- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
ولادت
در خانوادهای که معطر به شمیم دلانگیز مهر به امامان پاک شیعه بود، کودکی دیده به جهان گشود که نام یعقوب را بر این نورسیده نهادند. کنیهاش ابویوسف است و به «انباری» – منسوب به شهر انبار در عراق – و نیز «قمی» اشتهار دارد. «سَلْمی» و «کاتب» هم به او گفته شده است.[۱] پدرش یزید بن حماد، در گروه راویان بوده و به گفته نجاشی «از چهرههای موجه و بلندمرتبه شیعی» است.[۲]
در این که یعقوب، در چه سالی و در کدام سده ولادت یافت، نظر قطعی نمیتوان داد، ولی با توجه به تاریخ حیات یا وفات استادان و شاگردانش میتوان حدس زد که او در اواخر سده دوم هجری قمری به دنیا آمده است. برای نمونه، یکی از استادان معروف او، محمد بن ابی عمیر است که در سال ۲۱۷ بدورد حیات گفت.[۳] استاد دیگرش حماد بن عیسی است که حدود سال ۲۱۵ از دنیا رفت.[۴]
یکی از شاگردان روایتی او، احمد بن ادریس قمی است که در سال ۳۰۶ ق.[۵] و شاگرد دیگرش احمد بن محمد بن خالد برقی قمی است که در سال ۲۷۴ ق. جان به جان آفرین تسلیم کرد.[۶]
قمی بودن
گروه زیادی از ترجمهنویسان به قمی بودن این محدث اشاره کردهاند. رجال شناسان برجسته شیعی، مانند کشی، ابن داود، آقا بزرگ تهرانی و آیت الله خویی همه از او با نام «قمی» یاد کردهاند. همچنین رجالی برجسته معاصر، آیت الله شبیری زنجانی و نیز آیت الله سبحانی – که هر دو در قید حیاتند – هنگام پرسش نگارنده این سطور، قمی بودن این راوی را تأیید فرمودهاند.
از برخی نشانهها برمیآید که این راوی مدتی در قم زیسته است، اگر نگوییم که در این شهر ولادت یافته؛ از جمله این که او روزگاری از نویسندگان «ابودُلَف» بوده و ابودلف آن روزگار در ایران میزیسته و شهری را بنیاد نهاده به نام کرج، که در نزدیک همدان قرار داشته است.
دیگر این که، برجستهترین و پرآوازهترین شاگردان روایتی او، قمی بودهاند که در ادامه این نوشتار بیان خواهد شد؛ وی گویا در شهر انبار عراق به دنیا آمده، اما برههای از عمر خویش را در قم، که پایگاه تشیع و محدثان شیعه بوده، سپری کرده است.
استادان
یعقوب بن یزید قمی از لحاظ تعداد استاد، شاید از کمنظیرترین محدثان شیعی است که این، حکایتگر جان تشنه او در کسب آموزههای دین است. انگیزه فراگیری چنان بود که او را از نزد این استاد به سوی استاد دیگر روانه میکرد.
مجموع استادان او به پنجاه نفر میرسد که بیشتر آنها از پرآوازهترین راویان شیعه هستند. از آنجا که ذکر همه آنان در این نوشتار کوتاه نمیگنجد، تنها به نام چند نفر اکتفا میشود:
۱. محمد بن ابی عمیر. به گفته آیت الله خویی، بیشتر روایات یعقوب از این استاد فرزانه حدیث است و شاید شماره آن روایات به ۱۲۵ مورد برسد؛[۷]
۲. حسن بن محبوب؛
۳. حسن بن علی بن فضال؛
۴. حسن بن علی بن وشاء؛
۵. حماد بن عیسی؛
۶. محمد بن اسماعیل بن بزیع؛
۷. یاسر خادم قمی[۸]؛
۸. احمد بن حسن میثمی.[۹]
دانش آموختگان
این محدث بزرگ، در عمل به توصیه و تأکید امامان بزرگوار که به یاران خویش میفرمود: «اخبار ما را در میان مردم، به ویژه شیعیان گسترش دهید» گوهرهای ارزشمند و انسانساز خود را به صاحبان استعدادهای درخشان و لایق و شیدا داد. بدین گونه بود که جمعی از خالصترین راویان شیعی گرد این شمع پرفروغ را احاطه کردند و از محضر پرفیض او توشهها اندوختند و بهرهها بردند. در اینجا نیز به نام گروهی از شاگردان او بسنده میشود:
۱. عبدالله بن جعفر حمیری قمی؛
۲. سعد بن عبدالله اشعری قمی؛
۳. محمد بن یحیی قمی؛
۴. احمد بن ادریس قمی؛
۵. محمد بن علی بن محبوب قمی؛
۶. احمد بن محمد بن خالد قمی؛
۷. احمد بن محمد بن عیسی قمی؛
۸. علی بن ابراهیم قمی؛
۹. موسی بن حسن بن عمران قمی؛
۱۰. محمد بن حسن صفار قمی؛
۱۱. محمد بن احمد بن یحیی قمی.[۱۰]
ستایشها
از آنچه گفته شد، به خوبی میتوان به شخصیت والا و ارزشمند این محدث پی برد؛ اما برای شناخت کاملترین سیمای پرفروغش، او را در آیینه سخنان بزرگان نیز مینگریم.
