- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : ناظر محتوایی شماره یک
- 0 نظر
با پایان دوران نوجوانى و آغاز مرحله جوانى، بسیارى از مشکلاتى که با آغاز بلوغ براى فرد بوجود آمده بود، فروکش کرده و تا حدودى فرد توانسته است به ثباتى نسبى قدم بگذارد. جایگاه ها، نقش و هویت جوان، تا حدودى برایش روشن شده و از این پس مى رود تا شرایط و موقعیت خود را مستحکمتر و باثباتتر سازد، هر چند آثار مربوط به بحرانهاى مرحله قبل ممکن است هنوز وجود داشته باشد و برخى جوانان هنوز با مسائلى چون سردرگمى هویت روبهرو باشند.
عوامل مختلفى می تواند گذر از مرحله نوجوانى به جوانى را متأثر سازد. برخى عوامل به صورت عوامل تأخیردهنده و برخى عوامل به عنوان تسهیل کننده گذر از این مرحله مى باشند. به هر حال جوانى آغاز مىشود و فرد، وارد دورانى می شود که هر چند پختهتر و تواناتر از مراحل قبلى است، اما هنوز با مشکلاتى گریبانگیر است که با سرنوشت او در مراحل بعدى زندگى ارتباط مستقیم دارند.
فرد وقتى به دوران جوانى میرسد، با علم به این که به بهار عمر خود رسیده و توان و قدرت براى انجام بسیارى از کارها را دارد، می خواهد بزرگترین و بهترین کارهایى را که در خاطرش داشته، انجام دهد و در اوج سربلندى باشد، اما هنوز خیلى از مسائل را نمیداند و بعضى امور را درک نکرده است به خاطر همین شاید در مسیر زندگىاش به انحراف کشانده شود و با مشکلات و خطرهاى زیادى برخورد کند.
بنابراین جوان باید با دقت و احتیاط حرکت کند تا بتواند در این دوره حساس، از سردرگمیها رهایى یابد زیرا عمر آدمى به سرعت مى گذرد و اگر مرحله به مرحله آن را درک نکند و با غفلت و بى توجهى فرصتها را از دست بدهد، باید بداند که دیگر عمر سپرى شده، به عقب باز نمىگردد تا جبران گذشته را بکند، پس جوان باید مسائل ویژه روحى و فردى خود را بشناسد تا بتواند فرصتهاى عمر خود را دریابد و به گونهاى شایسته از آن استفاده کند.(۱)
در این مقال ابتدا به شناخت مسائل و خصوصیاتى که در فرد جوان وجود دارد مى پردازیم و اگر این خصوصیات مثبت و خوب باشد، راهکارهایى براى تقویت آنها نشان میدهیم و اگر خصوصیات منفى و بدى باشد، راه هاى درمان آن را طبق احادیث نشان میدهیم.
خودشناسى لازمه کمالجویى
مسئله شناخت از «خود»، از اقدامات آغازین و ریشهاى در مسیر تربیت است. انسان تا زمانى که خود و ارزش خود را نشناسد قابلیت و ویژگىهاى خویش را نیابد و ناتوانى و نیازهاى خود را درک نکند نمى تواند در مسیر تربیتى قرار گیرد. بنابراین «خودشناسى»، لازمه تربیت و حرکت به سوى کمال جویى است.
به مقام برتر انسانى نمی توان دست یافت مگر این که واقعیت هاى نفسانى خود را بشناسیم. اولین و نزدیکترین واقعیت زندگى، واقعیت «خود» است. در درون واقعیت «خود» است که بسیارى از مسائل و حقایق بزرگ جلوهگرى می کند که مهمترین این حقایق حقیقت «خدا» است(۲). درباره اهمیت خودشناسى همین بس که امام على (علیه السلام) میفرمایند: «افضل المعرفه معرفه الانسان نفسه؛ بهترین شناخت، شناخت انسان از خودش است».
در جاى دیگر امام خودشناسى را مایه خیر و خوبى می دانند و میفرمایند: «نال بالفوز الاکبر من ظفر بمعرفه النفس؛(۳) کسى که به خودشناسى دست یافته، از بزرگترین خیر و خوبى برخوردار است».
پس جوان باید بداند چه ویژگىهاى اخلاقى و روحى دارد تا بتواند با استفاده از آنها، راه هدایت را پیدا کند و در مسیر صحیح تربیتى قرار گیرد.
