- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 13 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
سوگوارى براى خاندان عترت و بخصوص سالار شهیدان و امامى که همراه با یاران وفادار خود، خالصانه براى زنده نگاه داشتن آیین حق و ارزشهاى معنوى، به ستیز و مبارزه با ستمگران عصر خویش برخاست و از سیماى پلید دستگاه فاسد بنى امیه پرده برافکند، حرکتى است اسلامى و در واقع شعارى است که از شعور و معرفت افراد حکایت دارد. روش ائمه هدى و بانوان اهل بیت در این زمینه مى تواند براى علاقه مندان مفید و آموزنده باشد. آن انوار فروزان تأکید داشتند از طریق مجالس عزادارى و جارى ساختن اشک از دیدگان، مى توان واقعه کربلا را چون مشعلى فروزان، روشن و پرفروغ نگاه داشت.
چشمه اشک در کویر غم
بر اساس سنتهاى شیعه، گریه بر فداکارى عاشورا، فریاد قلب و نبرد عاطفى با همه ستمگران تاریخ است. در حال گریه آدمى بیش از هر حالتى خود را به محبوبى که برایش سوگوارى مىکند، نزدیک مىبیند.
راز بقاى نهضت امام حسین(ع) این است که علاوه بر تأیید منطق و خرد، در عمق احساسات و عواطف راه یافته است. گریههایى این گونه مىتواند حماسه کربلا را در اعماق جانها استوار نماید به شرط آنکه بهرهبردارى درستى بشود. حرمت اشک و مقام ارزشمند آن در این راز نهفت ه است که ساختگى و در اختیار انسان نمىباشد، یعنى تا دل نسوزد و سینه نگدازد، چنین جویبارى بر گونههاى آدمى جارى نمىشود و کسى که درون پاک و اندیشهاى صادقانه دارد، مىتواند بگرید. چنین اشکى گواهى مىدهد که صاحبش با امام حسین(ع) به چه میزان صمیمیت دارد، زی را با تمام وجود رخدادهاى کربلا را تصدیق مىکند و خود را دلبسته و وابسته به چنین حماسهاى مىداند. این ویژگى مىتواند رفتار فرد را در جهت خودسازى معنوى و تزکیه درونى دگرگون کند.
نخستین کسانى که وقایع عاشورا را بیان کردند و سوگوارى و ماتمدارى را در سرزمین حجاز، عراق و سوریه متداول ساختند، بانوانى از خاندان عترت بودند. از این جهت آشنایى با چگونگى سوگوارىها و نوحه خوانى ها و گریستن آنان مىتواند براى خوانندگان مفید و آموزنده باشد.
پیشینه عزادارى زنان
از امورى که در سیره خاندان عصمت و طهارت در ارتباط با شهادت ائمه مطرح است، مرثیهسرایى و گریه مىباشد که هم خود آن بزرگواران در سوگ بزرگان خویش اشک مىریختهاند و هم دیگران را به گریستن و ندبه تشویق مى کرده اند.
