بیعت با امام علی (علیه السلام) مسئله قابل توجی در تاریخ اسلام است. «بیعت» به معناى پیمان و تعهد است. کسى که با دیگرى بیعت مى کند، گویا مال و جان خود را براى اهداف او در معرضِ بیع و فروش قرار مى دهد. چنانکه جابربن عبداللّه انصارى مى گوید: ما در آن روز بیعت رضوان زیر درخت با پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) تا مرز جانبازى و عدم فرار، بیعت بستیم. [۱]
نقش بیعت در مشروعیت رهبری
در مورد پیامبر (صلى الله علیه و آله) و امامان معصوم (علیهم السلام) که از سوى خدا نصب مى شوند هیچ نیازى به بیعت نیست، یعنى اطاعت پیامبر (صلى الله علیه و آله) و امام معصوم (علیهم السلام) و منصوب از سوى پیامبر واجب است، خواه بر کسانى که بیعت کرده باشند یا کسانى که بیعت نکرده باشند. و به تعبیر دیگر: لازمه مقام نبوت و امامت وجوب اطاعت است، همانگونه که قرآن مىگوید: «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»[۲]
ولى این سوال پیش مى آید که اگر چنین است پس چرا پیامبر (صلى الله علیه و آله) کراراً از یاران خود، یا تازه مسلمانان بیعت گرفت که دو نمونه آن در قرآن صریحاً آمده است ؛ یکی بیعت رضوان در سوره فتح آیه هیجدهم، دوم بیعت با اهل مکه که در سوره ممتحنه به آن اشاره شده است.
در پاسخ مىگوئیم بدون شک این بیعت ها یک نوع تاکید بر وفادارى بوده که در مواقع خاصى انجام مىگرفته، و مخصوصاً براى مقابله با بحران ها و حوادث سخت از آن استفاده مى شده است، تا در سایه آن روح تازه اى در کالبد افراد دمیده شود.
ولى در بیعت هائى که براى خلفا مى گرفتند بیعت به عنوان پذیرش مقام خلافت بود، هر چند به عقیده ما خلافت پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) چیزى نبود که از طریق بیعت مردم انجام گیرد، بلکه تنها از سوى خداوند و به وسیله شخص پیامبر (صلى الله علیه و آله) یا امام پیشین تحقق مى یافت. و به همین دلیل بیعت با امام على (علیه السلام) یا امام حسن یا امام حسین (علیهما السلام) نیز جنبه تأکید بر وفادارى داشت و شبیه بیعت هاى پیامبر (صلى الله علیه و آله) بود. [۳]
بیعت با امام علی (ع) در غدیر خم
پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) در غدیر خم امیر مومنان على(علیه السلام) را رسما براى جانشینى خود تعیین کرد. در این روز کفار در میان امواج یاس فرو رفتند؛ زیرا انتظار داشتند که آئین اسلام قائم به شخص باشد، و با از میان رفتن پیغمبر (صلی الله علیه و اله) اوضاع به حال سابق برگردد، و اسلام تدریجا برچیده شود، اما هنگامى که مشاهده کردند مردى که از نظر علم و تقوا و قدرت و عدالت بعد از پیامبر (صلیالله علیه و آله) در میان مسلمانان بى نظیر بود به عنوان جانشینى پیامبر(صلی الله علیه و آله) انتخاب شد و از مردم براى او بیعت گرفت، یاس و نومیدى نسبت به آینده اسلام آن ها را فرا گرفت و فهمیدند که آیینى است ریشه دار و پایدار.
