تفسیر و تفاسیر شیعه

۱۳۹۸-۰۹-۱۹

185 بازدید

اشاره:

تفسیر در لغت به معنى ایضاح و تبیین است و از این باب است گفته خداوند و لا یاتونک بمثل الا جـئنـاک بـالـحـق و احسن تفسیرا (فرقان، ۳۳) یعنى و هیچ مثلى (از داستانسرائیها) براى تو نمى آورند، مگر آنکه ما براى تو اى محمد آورده ایم در برابر آن به آنچه حق است، با بیان روشنترى که بهتر از آن، محتواى عالى و ارزنده را واضح و روشن مى کند. از ماده فسر در قرآن مجید تنها همین یک مورد آمده است. در قاموس گوید: تفسیر به معنى آشکار کردن و پرده بردارى از پوشیده است. در لسان العرب آمده تفسیر کشف مراد و مقصود گوینده است از لفظ مشکل. اما در اصطلاح، تفسیر قرآن همان علم فهم قرآن است.

ماتریدى گفته تفسیر، رساندن است به مراد از لفظ، و شهادت دادن به اینکه مراد خداوند از لفظ چنین و چنان است، پس اگر دلیلى مقطوع به، در کار بود تفسیر صحیح است، و اگر نبود تفسیر به راى است. ثعلبى گوید: تفسیر بیان وضع لفظ است از حیث حقیقت و مجاز، مانند تفسیر صراط به طریق، وصیب به مطر بعضى تفصیل داده و گفته اند، تفسیر عبارت است از علم به امور زیر: نزول آیات، اسباب نزول، عام و خاص، مطلق و مقید، مجمل و مبین، حلال و حرام، وعد و وعید، امر و نهى، و امثال آنها. شـیخ طوسى مراد از تفسیر قرآن را دانستن معانى و مقاصد آن و اغراض گوناگون آن مى داند (مقدمه تبیان). مولى فتح اللّه در مقدمه تفسیر منهج الصادقین گوید: تفسیر کشف مراد است از لفظ مشکل و آن مشتق است از فسر به معنى روشن کردن. هـر چـند بعضى گمان کرده اند که تفسیر تنها مربوط به معانى الفاظ است نه استنباطات کلى از کـلام، امـام چـنـین نیست، و استعمال آن در قرآن مجید بهترین دلیل است، که مراد از آن، فهم محتواى کلام است و معلوم است که یک لفظ گنجایش محتوى را ندارد. حاصل آنکه، تفسیر قرآن علمى است که کتاب منزل بر پیغمبر اسلام با آن فهمیده مى شود. زرقانى در مناهل العرفان گوید: تفسیر در اصطلاح علمى است که در آن قرآن بحث مى شود، از حیث دلالت آن بر مراد اللّه تعالى به قدر طاقت بشرى. اما این تعریفات جامع و مانع نیستند.