نکته دیگر اینکه: گریه و زارى به هیچ عنوان با صبر، رضا و پذیرش خواست خدا منافاتى ندارد و نمایانگر رحمت و دلسوزى در نهاد انسانى است اما گریبان چاک کردن، لطمه زدن به صورت و خراشیدن گونه در هنگام عزادارى، توسط رسول اکرم(ص) و ائمه هدى نهى شده است.(۱)
در نبرد احد که سپاهیان اسلام هفتاد شهید تقدیم نمودند، زنان مسلمان مدینه در سوگ آن مجاهدان جامه سیاه بر تن و فریاد خویش را بر گریه و زارى بلند کردند.(۲) حضرت فاطمه زهرا(س) هر دو، سه روزى یک بار به مزار شهیدان این غزوه مى آمد و در آنجا دعا مى خواند و گریه مى کرد. «ام سلمه» – همسر پیامبر(ص) – هر ماه یک روز بر سر قبر آن به خون خفتگان مى آمد و بر آنها درود مىفرستاد و تمام روز را در آن مکان مقدس مىماند. روزى با خدمتکارش آمد اما وى به آنان سلام نگفت. ام سلمه او را توبیخ کرد و گفت: «چرا به آنان سلام نمى گویى . به خدا سوگند! هر کس بر این شهیدان درود بفرستد، تا رستاخیز جوابش را تکرار مى کنند و این سنتى است که رسول اکرم(ص) بنیان نهاد.» «فاطمه خزاعیه» که محضر نبى اکرم(ص) را درک کرده است، به قتلگاه کشتگان احد آمد و در آنجا سوگوارى کرد.(۳)
زنان پیامبر(ص) وقتى آن حضرت رحلت نمود، جامه تیره در بر کردند و به سوگوارى و ماتمدارى پرداختند چنان که «حسان بن ثابت» در چکامهاى به این موضوع اشاره دارد.(۴)
هنگامى که «جعفر طیّار» در جنگ موته به شهادت رسید، پیامبر همچون پدرى مهربان و دلسوز به خانه وى رفت و بر سر کودکان یتیمش دست نوازش کشید و ضمن دلجویى از همسرش – «اسماء بنت عمیس خثعمى» – به دیگر زنان فرمود: با خانواده جعفر همدردى کنند، در ضمن به این بانو فر مود: سه روز لباس سیاه ماتم بپوش. امسلمه نقل کرده است که اسماء سه روز در سوگ جعفر گریست، و چون به شدت سوگوارى کرده بود، پیامبر تأکید نمود بر چشمش مرهم نهد، زیرا چشمانش آسیب دیده بود.(۵) پیشقدم شدن براى ندبه و زارى بر امام حسین(ع)
حضرت صدیقه طاهره(س) در روز ولادت امام حسین(ع) و پس از آن که رسول خدا(ص) خبر شهادت فرزندش را داد، نیز به مناسبتهاى مختلف (که جبرئیل مى آمد و خبرى به پدر بزرگوارش در باره حماسه کربلا و شهادت امام سوم مى داد) به سوگوارى مى پرداخت.(۶)
«ام ایمن» سالها پیش از واقعه کربلا حدیثى را که از رسول خدا(ص) در خصوص کربلا و شهادت امام حسین(ع) و یارانش و اسارت عقیله بنىهاشم، شنیده بود، براى زینب کبرا(س) بیان کرد و گریست.(۷)
در روز عاشورا امسلمه رسول اکرم(ص) را در رؤیا مشاهده کرد، حضرت ناراحت و گریان بود و سر شریفشان خاک آلود. از حضرت پرسید: این چه حالتى است که در شما مى بینم؟ فرمود: امام حسین(ع) کشته شده است. در این حال با سوگ و زارى بانوان هاشمى را فرا خواند و به آنان گ فت اى زنان عبدالمطلب، مرا یارى کنید براى گریستن، زیرا آقایمان به شهادت رسیده است.(۸)
امام باقر(ع) فرمود: هنگامى که حسین بن على(ع) قصد داشت از مدینه به سوى مکه حرکت کند، بانوان هاشمى آمدند و گریستند. حضرت سیدالشهدا تشریف آورد و فرمود: چرا شما گریه مى کنید و دیگران را بر این مسافرت آگاه مى نمایید. بانوان گفتند: چرا در اشک ریختن پیشى نگیری م و حال آنکه وقتى شهید مىشوید، نزد ما مانند روز رحلت جدتان رسول اللَّه(ص)، شهادت على مرتضى، فاطمه زهرا(س) و امام حسن مجتبى است. سوگند مىدهیم شما را که مانع گریه ما نشوید. خداوند ما را فداى شما گرداند.