در این روز بود که آئین اسلام به تکامل نهایى خود رسید، زیرا بدون تعیین جانشین براى پیامبر (صلیالله علیه و آله) و بدون روشن شدن وضع آینده مسلمانان، این آئین به تکامل نهایى نمى رسید. آن روز بود که نعمت خدا با تعیین رهبر لایقى همچون على (علیهالسلام) براى آینده مردم تکامل یافت. و نیز آن روز بود که اسلام با تکمیل برنامه هایش به عنوان آئین نهایى از طرف خداوند پذیرفته شد.[۴]
شکستن بیعت با امام علی (ع)
عاقبت بیعتى که رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) براى خلافت على (علیه السّلام) از مسلمانان گرفت و بیعت با امام علی (علیه السلام) از سوی مسلمانان تحقق پیدا کرد، در نهایت نعل بالنّعل شبیه به عهد شکنى قوم موسى در بیعت با هارون و تبعیت از گاو و سامرى گردید. جماعتى که مسافت مدینه تا مکّه را طى مى کردند فضاى کوه و درّه و بیابان را مشحون از نداى لبّیک لبّیک خویش ساخته و به آنجا حال و هواى باشکوهى دادند.[۵]
بیعت با امام علی(ع) پس از کشته شدن عثمان
چون عثمان کشته شد، بیعت با امام علی (علیه السلام). از سوی مسلمانان انجام گرفت. مردم بصره و کوفه براى بیعت با امام علی با ابو موسى اشعرى بیعت کردند. طلحه و زبیر در مدینه با امام علی بیعت کردند. بیعت با امام از سوی همگان انجام گرفت جز معاویه در شام و مردم آنجا.
شکستن بیعت با امام علی از سوی طلحه، زبیر و خوارج
دیری نگذشت که طلحه و زبیر بیعت با امام علی (علیه السلام) را شکستند و با عایشه به بصره رفتند و على به سوى ایشان رفت و پیکارى کرد که همان جنگ جمل بود سپس به سوى اهل شام رفت در صفین، آنگاه دو حکَم را داور قرار دادند و بیرون آمدند و خوارج بیعت با امام علی را شکستند و بر ایشان شوریدند و على در نهروان با ایشان پیکارى سخت کرد.[۶] مدت خلافت على چهار سال و نه ماه بود و مدت عمرش ۶۳ سال.[۷]
چگونگی بیعت با امام علی (علیه السلام)
پس از آشفتگى خلافت اسلامى در زمان عثمان و برقرارى نظام طبقاتى جاهلى و شورش مردم و کشته شدن عثمان، مردم براى بیعت با امام علی (علیه السلام) هجوم آوردند. على ناگزیر پذیرفت. اگر چه شخصا از قبول خلافت کراهت داشت، امّا مسئولیت شرعى او را وادار به پذیرش کرد. على (علیه السلام) کراهت شخصى و مسئولیت شرعى خود را این طور بیان مى کند:
«اگر گرد آمدن مردم نبود، و اگر نبود که با اعلام نصرت مردم، بر من اتمام حجت شد، و اگر نبود که خداوند از دانایان پیمان گرفته که آنجا که مردم به دو گروه تقسیم مىشوند: گروهى پرخور که از بس خوردهاند «ترش» کردهاند و گروهى گرسنه و محروم، اگر اینها نبود من افسار مرکب خلافت را روى شانه اش مى انداختم و رهایش مى کردم و کارى به کارش نداشتم. [۸]
عدم تنافی بین بیعت با امام علی (ع) و ولایت او
همان گونه که امیرمؤمنان على (علیه السلام) قبل از بیعت مردم، ولىّ خدا بود؛ که طبق صریح آیه ولایت «انَّما وَلیکُمْ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یقیمونَ الصَّلوهَ وَ یؤْتونَ الزَّکاه وَ هُمْ راکِعُونَ»[۹] این ولایت را خدا به على (علیه السلام) داده بود؛ و طبق حدیث متواتر غدیر و جمله «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىُّ مَوْلاهُ»؛ پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) در غدیر خم رسماً او را از سوى خدا به این مقام منصوب کرد؛ ولى بیعت مردم با دیگران سبب شد که او مدّتى نتواند ولایت خویش را اعمال کند؛ و تنها بعد از بیعت مردم با او بود که امکان اعمال این ولایت حاصل شد. آرى مردم زمینه هاى اجرائى را فراهم کردند، نه اینکه مقام ولایت او رابه فعلیت برسانند.
پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) نیز در زمانى که در مکّه بود نتوانست تشکیل حکومت الهیه بدهد؛ تنها در زمانى که وارد مدینه شد و حمایت مردمى به قدر کافى فراهم گشت و موانع برطرف گردید تشکیل حکومت داد؛ ولى این بدان معنى نیست که پیامبر (صلى الله علیه و آله) در مکّه مقام ولایت را نداشت؛ و در مدینه از سوى مردم به او داده شد.[۱۰]
اعتبار بیعت از دیدگاه امام علی (ع)
از بعضى از عبارات نهج البلاغه به خوبى بر مى آید که «بیعت» یک بار بیش نیست، تجدید نظر در آن راه ندارد، و اختیار فسخ در آن نخواهد بود، و هر کس از آن سر بتابد طعنه زن و عیب جو خوانده مى شود، و آن کس که درباره قبول یا رد آن بیندیشد یا تردید کند منافق است.[۱۱]
از مجموع این تعبیرات استفاده مىشود که امام (علیه السلام) در مقابل کسانى که ایمان به امامت منصوصش از طرف پیامبر( صلى الله علیه و آله) نداشتند و بهانه جوئى مىکردند به مسئله بیعت که نزد آن ها مسلم بود استدلال مى کرد، تا یاراى سرباز زدن از اطاعت امام (علیه السلام) نداشته باشند، و به معاویه و امثال او گوشزد مى کرد همانگونه که مشروعیت براى خلافت خلفاى سه گانه قائل است باید براى خلافت امام (علیه السلام) قائل باشد و در برابر آن تسلیم گردد. بلکه خلافت او مشروع تر است، چون بیعت با امام علی گسترده تر و از روى رضایت و رغبت عمومى انجام شد. بنا براین استدلال به بیعت هیچ منافاتى با مسئله نصب امام از طریق خدا و پیامبر (صلى الله علیه و آله) و تأکیدى بودن بیعت ندارد.[۱۲]
لذا در نهج البلاغه در یک مورد امام به حدیث ثقلین که از نصوص امامت است اشاره مىفرماید[۱۳] و در جائى دیگر به مسئله وصیت و وراثت.[۱۴]
در خطبه هاى نهج البلاغه کرارا روى مسئله بیعت تکیه شده، و امام (علیهالسلام) بارها روى بیعتى که مردم با او کردند تکیه مى کند. از جمله در یک مورد مى فرماید: «اى مردم شما بر من حقى دارید، و من بر شما حقى دارم، اما حق شما بر من این است که دلسوز و خیر خواه شما باشم، و بیت المال شما را در راه خودتان مصرف کنم، شما را تعلیم دهم تا از جهل نجات یابید، و تادیب کنم تا آگاه شوید، سپس مى افزاید:
« اما حق من بر شما این است که در بیعت خویش وفادار باشید، و در آشکارا و نهان خیر خواهى کنید هر وقت شما را مى خوانم اجابت نمائید، و هر گاه فرمان مى دهم اطاعت کنید».[۱۵]
و در جاى دیگر مى فرماید: «لم تکن بیعتکم ایاى فلته؛ بیعت شما با من بى مطالعه و ناگهانى انجام نگرفت»؛ تا کمترین تردیدى در اطاعت من به خود راه دهید.[۱۶]
و در خطبهاى که قبل از جنگ«جمل» و حرکت از مدینه به سوى بصره ایراد فرمود، مردم را به پایدارى روى بیعتشان توجه داده، مى فرماید: «و بایعنى الناس غیر مستکرهین، و لا مجبرین، بل طائعین مخیرین؛ مردم بدون اکراه و اجبار و از روى اطاعت و اختیار با من بیعت کردند».[۱۷]
و بالآخره در برابر معاویه که از بیعت با امام علی (علیهالسلام) سر باز زد، و مى خواست به نحوى خردهگیرى کند فرمود: «همان گروهى که با ابو بکر و عمر و عثمان بیعت کردند با من با همان شرائط و کیفیت بیعت نمودند بنا بر این نه آنکه حاضر بود اکنون اختیار فسخ دارد، و نه آنکه غائب بود اجازه رد کردن»![۱۸]
تفاوت بین بیعت با امام علی (ع) و بیعت با خلفای پیشین
