زیدیه را به این نام مى خواند سپس مى نویسد: «امّا فرق الزیدیه و فرق الامامیه فمعدودون فى فرق الأمْ و الفرقْ السبئیه لیست من فرق امْ الاسلام لتسمتیهم علیّاً الهاً»;(۱۵) فرقه زیدیه و امامیه از گروهها و فرقههایى هستند که داخل امت اسلامى مىباشند و امّا فرقه سبئیّه از فرقههاى امت اسلامى نیستند زیرا آنان على را خدا نامیدهاند. از این بیان استفاده مىشود که نسبت رفض به امامیه و زیدیه درست نیست زیرا آنان جزو مسلماناناند و رافضى کسى است که از اسلام و امت اسلامى خارج باشد.
باید دانست که این اصطلاح در احادیث نبوى نیامده، لقبى است که گروهى به گروه دیگر نسبت دادهاند.
عقاید رافضى ها از دیدگاه مخالفان
نکته اى که به خوبى ناروایى نسبت رفض به شیعه را روشن مى کند، عقایدى است که در کتب فِرَق و مذاهب به عنوان عقاید رافضى ها بیان شده است زیرا شیعه امامیه به هیچ یک از این عقاید باور ندارد و بلکه آنها را از عقاید باطل به شمار مىآورد. بغدادى در بیان عقاید رافضىها مىنویسد عقاید رافضیان چنین است.
۱- نسبت پیغمبرى به على و نسبت خطا در رساندن وحى توسط جبرییل؛ این نسبت را برخى از نویسندگان ناآگاه به شیعه نسبت دادهاند و گفتهاند که قرآن براى على نازل شد و جبرییل – نعوذ بالله – به اشتباه آن را بر پیغمبر خوانده است.
۲- غلو درباره على بن ابیطالب؛ تا جایى که در مرگ ایشان شبهه کردند و گفتند على مخفى شده و مانند عیسى بن مریم(ع) به آسمان عروج نموده و گمان بردهاند که او خداست و این عقیده به برخى دیگر مانند کیسانیه و خطابیه سرایت نمود و محمد بن حنفیه و امام صادق را خدا دانستند.
۳- تحریم گوشت شتر.(۱۶)
این توصیفها روشن مى کند که شیعه امامیه از تمامى عقاید یاد شده پاک است و در این باره به مکتب اهلبیت ظلم شده و تاریخ نگاران و نویسندگان ملل و نحل انصاف را رعایت نکرده اند.
پی نوشت:
[۱].مقالات الاسلامیین، ابوالحسن اشعرى، ص ۸۹، پاورقی.
[۲].الفرق بین الفرق، بغدادى، ص ۲۱.
[۳].مصباح المنیر، فیومی.
[۴].مقالات الاسلامیین، اشعرى ابوالحسن، ص ۸۹.
[۵].هدى السارى، ابن حجر عسقلانى، ص ۳۳۳.
[۶].تفسیر فخر رازى، ذیل آیه قربى و صواعق المحرقه، ابن حجر، بحث محبت اهلبیت.
[۷].اتحاف بحبّ الاشراف، شیرانى شافعى، ص ۲۷ و نور الابصار، شبلنجى، ص ۱۱۵.
[۸].نقض، عبدالجلیل بن ابى الحسین، ص ۲۱۸.
[۹].ر.ک: شرح نهجالبلاغه، ابن ابىالحدید، ج اول، مبحث تفصیل.
[۱۰].حاشیه شرح عقائد، نسفى، ص ۲۳۰، ابوالفضل عبیدالله الحنفیالقندهاری.
[۱۱].اسنى المطالب، ص ۱۱۵.
[۱۲].شرح عقاید نسفى، تفتازانی.
[۱۳].جامع احادیث الشیعه، ج ۱، ص ۱۰، اسماعیل المعزى الملایری.
[۱۴].علامه بغدادى در فرق بین الفرق در مورد سبائیه مىگوید: «سبائیه گروهى پیرو عبداله بن سبا بودهاند که در تاریخ پیدایش شیعه و سنى بحث آن گذشت و روشن شد که آنها واقعیت خارجى نداشتهاند».
[۱۵].الفرق بین الفرق، بغدادى، با حواشى محمد محیى الدین عبدالحمید.
[۱۶].همان، ص ۲۲۳.