یکى از عمه هاى حضرت در حالى که گریه مى کرد گفت: گواهى مى دهم اى حسین که شنیدم طایفه جنّ بر تو مى گریستند.(۹)
در کربلا
هنگامى که حضرت حسین بنعلى(ع) در کربلا به شهادت رسید، نخستین کسى که بر آن حضرت گریست و نوحه خواند، حضرت زینب(س) بود. «قروه بن قیس حنظلى» نقل مى کند:
به خدا سوگند! فراموش نمى کنم که دختر على براى برادرش سوگوارى مىکرد و با صوتى حزین و قلبى داغدار روضه مى خواند. مرثیه سرایى این بانو، دوست و دشمن را متأثر کرد.(۱۰)
البته تاریخ گزارش کرده که زینب حتى پیش از کشته شدن برادرش، به مناسبتهایى سوگوارى مى کرده است. در عصر تاسوعا وقتى سید شهیدان جلوى خیمه نشسته بودند و سر مبارک روى زانویشان بود، لحظهاى خواب ایشان را فرا گرفت. ناگهان صداى فریاد خواهرشان زینب را شنیدند که مى گفت لشکر دشمن نزدیک شده است. اباعبداللَّه(ع) فرمود: خواهرم، رسول خدا(ص) را در عالم رؤیا دیدم که فرمود: تو نزد ما مىآیى؛ که حضرت زینب(س) با صداى بلند گریست، امام ایشان را ساکت کرد.(۱۱)
شب عاشورا نیز وقتى سالار شهیدان از بى وفایى دنیا سخن گفت، زینب کبرا(س) نالید و بی هوش بر زمین قرار گرفت که امام آن بانوى گرامى را به هوش آورد و نکاتى را فرمود.(۱۲)
وقتى زینب کبرا(س) خبر شهادت برادرش حضرت عباس را شنید، فریاد برآورد: واى برادر، واى عباس، واى از وضع ما پس از تو. زنان گریستند و چون حضرت اباعبداللَّه(ع) براى آخرین وداع نزد بانوان حرم آمد، صداى گریه آنان برخاست. امام حسین(ع) آنان را دعوت به صبر و سکوت کرد.(۱۳)
زنان هاشمى و علوى با دیدن ذوالجناح که با زین واژگون و یال خونین از گودال قتلگاه بازگشته بود، از خیمه ها بیرون آمدند و در حالى که به شدت ناراحت بودند، ناله خود را بلند کردند و به سوى مقتل شتافتند. لشکر ستم براى غارت اموال به خیمه ها یورش بردند. در این حال زنان فاطمى و علوى با گریه و ناله و فریاد از خیمه ها بیرون آمدند و رو به بیابان نهادند(۱۴) و چون خیمه ها آتش گرفت، زنها به شدت مىگریستند. در همین زمان عقیله بنى هاشم با قلبى محزون فرمود: اى محمد(ص)، درود ملائک آسمان بر تو، این حسین توست که به خون آغشته گردیده، اعضایش قطع شده و دخترانت آواره اند.(۱۵)
روز عاشورا دختر کوچکى از امام حسین(ع) در قتلگاه کنار پدر قرار گرفت و در حالى که به شدت مىگریست، شانه باباى خویش را گرفت و انگشتان پدر را بر سینه نهاد و گاهى بر دیدگانش مى کشید و مىگفت: آیا نمىنگرى بر اوضاع ما و دلهاى غمگین ما و تازیانه خوردن عمه ام! از مرثیهسرایى وى چشمها گریان و اشکها روان گردید.(۱۶)
«مصقله طحان» مى گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: چون امام حسین(ع) شهید شد، همسر او براى حضرت ماتم برپا کرد و گریست. زنان نیز سوگوارى کردند، چنان اشک ریختند که چشمانشان خشک گردید. در این میان کنیزى بود که مدام مىگریست و قطرات اشک همچنان از دیدگانش جارى بود. به او گفتند: تو را چه شده که اشکت تمام نمىشود. گفت: شربتى از سویق نوشیده ام. پس همسر امام توصیه کرد طعام و سویق (آرد برنج) حاضر کردند و از آن خورده و نوشیدند تا توان بیشترى براى عزادارى امام حسین بیابند.(۱۷)
در مرکز فرمانروایى بنى امیه
وقتى اهل بیت(ع) به شام آمدند، وارد بارگاه یزید شدند، در حالى که آنان را در دو ردیف به ریسمانهایى بسته بودند. چون زینب کبرا(س) سرِ بریده برادر را دید، با ناله و گریه جانسوزش دلها را جریحهدار کرد و فریاد زد: اى حسین، اى حبیب رسول خدا، اى فرزند مکه و منا، اى پسر فاطمه زهرا(س) سرور زنان، اى پسر دختر مصطفى.
