- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 8 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
اشاره:
امام حسین (علیه السلام) و حکایت زیستن و شهادتش و لحن گفتار و ابعاد کردارش، نه تنها نمونه یک بزرگمرد تاریخ را براى ما مجسم مى سازد، بلکه آیینه تمام نماى فضیلت ها، بزرگ منشى ها، فداکاریها، جان بازى ها، خداخواهى ها و خدا جویىها است، او به تنهایى مى تواند سعادت بشریت را ضامن گردد. حضرت دراین باره می فرماید:
سبقتُ العالمین الى المعالى بحُسن خلیقه و علو همه
و لاح بحکمى نور الهدى فى دیاجى من لیالى مدلهمه
یرید الجاحدون لیطفئوه و یأبى الله إلا أن یتمه
با خوش خلقى و بلند همتى از همه جهانیان به مقامات بلند پیش گرفتم . نور هدایت در شب هاى دیجور با حکمت من درخشید. منکران مى خواهند این نور را خاموش کنند و اما خداوند که میخواهد آن را تمام و کامل گرداند.(۱)
علائلى در کتاب «سمو المعنى »مى نویسد: ما در تاریخ به مردان بزرگى برخورد مى کنیم که هر کدام در جبهه و جهتى، عظمت و بزرگى خویش را جهانگیر ساختهاند. یکى در شجاعت، دیگرى در زهد، آن دیگر در سخاوت، و…اما شکوه و بزرگى امام حسین (علیه السلام) حجم عظیمى است که ابعاد بى نهایتش هر یک مشخص کننده ى یک عظمت فراتر از تاریخ است. گویا او جامع همه والایى ها و فرازمندى هاست. (۲)
آرى مردى که وارث بى کرانگى نبوت محمدى، وارث عظمت عدل و مروت علوی، وارث جلال و درخشندگى فضیلت فاطمی است، چگونه نمونه برتر و والاى عظمت انسان و نشانه ى آشکار فضیلت هاى خدایى نباشد؟
در این جا به گوشه ای از فضائل اخلاقی آن حضرت می پردازیم هر چند باید بگوییم :
کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم
۱. نماز و عبادت امام حسین (علیه السلام) :
همه پیام آوران خدا و امامان(علیهمالسلام) خدا را خالصانه و عاشقانه مى پرستیدند، اما حسین علیه السلام عبادت و پرستش ویژه اى داشت ، چرا که از هنگامى که نور وجودش در جان مادرش فاطمه(علیهاالسلام) پدید آمدتا آن لحظاتى که سر نورانى اش بر فراز نیزه هاى جاهلیت اموى قرار گرفت (همیشه و همه جا به ستایش و سپاس و تسبیح و تنزیه خدا، مشغول بود و تلاوت کتاب خدا از او شنیده مى شد.
امام به عبادت بسیار علاقهمند بودند. شخصى خطاب به حضرت سجاد(علیه السلام) عرض کرد: چرا پدرت کم اولاد است ؟ حضرت فرمود: تعجب مى کنم که من چگونه متولد شده ام ؛ زیرا پدرم در هر شب و روزى هزار رکعت نماز به جاى مى آورد. (۳)
حضرت مهدى فرمود: جدم حسین علیه السلام رکوع و سجودش طولانى بود. (۴)
حضرت بارها پیاده به خانه خدا شتافت و مراسم حج را برگزار کرد .(۵)
۲. تسلیم در برابر خدا :
از امام حسین علیه السلام پرسیدند، چگونه صبح کردى ؟ فرمود: صبح کردم در حالى که پرودگارم ، بالاى سرم و آتش پیش رویم، مرگ جویندهام و حساب الهى فراگیرم مى باشد. چنین روزى من ، در گرو کردار خویشم. نه آنچه دوست دارم پیدا مى کنم ، و نه آنچه نمى پسندم از خود مى رانم . توان هیچ یک را ندارم و همه کارها در اختیار دیگرى است.
