- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) پیش و پس از نیل به خلافت ظاهری، اصحاب و دوستان زیادى داشت که البته درجه ایمان، اخلاص و بینش آنان درباره جایگاه بلند و بیبدیل آن حضرت، متفاوت و گوناگون است. گروه اندکى از یاران آن حضرت مانند سلمان، مقداد، ابوذر، عمار، مالک اشتر، خلافت بلافصل و امامت و رهبرى معصومانه و خطاناپذیر او را باور داشتند. یکى از یاران امام علی (علیه السلام) که در این گروه قرار داشت، حبَّه بن جُوَین عُرنی است. او چهره ى گمنام است و کتابهایى که در شرح زندگى اصحاب ائمه: نگارش یافتهاند، کمتر نامى از او برده میشود.
نیاکان و تبار حبِّه فرزند جوین از سرزمین یمناند و بدین سبب، به او «یمنی» و چون در کوفه زندگى میکرد، «کوفی» و از آنجا که منسوب به طیفه عُرَینه است، بدو «عُرَنی» گفته میشود و کنیهاش ابوقدامه است.[۱] از عصر تولد و حیات فرهنگى و اجتماعى و سیاسى او اطلاعاتى بسیار اندک در دست است؛ ولى آنچه مُسَلّم است، او از تابعین به شمار میرود که پیامبر اکرم(ص) را درک نکرده بود.
حبه بنا بر صراحت تمام دانشوران رجال، یکى از اصحاب امیرالمؤمنین بود و بعد از به شهادت رسیدن آن حضرت از یاران امام حسن مجتبی(ع) به شمار میرفت.[۲]
منزلت والا
تمام دانشوران شیعى تصویر زیبایى از علوّ مقام و جایگاه بلند او ارائه داده و به ارزشهاى معنوى او اشاره کرده و آن را پاس داشتهاند.
حبه بن جوین شخصیتى بود که پیوند ناگسستنی و ژرف و محکمى با ولایت اهل بیت داشت و در تمام نبردهای حضرت امیرمؤمنان، با دشمنان حق و عدالت و آزادى از معاویه گرفته تا طلحه و زبیر و مقدسنمیان نادانى چون خوارج، حضور داشت.
او جهاد و مقاومت و شجاعت را با معرفت عمیق و بصیرت و بینش ژرف درآمیخته بود. ضمن اینکه سربازى شجاع براى پیشوای شیعه بود. نیز حبه محدثى والامقام و موجه نیز به شمار میرفت.[۳]
همسو با عالمان شیعی، طیف گستردهى از دانشمندان غیر شیعى نیز به تکریم و پاسداشت او پرداخته و از حبّه به عنوان یاور امام على (علیه السلام) که در تمام جنگهای آن حضرت حضور داشت، یاد کرده و گفتهاند که او انسانی، با صداقت، راستگو، و در نقل اخبار، محدثى معتبر و قابل اعتماد است.[۴]
ولى سوگمندانه برخى از اینان حرمت قلم و انصاف در نگارش را پاس نداشته، به این چهره معروف شیعى ناجوانمردانه اتهام زدند که او از جمله یاران على بن ابیطالب است که درباره منقبتهای مولا یش باورهاى غلوآمیز و اندیشههاى افراطى و تندروانه داشته است.[۵]
اما علت این رویکرد چیست؟ شاید بدین دلیل است که حبّه، على (علیه السلام) را میشناخت، او را امام معصوم و وصى پیامبر اعظم(ص) میدانست و اخبار بسیار والایی از فضایل و مناقب آن حضرت بازگو کرده است.
جلوههاى کمال
۱. محدث بودن
این صحابى ولایتمدار، افزون بر آنکه مجاهدى فی سبیل الله بود و در جبهه نبرد حق بر ضد باطل، از خود رشادتها بروز میداد، بعد از شهادت مولى و سرور خویش امیرمؤمنان ـ که درود خدا بر او باد ـ با سلاح بیان و قلم به بازگو کردن اخبار پرداخت، چه خبرهایی که مستقیم از پیشوى خود آموخته و شنیده بود و چه اخباری که با واسطه فراگرفته بود و از این منظر است که او را در شمار محدثان صدر اسلام نام بردهاند.