راوى مى گوید: به خدا قسم! هر کس در آن مجلس بود، گریست.(۱۸)
مردى از اهالى شام مى گوید: وقتى یزید لعین با چوب خیزران بر لب و دندان امام حسین(ع) مىزد، زنى را دیدم که با دستهاى بسته و چشم گریان، ایستاده بود، با سوز دل مىنالید و از دیده اشک مى بارید و آهسته مى گفت: اى برادر، کاش خواهرت زینب تو را به این حال مشاهد ه نمى کرد.
حضرت رقیه(س) نیز زمانى که در خرابه شام لبها را بر دهان مبارک پدر نهاد، جان به جان آفرین تسلیم کرد. وقتى اهل بیت این حال را دیدند صداى خود را به ناله و شیون بلند کردند و مرد و زن از این رخداد گریان شدند.(۱۹)
در برخى منابع آمده است فاطمه دختر دیگر امام حسین(ع) وقتى سرِ پدر را دید، همراه با دیگر بانوان ضجه اى زد و نالید و گفت: اى یزید، آیا دختران پیامبر اسیر باشند؟ آنگاه همه حاضران و اهل خانه یزید به طورى گریستند که صداها بلند گردید.
سپس زنى از بنى هاشم که در خانه فرزند معاویه به سر مى برد، براى امام حسین(ع) ندبه و عزادارى کرد و صدا مى زد: یا حبیبا! اى سرور خاندان ما، اى فرزند محمد(ص)، اى پناه بیوه زنان و یتیمان، اى کسى که توسط فرزند زناکارى کشته شدى. هر کس صداى این بانو را شنید گریه کرد.
«رباب» دختر امرءالقیس و مادر عبداللَّه شیرخوار و سکینه(س) که میان اسیران بود، سر امام را برداشت و به آغوش کشید و آن را بوسید. پس از آن سه روز پشت سر هم عزادارى برپا شد، این اولین مجلس عزادارى عمومى بود که در شام براى سیدالشهدا و یارانش برپا گردید.
فرداى آن روز که همسر یزید خوابى شگفت و عبرت انگیز دید و شوهر را از پیامد جنایتش باخبر ساخت، یزید اسراى اهل بیت را خواست و به آنان گفت: چه چیزى را بیشتر دوست دارید، ماندن نزد من یا بازگشت به مدینه را؟ گفتند: بیش از هر چیز دوست داریم بر امام حسین(ع) بگریی م. گفت: هر چه مىخواهید انجام دهید. سپس حجره ها و منازلى را در دمشق برایشان فراهم ساخت تا به سوگوارى بپردازند. زنى از بنى هاشم و اهل یثرب باقى نماند جز آن که به نشانه عزادارى، لباس سیاه بر تن کرد و تمام آنها به مدت هفت روز ندبه و زارى کردند.(۲۰)
برخى مقتل نویسان افزودهاند که زنان شامى و اموى نیز با آنان در سوگوارى همدردى مى کردند. همچنین وقتى اسیران از این مجلس بیرون رفتند، مدت سه روز در خانه یزید بودند و آنجا هم مشغول نوحه سرایى شدند.
