- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
برهان حدوث در الهیات اسلامى ـ به ویژه نزد متکلمان ـ از اهمیت ویژهاى برخوردار است؛ تا آن جا که به عنوان طریق ویژه متکلمان نامیده شده است. برهان حدوث در کتب کلامى به گونههاى مختلفى تقریر شده است.(۱) طریق حدوث در احادیث اسلامى نیز به روشنى مطرح شده است.(۲)
برهان حدوث از دو مقدمه ذیل تشکیل شده است:
الف: جهان حادث است
ب: هر چه حادث است به پدید آورنده نیاز دارد.
نتیجه: جهان به پدید آورنده نیاز دارد.
مقدمه دوم این برهان عقلى و بدیهى است، و منکران وجود خدا نیز آن را قبول دارند، چرا که مقتضاى اصل علیت است. و دلیل بر مقدمه نخست آن، این است که:
۱. جهان متغیر و متحول است.
۲. آنچه متغیر و متحول است، حادث است.
پس جهان حادث است.
مقدمه دوم این استدلال نیز بدیهى است و این بدیهى بودن از تأمل در حقیقت تغییر و حدوث به دست میآید، زیرا حدوث عبارت است از وجودى که مسبوق به عدم است و چیزى که متغیر و متحول است هیچ گاه ثبات و قرار ندارد و هر حالتى از آن مسبوق به عدم است، و چون این ویژگى عمومیت دارد حدوث نیز عمومى و فراگیر است.
مقدمه اول این استدلال از طریق مشاهده حسى به دست میآید، زیرا هم مشاهده سطحى و هم کشفیات علمى بر حرکت و تغیر جهان طبیعت گواهى میدهند، چنان که برهان فلسفى نیز آن را تأیید میکند.(۳)
علامه طباطبائى در تقریر برهان حدوث چنین گفته است:
«هم مشاهده ابتدایى به ثبوت رسانده و هم با کنجکاوى علمى به دست میآید که اجزاء جهان با همدیگر ارتباط وجودى دارند و این ارتباط و به هم پیوستگى نه تنها در میان یک دسته ویژهاى از اجزاء جهان میباشد بلکه تا هر جا باریک بین شده و به بررسى بپردازیم رشته ارتباط را محکمتر مییابیم».(۴)
جهان در وجود خود متغیر و متحول میباشد یعنى پس از نیستى، هستى میپذیرد، زیرا در هر راهى به محاسبه حوادث جهان بپردازیم سرانجام به حرکت عمومى (حرکت وضعى و مکانى و یا حرکت جوهرى) خواهیم رسید، و حرکت، هستى است پس از نیستى و وجودى است آغشته به عدم و به مقتضاى قانون علت و معلول هر موجود حادثى، علت وجود میخواهد.
اشکال:
گرچه ماده در حرکت و تغیر دائمى است، و حرکت و تغیر نیز ملازم با تجدد و حدوث است، ولى همین ملازمه موجب میشود که تجدد و حدوث براى ماده، امرى ازلى و ثابت باشد یعنى متغیر و متحرک بودن ماده، امرى ازلى و ثابت خواهد بود و آن چه ازلى و ثابت است بینیاز از علت است.
پاسخ:
حرکت و تغیر، صفت ماده و ماده، موصوف (متحرک) است و در نتیجه ماده نسبت به حرکت، نقش قابل و پذیرنده را دارد و در این جهت فرق نمیکند که حرکت از ماده، قابل انفکاک باشد یا نباشد، و به حکم عقل و گواهى تجربه در پیدایش یک پدیده، وجود قابل کافى نیست؛ بلکه وجود فاعل نیز لازم است. بدین جهت، محال است که محرک عین متحرک باشد. بنابراین به حکم قانون علیت، حرکت به علتى غیر از ماده قابل آن احتیاج دارد، خواه حرکت لازمه لاینفک ماده باشد یا از آن انفکاک پذیر باشد.(۵)
این سخن با قانون جبر در فیزیک نیز منافات ندارد، زیرا مفاد آن قانون، این است که جسم در حفظ حرکتى که دارد به عامل خارجى نیاز ندارد، و تنها در تغییر جهت یا سرعت حرکت نیازمند عامل بیرونى است و مفاد اصل عقلى مزبور این است که حدوث حرکت به علت خارجى نیاز دارد، گر چه ممکن است آن علت، حرکت را وصف لازم و لاینفک جسم قرار دهد به گونهاى که در ادامه حرکت به علت خارجى نیاز نداشته باشد.
