- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 18 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
قیام و نهضت عاشورا علیه دستگاه ظلم بنی امیه در تاریخ بشر نظیر و مانندی ندارد. امام حسین (علیهالسلام) نواده رسول خدا (صلیالله علیه و آله و سلم) به خواست و اراده الهی و اقتضای شرایط اجتماعی و سیاسی نهضتی را با خون خود و یاران با وفایش رقم زد که تا پایان تاریخ زنده بوده و آثار حیاتبخش را از خود برجا گذاشته است. از آثار مهم نهضت عاشورا برکاتی سیاسی و اجتماعی است که برای نجات همه مسلمانان و حتی غیر مسلمانان الگو و اسوه به شمار میآید. در این مقاله به صورت مختصر به این آثار نهضت عاشورا پرداخته شده است.
۱. بقاى شریعت اسلام
او کشته شد که دین خدا جاودان شود
جان جهان فداش که بى مثل و گوهر است
اوضاع عمومى اسلام و مسلمین بسیار ناراحت کننده بود. فعالیتها و تبلیغات مسموم بنى امیه علیه حضرت على (علیه السلام) و خاندانش، و نیز تحریفات و بدعت هایى که زیرکانه در اسلام داخل کرده بودند، شرایط را جهت نابودى اسلام و محو نام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آماده کرده بود. خلافت الهى به حکمت سلطنتى و دیکتاتورى تبدیل شده بود.
روح شریعت اسلام یعنى پرهیزگارى و عدالت، در اجتماع دیده نمىشد و از احکام اجتماعى دین فقط جمعه و جماعت، آن هم به صورت تشریفات وجود داشت؛ و گاهى همین صورت تشریفاتى نیز به بدعت و بلکه فسق و فجور مىگرایید. اکثر قریب به اتفاق نسل مسلمان که آن روزها در شبه جزیره عربستان زندگى مىکرد، در پایان خلافت عمر متولد و در عصر عثمان پرورش یافته و در آغاز حکومت معاویه وارد اجتماع شده بودند، لذا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را زیارت نکرده و شاید بتوان گفت مقام و منزلت خاندان وحى را درک نکرده بودند.
در رأس جامعه اى که دچار بى ارادگى و ضعف نفس شده بود، حاکمى فاسق و فاجر چون یزید لقب شریف امیرالمؤمنین و خلیفه مسلمین را به ناحق با خود یدک مىکشید. یک جوان قمار باز و شرابخوار، بىبند و بار و صد در صد اهل دنیا و خوشگذرانی هاى آن بر مردم حکومت مىکرد یک مغز الکلى که از نظر افکار، نسبت به اسلام و مقدسات اسلام کمترین عقیدهاى نداشت، و میمون بازى و هوسبازى از کارها و تفریحات روزانه اش بود. انسان هاى خطرناک و دنیا طلب به فرمان او در تمام استان ها و شهرستان ها بر اوضاع مسلط و بر دوش مسلمانان سوار بودند.
در چنین وضع خطرناک و دردناکى، امام حسین (علیه السلام) پاى فشرد و عزم جهاد راسخ کرد و با تعداد معدودى از یاران، همراه با زنان و کودکان به استقامت برخاست، و چنین فریاد کرد: «آیا نمىبینید که به حق عمل نمى شود و از باطل نهى نمى شود؟ در این هنگام باید شخص مؤمن حقا و واقعاً طالب لقاى پروردگارش باشد» ۱.
اگر دیدى که نابینا و چاه است
اگر خاموش بنشینى گناه است
بارى، مقاومت و پایدارى سیدالشهدا (علیه السلام) بود که شریعت اسلام را بعد از اینکه در اثر طغیان معاویه و جور و بیداد او رو به اضم حلال گذارده بود، و تغییر و تبدیلى که او و پسر ناخلفش یزید در این دین بنا گذاشته و اساس دیانت را متزلزل بلکه مشرف به انهدام نموده بودند نجات بخشید.
نهضت این بزرگوار و قیام نیرومندانه اش، بقاى دین را باعث گردیده، و با خون خود و اصحاب و یارانش، گلستان دین را آبیارى و نهال گلستان شریعت را سرسبز و شاداب نمودند. اگر نهضت مقدس حسین نبود از اسلام به غیر از اسلام اموى و از دین جز دین یزیدى و دین تشریفاتى چیزى باقى نمانده بود.
«مقرم» در کتاب مقتل خود مى نویسد: نهضت حسین (علیه السلام) جزء اخیر از علت تامه جهت استحکام مبانى دین بوده، به طورى که این نهضت، بین دعوت حق و حملات باطل، تفرقه و جدایى انداخته، حق و باطل را از یکدیگر جدا نمود. لذا گفته شده است: دین را وجود مقدس محمدى شروع نموده و بقاى آن به واسطه وجود مبارک امام حسین (علیه السلام) تداوم یافت. «الاسلام نبوى الحدوث و حسینى البقاء» ۲
این برکت بزرگ که به خاطر وجود شریف حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) است، از تفسیر بعضى احادیث نبوى نیز به دست مىآید، از جمله این حدیث معروف شریف که فرمود: «حسین منى و انا من حسین» ۳.