حبه بن جوین افزون بر امام على (علیه السلام)، از بزرگانى همچون حذیفه بن یمان و عبدالله بن مسعود نیز روایت میکند و کسانى که از حبه روایت اخذ و نقل کردهاند، عبارتاند: از سلمه بن کهایل، حکم بن عتیبه، مسلم اعور، اجى المقدام.[۶]
۲. توجه به ذکر و نماز
سلمه بن کهایل از پدرش چنین بازگو میکند: من هر زمان که حبه بن جوین را میدیدم، به یکى از ین سه امر مشغول بود: یا ذکر خدا بر لب داشت، به ویژه ذکر: سبحان الله و الحمدلله ولا اله الا الله و الله اکبر، یا در حال خواندن نماز بود و یا به بازگویى اخبار میپرداخت.[۷]
امام على (علیه السلام) درآ یینه اخبار
از این صحابى گرانقدر روایات زیادى در بیان فضیلتهاى امیرمؤمنان در کتابهاى دانشمندان شیعی و سنى به یادگار مانده است که به بازگو کردن آنها میپردازیم.
على و راهب مسیحى
حبّه میگوید: هنگامى که على (علیه السلام) وارد سرزمین «رقّه»[۸] در عراق شد، در نقطهى به نام بلیخ بر کناره رودخانه فرات، فرود آمد. در این موقعیت راهبى از صومعه و عبادتگاه خودپایین و نزد امام على (علیه السلام) آمد. به حضرتش گفت: نزد ما کتابى است که از نیاکان خود به میراث بردهایم و آن را اصحاب و حواریون حضرت عیسی(ع)نوشتهاند. من آن را بر تو عرضه دارم؟
امام فرمود: بله. راهب شروع کرد به خواندن کتاب:
به نام خداوند بخشنده مهربان؛ خدایى که مقدّر فرموده آنچه را مقدر کرده و مکتوب داشته آنچه را که باید نوشته شود. که: من در میان مردمى که بهرهى از خواندن و نوشتن ندارند، پیامبرى را بر خواهم انگیخت که به آنان کتاب و حکمت را آموزش دهد و آنان را به راه حق راهنمایى کند، بد خلق و سختگیر نیست، در میان کوچه و بازار راه میرود، او اهل عفو و گذشت و احسان است، امت و پیروان او خداوند تبارک و تعالى را در همه حال حمد و ثنا میگویند و زبان آنان به گفتن: الله اکبر، لا اله الا الله و سبحان الله رسا و بلند است، خداوند آن پیامبر را بر دشمنانش پیروز میکند. هنگامى که از دنیا میرود، امت او دچار اختلاف میشوند و این پراکندگی استمرار دارد تا هنگامى که دگر بار وحدت و اتحاد (آغاز حکومت حضرت علی (علیه السلام)) میرسند؛ ولى بار دیگر اختلاف رخ میدهد. مردى از امّت او به کناره فرات میید، امر به معروف و نهای از منکر میکند و به حق قضاوت و حکومت میکند، دنیا و زرق و برق آن نزد او از خاکستر در روز طوفان، بیارزشتر، و مرگ و شهادت نزد از آب شیرین نزد تشنه، گواراتر است، خیرخواه مردم است، از سرزنش ملامتکنندگان هراسی ندارد. پس کسى که آن پیامبر را درک کند و به او یمام آورد، پاداش آن یمان، خشنودى من و بهشت خواهد بود. و کسى که آن عبد صالح و بنده شیسته خدا را درک کند (على (علیه السلام))، لازم است که او را یارى کند؛ چه کشته شدن هنگام یارى او، پاداش «شهادت» دارد.
سپس راهب به امام عرض کرد: برابر این کتاب، من از تو جدا نخواهم شد، مگر آنچه به تو برسد ـ شهادت ـ به من برسد. حضرت وقتى که سخنان راهب را شنید، گریست و فرمود: سپاس خدا را که من نزد او فراموش شده نیستم و در کتابهای نیکان و خوبان مرا یاد فرموده.اینجا بود که راهب اسلام را اختیار کرد و در شمار یاران حضرت قرار گرفت و در جنگ صفین به درجه شهادت نیل شد. چون مردم به جستجوى شهداى خود پرداختند، حضرت فرمود: آن راهب مسلمان را جستجو کنید. چون او را یافتند، حضرت بر بدن او نماز خواند و سپس او را به خاک سپردند. آن گاه امام افزود: «هذا منّا اهل البیت؛ این از ما اهل بیت است». سپس برایش استغفار و طلب غفران و بخشش کرد.[۹]
حبّ على (علیه السلام)
باز میگوید: حضرت امیرالمؤمین(علیه السلام) فرمود: هر کس که مرا دوست بدارد، با من خواهد بود، سپس افزود: اگر تمام روزها را روزه بدارى و شب ها را تا سحر با نماز و عبادت سپرى کنی، آن گاه بین صفا و مروه و یا بین رکن خانه خدا و مقام ابراهیم ـ که از مقدسترین مکانهاى جهان است ـ کشته شوی، خداوند تو را در قیامت مبعوث نخواهد کرد، مگر با آن کس که او را دوست داری. اگر او خوب و پاک باشد، جایگاهت بهشت و اگر خبیث و بد باشد، جایگاهت جهنم خواهد بود.[۱۰]
نهایت ایثار
باز همین حبه است که این قطعه تاریخى و مشعشع را از جلوههاى عدالت و ایثار حضرت على (علیه السلام) را باز میکند:
بعد از پایان یافتن جنگ جمل و فتح شهر بصره، امام علی (علیه السلام) در تقسیم بیت المال بصره بدین طریق رفتار کرد که آن را پانصد درهم، پانصد درهم، در میان مجاهدان و رزمندگان سپاه خویش تقسیم کرد و سهم خود آن حضرت نیز مانند دیگر مجاهدان یعنى پانصد درهم بود.
