- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 7 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
صعصعه فرزند صوحان فرزند حجر وکنیه اش «ابوطلحه » یا «ابوعمرو» بود و نسبتش با پانزده واسطه، به «عبدالقیس » از بزرگان قبیله «ربیعه » مى رسید و از همین جهت به او«صعصعه بن صوحان عبدى » گفته اند.
مسجد کوفه
بعداز صلح امام حسن علیه السلام، معاویه واردکوفه شد. در آن روز عده اى از اصحاب على علیه السلام نیز در کوفه حضور داشتند و امام حسن علیه السلام براى بعضى از آنها در فهرستى که نام و نام پدرانشان مشخص شده بود، ازمعاویه امان گرفته بود. از جمله این افراد،صعصعه بن صوحان بود. این افراد على رغم میل باطنى خود، مى بایست نزد معاویه رفته،به او به عنوان خلیفه مسلمین سلام مى کردند. وقتى صعصعه بر معاویه وارد شد، معاویه گفت: چقدر خشمگین هستم که تو درامان من باشى. صعصعه پاسخ داد: به خداقسم، من نیز از این که تو را به عنوان حاکم برمسلمانان پذیراباشم، بسیار ناراضى ام. وسپس به همین عنوان بر او سلام کرد. معاویه گفت: اگر در به رسمیت شناختن من راستگوهستى، به منبر برو و على را لعنت کن!صعصعه که از سویى متعهد به صلح نامه امام خود بود و از سوى دیگر از على علیه السلام دست بردار نبود، بر منبر رفت و پس از حمد و ثناى خداوند گفت: ایهاالناس! از نزد کسى مى آیم که شرارتش را مقدم داشته و خیرش را مؤخرکرده است و به من فرمان داده است که على علیه السلام را لعنت کنم.«فالعنوه لعنه الله » پس او را لعنت کنید، خداوند نیز او را لعنت کند. حاضران در مسجد با صداى بلند آمین گفتند.معاویه گفت: نه به خدا قسم، مقصود تو کسى جز من نیست. باید دوباره او را با نام مشخص نمایى، صعصعه دوباره به منبر آمد و به گونه اى سخن گفت که هرکس آن را جورى معنى مى کرد. معاویه که از وى نا امید شده بود، دستور داد تا صعصعه را بیرون کردند. (۱)
مسجد جامع دمشق
مسجد جامع دمشق گاه شاهد صحنه هایى از مقابله حق و باطل بود. روزى که دانشمندان قریش و رؤساى قبیله ربیعه وبزرگان یمن در مسجد حضور داشتند، معاویه اظهار داشت: «خداوند خلفایش را گرامى داشت و بهشت را بر آنان واجب کرد و از آتش جهنم در امانشان داشت و سپس من را از آنان قرار داد. یاران مرا اهل شام مقرر کرد، همانانى که از حریم خدا دفاع کردند و به یارى خدا بردشمنانش پیروز گشتند.»
در آن روز احنف بن قیس و صعصعه بن صوحان نیز در مسجد بودند. صعصعه بلندشد و خطاب به معاویه گفت:
«اى پسر ابوسفیان! سخنان خود را بى کم وکاست بیان کردى. چگونه خدا تو را پیروز کرددر حالى که تو با ظلم بر ما پیروز شدى؟ و اماآنچه در مورد مردم شام گفتى، نیز خالى ازحقیقت است؛ چرا که من هیچ مردمى را به مانند ایشان مطیع مخلوق و عصیان کننده خالق ندیدم. اینان مردمانى هستند که تو دین و جسمشان را به وسیله مال دنیا خریدى. اگرپیوسته به آنان مال دنیوى پرداخت کنى، از توحمایت مى کنند و در غیر این صورت، تو را رهاخواهند کرد.»