دختر عقیل بن ابى طالب براى حسین(ع) و همراهانش مرثیه مى خواند و مى گفت: اى چشم من، با اشک و ناله بگرى و اگر ندبه کردى، بر آل پیامبر زارى کن. شهیدانى که شش نفرشان از نسل على(ع) و پنج نفر از صُلب عقیل بودند.(۲۱)
در شهر بى وفایان
«عمرسعد» دستور داد پس از حادثه اسفناک عاشورا، زنان، دختران، خواهران و کودکان امام حسین(ع) به همراه حضرت على بن الحسین(ع) به سوى کوفه حرکت داده شوند. وقتى اسیران وارد شهر شدند، مردم براى تماشا دور آنان را گرفتند. زنى متوجه آنان شد و پرسید: شما از کدام اسیران هستید؟ اهل بیت امام پاسخ دادند ما اسیران آل محمدیم. آن بانو از خانه بیرون آمد و برایشان پیراهن و مقنعه تهیه کرد. در این هنگام اهل کوفه ضجه زدند. امام سجاد(ع) فرمود: براى ما نوحه سرایى مى کنید؟! پس ما را چه کسى کشته است؟ در این هنگام حضرت زینب کبر ا خطبه خواند، آنگاه فاطمه دختر امام حسین(ع) و سپس ام کلثوم و امام زین العابدین خطبه خواندند که پس از پایان هر سخنرانى، اهالى کوفه با فریاد شدید گریه و زارى سر مى دادند. در آن روز هیچ مرد و زنى نبود که عزادارى نکند. نقل کرده اند در اواخر خطبه فاطمه دختر ا مام، ندبه ها افزایش یافت و شنوندگان و حاضران گفتند: بس است اى دختر پاکان، قلب ما را آتش زدى و گلویمان را خشک نمودى و اندرون مان را شعله ور ساختى.
مقتل نویسان گزارش کرده اند: «بشر بنخزیم اسدى» مى گوید: آن روز هیچ زن باحیایى را ندیدم که نطقش بهتر از زینب باشد. مثل اینکه از زبان امیرالمؤمنین(ع) سخن مى گوید، آنجا که به مردم اشاره کرد: ساکت شوید. در همان حال نفسها در سینه ها محبوس گشت، سکوت مطلق حکم فرما گردید و زنگهاى شتران از صدا بازماند.
سپس فرمود: حمد مختص خداست و درود بر حضرت محمد و خاندان طاهرینش باد؛ اما بعد، اى اهل کوفه! امید آنکه هیچ گاه اشک تان خشک نشود و ناله هایتان قطع نشود.
سید بن طاووس پس از نقل تمام خطبه حضرت زینب اضافه مى کند: سوگند به خداوند! آن روز اهالى کوفه را حیرت فرا گرفته بود، در حالى که دستها را بر دهان نهاده و مى گریستند.
اهل کوفه ضمن عبرت و ناله، از روى رحمت و رأفت به کودکان نان و خرما مى دادند. در اینجا حضرت زینب(س) فریاد زد: صدقه بر ما اهل بیت حرام است. زنانى که در کوچه ها و پشت بامها بودند با شنیدن این سخن با شدت بیشترى گریستند.(۲۲)
هنگامى که اهل بیت را بر ابن زیاد ملعون وارد نمودند، امر کرد سرِ مبارک امام حسین(ع) را آوردند و در برابرش گذاشتند. او بر آن مى نگریست و مى خندید و چوب بر دندانهاى حضرت مى زد! «انس بن مالک» و «زید بن ارقم» که در مجلس حضور داشتند بر این عمل زشت اعتراض کرد ند. زید از جاى برخاست و گفت: شما پسر فاطمه را کشتهاید و فرزند مرجانه را امیر خود کرده اید. سوگند به خداوند، نیکان شما را خواهد کشت و بَدان را بنده خود مى نماید. از رحمت الهى دور باد کسى که به ذلت و ننگ رضایت دهد.
سپس ابن زیاد سخنانى بر زبان آورد که بخشى از آن این بود: خداوند بر اثر کشته شدن حسین و سرکشان و نافرمایان خاندان او، دل مرا شفا داد!