قابلیت و اثرپذیرى
انسان، موجودى اثرپذیر و آموزش پذیر است و به طور غریزى و طبیعى دیدهها و شنیدهها را می آموزد. طبیعت انسانى در دوران جوانى از قابلیت و توانایى بیشترى برخوردار است و از آنجایى که فکر و دل جوان هنوز دچار دل مشغولىهاى روزگار و مسائل متنوع فردى و اجتماعى نگشته، از موقعیت بسیار مناسبى براى یادگیرى بهره مند است و قلب و دل او مانند زمین آماده کشت، هر دانه اى را پذیرفته و می پروراند. امام على (علیه السلام) در وصیت خود به فرزندش امام حسن (علیه السلام) نوشته اند:
«و انما قلب الحدث کالأرض الخالیه ما القى فیها من شىء قبلته فبادرتک بالأدب قبل ان یقسو قلبک و یشتغل لبّک لتستقبل بجدّ رأیک من الأمر ما قدکفاک اهل التجارب بقیه و تجربته فتکون قد کفیت مؤنه الطلب و عوفیت من علاج التجربه…؛(۴)
قلب و دل جوان مانند زمین خالى از کشت است که هرچه در آن انداخته شود قبول می کند. از این رو قبل از این که دل تو سخت و فکر تو مشغول شود، در تربیت تو سرعت گرفتم تا با تمام اندیشهات روى بکار آرى، و از آنچه خداوند تجربت در پى آن بودند و آزمودند بهره بردارى، و رنج و طلب از تو برداشته شود و نیازت به آزمون نیفتد».(۵)
برخى نکات مهمى که در این نهفته است عبارت از:
۱- فکر و دل جوان، بدون انتخاب و گزینش، آماده پذیرش آموزههاست پس جوان باید بکوشد و بداند که چه آموزشهایى مى خواهد یاد بگیرد.
۲- جوان باید زودتر بکوشد تا روح تشنه خود را از آموزش هاى صحیح سیراب کند.
۳- جوان باید تعالیم و آموزش هایى را که می خواهد یاد بگیرد اولویت بندى کند و در ابتدا به آموزش هاى اصلى و مهم بپردازد.
۴- در صورت عدم اقدام به موقع، روح جوان بر اثر مشغولیتهایى که در او پدیدار می شود کمتر اثرپذیر مى گردد و شاید دیگر آموزش ها بر قلب و دل او اثرگذار نباشد.
۵ – آموزش ها باید صحیح و بر اساس مبانى اسلام باشد وگرنه موجب انحطاط جوان می شود.
اثرپذیرى و شکلگیرى شخصیت
اگر بخواهیم خصلت ها و ویژگى هاى جوان را طبقه بندى کنیم، اثرپذیرى جایگاه اول را داراست به موجب اثرپذیرى، شخصیت فرد نیز شکل می گیرد. اثرپذیرى در جوانى، عنصر ذاتى و اصلى شخصیت را تشکیل مى دهد و در مراحل بعد این شخصیت شکل گرفته قابلیت تغییر را ندارد».(۶)
درست است که در شکلگیرى شخصیت، نقش کلیدى بر عهده خود فرد است اما قبل از خود فرد، محیط تأثیر خود را گذاشته و جوان آن را تکمیل می کند و شکل شخصیت فرد نقش میبندد.
تأثیرات محیطى که فرد در آن است، بیشتر از تأثیراتى است که خود فرد بر روى خویش دارد، از این روست که امام على (علیه السلام) میفرمایند: «لا تصحب الشریر؛ فان طبعک یسرق من طبعه شراً و أنت لا تعلم؛ با فرد بدکار و بدجنس دوستى و رفاقت نکن؛ چرا که طبع و خوى تو از طبع و خوى او اثر می پذیرد، بدون آن که بدانى».(۷)
رشد عقلى و سیر تکاملى
جسم و جان جوان در یک حرکت همه جانبه پیوسته رو به رشد است. در پیکر پر رمز و راز جوانان هر لحظه تحولى عظیم صورت مى گیرد. نیروى عقل جوان، هر روز و هر شب در جایگاه متکاملترى قرار مى گیرد و این تحول مبارک و پربرکت تا نهایت سنین جوانى ادامه دارد و در واقع یکى از شاخصههاى جوانى وجود همین سیر تکاملى اوست.
امام على (علیه السلام) مى فرمایند: «رشد عقلى انسان در ۳۵ سالگى به حد کمال می رسد و پس از آن هرگونه رشد دیگرى که باشد براثر تجربه است». و در جاى دیگر میفرمایند: «العقل عقلان: عقل الطبع و عقل التجربه و کلاهما یؤدى الى المنفعه؛(۸) عقل دو نوع است: عقل طبیعى و عقل تجربى که هر دو مایه منفعت است».