معاویه در پاسخ گفت:
«ساکت شو اى پسرصوحان! اگر نبودبردبارى من، هرگز به سخنانت گوش نمى دادم.» (۲)
در کاخ دمشق
نمایندگانى از مردم عراق (عدى بن حاتم،احنف بن قیس، صعصعه بن صوحان و…) واردسرزمین شام شدند. عمرو بن عاص به معاویه گفت: این افراد مردانى بزرگ و پیروان على هستند که در رکابش در جنگ جمل و صفین جنگیدند. مجلسى سرى ترتیب بده و بااحترام تمام با آنان ملاقات کن. او پذیرفت ودر آن مجلس چنین گفت: خوش آمدید اى اهل عراق! شما به سرزمین خدا و شهر مقدس قدم گذاردید. سرزمینى که حشر و نشر ازآنجاست. شما بر بهترین امیرى وارد شدید که بزرگانتان را احسان و کوچک هاى شما راترحم مى کند. اگر همه مردم فرزندان ابوسفیان بودند، همه صاحب حکمت و عقل نیز مى شدند.
در این میان، اهل عراق حاضر در مجلس به صعصعه که حاضرجوابترین مردم بود، اشاره کردند تا جواب معاویه را بدهد. او برخاست وپس از حمد خدا و درود بر پیامبر(صلى الله علیه وآله )گفت:
«اى معاویه! این که گفتى به سرزمین مقدس قدم گذاردید، به جان خودم سوگند که زمین به اهل خود قداست نمى بخشد؛ بلکه اعمال آنها است که تقدیسشان مى کند واین که این سرزمین را محل حشر و نشردانستى، به جان خود قسم! که نه نزدیک بودن به زمین حشر و نشر براى کافر سود داردو نه دورى از آن براى مؤمن، ضرر و آنچه درمورد فرزندان ابوسفیان گفتى، بهتر ازابوسفیان که آدم (علیه السلام) باشد، درمیان فرزندان او، بردبار و سفیه، عالم و جاهل یافت مى شود،پس چگونه فرزندان ابوسفیان همگى عاقل وحکیم هستند؟!»معاویه گفت: به خدا قسم، آسایش تو راسلب مى کنم و در شهرها آواره ات مى سازم.
– والله زمین خداوند وسیع و دورى از توموجب آرامش است.
– حقوقت را از بیت المال قطع مى کنم.
– اگر این امر در اختیار تو است، انجام بده؛اما بدان که نعمت هاى برتر در اختیار کسى است که خزائنش تمام نمى شود و در حکمش ستم روا نمى دارد.
– به پیشواز مرگ رفته اى!
– از روى جهالت سخن نگفتم و جان خود رانیز در معرض مرگ نگذاشتم و تو نمى توانى خونى را که خدا حرام دانسته، بى جهت مباح کنى و کسى که مظلومانه کشته شود، خداوندانتقام او را خواهد گرفت و فرداى قیامت هم قاتل را به جهنم وارد کرده و جرعه هاى حمیم(ماده مذابى که جهنمیان از آن مى نوشند.) رابه او مى چشاند.
معاویه دیگر از جواب وى عاجز ماند وخطاب به عمرو بن عاص گفت: شر او را از من دور ساز.
عمرو بن عاص به صعصعه گفت: چگونه برخلیفه مسلمین چنین خشم کرده اى؟!
صعصعه پاسخ داد: نفرین برتو، که پناهگاه کسانى شده اى که اهل فساد نیز آنان را درجمع خود نمى پذیرند. (۳)
دیدگاه عالمان
دانشمندان رجال و حدیث شیعه و سنى اورا صحابى خاص على علیه السلام و فاضل و متدین توصیف کرده اند.