اگر بخواهد عذابم مى کند و اگر بخواهد از من مى گذرد. بنابراین ، کدام فقیرى از من نیازمندتر است ؟ !(۶)
۳. خوف و خشیت امام حسین (علیه السلام):
از صفات برجسته امام حسین علیه السلام ، شدت خوف از خدا و درک عظمت او بود، به گونه اى که هنگام وضو ساختن براى عبادت و نماز و تقرب به سوى پروردگار، رنگ چهره اش دگرگون مى گشت و اعضا و اندام هایش به لرزه مى افتاد. برخى از سر شگفتى ، از شدت خوف و پرواى او پرسیدند که فرمود:
«لا یأمن یوم القیامه الا مَن خاف الله فى الدنیا؛ در روز قیامت تنها کسانی امنیت خواهند داشت که در دنیا از پروردگار خویش پروا داشته باشند».(۷)
امام وقتى وضو مى گرفت رنگش پریده و پاهایش مى لرزید.علت این کار را پرسیدند فرمود: «حق لمن وقف بین یدى الملک الجبار ان یصفر لونه و ترتعد مفاصله؛ سزاوار است براى کسى که در مقابل خداى با جبروت ایستاده رنگش زرد شود و پاهایش بلرزد.»(۸)
همین حالت معنوی بود که استجابت دعا را به دنبال داشت. امام سجاد(علیه السلام) فرمود: کوفیان نزد امام على آمده، از نیامدن باران شکایت کردند و گفتند: از خدا براى ما باران بخواه ، امیرمؤ منان به حسین(علیه السلام) فرمود: برخیز و از خداوند طلب باران کن!(۹) و خداوند به دعای آن حضرت باران سیلآسا فرستاد.
۴. تواضع:
شخصیت حسین بن على (علیه السلام) چنان بلند و دور از دسترس و پر شکوه بود که وقتى با برادرش امام مجتبى (علیه السلام)، پیاده به کعبه مى رفتند، همه بزرگان و شخصیت هاى اسلامى به احترامشان از مرکب پیاده شده، همراه آنان راه میپیمودند.
احترامى که جامعه براى حسین (علیه السلام) قائل بود بدان جهت بود که او با مردم زندگى مى کرد؛ از آنان و معاشرتشان کناره نمى جست؛ با جان جامعه هماهنگ بود، و بالاتر از همه، ایمان به خداوند او را غمخوار و یاور مردم ساخته بود.
روزى از محلى عبور کرد، عده اى از فقرا بر عباهاى پهن شده نشسته بودند و نان خشکى مى خوردند، تعارفش کردند و امام هم پذیرفت، نشست و تناول کرد و بیان داشت: خداوند متکبران را دوست نمى دارد.(۱۰)سپس فرمود: دعوت شما را اجابت کردم، شما هم دعوت مرا بپذیرید. آنها دعوت حضرت را پذیرفتند و همراه امام رفتند، حضرت دستور داد هر چه در خانه موجود است بیاورند، و بدین ترتیب پذیرایى گرمى از آنان به عمل آمد، نیز درس تواضع و انسان دوستى را با عمل خویش به جامعه آموخت.(۱۱)
۵. بخشش و کرامت امام حسین (علیه السلام):
عربی بیابانی خدمت امام آمد و گفت : ضامن شده ام که دیه کامله اى را بپردازم ؛ اما توان آن را ندارم، ناچار نزد بخشنده ترین مردم ؛ یعنى شما خاندان پیامبر آمدم .
حضرت فرمود: سه سؤ ال از تو مى کنم ، اگر به یکى پاسخ دادى ، یک سوم مال را به تو مى دهم ، اگر به دو سؤ ال پاسخ دادى ، دو سوم مال و اگر به سه سؤ ال پاسخ دادى ، همه آن مال را عطا خواهم کرد.
مرد عرب گفت : شما از خاندان علم و فضیلتى ، چگونه مى توانم جواب سوالات کسى همانند شما را بدهم !
فرمود: از جدم فرستاده خدا شنیدم «المعروف بقدر المعرفه؛ باب معروف و بخشش را به اندازه معرفت مردم بگشایید».
مرد عرب گفت : پرسش هایت را بگو، اگر بدانم پاسخ مى گویم و اگر نه، از شما یاد مى گیرم .
حضرت فرمود: افضل عمل ها چیست ؟ اعرابى گفت : ایمان به خدا .