نجاشی مینگارد: «یعقوب بن یزید ابویوسف، یکی از نویسندگان منتصر خلیفه عباسی بود و بعد به بغداد رفت و صاحب دو ویژگی بود: وجاهت و صداقت».[۱۱]
شیخ طوسی میگوید: «یعقوب بن یزید کاتب انباری، محدثی موجه و مورد اطمینان و از امتیازاتش این بود که بسیار روایت میکرد و از این رو، اخبار فراوانی از این راوی به یادگار مانده است».[۱۲]
بعد از نجاشی و طوسی نیز تمام راوی شناسان که در این مورد پژوهش کردهاند، از روزگار شیخ طوسی تا روزگار حاضر، همگی شخصیت درخشان او را ستوده و به سخنان نجاشی و طوسی بسنده کردهاند.[۱۳]
در محضر نور
یعقوب بن یزید شایستگی درک محضر امامان معصوم شیعه را پیدا کرد و از این سرچشمههای فیاض و زلال دانش، جان تشنه خویش را سیراب کرد. نوشتهاند که او در شمار یاران سه پیشوای مصعوم قرار داشته که به ترتیب عبارتند از: حضرت امام رضا، حضرت امام جواد و حضرت امام هادی علیهمالسلام.[۱۴]
چند نکته:
۱- کاتب بودن؛ اشاره شد که یکی از لقبهای این راوی «کاتب» است. از سخن کشی برمیآید که او نویسنده ابودُلَف عِجلی بود[۱۵]؛ ولی نجاشی او را از نویسندگان منتصر، خلیفه عباسی فرزند متوکل عباسی به شمار آورده که بین این دو منافاتی ندارد؛ چون ابودُلف در سال ۲۲۶ ق. از دنیا رفت، ولی منتصر عباسی در سال ۲۲۲ ق. به دنیا آمد و قهراً در زمان ولایتعهدی منتصر، نویسنده او بوده که چندین سال بعد از مرگ ابودلف است. بنابراین کاتب بودن او برای دو نفر، همزمان نبوده است.[۱۶]
ابودلف و منتصر
گفته شد که این محدث، نویسنده این دو بوده و بدین جهت، اشارهای گذرا به شرح حال آنان خالی از فایده نیست. ابودلف قاسم بن عیسی عجلی، یکی از افراد فاضل، ادیب، شجاع و بخشنده بود. از زندگینامه او به دست میآید که به تشیع گرایش داشت و به خاندان عصمت و طهارت، به ویژه حضرت امیرمؤمنان علی علیهالسلام، احترام ویژهای قائل بود که البته این اعتقاد ارزشمند را از پدرش عیسی به میراث برده بود. او در سال ۲۲۶ ق. دیده از جهان فروبست.[۱۷][۱۸]
اما ابوجعفر محمد، و معروف به منتصر بالله، یازدهمین خلیفه از سلسله خلفای بنی عباس بود، که در سال ۲۲۲ ق. متولد شد و در سال ۲۴۸ ق. از دنیا رفت. منتصر بالله، عمر کوتاهی داشت و در زندگی ۲۴ ساله خود، بیش از شش ماه خلافت نکرد.[۱۹]
پدرش متوکل عباسی، از سرسختترین دشمنان پیشوایان معصوم شیعه، به ویژه حضرت امیرالمومنین علیهالسلام و حضرت فاطمه سلام الله علیها بود؛ اما پسرش منتصر، برخلاف پدرش ستم کمتری را در حق شیعیان روا داشت و او بود که به غلامانش دستور داد تا شبانه به کاخ پدرش حمله برند و او را در حالی که مست بود – از پای درآورند. کشته شدن متوکل در شوال ۲۴۷ رخ داد و او بعد از پدرش به خلافت رسید.[۲۰]
۲- کثرت روایت؛ دومین نکتهای که توجه صاحبنظران را به خود معطوف کرده، این است که او از گروه راویانی است که به «کثیرالروایه» اشتهار دارند. شیخ طوسی در منزلت او میگوید: «از امتیازات او این است که از امامان معصوم علیهالسلام بسیار روایت نقل کرده است».[۲۱] بنابر سخن آیت الله خویی از این محدث، حدود ۳۶۵ روایت در کتابهای روایتی شیعه به ما رسیده که این شمار، رقم بالایی است.[۲۲]
۳- گرایش روایتی؛ هر یک از محدثان شیعی غالباً در نقل روایت گرایش ویژهای دارند؛ بعضی بیشتر درباره ولایت و امامت و فضائل اهل بیت علیهمالسلام و گروهی دیگر روایات کلامی و… اخباری را نقل کردهاند. گرایش این محدث بزرگ، بیشتر در عرصه مسائل فقهی است و البته کم و بیش در مسائل اعتقادی و اخلاقی نیز از او روایت نقل شده است که برخی از آنها در پایان این نوشتار خواهد آمد.