از بیان فوق نادرستى فرضیه مواد ازلى و متحرک در تفسیر پیدایش پدیدههاى جهان طبیعت نیز روشن شد، زیرا ازلى بودن وجود آنها به تنهایى کافى در توجیه حرکت آنها نیست، چون حرکت همان گونه که قابل (متحرک) میخواهد، فاعل (محرک) نیز میخواهد، علامه طباطبایى در این باره گفته است:
«مادهاى که تنها امکان ترکیبات، صور و خواص را دارد و بس، با مجرد جواز و امکان، فعلیت آنها را نمیتواند واجد شود، مانند پنبهاى که قابلیت رخت شدن را دارد، به مجرد این قابلیت رخت نمیشود، و نمیشود پنبه را پوشید بلکه دست هاى دیگرى مانند کارخانه ریسندگى و بافندگى و خیاطى باید به میان بیاید در مورد تأثیر لازم است مؤثر، اثر را واجد باشد و در مورد تأثر، متأثر باید فاقد اثر باشد و البته فقدان نمیتواند وجدان شود و به همین جهت ماده که حامل امکان و قابلیت شیء است نمیتواند فعلیت همان شیء را که ندارد به خود دهد.
درست است که فعلیتهایى که در ماده به وجود میآیند با تجزیه و ترکیب و پیدایش شرایط مناسب به وجود میآیند، ولى باید دید که آیا تنها امکان تجزیه و ترکیب در ماده میتواند فعلیت تجزیه و ترکیب را به وجود آورد، و آیا امکان شرائط، همان فعلیت شرائط میباشد؟»(۶)
اصل دوم ترمودینامیک و حدوث جهان
اصل دوم(۷) ترمودینامیک که از قوانین فیزیکى است گویاى این واقعیت است که اگر دو جسم گرم و سرد کنار هم قرار داشته باشند، گرما از جسم اول به جسم دوم انتقال مییابد و این انتقال گرما تا ایجاد تعادل گرماى دو جسم ادامه دارد و ممکن نیست به خودى خود عکس قضیه رخ دهد، این جریان را «گرایش به تعادل» نیز مینامند، یعنى اگر اجسام را به حال خود رها کنیم به تعادل میگرایند، تعادل مکانیکى و گرامیى، حالت طبیعى اجسام است، این قانون را گاهى به عنوان گرایش به بینظمى نیز مینامند، و این بدان جهت است که حالت منظم مولکولهاى انرژى نامحتملترین حالت آنها، و حالت غیر منظم آنها محتملترین حالت آنها میباشد، مثلاً قرار گرفتن همه مولکولهاى هواى اطاقى که ما در آن قرار داریم در یک قسمت خاص، گر چه عقلاً ممکن است، ولى احتمال آن بسیار ضعیف است، ولى قرار گرفتن آنها به صورت پراکنده در نقاط مختلف فضاى داخل اطاق بسیار محتمل و شدنى است، بنابراین پراکنده بودن انرژى و اختلاط آن محتملتر و طبیعیتر از تراکم آنها در یک نقطه است، بدین جهت گرایش به تعادل (= حالت طبیعى) با گرایش به بینظمى ـ به معناى یاد شده، برابر است.(۸)
البته باید توجه داشته که حالت تعادل به معنى آرامش درونى نیست، در درون هر سیستم پیوسته حرکت گرمایى شدیدى در جریان است، بنابراین، هر جسم فیزیکى در هر آن، دست خوش دگرگونى است، یعنى آرایش متقابل مولکولهاى آن در هر لحظه با لحظه پیشین متفاوت است.(۹)
فرانک آلن استاد فیزیک زیستى میگوید:
«قانون دوم ترمودینامیک ثابت کرده است که جهان پیوسته رو به وضعى روان است که در آن تمام اجسام به درجه حرارت پست مشابهى میرسند و دیگر انرژى قابل مصرف وجود نخواهد داشت، در آن حالت دیگر زندگى ممکن نخواهد بود، اگر جهان آغازى نداشت و از ازل موجود بود، باید پیش از این چنین حالت مرگ و رکود حادث شده باشد.»(۱۰)
پاسخ به اشکال راسل
برتراند راسل(۱۱) با اینکه دلالت قانون فیزیکى مزبور را بر حدوث جهان میپذیرد، ولى استدلال به آن بر وجود آفریدگار را نادرست دانسته میگوید:
«آیا از اینجا میتوانیم استنتاج کنیم که جهان به دست آفرینندهاى خلق شده است؟ در صورت توسل به قوانین ناشى از روش استنتاج موجه علمى، پاسخ مطمئناً منفى است، دلیلى وجود ندارد که جهان به خودى خود ایجاد نشده باشد، جز این که این امر به نظر عجیب مینماید، اما در طبیعت هیچ قانونى وجود ندارد دال بر این که چیزهایى که به نظر ما عجیب باشند نباید روى دهند. استنتاج وجود خالق مترادف است با استنتاج وجود یک علت، و استنتاجهاى علّى در حوزه علم، تنها زمانى مجاز هستند که از قوانین علّى آغاز شده باشند. خلقت از عدم، چیزى است که به تجربه ممتنع است، از این رو تصور این که جهان به دست خالقى آفریده شده به هیچ وجه منطقیتر از این فرض نیست که جهان بدون علت ایجاد شده است، چه این هر دو، قوانین علیاى را که ما قادر به مشاهدهشان هستیم با یک قوه (به طور یکسان) نقض میکنند.»(۱۲)
پاسخ
اشکال راسل ناشى از مبناى پوزیتیویستى او در معرفت شناسى است، یعنى تکیه بر اصل تحقیق پذیرى حسى «این که هر اندیشهاى که از طریق تجربه حسى قابل آزمایش نباشد، ارزش علمى ندارد و پذیرفته نیست» دارد، ولى این مبنا از نظر فیلسوفان علم معاصر نیز مردود است و روشنترین نقض آن این است که خود این ادعاى پوزیتیویستها نیز یک معرفت بر آمده از حس نبوده، و قابل آزمایش و تجربه حسى نمیباشد.
اصولاً، چنان که در درس پنجم بیان گردید، بدون اتکا به یک سلسله اصول عقلى، هیچ قانون تجربى اثبات پذیر نمیباشد. اصل امتناع تناقض و اصل علیت و یکنواختى طبیعت از آن جملهاند.
بنابراین، دستگاه معرفت بشرى از دو بخش معرفتهاى عقلى و غیر عقلى تشکیل میشود و بخشى از معرفتهاى عقلى، نقش کلیدى و مبنائى دارند که انکار آنها مستلزم انکار کل معرفت بشرى است، بر این اساس میگوئیم، نیازمندى پدیده به پدید آورنده، و حادث به محدث، از بدیهیات عقلى است، و تصدیق آن به چیزى جز تصور درست مفردات آن (حادثه، محدث و نیازمندى) نیاز ندارد.
در این صورت، اگر چه هیچ یک از دو فرض، خلقت خود به خودى جهان، و فرض مخلوق بودن آن توسط آفریدگارى دانا، هیچ یک قابل آزمایش حسى و تجربى نیست و از این نظر موضع یکسان دارند، ولى از نظر عقلى چنین نیست، عقل فرض نخست را مردود، و فرض دوم را مقبول میشمارد، و این حکم عقل در حقیقت تابعى از حکم عقل در مورد اصل علیت است.
پى نوشت:
(۱) . در این باره به فخر الدین رازى، المطالب العالیه، ج ۱، ص ۲۰۰ـ۲۳۲؛ محقق طوسى، قواعد العقائد، ص ۳۹ـ۴۵؛ سید شریف گرگانى، شرح المواقف، ج ۸، ص ۳ـ۴، رجوع شود.
(۲) . در این باره به کتاب «الإلهیات فى مدرسه اهل البیت ـ علیه السلام ـ» على ربانى گلپایگانى رجوع شود.
(۳) . مقصود برهان حرکت جوهرى ماده است که صدرالمتألهین آن را ابداع و اثبات کرد.
(۴) . اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج ۵، ص ۹۱ـ۹۳.
(۵) . جهت آگاهى بیشتر در این باره به جلد سوم اصول فلسفه، مقاله علت و معلول رجوع شود.
(۶) . اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج ۵، ص ۱۸ـ۱۷.
(۷). اصل اول ترمودینامیک، قانون بقاى انرژى است.
(۸) . فیزیک براى همه، نوشته آ.کیتایکارودسکى، ل. لاندائو، ترجمه محمد یاسین، ۴۰۹ـ۴۰۴.
(۹) . همان، ۴۳۳.
(۱۰) . اثبات وجود خدا، به قلم چهل دانشمند، ترجمه احمد آرام، ص ۱۹ـ۱۸.
(۱۱) . فیلسوف و ریاضى دان انگلیسى (۱۹۷۲ـ۱۹۸۰ میلادى).
(۱۲) . جهان بینى علمى، ص ۱۱۴ـ۱۱۵.
منبع : عقاید استدلالى ،على ربانى گلپایگانى به نقل از سایت اندیشه قم.