- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 2 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
مرحوم راوندى و دیگر بزرگان حکایت کرده اند:
روزى از روزها معتصم عبّاسى تعدادى از اطرافیان و وزیران خود را احضار کرد و در جمع آن ها اظهار داشت :
باید امروز شهادت و گواهى دهید که ابوجعفر، محمّد بن علىّ بن موسى الرّضا امام جواد علیه السلام تصمیم شورش و قیام علیه حکومت من را دارد؛ و در این رابطه باید نامه هائى با مهر و امضا تنظیم کنید.
پس از آن ، دستور داد تا حضرت جوادالا ئمّه علیه السلام را احضار نمایند، و چون حضرت وارد مجلس خلیفه گردید، معتصم آن حضرت را مخاطب قرار داد و گفت : شنیده ام مى خواهى بر علیه حکوت من قیام و شورش کنى ؟
امام علیه السلام فرمود: به خدا قسم ، چنین کارى نکرده ام و قصد آن را هم نداشته ام .
معتصم گفت : خیر، بلکه فلانى و فلانى و فلانى بر این کار شاهد و گواه هستند، و سپس آن افراد را در مجلس احضار کرد و آن ها – به دروغ شهادت دادند و – گفتند: بلى ، صحیح است ، اى خلیفه ! ما شهادت مى دهیم که محمّد جواد علیه السلام تصمیم چنین کارى را دارد و این هم تعدادى نامه است که از دست بعضى دوستانش گرفته ایم .
در این هنگام حضرت دست هاى مبارک خود را به سوى آسمان بلند نمود و اظهار داشت : خداوندا، اگر آن ها دروغ مى گویند، هم اینک هلاک و نابودشان گردان .
در همین حال تمام افراد متوجّه شدند که ناگهان دیوارها و سقف به لرزه در آمد؛ و هرکس که از جاى خود حرکت مى کرد، بر زمین مى افتاد.
معتصم تا چنین حادثه خطرناکى را دید، گفت : یاابن رسول اللّه ! من از آنچه انجام داده ام ، پشیمان هستم و توبه مى کنم ، دعا کن خداوند این خطر را از ما برطرف گرداند.
آن گاه امام علیه السلام اظهار نمود: خداوندا، این ساختمان و زمین را بر آن ها ساکن و آرام گردان ، خدایا تو خود بهتر مى دانى که آنان دشمن تو و دشمن من مى باشند.پس ساختمان آرام گرفت و خطر برطرف شد.(۱)
۱-الخرایج والجرایح : ج ۲، ص ۶۷۰، ح ۱۸، إثبات الهداه : ج ۳، ص ۳۴۰، ح ۳۳٫