حسین از من است و من نیز از حسینم.
بفرمود احمد شه عالمین
حسین از منست و منم از حسین
بدین معنى که امام حسین (علیه السلام) سبط آن رسول گرامى بوده و از زبان مبارک نبوت و انگشت ابهام مقام رسالت تغذیه نموده و رشد و نماى او از شیره جان نبى اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است، و از طرفى پیامبر از امام حسین است زیرا دین آن رسول خاتم، به واسطه امام حسین و فداکارى و جان نثارى او به جهان و جهانیان نفوذ کرده و تجلیات و نورافشانى و گیتى شناسى خود را بعد از وفات پیغمبر معظم، به وسیله شهادت و جانبازى و از مال و عیال گذاشتن این بزرگوار به عالمیان جلوه و ظهور داده است.
«واشنگتن ایروینک» مورخ آمریکایى گوید: «براى امام حسین (علیه السلام) ممکن بود که زندگى خود را با تسلیم شدن به اراده یزید نجات بخشد، لیکن مسئولیت پیشوا و نهضت بخش اسلام اجازه نمىداد که او یزید را به عنوان خلافت بشناسد. او بزودى خود را براى قبول هر ناراحتى و فشارى به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنى امیه آماده ساخت. در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و در روى ریگهاى تفتیده عربستان روح حسین فنا ناپذیر است. اى پهلوان و اى نمونه شجاعت و اى شهسوار من، اى حسین ». ۴
خون او تفسیر اسلام مبین
منجى و احیاگر شرع است و دین *
۲. تفسیر و احیاى اسلام و امر به معروف و نهى ازمنکر
از جمله آثار مهم سیاسى – اجتماعى قیام و نهضت حیات بخش حسینى که به جاى مانده، آشکار ساختن اسلام صحیح و احیاى امر به معروف و نهى از منکر بود تا بطلان اسلام انحرافى اموى که پس از زمان رحلت نبى اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) صورت گرفت، روشن شود.
خاندان بنى امیه در تبلیغات خود، خویش را از خاندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قلمداد کرده و اسلام را وارونه به مردم نشان داده بودند و ایشان را در امور دین به ادعاى اینکه اولى الامر واجب الاطاعه هستند در حیرت و سرگردانى گذاشته بودند؛ اما امام حسین (علیه السلام) با قیام خود همه این توطئه ها را بهم ریخت و اسلام اموى و دین یزیدى را از اسلام ناب محمدى جدا ساخت، و با نماز خونین خود در ظهر عاشورا، نماز را اقامه کرده عملاً معنا نمود.
چنانکه در زیارت وارث مى خوانیم: «اشهد انک قد اقمت الصلوه و اتیت الزکوه و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر».
بنابراین، نهضت و شهادت سیدالشهداء (علیه السلام) دو معنى داشت:
۱. نفى آنچه به نام اسلام مطرح بود، ۲. اثبات آنچه از اسلام فراموش گشته و انکار شده بود – مانند امر به معروف و نهى ازمنکر – و این هر دو با هم، یعنى «احیاى اسلام محمدى».
پس از شهادت امام حسین (علیه السلام)، گروه مکتبى، به حرکت تودهاى مخالف تبدیل شد که بدون استثنا همه مسلمین را در بر گرفت، زیرا مسلمانان به حقیقت اسلام و هدف تفکر مکتبى پى برده بودند، طرز تفکرى که از روز اول، شعار حکومتى غیر منحرف و صالح را فریاد مىکرد. در آن زمان، تمام جهان اسلام دریافته بود که سکوت امت بر انحراف رهبرى، خطایى فاحش به شمار مىآید زیرا این سکوت به فاجعه کربلا منجر شد و همین امر آغازى شد براى انقلاب ها و امر به معروف و نهى از منکر.
آرى، کار انبیا و اولیاى الهى در حقیقت امر به معروف و نهى از منکر و شناساندن معروف و منکر به مردم بوده است، و در این راستا، نه تنها به سخن بسنده نکردند که از درگیرى و تحمل سختی ها و دشواری هاى آن نیز نهراسیدند. در این بین رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شناب بیشترى به آن دو امر داده و با تلاش و پیگیرى اسلام را پیروز کرد.
اما بعد از رحلت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، مردم از خط مستقیم محمدى منحرف شدند و نا اهلان را به خلافت پذیرفتند که عامل مهم این مصیبت، جهل مردم و بى توجهى به امر به معروف و نهى از منکر بود. و امام حسین (علیه السلام) با قیام مصلحانه خود احیاگر حقیقى این دو فریضه الهى است. چنانکه سر قیام خویش را «اصلاح نمودن امت جدش و امر به معروف و نهى از منکر» معرفى مىنماید.