۴- علت همکاری با مخالفان؛ یعقوب بن یزید، با این که از محدثان شیعی است، ولی روزگاری از عمر خویش را در همراهی ابودلف، سردار معروف مأمون گذرانده و در مقطعی هم «کاتب» دربار منتصر عباسی بوده است. انگیزه او در انتخاب این شغل، آن هم با بعضی سلاطین ستمگر، معلوم نیست؛ آیا جهت رفع مشکلات اقتصادیاش بوده و یا جهات دیگر؟ ولی به هر حال، این کار از قدر و منزلت او نمیکاهد؛ در تاریخ محدثان شیعی، بزرگانی بودهاند که کم و بیش روابطی با پارهای از خلفای بنی عباس داشتهاند؛ همانند عبدالله بن سنان که یکی از نامآورترین راویان شیعی است و در حکومت منصور دوانیقی و پسرش هادی و هارون، خزانهدار آنان بوده است. ممکن است هدف آنان کمک به شیعیان بوده باشد؛ چنان که از پارهای از روایات برمیآید.[۲۳]
آثار
این محدث گرانمایه، در راستای نشر و گسترش اخبار امامان اهل بیت علیهمالسلام کوششهای پیگیری نمود؛ هم در مسند تدریس و استادی و انتقال روایات به شاگردان و هم در عرصه تألیف. او کتابهای گوناگونی را تألیف کرد که از آن جمله است: کتاب البداء، المسائل، نوادر الحجج و الطعن علی یونس.[۲۴]
شیخ طوسی میگوید: «له کتب و منها کتاب النوادر؛ او دارای کتابهای متعدد است که یکی از آنها کتاب النوادر است».[۲۵]
رحلت
یعقوب بن یزید انباری قمی بعد از عمری تلاش و کوشش در راه ترویج مکتب پیشوایان معصوم علیهمالسلام، عاقبت جان عرشی اش از فرش، به ملکوت اعلی پیوست؛ اما زمان و محل وفاتش معلوم نیست.
نگاه آخر
در پایان این نوشتار، چند روایت اخلاقی آن بزرگوار، به خوانندگان تقدیم میشود.
مروت:
با واسطه از امام صادق علیهالسلام روایت میکند که فرمود: «مروت و جوانمردی، دو گونه است: مروت در حضر (وطن) و مروت در سفر. مروتِ حضر؛ تلاوت قرآن، حضور در نمازهای جماعت، همنشینی با نیکان و یادگرفتن احکام دینی است، اما مروت در سفر عبارت است از: بخشش در هنگام سفر، شوخی با همسفران؛ به گونهای که از چهارچوب نزاکت و ادب خارج نشود، با همسفر کمتر مخالفت و بگومگو کردن و هنگامی که از آنان جدا میشود، آنها را بدگویی نکردن».[۲۶]
سختترین واجب:
باز با واسطه از حضرت صادق علیهالسلام روایت میکند که به یکی از یاران خود به نام ابوعبیده حذّاء فرمود: «آیا به تو خبر دهم از سختترین چیزی که خداوند بر مردم واجب فرموده؟ با مردم با عدل و انصاف رفتارکردن، با برادران دینی در مال و ثروت مساوات کردن و یاد خداوند در همه حال؛ به گونهای که اگر اطاعت خداوند برایش پیش آمد، آن را انجام دهد و اگر گناه بر او عرضه شد، از آن دوری کند».[۲۷]
ثواب لا اله الاّ الله:
از امام صادق علیهالسلام نقل میکند: «هر کس که با اخلاص بگوید: «لا اله الاّ الله»، داخل بهشت میشود. معنای اخلاص این است که گفتن این ذکر، او را باز دارد از آنچه خداوند حرام فرموده است».[۲۸]
همه چیز هلاک میشود.