حضرت زینب(س) گریست و فرمود: به جان خودم سوگند! بزرگ فامیل مرا کشتى و شاخه هاى مرا بُریدى و ریشه هایم را برکندى.
«رباب» دختر امرئالقیس از دیدن آن سر مطهر بىتاب شد، به حدى که از جاى برخاست و آن را برداشت و بوسید و ناله جانگدازى سر داد.
پس از این قضایا ناله و نوحه اهل کوفه اعم از مرد و زن براى اسیران ادامه پیدا کرد و هر چه در دست آنان بود، از شدت بى تابى و هول و هراس بر زمین انداختند. در این موقع حضرت ام کلثوم با گریه گفت: اى اهل کوفه، واى بر شما، چرا به برادرم حسین(ع) این چنین جسارت ک ردید و او را کشتید؟! اموالش را غارت کردید و خانواده اش را اسیر نمودید. مرگ بر شما باد! مىدانید چه خونهایى را بر زمین کربلا جارى ساختید و چه بانوانى را به اسارت گرفتید؟! بعد اشعارى سوزناک را برایشان خواند. در همین لحظات صداى مردم کوفه با ضجه و گریه بلند شد. زنها بیشتر پریشان بودند و خاک بر سر مى ریختند و جزع و فزع مى کردند و مى گفتند: واى بر ما.(۲۳)
بازگشت به نینوا
اسیران را در هنگام مراجعت به مدینه از میدان خونین کربلا عبور دادند. در آن زمان زمین نینوا هنوز به خونهاى خشکیده برخى شهیدان، نیز قطعاتى از بدنهاى آن فداکاران مزیّن بود. نوحه سرایان اهل بیت سه روز در آنجا عزادارى کردند. صداى ناله آنان خاموش نمى شد و اشکشان بند نمى آمد.
در بعضى کتب تاریخ آمده است: وقتى که اهل بیت در کربلا به محل شهادت امام حسین(ع) رسیدند، مشاهده کردند «جابر بن عبداللَّه انصارى» و جمعى از بنى هاشم و افرادى از خاندان پیامبر براى زیارت امام حسین(ع) وارد آن سرزمین شده اند. همگى همزمان به هم رسیدند و با گریه و حزن و در حالى که بر سر و صورت مىزدند، یکدیگر را ملاقات کردند.
اهالى روستاهاى اطراف کربلا و شاید برخى عشایر آن نواحى نیز به جمع مزبور پیوستند و چند روز عزا برپا کردند. «اعمش» از عطیه کوفى نقل کرده است: با جابر براى زیارت قبر امام بیرون آمدم و چون وارد کربلا شدیم، مشاهده کردیم خاندان رسول خدا(ص) از راه مىرسند، براى استقبال رفتیم. نزدیکتر که آمدیم دیدیم امام سجاد(ع)، عمهها و خواهرانش هستند. جابر با سر و پاى برهنه راه افتاد تا نزد امام زینالعابدین رسید. امام به وى فرمود: آیا تو جابرى، گفت: بلى، اى فرزند رسول خدا. امام فرمود: اى جابر! سوگند به خداوند! مردان ما را کشتند و کودکان ما ذبح و زنان ما اسیر و خیمههاى ما غارت گردید.