او با قیام خود به این دو اصل اسلامى، اعتبار و آبروى شایسته داد و ارزش آنها را در جهان اسلام بالا برد، یعنى در حالى که دیگران آن را در مرز ضرر شخصى متوقف مىکنند و ارزش آن را پایین مى آورند، نهضت حسینى مرزى براى آن نمىشناسد.
گاهى گفته مى شود: فقهاى شیعه شرایطى را براى امر به معروف و نهى از منکر ذکر کردهاند که از آن جمله: ایمنى از ضرر بر جان و مال و ناموس است. پس شهادت حسین (علیه السلام) چگونه امر به معروف و نهى از منکر و یا برانگیزاننده بر آن است؟
در جواب باید گفت: گاهى اوقات انسان با مسئله اى مواجه مىشود که ناچار است بین از خود گذشتگى براى نجات دین و میهن از نابودى و هلاکت، و به زندگى خویش پرداختن و دین و وطن را رها کردن، یکى را انتخاب کند و تردیدى نیست که او باید شهادت و از خودگذشتگى را اختیار کند تا عمل کرده باشد به دو قاعده قطعى: «تقدیم اهم بر مهم» و «دفع ضرر اشد به ضرر اخف»؛ و چنانکه مىدانیم که در زمان خلافت یزید به جایى رسیده بود که قیام امرى واجب و تکلیف الهى بود، اگر چه منجر به شهادت حسین (علیه السلام) و اسارت خاندانش گردد. و اگر ایمنى از ضرر، یک واجب مطلق بود و قیدى نداشت، هرگز جهاد در راه خدا بر مسلمانان واجب نمى گشت بلکه شهادت در راه خدا معصیت محسوب مىشد! و حال آنکه چنین نیست.
استاد شهید مطهرى (ره) در این باره مىفرماید: «امر به معروف و نهى ازمنکر در مسائل بزرگ مرز نمىشناسد، هیچ چیزى، هیچ امر محترمى نمىتواند با امر به معروف و نهى از منکر برابرى کند. نمى تواند جلویش را بگیرد. این اصل دایر مدار این است که موضوع امر به معروف و نهى از منکر چیست. اینجاست که مى بینیم حسین بن على (علیه السلام) ارزش امر به معروف و نهى از منکر را چقدر بالا برد.
همانطور که اصل امر به معروف و نهى از منکر را چقدر بالا برد. همانطور که اصل امر به معروف و نهى از منکر، ارزش نهضت حسینى را بالا برد، چون حسین بن على (علیه السلام) فهماند که انسان در راه امر به معروف و نهى از منکر به جایى مى رسد که مال و آبروى خودش را باید فدا کند، ملامت مردم را باید متوجه خودش کند؛ همانطور که حسین کرد». ۵
آرى، به برکت وجود مقدس حسین و نهضت حیاتبخش وى و شهادت مظلومانه و در عین حال رسواگر او، حقیقت اسلام تفسیر شد و امر به معروف و نهى از منکر احیا گردید.
هرگز فنا نیافت بقاى تو، زانکه یافت
آزادگى، بقاى دگر از فناى تو
۳. دمیدن روح استقامت و آزادی خواهى
یکى دیگر ازآثار و برکات سیاسى – اجتماعى سیدالشهدا (علیه السلام) این بود که نه فقط با حرف که در عرصه عمل هم روح استقامت و پایدارى وآزادی خواهى و حفظ کرامت و عزت نفس را در کالبد بى روح مسلمین در همه اعصار دمید.
سالار شهیدان در برابر نیروى مهیب ستم و قوه قاهره بنى امیه، بالاترین استقامت و مهمترین پایدارى و شهادت را به خرج داده و در مقابل آنان مقاومت کرده و به انسانها درس حریت و آزادگى آموخت. آن حضرت در آخرین لحظات حماسه کربلا با بدنى مجروح و خونین، دشمن را طرف خطاب قرار داده و فرمود: «اى پیروان ابوسفیان، اگر دین ندارید پس در دنیا آزاد مرد باشید».
حماسه عاشورا سراسر، شعارهاى آزادى طلبى و استقامت و عزت نفس است. چنانکه آن حضرت در روز عاشورا ضمن گفتارهاى گرم و آتشین خود فریاد مى زد: «این ناپاک و فرزند ناپاک، مرا بین دو کار مخیر ساخت: یا ذلت را بپذیرم و در برابر یزید تسلیم شوم، و یا اینکه کشته گردم و به حکم شمشیر تن دهم! اما از ما خاندان پیغمبر ذلت بدور است، نه خدا براى ما ذلت مىخواهد و نه پیامبر او و نه مردان پاک دل و مؤمن و نه آن دامنه اى منزهى که ما را در میان خود پرورانده است» ۶.