الف) عقل طبیعى (منظور رشد طبیعى و جرمى و فیزیکى عقل است) که همان طور که گفته شد تا ۳۵ سالگى رشد طبیعى و فیزیکى عقل ادامه دارد که در این رشد، تغییراتى در سیستم مغز و اعصاب و عروق صورت مى پذیرد و شکل مادى جایگاه فکر و اندیشه، کامل مىشود و به رشد نهایى خود میرسد.
ب) عقل تجربى (منظور رشد اکتسابى و آموزشى عقل است) که این رشد بر اثر آموزش ها و دریافتهاى تجربى و علمى صورت مى گیرد پس در این رشد هرچه اندوختههاى علمى و تجربى بیشتر باشد نیروى عقل از توان بیشترى برخوردار است. روایاتى دیگر نشان مى دهد منظور از عقل، همین رشد اکتسابى و آموزشى است که بیان می شود عقل می تواند رشد دائمى داشته باشد که ناظر به این گونه رشد عقلى بر اثر تجربى است که نمونه آن فرمایش امام على (علیه السلام) است که مىفرمایند:
«العقل غریزه تزید بالعلم و التجارب؛(۹) عقل نیرو و غریزهاى است که بر اثر دانش و تجربه بیشتر مى گردد».
جوانان باید از رشد عقلى خود در زمینه هاى علمى و تجربى استفاده کنند و آن را ارتقاء دهند.
پاک دلى و رقت قلب جوان
جوانان به طور طبیعى کمتر از بزرگترها در تاریکىهاى روحى و قساوت قلبى غوطهورند و غالباً داراى دلى روشن، قلبى پاک و روح و فکرى جوان مىباشند. به همین دلیل است که زودتر از بزرگترها به سوى حق و فضیلت رو مىآورند. این خوى و خصلت نیکو است که مایه تمایل جوان به خیر و نیکى است. در ابتداى دعوت به اسلام، در زمانى که پیران و بزرگان قریش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تکذیب میکردند، جوانان با همین خصلت و خوى پسندیده پیامبر را یارى کردند.
رقت قلب جوان باعث میشود که به سوى حق گرایش پیدا کند. عوامل ایجاد رقت قلب در جوان عبارتند از: حفظ روحیه پاک جوانى، محیط سالم و معنوى، صفا و صمیمیت در محیط سالم و الگو قراردادن عالمان دینى. همیشه به یاد خداوند بودن در ایجاد و حفظ پاکى دل کمک شایان میکند.(۱۰)
حقطلبى و فضیلتخواهى
جوانان بر اساس فطرت پاک انسانى به نداى حق و فضایل اخلاقى گرایش دارند و همیشه خواستار جهانى هستند که حق و فضیلت انسانى در آن حاکم باشد. جوانان تا زمانى که روح پاکشان به گناهان آلوده نگشته است، همواره در پى رسیدن به فضایل انسانىاند و براى رسیدن به حق تلاش مى کنند و سختى ها براى رسیدن به حق براى آنان معنا ندارد زیرا هدفشان فقط رسیدن به حق است.
طبق فرمایش امام على (علیه السلام): من جعل الحق مطلبه لان له الشدید و قرب علیه البعید؛ آن کس که مطلوب و مقصودش حق باشد سختى بر او آسان می گردد و دور براى او نزدیک میشود».(۱۱)
پس اگر جوانى، تحمل سختى براى عدالت خواهى و حق را نداشته باشد و خواهان فضیلت هم نباشد و مخالف با حق طلبى باشد، مسلماً این جوان سعى نکرده که طبق فطرت انسانى، خود را تربیت کند.
جوانى و دینگرایى
یکى از روحیات پرارزش بشرى که نتیجه روحیه حق طلبى و فضیلت خواهى است، «دین گرایى» می باشد. این روحیه در آغاز جوانى به شدت فعال گردیده و رشد مى یابد و اگر بهاء و ارزشى داده نشود این میل سرکوب و منحرف مىشود.
قرآن درباره ایمان آورندگان به حضرت موسى مىفرماید: «فما آمَنَ لِمُوسى الّا ذُرّیهٌ مِنْ قُومه على خَوفٍ مِنْ فرعونَ و مَلإیهم اَنْ یفتنهم؛ در آغاز هیچ کس به موسى ایمان نیاورد مگر گروهى از فرزندان قوم او، در حالى که از فرعون و اطرافیانش میترسیدند که مبادا آنان را در شکنجه قرار دهد».(۱۲).