علامه طباطبائى در تفسیر المیزان گوید: تفسیر بیان معانى آیات قرآنى است و کشف از مدالیل آنها. امـا بـایـد در نظر داشت که مقصود از کشف، کشف متداول اهل لسان و معمول به خاص ایشان با شـرایـط تفسیر است، نه کشف ادعائى، آنجا که با ظواهر قرآنى مغایر باشد که به عقیده ما آن نوع کشف را نمى توان تفسیر نامید. بـنـابـرایـن مى توان هر تفسیر را چنین تعریف کرد: بر طبق مذهب اثناعشریه علم تفسیر یا تفسیر قـرآن یـا تـفسیر، همان تفهیم مراد اللّه است از قرآن مجید در حد مستطاع بشر، مستند به قواعد لسان العرب و اسلوب آن، غیر معارض با کتاب و سنت و اجماع. بـه طـور خـلاصه هرجا تفسیر بدون قرینه به کار رود، به معنى بیان و آشکار کردن معناست براى خود یا غیر به طورى که چیزى از چیز دیگر را تمیز دهد. اولـیـن مـفـسـر و بیان کننده قرآن مجید، خداوند متعال است، قوله تعالى : لا تحرک به لسانک لتعجل به ان علینا جمعه و قرآنه فاذا قراناه فاتبع قرآنه، ثم ان علینا بیانه. (القیامه، ۱۹) (اى محمد زبان خود را به قرآن مجنبان که به آن (از غایت، شوق به تکرار کلام ما) شتاب کرده باشى، هر آینه بر ماست فراهم ساختن قرآن و منظم ساختن (آیات) آن، آنگاه که آن را (به وسیله وحى براى تو خواندیم) آن قرائت را پیروى کن، پس از آن بر ماست بیان قرآن. و چنانکه گفتیم مراد از بیان همان تفسیر است. مـفسر دوم رسول اللّه (ص) است چنانکه حق تعالى فرماید: و ما ارسلنا من قبلک الا رجالا نوحى الـیـهـم فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون بالبینات و الزبر و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون (نحل، ۴۴). و ما پیش از تو نفرستاده ایم مردانى مگر آنکه به ایشان وحى مى فرستاده ایم با دلائل آشکار و کتابها (اى انـسـانـهـاى مـکـلـف و مـسئول) اگر نمى دانید، از اهل قرآن بپرسید و اى محمد براى تو فرستادیم قرآن را، تا براى مردم بیان کنى آنچه را براى هدایت ایشان براى ایشان نازل شده و امید است که ایشان متذکر شوند و بفهمند (کلمه لعل به معنى رجاى ممکن است نه نسبت دادن امید بـه خـداونـد کـه نـاروا باشد) در اینجا لام لتبین لام تعلیل است و تفسیر قرآن در موارد لازم، بر پـیـغـمـبـر واجـب بـوده و انجام داده، و با وجود آنکه در در ازاى زمان چه بسا بخشى از ماثورات تـفـسـیـرى از بـیـن رفـتـه بـاشد با مراجعه به ماثورات تفسیرى پیغمبر اسلام که به وسیله ائمه معصومین از اعلى الطرق به ما رسیده، و همچنین مفسرین عالیقدر شیعه اثنى عشریه، براى فهم قانونى و منطقى قرآن کمبودى نداریم. سومین مفسر قرآن خود قرآن است، در آغاز مثالى بیاوریم در قوله تعالى یا ایها اللذین آمنوا انفقوا مـما رزقناکم من قبل ان یاتى یوم لا بیع فیه و لا خله و لا شفاعه و الکافرون هم الظالمون (بقره، ۲۵۴) اى ایمان آورندگان از آنچه ما روزى شما گردانیده ایم انفاق کنید، پیش از آمدن روزى که در آن نه خرید و فروشى هست، نه دوستى اى، نه شفاعتى، و کافران ستمگرانند. مـى دانـیـم کـه لا خـله با لاء نفى جنس افاده عموم مى کند، و بنابراین در روز قیامت حتى میان مـتـقیان و همگامان در راه خداوند، شناسائى و دوستى و الفتى نباید باشد، در حالیکه عقلا و نقلا چنین نخواهد بود، و این خود به تنهائى مراد اللّه را آن چنان که هست نمى رساند، و نیازمند تفسیر است و این تفسیر را خود قرآن مجید انجام داده است، در قوله تعالى الا خلاء یومئذ بعضهم لبعض عـدو الا الـمتقین (زخرف، ۶۷) (یعنى دوستان دنیائى در آن روز رستاخیز همه با هم دشمنند مگر متقیان و همگامان در راه خدا) و مى بینیم که خود قرآن مجید عام آیه اول را تخصیص داده، و مراد اللّه را که هم تفسیر است هم تاویل روشن ساخته است. بنابراین چون قرآن داراى ایجاز و اطناب، و عام و خاص، و مجمل و مبین، و مطلق و مقید، و ناسخ و مـنسوخ، و مجاز و تشبیه و استعاره از فنون گوناگون بلاغت است، مفسر باید نخست در قرآن نـظر کند، و همه آیاتى که درباره موضوع واحد است یکجا فراهم آورد، و میان آنها به دقت مقایسه کند، تا بیان مجمل و تخصیص عام، و سایر مواردى که محتاج بیانند بداند، چنانچه در خبر آمده الـقـرآن یفسر بعضه بعضا (بعضى از قرآن بعض دیگر آن را تفسیر مى کند) خود قرآن هم به این مطلب مهم ناطق است، قوله تعالى و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شى ء (نخل، ۸۹) که به قول مرحوم بلاغى چگونه ممکن است قرآن براى همه چیز تبیان باشد جز براى خود. چـهارمین مفسر قرآن عترت است هم به دلیل حدیث متواتر ثقلین، هم به دلیل آثار وارده از ائمه مـعـصـومـین (ع) در تفسیر قرآن مجید که با اعلى الطرق از پیغمر اکرم (ص) روایت کرده اند، اما حـدیـث مـتـواتر که با قریب هفتاد طریق از پیغمبر اکرم (ص) از طرق عامه و امامیه روایت شده، مـضمون متسالم علیهاى آن این است که پیغمبر اکرم (ص) نزدیک به زمان رحلت فرمود که (به زودى) از مـیـان شـما بروم، هر آینه در میان شما دو (امانت) سنگین با ارزش باقى مى گذارم، کتاب خداوند، و عترت خودم را اهل بیتم را و اینها از هم جدا نخواهند شد تا در پاى حوض (کوثر) بـه مـن برسند، هشیار باشید که چگونه با آنها رفتار خواهید نمود (قانون تفسیر، ۴۰۶) و معلوم است که عدل و همشان قرآن چیزى جز تفسیر قرآن و نمونه بودن براى عمل به قرآن نتواند بود، و آثـار وارده ایـن دو امـتیاز را در اهل بیت و خاندان وحى، و وارثین خاندان، که ائمه ما صلوات اللّه علیهم اجمعین اند، ثابت و محقق ساخته و خاص ایشان مى داند.