آرى، رمز موفقیت و راز پیروزى انسان در همیشه تاریخ بستگى به استقامت و پایدارى در مقابل سختی هاى راه دارد و امام حسین (علیه السلام) با استقامت خود در برابر بناى شرک و اساس کفر و الحاد و بذل جان و تمام هستى خود در این راه مقدس، باعث دمیده شدن روح پایدارى و آزادگى در بین مردم گشت، به طورى که در قیام هاى بعد از آن حضرت این امر به خوبى مشهود است.
۴. قیام حسینى الگوى قیامهاى مقدس دیگر
قیامهاى مقدس بشرى داراى دو مشخصه هستند: اول اینکه آنها براى مقامات عالى انسانیت و توحید و عدل و آزادى، و براى رفع ظلم و استبداد صورت مىگیرند. دوم اینکه، برقى هستند در ظلمت هاى سخت که معمولاً مورد تصویب «عقلاى قوم!» قرار نمىگیرند. قیام امام حسین (علیه السلام) هر دو مشخصه را دارا بود، و یکى از آثار این قیام، جنبه الگویى آن براى سایر نهضت ها و قیام هاى به حق و الهى است.
تمام انقلابهاى مقدسى که در جهان اسلام پس از شهادت حسین (علیه السلام) تا زمان ما به وجود آمد، خمیر مایه اصلى آن، قیام آن حضرت بوده و هست و خواهد بود، قیامى که الهام بخش همه نهضتهاى اصیل رهایى بخش گردید و این اصلى است که خود امام حسین (علیه السلام) در «بیضه» – یکى از منازل بین مکه و کربلا – به همراهان و یاران خویش فرمود: «و لکم فیه اسوه»۷ در من براى شما نمونه و الگویى است. و چنانکه مى دانیم این الگو، قیام بر علیه ظلم و فساد است، همان امرى که باعث گردید خداوند متعال رسولش را در قرآن براى انسان ها اسوه و الگو معرفى کند و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «براى شهادت حسین (علیه السلام) حرارتى در دلهاى مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمىشود» ۸.
«استاد حسن ابراهیم» در این رابطه مىگوید: «کشته شدن امام حسین (علیه السلام) در تهییج شیعیان و وحدت بخشیدن به آنها تأثیر بسیارى داشت. قبل از این رخداد، شیعیان پراکنده بودند؛ زیرا شیعه گرى با خون آمیخته گشت و در اعماق قلوب شیعیان، نفوذ کرد و عقیده راسخ آنان شد» ۹.
اثرات نهضت امام حسین (علیه السلام) از خود دستگاه اموى و دشمنان حضرت شروع شد. درست مثل آبى که با حرارت رو به جوشیدن مىرود، پس از به جوش آمدن، نخست حباب هایى از ته دیگ بالا آمده و در روى آب مىترکد، پس از آن کم کم جوشیدن آغاز مىگردد. انقلاب یک جامعه بر علیه دستگاه ظلم نیز به همین شکل است، اول انتقادها و فریادهاى عدالت خواهى و تظلم که به حکم حباب هاى ته دیگ هستند از گوشه و کنار کشور برمىخیزند و رفته رفته جان گرفته و دیگ جامعه جوشیدن آغاز مى کند و دستگاه ستم را آنقدر بالا و پایین مىبرد که به صورت کف بى ارزشى بر روى زمین مىریزد.
بارى، بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) بلافاصله این فریادها و انتقادها که مقدمه فرو ریختن ارکان حکومت منحوس بنى امیه بود بلند شد. «سنان بن انس» هنوز از قتلگاه امام بیرون نرفته بود که یارانش به او گفتند: تو حسین بن على، پسر پیغمبر، دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را کشتى! تو مردى را کشتى که از همه عرب بزرگتر است و آمده بود تا حکومت را از دست بنى امیه بگیرد! اکنون پیش امراى خود برو و پاداش خود را بگیر و بدان که اگر تمام موجودى خزانه هاى خودشان را در برابر کشتن حسین به تو بدهند باز هم کم است. ۱۰
و نیز«حمید بن مسلم »گوید: زنى را از طایفه «بکر بن وائل» که به همراه شوهرش بود در میان اصحاب عمربن سعد دیدم که چون دید مردم ناگهان بر زنان و دختران حسین (علیه السلام) تاختند و شروع به غارت و چپاول نمودند، شمشیرى به دست گرفت و رو به خیمه آمد و صدا زد: «اى مردان قبیله بکر، آیا لباس از تن دختران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به یغما میرود؟ مرگ بر این حکومت غیر خدایى، اى قاتلان رسول خدا» در این هنگام شوهرش دست او را گرفته و به خیمه برگرداند. ۱۱
اینها و موارد بسیار دیگر، نخستین عکس العمل هاى مردم از واقعه جانسور کربلا بود که رفته رفته به وسعت آن افزوده مى گشت، تا جایى که روح انقلاب در مکتب اسلام دمیده شد ومردم هرگاه رهبر لایقى مى یافتند بر علیه حکومت نامشروع و فاسد بنى امیه دست به قیام مىزدند، و شعار غالب انقلابها «خون خواهى حسین» بود. شمار این انقلاب ها زیاد است که ما در اینجا به چند نمونه اشاره مى کنیم.