همچنین از آن بزرگوار روایت میکند: «این که خدا میفرماید: «هر چیز هلاک و نابود میشود، مگر وجه خدا» هر چیزی نابود است، مگر کسانی که راه حق را پیشه خود سازند».[۲۹]
فایده مرگ:
از امام ششم علیهالسلام حدیث میکند: «گروهی از مردم نزد پیامبر زمان خود رفتند و گفتند: از خداوند طلب کن تا مرگ را از میان ما بردارد. پیامبرشان دعا کرد، خداوند دعای او را اجابت کرد و مرگ از بین آنها برطرف شد. آن قدر جمعیت آنان فزونی یافت که خانههایشان تنگ شد، نسل آنان افزایش یافت؛ به طوری که هر مردی ناچار بود هر روز خوراک، مادر، پدربزرگ و مادربزرگش را آماده کند و کمکم از طلب روزی بازماندند. آنگاه پشیمان شدند و نزد پیامبرشان رفتند و گفتند: از خدا بخواه که مرگ را به سوی ما برگرداند. دوباره خداوند مرگ را به میان آنان فرستاد».[۳۰]
پی نوشت ها:
۱.رجال نجاشی، ص ۴۵۰، جامعه مدرسین قم، ۱۴۰۷ ق؛ رجال طوسی، ص ۳۹۵ و ۴۲۵؛ فهرست طوسی، ص ۲۴۴، نشر الفقاهه، ۱۴۱۷ ق؛ معجم رجال الحدیث، ج ۲، ص ۱۴۷؛ بهجهالآمال، علیاری تبریزی، ج ۶، ص، ۳۲۷، چاپ علمیه قم، ۱۳۶۷ ش.
۲.رجال نجاشی، ص ۴۵۰، چاپ داوری قم و رجال طوسی، ص ۳۹۵.
۳.رجال نجاشی، ص ۲۲۹.
۴.همان، ص ۱۰۲.
۵.همان، ص ۶۷.
۶.همان، ص ۵۶.
۷.معجم الرجال، ج ۲۰، ص ۱۴۷.
۸.شرح زندگی این محدث، توسط نگارنده، نگاشته شده است ر.ک: ستارگان حرم، ج ۱۴، ص ۴۶-۶۰.
۹.معجم الرجال، ج ۲۰، ص ۱۴۷؛ فهرست طوسی، ص ۲۴۴ و رجال نجاشی، ص ۴۵۰.
۱۰.همان و جامع الروات، ج ۲، ص ۴۴۹، منشورات کتابخانه آیت الله مرعشی، ۱۴۰۷ ق.
۱۱.رجال نجاشی، ص ۴۵۰.
۱۲.رجال طوسی، ص ۳۹۵ و ۴۲۵ و فهرست طوسی، ص ۲۴۴.
۱۳.وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۳۶۸، اسلامیه، تهران، ۱۳۹۸ ق؛ منتهی المقال، ج ۷، ص ۲۵۰، مؤسسه آل البیت، ۱۴۱۶ ق.
۱۴.رجال طوسی، ص ۳۹۵ و ۴۲۵ و رجال نجاشی، ص ۴۵۰.
۱۵.رجال کشی، ج ۲، ص ۸۶۹.
۱۶.مروج الذهب، مسعودی، ج ۳، ص ۴۷۴، دارالاندلس، بیروت؛ ریحانهالادب، ج ۷، ص ۹۹، کتابفروشی خیام، تهران؛ ۱۳۶۹ ش؛ الاغانی، ج ۸، ص ۲۵۶، دارالکتب العلمیه، بیروت و دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۵، ص ۴۶۳.
۱۷.وفیات الاعیان، ج ۴، ص ۷۳ والکنی والالقاب، ج ۱، ص ۶۹، انتشارات بیدار، قم.
۱۸.مروج الذهب، ج ۳، ص ۴۷۴.
۱۹.تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص ۲۸۵، دارالکتب العلمیه، بیروت؛ مروج الذهب، ج ۴، ص ۵۱ و حیوهالحیوان، دمیری، ج ۱، ص ۱۱۹، مادّه اَوَز.
۲۰.حیوهالحیوان، ج ۱، ص ۱۱۹.
۲۱.فهرست طوسی، ص ۲۴۴.
۲۲.معجم الرجال، ج ۲، ص ۱۴۷.
۲۳.ر.ک: رجال کشی، ج ۲، ص ۷۳۰، مؤسسه آل البیت، قم و رجال نجاشی، ص ۱۴۸، داوری، قم.
۲۴.نجاشی، ص ۴۵۰، جامعه مدرسین.
۲۵.فهرست طوسی، ص ۲۴۴ و الذریعه، ج ۴، ص ۵۵.
۲۶.امالی، مفید، ص ۴۴.
۲۷.همان، ص ۳۱۷.
۲۸.توحید، صدوق، ص ۲۷، جامعه مدرسین قم.
۲۹.همان، ص ۱۴۹.
۳۰.همان، ص ۴۰۱.
منبع:ابوالحسن ربانی سبزواری،”یعقوب بن یزید انباری قمی؛ آیینه صداقت” از مجموعه ستارگان حرم، جلد ۱۷، صفحه ۸۹-۹۷