تاریخ این ملاقاتها بیستم صفر سال ۶۱ هجرى است و هر ساله هزاران نفر از مسلمانان در این روز که اربعین امام حسین(ع) است گرد مىآیند و به نوحه سرایى و ماتمدارى مىپردازند. کاروان اسیران پس از سه یا چهار روز از کربلا به سوى مدینه حرکت کرد.(۲۴)
بازگشت به مدینه
«عبدالملک بنابى الحدیث سلمى» مأمور گردید از سوى یزید به مدینه برود و خبر شهادت امام حسین(ع) را به والى شهر یعنى «عمرو بن سعید بن عاص» بدهد. وى مىگوید: وقتى بر کارگزار یزید وارد شدم، گفت: چه خبرى آوردهاى؟ گفتم: ماجراى کشته شدن فرزند على را. عمرو بن سعید گفت: بیرون برو و خبر مزبور را به مردم برسان. چنین کردم و هیچ نالهاى نشنیدم که مثل بانوان بنىهاشم باشد، وقتى که شنیدند فرزند دختر رسول خدا به قتل رسیده است. «املقمان» و خواهرانش «ام هانى»، «اسماء»، «رمله» و «زینب» چون این خبر را شنیدند براى کشته هاى خود در کربلا عزادارى کردند. املقمان ابیاتى مىخواند که ترجمهاش چنین است: چه مىگویید وقتى که پیامبر به شما بگوید: پس از رفتن من با عترت و خاندانم چه کردید؟! شما که آخرین امتها هستید، بعضى از آنها را اسیر و برخى را به خون آغشته ساختید، درست نمىباشد که پس از من به خویشاوندانم بدى کنید.
مدینه با اهلش به گریه و زارى در آمد و در همان حوالى که با کاروان حسینى وداع کرده بودند، استقبال شایانى از بازماندگان عاشورا به عمل آوردند. سپس به خانههاى خود رفتند و بساط ماتم و ندبه برگزار کردند. فریاد وا حسین، وا حسین از تمامى منازل بلند بود. خانه اى نبود مگر اینکه به عزاخانه تبدیل گردید و نوحهسرایى براى شهیدان روزها و شبهاى متوالى در آنجا برپا بود. تا آنکه از شدت گریه، اشکهاى آنان به پایان رسید و بینایى زنان در خطر قرار گرفت. گلوى بانوان نیز از بس که نوحه سرایى کردند، خشک شده بود.
«رباب» همسر امام، در مدینه مجلس عزاى ویژه اى برپا کرد، پس از مدتى که اشراف عرب از وى خواستگارى کردند، سر باز زد و گفت: دیگر نمى توانم ازدواج کنم. تا یک سال بعد که حیات داشت، زیر سایه نمى رفت.
مورخان نقل کرده اند وقتى کاروان اسیران به اطراف مدینه رسید، «بشیر بن جذلم» به توصیه امام سجاد به داخل مدینه رفت و با گریه و زارى در حوالى مسجد پیامبر اشعارى را خواند که ترجمه اش چنین است:
اى اهل یثرب (مدینه)، ماندن براى شما در مدینه روا نیست زیرا امام حسین کشته شد. پى در پى بگریید چون در کربلا بدنش به خون آغشته شد و سرش بر سر نیزه ها گردید.
بشیر مى گوید: به اهل مدینه گفتم: على بن حسین با عمه ها و خواهرانش آمده اند و من فرستاده او هستم که وضع کنونى ایشان را به شما بگویم.
سپس اضافه مى کند: در مدینه هیچ زن پرده نشین و باحجابى نماند مگر اینکه از شهر بیرون آمد تا با بازماندگان عاشورا همدردى کند. هیچ گاه گریه کنان را بیشتر از آن روز عزادار ندیدم. زنى بر امام نوحه سرایى مى کرد و مى گفت: اى خبردهنده شهادت حسین(ع)، اندوه مرا نسبت به اباعبداللَّه زنده کردى و زخمى در دلهاى ما به وجود آوردى که مداوا نمى شود.
«ام البنین» فاطمه دختر حزام بن خالد العامریه کلابیه، همسر امام على و مادر عباس و سه برادرش پس از کشته شدن چهار فرزندش، هر روز در مدینه به بقیع مى رفت و عبیداللَّه فرزند عباس را نیز با خود مى برد و براى آنان با ناله اى دردناک و دلسوز گریه مى کرد. به طورى که مردم مدینه جمع مى شدند و گریه هایش را گوش مى دادند. ام البنین اشعارى را م ىخواند که مفهومش چنین است:
مرا ام البنین نخوانید چون با این نام، شیران بیشه را به یادم مى آورید. آن وقت که پسرانى داشتم، با این اسم معروف بودم ولى حالا که آنان را از دست داده ام دیگر مایل نیستم با این عنوان فراخوانده شوم.