۱. انقلاب توابین: این انقلاب در کوفه بر پا گردید و واکنش مستقیم قتل امام بود، و انگیزه آن، احساس گناه به علت یارى نکردن امام پس از آنکه کتباً از او دعوت کردند به کوفه آید – بود. لذا کوفیان خواستند ننگى را که مرتکب شده بودند با انتقام از قاتلان آن حضرت بشویند و دست به قیام زدند. این واقعه در سال ۶۵ هجرى روى داد.
۲. انقلاب مدینه: هدف این انقلاب خونخواهى نبود بلکه انقلابى بود علیه حکومت ستمکار بنى امیه. شرکت کنندگان در این قیام یک هزار تن بودند که به دست سپاهیان شام و با نهایت وحشیگرى سرکوب گردید.
۳. قیام مختار ثقفى: این قیام در سال ۶۶ هجرى در عراق به انگیزه خون خواهى امام حسین (علیه السلام) و انتقام از قاتلان او صورت گرفت. این انقلاب به رهبرى مختار توانست در یک روز دویست و هشتاد تن از قاتلان امام حسین (علیه السلام) را به قتل رساند.
۴. انقلاب مطرف بن مغیره: وى در سال ۷۷ هجرى بر علیه حجاج بن یوسف شورید و عبدالملک بن مروان را از خلافت خلع کرد.
۵. انقلاب ابن اشعث: او نیز بر علیه حجاج در سال ۸۱ هجرى شورید و عبدالملک مروان را از خلافت خلع کرد. این شورش تا سال ۸۳ به طول انجامید. در آغاز، پیروزی هاى نظامى به دست آورد اما بعدها شکست خورد.
۶. انقلاب زید بن على: وى که از فرزندان امام زین العابدین (علیه السلام) بود در سال ۱۲۲ هجرى در کوفه قیام کرد، اما بیدرنگ به وسیله سپاهیان شام که در آن هنگام در عراق بودند سرکوب گردید.
۷. قیام حسین بن على، شهید فخ: «فخ» نام وادى و محلى است در قسمت غربى و یک فرسخى شهر مکه، و آن جایى است که حسین بن على (صاحب فخ) بر علیه حکومت عباسى در سال ۱۶۹ هجرى قیام کرد و با یاران خویش به شهادت رسید. وى یکى از سادات و علماى اسلام بود که براى عظمت تشیع با خون خویش پس از حدود یک قرن از ماجراى کربلا اثرى عمیق در عالم تشیع بجاى گذاشت.
این انقلاب ها و انقلاب هاى دیگر، نقش مهمى در برابر حکومت هاى ناشایست وقت از نظر محفوظ ماندن ظواهر اسلام و نام مقدس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و رعایت حقوق مردم ایفا کردند. و این نهضت ها خود یکى از آثار مهم و ثمرات نهضت ریشه دار و عمیق سیدالشهدا (علیه السلام) بود. در زمان کنونى نیز خواستگاه انقلاب اسلامى ایران، مجالسى بود که به جهت بزرگداشت حماسه حسینى و واقعه عاشورا اقامه مى گردید.
قیام حسینى نه تنها براى مسلمین بلکه براى غیر مسلمانان نیز که به دنبال رهایى از ظلم و ستم بوده و هستند، سرمشق قرار مىگیرد. «مهاتما گاندى» مىگوید: من زندگى امام حسین (علیه السلام) آن شهید بزرگ اسلام را به دقت خواندهام و توجه کافى به صفحات کربلا نمودهام و بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستى از امام حسین (علیه السلام) پیروى کرده و سرمشق بگیرد. ۱۲.
حسین، کشته دیروز و رهبر روز است*
قیام اوست، که پیوسته نهضت آموز است
خون او تفسیر این اسرار کرد
ملت خوابیده را بیدار کرد
۵. بیدارى خفتگان
از جمله آثار و برکات دیگرى که قیام و شهادت سیدالشهدا (علیه السلام) در بعد سیاسى – اجتماعى داشت، بیدار شدن خفتگان و انتقال روح مبازره جویى بر علیه ظلم و ستم بوده و هست.
براى تنویر ذهن و تصویر مطلب، لازم است به طور اجمال اشارهاى به وضعیت جامعه اسلامى آن دوران داشته باشیم. مردم آن زمان به چند دسته تقسیم مىشوند:
دسته اول: که قسمت عمده مردم را تشکیل مىداد، کسانى بودند که در مقابل فساد معاویه، اراده خود را از دست داده بودند و به پستى و خوارى ناشى از فساد که پیرامون خلافت اسلامى را فرا گرفته بود تن در داده بودند.