در این میان، شخصى به حضور آن بزرگوار آمد که در جنگ با اصحاب جمل، حضور نداشت. به امام عرض کرد: اى امیرالمؤمنین! گر چه جسم و بدنم در جبهه جنگ غیب بود، ولى جانم با تو بود. دوست داشتم که تو را یارى کنم، ولى به سبب موانعى نتوانستم در جبهه حضور یابم. به من از بیت المال و این اموال سهمى عطا کن. حضرت على (علیه السلام) پیشواى ایثارگران، سهم خویش را به او بخشید و خود از آن همه اموال و غنایم بهرهاى نبرد.[۱۱]
منزلت عمار
میگوید: من با اتفاق و همراه ابومسعود، به مدائن نزد حذیفه بن یمان رفتیم و به او گفتیم: به دلیل بروز اختلاف و درگیری در دنیاى اسلام، موقعیت بسیار خطیر و حساس است. در این جنگ به کدام سمت برویم و کدام جبهه را یارى کنیم؟
حذیفه در پاسخ گفت: بر شماست که با آن سپاه و گروهاى باشید که پسر سمیه ـ عمار ـ در آن حضور دارد؛ چون من از سرورم رسول خدا(ص) شنیدم که میفرمود: عمار را گروه متجاوز و ستمگر ـ معاویه و لشکر گمراه او ـ میکشند و آخرین روزى او از دنیا، مقدارى شیر است.[۱۲]
نشان مؤمن و منافق
باز از حضرت على (علیه السلام) نقل میکند که فرمود: پروردگار جهان از هر مؤمن راستین عهد و پیمان گرفته بر دوست داشتن من، و از منافقان نیز پیمان گرفته بر بغض و کینه ورزیدن بر من. اگر من بر روى مؤمن شمشیر کشم، دوستى مرا رها نخواهد کرد و اگر تمام دنیا را در کاسهى بر سر و روى منافق بریزم و به او ببخشم، مرا دوست نخواهد داشت.[۱۳]
على در وادى السلام
همو گوید: من به همراه حضرت امیرالمؤمین(علیه السلام) به وادى السلام رفتیم. امام در گوشهى ایستاد؛ گویی دارد با جمعى سخن میگوید.ایستادن آن بزرگوار بسیار به درازا کشید؛ به گونهى که من به شدت خسته شدم.ایستاده بودم، نشستم، باز بلند شدم. همین گونه حضرت یستاده بود. من جلو رفتم و عرض کردم: من بر جان شما میترسم از این ایستادن طولانی، لختی استراحت فرما. من عبای خویش را پهن کردم تا حضرت بر آن بنشیند. آن گاه فرمود: این ایستادن من نبود، مگر براى سخن گفتن با مؤمنان و یا انس و الفت گرفتن با آنان.[۱۴]
حزب الله و حزب شیطان
حبه بن جوین میگوید: امیرالمؤمین(علیه السلام) فرمود: ما اهل بیت برگزیدگان خدا هستیم. پیشینیان ما، پیامبران اند، حزب ما حزب الله است و گروه متجاوز و ستم پیشه ـ معاویه و دار و دستهاش ـ حزب شیطاناند.[۱۵]
موعظه على (علیه السلام)