امام فرمود: چه چیز سبب نجات مردم از هلاکت و نابودى است ؟
عرب گفت : توکل و اعتماد بر خداوند.
امام فرمود: زینت انسان چیست ؟ عرب گفت : علمى که همراه عمل باشد.
امام فرمود: اگر این شرافت را نیافت ، چه ؟ عرض کرد: مالى که با آن مروت و جوانمردى باشد.
حضرت فرمود: اگر این را هم نداشته باشد؟ گفت : فقر و پریشانى که با صبر و شکیبایى توام گردد.
امام فرمود: اگر این را نیز نداشت ؟ مرد عرب گفت : لایق چنین آدمى آن است که صاعقه اى از آسمان فرود آید و او را بسوزاند!
در این حال امام خنده اش گرفت، سپس کیسه اى که در آن هزار دینار سرخ بود و انگشترى که نگین آن دویست درهم مى ارزید به او عطا کرد و فرمود: با این طلاها دیه را بده و پول این انگشتر را صرف زندگىات کن.
اعرابى این آیه را تلاوت کرد: «الله اعلم حیث یجعل رسالته».(۱۲)
مردى از انصار خدمت امام آمده تا در خواستی کند، حضرت فرمود: آبروى خود را نگهدار، و حاجت خود را در نامهاى نوشته بیاور،که خواستهات را به خواست خدا بر آورده سازم.
نوشت : فردی پانصد دینار از من طلب دارد و با اصرار آن را مى خواهد، به او بفرما به من مهلت دهد.
چون امام نامه را خواند، وارد منزل شد، کیسه اى که هزار دینار داشت بیرون آورد و به او فرمود: با پانصد دینار آن بدهى خود را بپرداز و با پانصد دینار دیگر زندگى خود را بچرخان و جز نزد یکى از این سه نفرحاجت مبر: دیندار، جوانمرد، یا دارى شرافت خانوادگى. دیندار، دین خود را (با برآوردن حاجتت) حفظ مى کند؛ جوانمرد، از مردانگى خود شرم مى برد (که پاسخت را ندهد) اما با شرافت مى فهمد با رو انداختن به او از آبروى خود گذشتى، از این رو در حفظ آبرویت مىکوشد.(۱۳)
پرداخت بدهى
عمرو بن دینار گوید: امام حسین نزد اسامه بن زید رفت، که بیمار بود. وى ناله کنان گفت : واى از این غم! بدهى من شصت هزار درهم است .فرمود: همه بدهى تو بر عهده من، آن را مى پردازم.عرض کرد: مى ترسم بمیرم، فرمود: تا بدهى تو را نپرداختم نخواهى مرد. حضرت پیش از مرگ بدهى او را پرداخت.(۱۴)
آزاد کردن غلام
انس میگوید: خدمت امام حسینبودم. کنیزی داخل شد و یک شاخه گل خدمت امام هدیه کرد. امام وی را آزاد ساخت، هنگامی که از علت این کار سؤال کردم فرمود: خداوند این ادب را به ما آموخته که میفرماید: «وَإِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَآ؛(۱۵) چون به شما درود فرستاده شد، به بهتر از آن درود بگویید.” سپس اضافه فرمود: تحیت بهتر، آزاد کردن اوست.”(۱۶)
عذر خواهی امام از کمی بخشش
مردى اعرابى وارد مدینه شد و سراغ کریم ترین مردم را گرفت، امام حسین را معرفى کردند، وارد مسجد شد و آن بزرگوار را در حال نماز یافت ، پشت سر آن بزرگوار ایستاد و این شعر را خواند:
لم یخب الان مَن رجاک و مَن حرّک مِن دون بابک الحلقه
انتَ جواد و انتَ معتمد ابوک قد کان قاتل الفسقه
لو لا الذى کان من اوائلکم کانت علینا الجحیم منطبقه
آنکه به تو امیدوار شد، نا امید نگشته ، کسى که بر در خانه آمده، به امید بخشش آمده است.
تو بخشنده و مورد اعتمادى. پدرت کشنده فاسقان بود.
اگر هدایت جد و پدرت نبود، آتش جهنم ما را فرا مى گرفت .