دسته دوم: کسانى بودند که منافع خصوصى خود را بر رسالت و امامت ترجیح مىدادند. این دسته بر خلاف دسته اول فارغ از ظلم و انحراف بنى امیه بودند و آن را احساس نمیکردند.
دسته سوم: ساده لوحانى که فریب فرمانروایان بنى امیه را خورده بودند و اگر نبود قیام و مقاومت امام حسین و اصحاب راستین پیامبر به رهبرى اهل بیت (علیهم السلام)، ساده لوحان بسیارى فریب خورده و میگفتند که اگر این دستگاه سلطنتى و کارهاى آن قانونى نبود، صحابه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خاموش نمى نشستند.
دسته چهارم: کسانى بودند که مى پنداشت امام حسن (علیه السلام) خلافت را به معاویه واگذار کرده و با وى به خاطر اوضاع و احوال پیچیده زمان سازش نموده است! زیرا اگر چه براى مردم کوفه و عراق که از نزدیک در جریان بودند، ماجراى صلح تحمیلى آشکار بود؛ اما مسلمانانى که در گوشه و کنار جهان اسلامى آن روزگار پراکنده بودند – مانند مردم خراسان – و از دور دستى بر آتش داشتند از ابعاد مسئله بی خبر بودند از این رو امام حسین (علیه السلام) با قیام خونین خود ثابت کرد که صلح برادرش به معناى کناره گیرى از رسالت اهل بیت (علیه السلام) نیست.
گذشته از این چهار دسته که در واقع جملگى در خواب خرگوشى مشترک بودند، دو دسته دیگر یعنى پیروان بنى امیه و یاران حقیقى امام حسین (علیه السلام) نیز وجود داشتند. زیرا اگر چه اصحاب سیدالشهداء بسیار اندک بودند ولى قابل ذکر است که برخى از شیعیان و علاقهمندان امام در سایر ایالت هاى اسلامى بودند و پس از اطلاع یافتن از دعوت حضرت، خواستند به او لبیک گویند ولى مرکز کوفه تحت کنترل شدید نظامیان عبیدالله بن زیاد بود و به هیچ وجه نمىگذاشتند کسى از آن خارج یا به آن وارد شود، و بسیارى از مسلمانان نیز در مناطق دور دست از این فاجعه به کلى بى خبر بودند که حساب آنها با سایرین جدا است.
با توجه به آنچه به طور اجمالى بیان شد، معلوم مىگردد که مردم کوفه تا چه حدى در خواب خرگوشى فرو رفته بودند. که تمام فریادهاى امام و یارانش را نشنیده گرفته و آسایش و رفاه طلبى، آنان را از هر نوع کمکى در راه نجات اسلام از انحراف باز مىداشت.
در آن شرایط، انقلاب خونین سیدالشهدا (علیه السلام) تمام معادلات سیاسى دشمنان را بر هم زد و اوضاع اجتماعى آن زمان را دگرگون ساخت. جانفشانى شخصیت منحصر به فردى چون امام حسین (علیه السلام) که از نخبگان و برگزیدگان و پیشواى على الاطلاق مسلمانان بود و با فضیلت ترین و نزدیکترین آنها به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بود از طرفى خدایى بودن حرکت مصلحانه سیدالشهدا (علیه السلام) و گذشتن از همه هستى خود از طرف دیگر، و عمق فاجعه و مظلومیت آن امام عزیز از ناحیه سوم باعث گردید زنگ بیدار باش، خواب سنگین مردم را بر هم زند و مردگان را احیا کند، و درخت اسلام را که به پژمردگى روى آورده بود، با خون خود آبیارى کند و آنچنان طراوت و شادابى بخشد که تا ابد سر سبز و خرم باقى ماند.
در آن عصر قحطى حق جویان و حق مداران، که ظلم و شرک و فساد، در پناه سرنیزه و کشتار، حکومت مىکرد و سکوت بود و سکون! حسین تازیانه فریاد بلند کرد و بر پیکر خفته، بلکه مرده امت فرود آورد و چنان شور و حرکتى آفرید که آن مردم را بیدار بلکه زنده نمود، و با این بیدارى از آنها پاسدارى از انقلاب محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و عدل على و صبر حسن (علیه السلام)، و معناى قرآن و رسالت اسلام و خون خویش را طلب نمود.
خون امام حسین (علیه السلام) همانند آب حیاتى بود که در کالبدهاى مرده و خشک و مأیوس جریان پیدا کرد و منشأ قیام هاى بسیارى شد و به راستى مىتوان گفت که عصر عاشورا پایان نهضت امام حسین (علیه السلام) نبود بلکه آغاز حرکت و اول بیدارى ملت اسلام خصوصاً شیعیان بود.