علامه حلى (م ۷۲۶) او را «فرد موثق »مى داند و مى گوید: او عظیم القدر و از اصحاب على علیه السلام است. (۴)
ذهبى (م ۷۴۸) دانشمند نقاد اهل سنت،پس از آنکه از صعصعه بسیار تمجید مى کند،مى نویسد: «ابن سعد و نسایى نیز وى را جلیل القدر مى دانند، ولى جوزانى، صعصعه را جزوافراد ضعیف در نقل حدیث و از جمله خوارج مى داند و این غلط است.» (۵)
مسجد صعصعه
مسجد صعصعه بن صوحان یکى از مساجد مهم کوفه است. محدث بزرگ، شیخ عباس قمى(ره) مى نویسد:
«مسجد صعصعه از مساجد شریفه کوفه است و جماعتى امام زمان(صلوات الله علیه)را درماه رجب درآن مسجد مبارک مشاهده کرده اند. (۶)
… محمدبن ابى داود رواسى مى گوید: در ماه رجب، با محمد بن جعفر دهان به طرف مسجد سهله خارج شدیم. وى گفت: بیا باهم در مسجد صعصعه نماز گزاریم؛ چرا که آن،مسجدى مبارک است و امیرالمؤمنین علیه السلام درآن نمازگزارده. وارد مسجد شدیم. در حال نماز، مردى رادیدیم که از ناقه خود پیاده شد وآن را بست و داخل مسجد شده، نمازى طولانى به جاى آورد. سپس دو دستش رابلند کرد و گفت: «اللهم یاذالمنن السابغه…»و پس از پایان دعا، سوار بر مرکب خود شد.جعفر دهان به من گفت: ببینیم او کیست؟ به طرف او رفتیم و گفتیم: تو را قسم مى دهیم بگو تو چه کسى هستى؟ فرمود: شما چه گمان مى کنید؟ گفتیم: گمان داریم خضرعلیه السلام باشى.گفت: من کسى هستم که خضر محتاج دیدن روى اوست. من امام زمان شما هستم.» (۷)
سیدبن طاووس و شهید اول و دیگران،اعمال مخصوص این مسجد را در کتابهاى خود، متذکر شده اند.
جایگاه روایى
حدیث شناسان، صعصعه را به «قلیل الحدیث » متصف کرده اند؛ ولى از این که رجالى کبیر، نجاشى او را در کتاب خود نام مى برد، معلوم مى شود وى کتاب حدیث داشته، چرا که مبناى کتاب رجالى نجاشى برگردآورى شیعیان صاحب کتاب است.
بنابرگواهى ابن حجر عسقلانى (م ۸۵۲)،کسانى که صعصعه از آنها حدیث نقل کرده،عبارتند از: على علیه السلام، ابن عباس و عثمان وافرادى همچون؛ ابواسحاق بسیعى، ابن بریده، شعبى، مالک بن عمیر و منهال بن عمراز صعصعه روایت کرده اند. (۸)
در کتب اربعه تنها در دو مورد از صعصعه بن صوحان نام برده شده است. (۹) و دربحارالانوار سى و چهار مورد به عنوان سند یاروایت بدان اشاره شده است.
از جمله احادیث وى، مى خوانیم:
آسمانیان (اصحاب رسول الله صلى الله علیه وآله)
صعصعه بن صوحان مى گوید: نماز صبح رابا على علیه السلام به جاى آوردیم. حضرت بعد ازسلام بدون آن که به راست و چپ توجه کند،ذکر خدا را مى فرمود تا آنگاه که خورشید، به اندازه یک نیزه از دیوار این مسجد شما (یعنى مسجد کوفه) بالا آمد. آنگاه رو به ما کرد وفرمود: مردمانى را در زمان خلیل خود (رسول خداصلى الله علیه وآله) دیدم که در این شب (شاید مقصودهمه شبها باشد.) میان پیشانیها وزانوهایشان نوبت گذارده بودند. (از عبادتى که خسته مى شدند، به عبادتى دیگر مشغول مى گردیدند.) و چون بامداد مى شد، ژولیده موو گردآلود بودند. پیشانى آنان مانند زانوهاى بز (پینه بسته) بود و چون یاد مرگ مى کردند،مى لرزیدند؛ چنان که درخت به هنگام وزیدن باد مى لرزد. سپس اشک از دیدگانشان مى ریخت؛ به طورى که جامه هایشان ترمى شد.