از این آیه شریفه دو نکته برداشت مىشود: اولاً جوانان و فرزندان از پیشگامان در قبول دین بودند. ثانیاً جوانان با وجود ترس از شکنجه که از عواقب قبول دین بود باز هم حاضر نشدند از دین دست بردارند.
علاوه بر این فطرت و خلقت انسان بر اساس دینخواهى و خداجویى است که این روح فطرى به همراه دیگر نیروهاى بشرى در زمان جوانى به اوج رشد و شکوفایى خود میرسد.
شور و نشاط جوانى
جوانان داراى شور و نشاط ویژهاى هستند و همواره دوست دارند در اجتماع تازه و نو حضور داشته باشند. در روایات به این حس جوانى «شره الشباب» گفتهاند.
اسلام و تعالیم اسلامى هیچ گاه به سرکوب این میل نمی پردازد، بلکه در مواردى شور و نشاط، جوان را تشویق نیز می کند البته در مواردى نیز براى آن حد و مرز قرار داده است تا این میل در حد تعادل خود رشد کند و فرد را از مسیر حرکت صحیح خود باز ندارد.
امام على (علیه السلام) آن قدر براى جوانان اهمیت قائل میشدند که در روایات نقل شده است که وقتى با غلام جوانشان قنبر، به بازار رفتند و دو پیراهن خریدند، بهترین پیراهن را به غلام دارند براى این که او جوان بود و شور و نشاط جوانى و احساس نوگرایى در او بود و خود امام پیراهنى را که نامرغوب تر بود را برداشتند.
با این که امیرالمؤمنین (علیه السلام) در آن زمان خلیفه مسلمین بودند و قنبر غلام ایشان.(۱۳) پس این نشان مى دهد جوان، بر اساس تعالیم اسلام باید زیبا و خوب بپوشد، اما باید اعتدال داشته باشد. احساس نوگرایى و نشاط جوانى نباید به خودباختگى فرهنگى سوق پیدا کند بلکه جوان باید در کنار شور و نشاط هویت ملى و فرهنگى خود را حفظ کند و پا را از حدود و حریم ارزشهاى اخلاقى بیرون نگذارد.
بعضى جوانان متأسفانه انواع لباسهاى غربى و منحرف کننده را می پوشند و به نوعى فساد را در جامعه ترویج می دهند، فقط به این بهانه و دلیل که نوگرا هستند!! اینان با جهالت پیرو فرهنگ غربى مىشوند و به بهانه نوگرایى عملاً با ارزشهاى اسلامى مبارزه مى کنند و بى آنکه بدانند به فساد اجتماعى دامن می زنند، همان طور که امام على (علیه السلام) مى فرمایند: قل من تشبه بقوم الا اوشک ان یکون منهم؛ کمتر کسى است که خود را شبیه گروهى کرده و از همان گروه نگشته باشد».(۱۴)
پىنوشتها
۱) ر.ک، محمدعلى خادمى کوشا، جوان در پرتو اهل بیت، ص ۴۰
۲) محمدعلى خادمى کوشا، جوان در پرتو اهل بیت، ص ۱۲۹
۳) میزانالحکمه، محمدى رىشهرى با ترجمه فارسى، ج۸، ص۳۵۶۶، دارالحدیث.
۴) همان.
۵) نهجالبلاغه، نامه ۳۱
۶) رک: محمدرضا جواهرى، اخلاق جوانى، ص ۱۳
۷) محمد على خادمى کوشا، جوان در پرتو اهل بیت، ص ۴۵
۸) میزان الحکمه، ج ۸، ص ۳۸۹۰
۹) همان، ج ۸، ص ۳۹۲۴
۱۰) ر.ک: محمد على خادمى کوشا، جوان در پرتو اهل بیت، ص ۵۴ و ۵۵
۱۱) م – وجدانى، حدیث اخلاق، ص ۱۲۸
۱۲) یونس، آیه ۸۳
۱۳) محمد رضا جواهرى، اخلاق جوانى، ص ۶۸
۱۴) محمد على خادمى کوشا، جوان در پرتو اهل بیت، ص ۶۹
منبع: حسین کریمیان؛ ماهنامه پیام زن؛ ۱۳۸۷؛ شماره ۱۹۹؛ مهر ۱۳۸۷/۷