«فلیپ حتى» در کتاب تاریخ عرب مىنویسد: «فاجعه کربلا، سبب جان گرفتن و بالندگى شیعه و افزایش هواداران آن مکتب گردید. به طورى که مىتوان ادعا کرد که آغاز حرکت شیعه و ابتداى ظهور آن، روز دهم محرم بود».۱۳
و «گیبون» مورخ مشهور گوید: «در طى قرون آینده بشریت و در سرزمین هاى مختلف، شرح صحنه حزن آور مرگ حسین (علیه السلام) موجب بیدارى قلب خونسردترین قاریان و خوانندگان خواهد شد». ۱۴
بر لوح فتحنامه او شد شکست او
مرد حق از شکسته شد هم مظفر است
۶. شکست یزیدو یزیدیان
با توجه به مفهوم پیروزى و شکست، به این نتیجه مىرسیم که پیروزى آن نیست که انسان از میدان نبرد سالم به در آید و یا دشمن خود را به خاک هلاکت افکند، بلکه پیروزى آن است که هدف خود را پیش ببرد و دشمن را از رسیدن به مقصود خود باز دارد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این خصوص فرموده است: «ما ظفر من ظفر الاثم به، و الغالب بالشر مغلوب» ۱۵ کسى که گناه بر او پیروز شد، شکست مىخورد و کسى که از راه بدى بر دشمن ظفر یافت در واقع مغلوب است ».
از این رو اگر چه امام حسین (علیه السلام) و یارانش پس از یک نبرد خونبار و قهرمانانه به نور عظیم شهادت رسیدند، اما آنها هدف مقدس خود را به تمام معنى از آن شهادت پر افتخار گرفتند و هدف این بود که به تکلیف عمل شده و ماهیت حکومت ارتجاعى و ضد اسلامى اموى آشکار شود و افکار عمومى مسلمین بیدار گردد که این هدف به خوبى انجام گرفت.
رسوایى سران اموى و قاتلان امام حسین (علیه السلام) به حدى بالا گرفت که سرانجام پس از گذشت چند سال نه تنها هیچ کس از آل امیه جرأت نداشت نسبت خود را آشکار سازد بلکه بدن هاى مردگان آنها را هم از قبر بیرون کشیدند و با آتش سوزاندند. آرى، راه پیشرفت و پیروزى که داشت با سرعت فراوان براى آن دودمان کثیف در بین امت هموار مىشد، بعد از واقعه کربلا یکباره درهم ریخت و با رسوایى بسیار، بساط ابوسفیانیان برچیده گشت.
«استادنیکلسون» گوید: «حادثه کربلا، حتى مایه پشیمانى و تأسف امویان شد، زیرا این واقعه، شیعیان را متحد کرد و براى انتقام امام حسین، هم صدا شدند و صداى آنان در همه جا و مخصوصاً عراق و ایرانیانى که مىخواستند از نفوذ عرب ها آزاد شوند انعکاس یافت».۱۶
یکى دیگر از شواهد شکست یزیدیان و بنى امیه، زمانى است که امام سجاد (علیه السلام) در کوفه خطبه خواند و ماهیت پلید دشمنان خدا را براى مردم خفته و فریب خورده آشکار کرد. لذا مردم یک زبان عرض کردند:
«اى فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، همه ما شنوا و مطیع و حافظ عهد و پیمان تو هستیم، از تو روى بر نگردانده و تو را ترک نخواهیم کرد، پس خدا تو را رحمت کند، به ما دستور بده که همانا با دشمن تو دشمن و با دوست تو دوستیم، تا یزید را بگیریم و از کسانى که به تو و ما ظلم نمودند، دورى بجوییم ».۱۷
آرى، امام حسین را کشتند، اما حسین که فقط جسم نیست، امام حسین یک مکتب است که بعد از مرگش زنده تر شد. و اگر چه در کربلا قیام قامت امام حسین (علیه السلام) را در خون کشیدند، و ناى حقیقت گوى او را بریدند، اما در حقیقت امام حسین زنده تر شد، او بزرگ مردى است که با شهادتش حرکتى عظیم و تحولى بزرگ در تاریخ ایجاد کرد و یزید و یزیدیان را رسوا نمود.
(حسان )، حسین، به ظاهر اگر چه شد مغلوب
شکست اوست، که در هر زمانه پیروز است
زخون سرخ قلبت، نورى جهیدن گرفت
که ظلمت جهل را، صاعقه آسا برد*
۷. رهایى از جهالت و ضلالت
هفتمین اثر و برکت از آثار و برکات اجتماعى نهضت سید الشهدا (علیه السلام) این بود که با قیام و شهادت خویش مردم را از جهالت و گمراهى نجات بخشید. او خون دل خویش را در راه خدا بذل کرد تا امت را از حیرت ضلالت و جهالت که در اثر تسلط و تبلیغات مسموم بنى امیه پیش آمده بود برهاند؛ چنانکه در زیارت اربعین امام حسین (علیه السلام) مىخوانیم:
«و بذل مهجته فیک، لیستنقذ عبادک من الجهاله و حیره الضلاله».
و حسین (علیه السلام) خون قلب خود را در راه تو بذل کرد تا بندگانت را از جهالت و حیرت گمراهى برهاند.