این سخنان را فرمود، سپس برخاست و باخود گفت: گویا این مردم در حال بى خبرى شب را به روز آورده اند. (۱۰)
میوه بهشتى
صعصعه مى گوید: شبى نزد على علیه السلام رفتم، حضرت را دیدم که نصفى از انار در دست دارد.مقدارى از آن را به من داد و فرمود: انار را با پیه آن بخور، چرا که زردى بن دندان و بوى بددهان را از بین مى برد و خون را پاک مى کند. (۱۱)
لازم به یادآورى است که نجاشى، صعصعه را راوى عهدنامه مالک اشتر نیز مى داند.
غروب
تاریخ نگاران، رحلت صعصعه بن صوحان رادر حدود سال ۶۰ ه .ق، در کوفه (درایام خلافت معاویه) نگاشته اند. (۱۲) بنابراین باتوجه به این که او در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) خردسال بود، مى توان سن وى را در زمان فوت، حدود ۶۰ سال یا بیشتر دانست.
فرزندان
از فرزندان صعصعه، تنها دو نفر رامى شناسیم؛ صوحان ومحمد و فرزند محمدبه نام عمرو (نوه پسرى صعصعه). هرسه نفر(صوحان، محمد و عمروبن محمد) از افرادناشناخته رجال هستند.
صوحان بن صعصعه بن صوحان
بعد از واقعه جانگذاز کربلا که امام سجاد علیه السلام دراجتماع مردم شهر مدینه باچشمانى اشکبار اخبار جانسوز کربلا را بیان مى کرد، صوحان بن صعصعه در میان حاضران بود و از این که به واسطه بیماریى که در دو پایش وجود داشت، نتوانسته بوددرکربلا حضور یابد و مولایش حسین علیه السلام رایارى کند، عذرخواهى کرد. امام سجاد (علیه السلام) عذر او را پذیرفته، از وى تشکر کرد و براى او وپدرش دعا کرد. (۱۳)
محمد و عمرو بن محمد
شیخ صدوق در کتاب «توحید» روایتى راذکر کرده است که در سند آن، عمروبن محمدبن صعصعه بن صوحان از پدرش محمد نقل مى کند. آن روایت در موردشخصى است که خدمت على (علیه السلام) مى رسد واز آن حضرت مى خواهد تا خداوند را برایش توصیف کند…. (۱۴)
پى نوشت:
۱- رجال الکشى، ج ۱، ص ۲۸۵.
۲- بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۱۳۲.
۳- الاختصاص، ص ۶۴؛ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۱۲۳.
۴- رجال العلامه الحلى، ص ۸۹، نشر رضى.
۵- ذهبى، میزان الاعتدال، دارالمعروفه بیروت، ج ۲، ص ۳۱۵.
۶- شیخ عباس قمى، مفاتیح الجنان، مسجد صعصعه.
۷- براقى نجفى، تاریخ الکوفه، دارالاضواء، ۱۴۰۷ه .ق،ص ۷۰؛ المزار شهید اول، مؤسسه الامام مهدى(ع)، ۱۴۱۰ ه . ق،ص ۲۶۳ و ۲۶۶.
۸- ابن حجر عسقلانى، تهذیب التهذیب، داراحیاءالتراث العربى و مؤسسه تاریخ العربى، بیروت، ج ۲، ص ۵۵۱.
۹- کافى، ج ۷، ص ۵۱؛ شیخ طوسى، تهذیب الاحکام،دارالکتب الاسلامیه، ج ۹، ص ۱۴۸.
۱۰- شیخ مفید، الارشاد، انتشارات علمیه اسلامیه، ص ۲۳۰.
۱۱- احمدبن محمد بن خالد برقى، المحاسن، نشر مجمع جهانى اهل البیت علیهم السلام، ج ۲، ص ۳۵۶.
۱۲- الوافى بالوفیات، ج ۱۶، ص ۳۰۹.
۱۳- سید بن طاووس، الملهوف على قتلى الطفوف،دارالاسوه، ۱۴۱۴ ه .ق، ص ۲۳۰.
۱۴- شیخ صدوق، التوحید، مؤسسه النشر الاسلامى،ص ۷۸.
منبع :سید جعفر ربانى؛ فرهنگ کوثر – شماره ۴۱