در صدر اول، تفسیر نگارى به صورت کتاب مدون نبود، بلکه معلومات تفسیرى به صورت احادیث متفرقى بود که در وقت احتیاج سؤال مى کردند و جواب مى شنیدند، و گاهى هم امیرمؤمنان (ع) و ائمـه مـعـصـومـیـن (ع) در ضـمـن خطبه ها و موعظه ها، خودشان به بیان آیات قرآن مبادرت مى نمودند. این نمونه را مى توان در تفسیر منسوب به نعمانى یافت که درباره سئوالاتى که از امیرمؤمنان (ع) دربـاره قـرآن مـجـیـد شـده و آن جناب جواب داده اند تدوین شده و ما و در اینجا نمونه اى از آن مى آوریم. از آن جناب درباره عام و خاص پرسیدند فرمود: در قرآن مجید آیاتى هست که لفظ آنها عام است اما معناى آنها خاص و آیاتى هست که لفظ آنها خاص است و معناى آنها عام. امـا چـیزیکه ظاهرش عام است و معناى آن خاص مانند قوله تعالى : یا بنى اسرائیل اذکروا نعمتى التى انعمت علیکم و انى فضلتکم على العالمین (بقره، ۴۷) (اى بنى اسرائیل بیاد بیاورید نعمت مرا که شما را از آن بهره مند ساختم و هر آینه شما را بر عالمیان برترى دادم) که عالمین عام است و گـمـان مـى رود کـه مـراد خداوند تفضیل بنى اسرائیل بر همه اهل عالم در همه زمانهاست در حـالـیکه مراد عالمیان خاص زمان خودشان است و نعمت خداوند بر آنها نجات یافتن از فرعون و انـزال مـن و سـلـوى براى آنهاست (بحارالانوار، ۹۳/۲۳) بنابر آنچه گفتیم اولین مکتب که آغاز تدوین تفسیر قرآن است همانا مکتب اهل بیت (ع) است و امتیاز آن همان انتسابش به پیغمبر اکرم (ص) و منزه بودن از آراء منحرف، مانند جبریه، و مفوضه و مرجئه و باطنیه و دیگر نحله هایى است کـه سـیـاسـت غـاصـبین مسند حکومت اسلامى آنها را ساخته و پرداخته است، تا مسلمانان را از روآوردن به بیوت وحى منصرف سازد، با کمال اطمینان باید گفت که آنهمه آثار علمى و احادیث چـه دربـاره قـرآن و چـه دربـاره دیـگر مسائل فرهنگ اسلام که از اهل بیت خصوصا از صادقین، عـلـیـهما السلام، براى ما به میراث رسیده است، همه و همه مستقیما و غیرمستقیم تفسیر قرآن مجید است.

منبع: سایت اندیشه قم.