استاد شهید مطهرى (ره) در توضیح فراز مذکور مىفرماید: «مقصود از جهالت مردم این نبود که چون مردم بی سواد بودند و درس نخوانده بودند مرتکب چنین عملى شدند، و اگر درس خوانده و تحصیل کرده میبودند نمىکردند. نه، در اصطلاح دین، جهالت، بیشتر در مقابل عقل گفته میشود و مقصود آن تنبه عقلى است که مردم باید داشته باشند (و به تعبیر دیگر قوه تجزیه و تحلیل قضایایى مشهود و تطبیق کلیات بر جزئیات است و این چندان ربطى به سواد و بی سوادى ندارد. علم، حفظ و ضبط کلیات است و عقل قوه تحلیل است).
به عبارت دیگر، امام حسین (علیه السلام) شهید فراموشکارى مردم شد، زیرا مردم اگر در تاریخ پنجاه – شصت ساله خودشان فکر مىکردند و قوه تنبه و استنتاج و عبرت گیرى در آنها مىبود و به تعبیر سیدالشهدا (علیه السلام) که فرمود: «ارجعوا الى عقولکم» اگر به عقل و تجربه پنجاه – شصت ساله خود رجوع مى کردند و جنایت هاى ابوسفیان و معاویه و زیاد در کوفه و خاندان اموى را اصولا فراموش نمىکردند و گول ظاهر فعلى معاویه را که دم زدن از دین به خاطر منافع شخصى است نمىخوردند و عمیق فکر میکردند که آیا امام حسین (علیه السلام) براى دین و دنیاى آنها بهتر بود یا یزید و معاویه و عبیدالله، هرگز چنین جنایتى واقع نمىشد…» ۱۸.
آرى، امام حسین (علیه السلام) با نهضت مقدس خویش در آن ظلمت سخت و در میان یأس ها و ناامیدی هاى مطلق، و در موقعى که ستارهاى در آسمان بشریت دیده نمىشد، مانند برقى درخشید و مانند شعله اى حقانى فرا راه آدمیان ظاهر گشت. او به خوبى مىدانست که تنها مردم نادان و گمراهند که آلت دست حکومت هاى ستمکار و بیدادگر و فاسد واقع مىشوند، به همین خاطر با بذل خون پاک خویش سعى کرد ملت جاهل و گمراه را از آن وضع خطرناک و دردناک نجات بخشد.
لذا امام صادق (علیه السلام) در فراز مورد بحث، هدف قیام حسینى را تنها فدایى امت گنه کار بودن و شفاعت از آنان در قیامت بیان نمىکند، بلکه مى فرماید: هدف، نجات دنیاى انسانیت از جهالت و ضلالت بود.
پى نوشت ها
۱- بحارالانوار؛ علامهء مجلسى؛ ج ۴۴ ص ۳۸۱
۲- نقل از کتاب <زندگانى حضرت ابى عبدالله الحسین > ابوالقاسم سحاب؛ ص ۲۲
۳- کشف الغمه؛ علامه اربلى؛ ج ۲ ص ۶
۴- به نقل از کتاب <درسى که حسین (علیه السلام) به انسانها آموخت > شهید هاشمى نژاد؛ ص ۴۵۰
(#) ـ بیتى از نگارنده.
۵- حماسهء حسینى؛ شهید مطهرى؛ ج ۲ ص ۱۳۰
۶- تحف العقول؛محدث حرانى؛ ص ۲۷۵
۷- تاریخ طبرى؛ ج ۷ ص ۳۰۰
۸- جامع احادیث الشیعه؛ ج ۱۲ ص ۵۵۶
۹- ترجمهء تاریخ سیاسى اسلام؛ ج ۱ ص ۳۵۱
۱۰- تاریخ طبرى؛ ج ۴ ص ۳۴۷
۱۱- ترجمهء لهوف سید بن طاووس؛ ص ۱۳۲
۱۲- نقل از کتاب <درسى که حسین (ع ) به انسانها آموخت > شهید هاشمى نژاد؛ ص ۴۴۷
۱۳- درسى که حسین (علیه السلام) به انسانها آموخت؛ شهید هاشمى نژاد؛ ص ۴۴۸
۱۴- همان مأخذ.
۱۵- نهج البلاغه؛ صبحى صالح؛ حکمت ۳۳۳
۱۷- ترجمه تاریخ سیاسى اسلام؛ ج ۱ ص ۳۵۲. به نقل از کتاب ماهیت قیام مختار؛ ص ۲۰۱
۱۸- بحارالانوار؛ علامه مجلسى؛ ج ۴۵ ص ۱۱۲
(#) ـ بیتى از نگارنده.
۱۹- حماسهء حسینى؛ استاد مطهرى؛ ج ۳ ص ۴۷
منبع: کتاب آثار و برکات سید الشهدا؛ به قلم: علیرضا رجالى تهرانى