حضرت زینب کبرا نیز مدینه را خطاب قرار داد و فرمود: اى مدینه، ما با خاندان خود از تو بیرون رفتیم ولى حالا که بازگشتیم، نه مردان و نه فرزندان خود را داریم. در هنگام خروج، دور هم بودیم اما حالا پریشان و غارت شده ایم. بزرگ و مولایمان امام حسین بود ولى اکنون با ما نمى باشد. بدون پشتیبان و نوحه کنان بر برادرمان آمده ایم، بر شتران دشمن سوار شدیم و شهرها را درنوردیدیم.
زنان بنى هاشم در مدینه تا مدتها لباسهاى سیاه و خشن بر تن کرده و از سرما و گرما شکایت نمى کردند و به دلیل برپایى عزادارى نمى توانستند غذا درست کنند.(۲۵)
پى نوشت:
۱) در این مورد بنگرید به کتاب مسکن الفواد، به قلم شهید ثانى.
۲) سیره ابنهشام، ج۳، ص۱۶۰ – ۱۵۹٫
۳) المغازى، واقدى، ج اول، ص۳۱۸ – ۳۱۳٫
۴) دیوان حسان بنثابت، ص۶۷٫
۵) وسائلالشیعه، شیخ حر عاملى، ج۲، ص۹۳۲؛ معجم الکبیر، طبرانى، ج۲۴، ص۱۳۹٫
۶) بحارالانوار، علامه مجلسى، ج۴۴، ص۲۳۳٫
۷) بحارالانوار، ج۱۵، ص۱۸۳٫
۸) همان، ج۴۵، ص۲۳۰٫
۹) همان، ص۸۹ – ۸۸٫
۱۰) ذریه النجاه، گرمرودى، ص۱۶۸٫
۱۱) الارشاد، شیخ مفید، ج۲، ص۸۹٫
۱۲) مقتل الحسین، خوارزمى، ج اوّل، ص۲۳۷٫
۱۳) نفس المهموم، ص۳۴۶٫
۱۴) بحارالانوار، ج۱۰۱، ص۳۲۲ و ج۴۵، ص۵۸٫
۱۵) همان، ج۴۵، ص۵۸٫
۱۶) مقتل جامع مقدم، ج ۲، ص۶۹٫
۱۷) اصول کافى، ج اوّل، ص۴۶۶٫
۱۸) معالى السبطین، ج۲، ص۱۵۵٫
۱۹) نفس المهموم، ص۴۵۶٫
۲۰) مقتل ابىمخنف، ص۲۲۲ – ۲۲۰٫
۲۱) مجالس السّنیه، ص۱۳۴؛ موسوعه آلالنبى ذیل رباب، نهضه الحسین، ص۱۴۷٫
۲۲) موسوعه آلالنبى، عایشه بنت عبدالرحمن، ص۷۳۴؛ نهضه الحسین، ص۱۳۸ – ۱۳۷؛ مجالس السّنیه، ص۱۲۳٫
۲۳) بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۰۹ و ۱۱۳٫
۲۴) موسوعه آلالنبى، ص۷۴۷؛ مجالس السّنیه، ص۱۴۲٫
۲۵) محاسن، برقى، حدیث ۱۹۵، ص۲۰۵؛ وسائلالشیعه، ج۲، ص۸۹۰؛ سکینه بنت الحسین، بنت الشاطى، ص۶۸ و ۲۱۸؛ مجالس السّنیه، ص۱۴۴؛ امالى، شیخ طوسى، ص۳۹٫
منبع: مجله پیام زن ، شماره ۱۶۸ اسفند ۸۴
غلامرضا گلى زواره