سید بن طاووس با واسطه از حبّه بن جوین نقل میکند که او گفت: شبى من به اتفاق نوف بکالی، از اصحاب ویژه امام علی (علیه السلام)، در دارالاماره ـ مرکز خلافت امیرالمؤمین(علیه السلام) در کوفه ـ خوابیده بودیم. متوجه شدیم که حضرت در اواخر شب از جى خود برخاسته و دست به دیوار نهاده و همانند انسانهای متحیر و شیدا، مشغول تلاوت این ایه قرآن است: )اِنّ فی خلق السموات و الارض( تا آخر آیات، آن حضرت با لحنى دلانگیز و عارفانه این یادت را زمزمه میکرد. به نزدیک من رسید، فرمود، ى حبه! خوابى یا بیدار؟ گفتم: بیدارم. به حضرت عرض کردم: با ین همه عبادت و پرستش و بندگى خدا، ین حالات بر شما غالب است و این گونه به فکر قیامت و جهان آخرت هستید. پس ما چه کنیم؟ حضرت چشمان مبارک را فرو افکند و گویى غم و غصه تمام وجودش را گرفت. شروع به گریه کردن کرد و اشکهایش بر محاسن مبارک جارى شد. آن گاه افزود: برى خداى متعال بعد از مردن، موقفهایی است که ما انسانها باید نزد پروردگار خود بیستیم و پاسخگوی اعمال و کردارهاى خود باشیم؛ خدایى که هیچ یک از رفتارهاى ما بر او پنهان نیست. اى حبه! بدان که خداوند تبارک و تعالى به تو و من نزدیکتر از رگ گردن به انسان است. یا حبه! ما همه در محضر خدا هستیم، چیزى از نیات و اعمال ما بر خدا محجوب و پنهان نیست.[۱۶]
رحلت
حبه بن جوین پس از سالها مجاهدت در سال ۷۶ چشم از جهان فروبست. زندگى این صحابى بعد از امام حسن(ع) در هاله ابهام قرار دارد.
پینوشت:
[۱] . رجال الطوسی، ص۳۸؛ رجال ابن داود، ص۹۸؛ رجال برقی، ص۶؛ رجال العلامه الحلی، ص۱۹۴؛ نقد الرجال، ص۳۹۶؛ تقریب التهذیب، ج۱، ص۱۴۱؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۳۸؛ اسد الغابه، ج۱، ص۴۶۷؛ تاریخ بغداد، ج۸، ص۲۷۴؛ تاج العروس، ج۹، ص۲۷۷؛ تاریخ نسب معدوالیمن الکبیر الکلبی، ج۱، ص۳۴۶.
[۲] . رجال الطوسی، ص۳۸و۶۷.
[۳] . مستدرک الوسائل، ج۳، ص۷۸۹؛ الوجیزه، ص۱۸۲؛ مجمع الرجال، ج۲، ص۷۷؛ اتقان المقال، ص۱۷۵؛ منتهاى المقال،ج۲، ص۳۲۲؛ تنقیح المقال، ج۱، ص۲۵۰.
[۴] . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج۳، ۲۰۵؛ طبقات ابن سعد، ج۶، ص۴۵۰؛ تهذیب التهذیب، ج۱، ص۴۶۷. برخی از اهل سنت در وصف حبّه گفتهاند: «کان مِن غلاه الشیعه او کان غالیاً فى التشیع».
[۵] . میزان الاعتدال، ج۱، ص۴۵۰.
[۶] . الجرح و التعدیل، ج۳، ص۲۵۳؛ میزان الاعتدال، ج۱، ص۴۵۰؛ تهذیب التهذیب، ج۲، ص۱۷۶.
[۷] . تهذیب التهذیب، ج۲، ص۱۷۶.
[۸] . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، چاپ اسماعیلیان، قم، ج۳، ص۲۰۵،.
[۹] . همان، ج۴، ص۱۰۵.
[۱۰] . همان، ج۱، ص۲۵۰.
[۱۱] . تاریخ بغداد، ج۸، ص۲۷۴.
[۱۲] . شرح ابن ابى الحدید، ج۴، ص۸۳؛ الغارات للثقفی، ص۴۱۳.
[۱۳] . الکافی، ج۳، ص۲۴۳.
[۱۴] . رجال الطوسی، ص۳۸؛ تنقیح المقال، ج۱، ص۲۵۰.
[۱۵] . فلاح السائل، ص۲۴۱.
[۱۶] . النجوم الزاهره فى تاریخ مصر و القاهره، ج۱، ص۱۹۵.
منبع:ابوالحسن ربانى سبزوارى؛فرهنگ کوثر ، پاییز ۱۳۸۶، شماره ۷۱