امام حسین نمازش را سلام داد و به قنبر فرمود: آیا از مال حجاز چیزى باقى مانده است ؟
گفت : بله ، چهار هزار دینار باقى مانده است .
فرمود: آن را بیاور که نیازمند حقیقى آن آمده است .
قنبر دینارها را آورد، امام دو برد خود را از تن در آورد و دینارها را در آن پیچید، زیرا به خاطر کم بودن دینارها از اعرابى خجالت کشید و فرمود: « این مقدار دینار را بگیر. به خاطر کمى آن از تو عذر مى خواهم و بدان که نسبت به تو مهربانم .
اگر در آینده وسیله فراهم شد ثروت سرشارى به تو خواهم داد اما مردم زمان بیگانه پرستند و اینک دست ما خالى است». اعرابى دینارها را گرفته و گریه می کرد! امام فرمود: شاید آنچه عطا کردم به تو کم است که گریه مى کنى؟!
اعرابى گفت: نه،گریه من براى این است که چرا این دست هاى باسخاوت زیر خاک خواهد رفت.(۱۷)
شعیب بن عبد الرحمن خزاعى مى گوید:
چون حسین بن على (علیه السلام) به شهادت رسید، بر پشت مبارکش آثار پینه مشاهده کردند، علتش را از امام زین العابدین (علیه السلام) پرسیدند، فرمود: این پینه ها اثر کیسه هاى غذایى است که پدرم شبها به دوش مى کشید و به خانه زنهاى شوهر مرده و کودکان یتیم و فقرا مى رسانید.(۱۸)
۶. بزرگوارى حتى با دشمن :
در آستانه محاصره اقتصادى در کربلا، شمر در مجلس ابن زیاد برخاست و گفت : فرزندان ام البنین از قبیله ما مى باشند براى آنان امان نامه تنظیم کن. ابن زیاد براى حضرت ابوالفضل العباس و عبدالله و جعفر و عثمان امان نامه نوشت. شِمر آن را برداشته نزدیکى خیام اباعبدالله(علیه السلام) آمد و با صداى بلند فرزندان ام البنین را فراخواند اما کسى جواب نداد. امام اظهار داشت : جواب شمر را اگر چه فاسق است بگویید؛ زیرا از قبیله مادر شما است. حضرت عباس(علیه السلام) پیش رفت و پرسید: چه مى گویى ؟
شِمر گفت : براى شما امان نامه آوردهام ، دست از حسین بردارید که همه شما در امانید!
حضرت عباس پاسخ داد: نفرین بر تو اى شمر! خدا تو و ابن زیاد نویسنده را لعنت کند، اى دشمن خدا! آیا به ما دستور مى دهى از یارى برادرمان حسین علیه السلام دست برداریم و از دشمنان خدا اطاعت کنیم ؟ (۱۹)
پی نوشت:
۱. بحار الانوار ج۴۴ ص۱۹۴٫
۲. سمو المعنى، ص ۱۰۴٫
۳. ویژگیهاى امام حسین، ص ۹۵٫
۴. شیخ عباس قمی، نفس المهموم ، ۱۰۴٫
۵. مناقب ابن شهر آشوب، ج ۳، ص ۲۲۴؛ اسد الغابه، ج ،۲ ص ۲۰٫
۶. بحار الانوار، ج ۷۳، ص۱۵٫
۷. همان، ج ۴۴، ص ۱۹۲٫
۸. جامع الاخبار، ص ۷۶٫
۹. موسوعه کلمات الامام الحسین، ص ۱۳۳٫
۱۰. نحل(۱۶) آیه ۲۲٫
۱۱. تفسیر عیاشى، ج ۲، ص ۲۵۷٫
۱۲. بحار الانوار، ج۴۴، ص ۱۹۶٫
۱۳. حرانی ، تحف العقول، ص ۱۷۸، چاپ بیروت.
۱۴. بحار الانوار ، ج۴۴، ص ۱۸۹٫
نساء (۴) آیه (۸۶).
۱۶. همان ، ص ۱۹۵٫
۱۷. مناقب ابن شهر آشوب ، ج ۴، ص۶۵٫
۱۸. همان ، ج ۲ ص ۲۲۲٫
۱۹. سید ابن طاووس، لهوف، ص ۸۷٫