على بن أبی طالب (علیه السلام) تنها خلیفه اى بود که هم امتیاز نصب از سوى پروردگار را داشت و هم امتیاز انتخاب از سوى مردم و مسلمانان! آن هم انتخابى متفاوت با سه خلیفه پیشین؛ زیرا خلیفه اوّل توسط افراد معدود و خاصّى در سقیفه بنى ساعده انتخاب شد و سپس مردم مجبور به بیعت با او شدند و خلیفه دوم تنها از سوى خلیفه اوّل نصب شد و خلیفه سوم تنها با سه رأى از آراء شوراى شش نفره زمام امور را به دست گرفت؛ ولى على (علیه السلام) با اقبال عامّه مردم، که با رضا و میل باطنى به سوى او آمده بودند، مواجه شد و بیعت کرد. ازدحام مردم براى بیعت با آن حضرت بقدرى زیاد بود که حضرت فرمود:[۱۹] «ترسیدم حسن و حسین زیر دست و پاى مردم از بین بروند!»[۲۰]
چگونگی شکسته شدن بیعت با امام علی (ع) از سوی طلحه و زبیر
از ابن عبّاس (رضى اللَّه عنه) نقل شده که گفت: من نزد حضرت علی (علیه السلام) نشسته بودم که طلحه و زبیر وارد شده و اجازه خواستند که براى انجام حج عمره خارج شوند و آن حضرت به آن دو اذن نفرموده و گفت: شما تازه حج عمره را بجا آورده اید، و وقتى در تقاضاى خود اصرار ورزیدند به آن دو اجازه فرمود. وقتى آن دو خارج شدند روى به من کرده و فرمود: به خدا سوگند که آن دو قصد حجّ عمره ندارند و قصدشان تنها خیانت به من است، عرض کردم: پس به آن دو اجازه نفرمایید، آن حضرت نیز آن دو را پیش خود فراخوانده و فرمود: به خدا سوگند که شما از این حج تنها قصد شکستن بیعت با من و تفرقه میان امّت را دارید، پس آن دو سوگند یاد کردند که منظورى جز عمره ندارند. حضرت علی (علیه السلام) نیز اجازه فرمود سپس روى به من نموده و فرمود: به خدا سوگند که آن دو قصد عمره را ندارند، عرض کردم: پس چرا اجازه دادید؟ فرمود: براى اینکه نزد من به خدا سوگند یاد کردند. ابن عبّاس گفت: طلحه و زبیر از مدینه حرکت کرده و داخل مکّه شده و بر عائشه وارد شدند، و آنقدر با عایشه مذاکره کردند که در نهایت او را با خود به سوى بصره خارج ساختند.[۲۱] و بیعت با امام علی را شکستند.
جمع بندی
از آنچه بیان شد این نتیجه به دست آمد که امام علی (علیه السلام) افزون بر اینکه از سوی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) به عنوان ولی و امام نصب شده بود و در غدیر خم برای آن حضرت از مسلمانان بیعت گرفت، بعد از بیست و پنج سال نیز بیعت با امام علی (علیه السلام) از سوی مردم انجام گرفت که هیچ سابقه ای در گذشته نداشته است. اما در عین حال برخی از مسلمانان بیعت با امام علی (علیه السلام) را شکستند و در برابر امام علی (علیه السلام) قرار گرفتند.
نویسنده: حمیدالله رفیعی
پی نوشت ها
[۱]. تفسیر نور، ج۹، ص۱۲۱.
[۲] . نساء، ۵۹.
[۳]. . یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ، ص۲۹۸.
[۵]. . الاحتجاج، ج۱، ص۱۲۱.
[۶] . . آفرینش و تاریخ، ج۲، ص۸۸۵.
[۷] . . امامت و سیاست (تاریخ خلفاء)، ص۱۸۶.
[۸]. نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه ۳.
[۹]. سوره مائده، آیه ۵۵ .
[۱۰]. پیام قرآن، ج۱۰، ص۴۰.
[۱۱]. نهج البلاغه نامه ۷.
[۱۲] . یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ، ص ۲۹۹.
[۱۳]. نهج البلاغه خطبه ۸۷.
[۱۴]. نهج البلاغه خطبه ۲.
[۱۵]. نهج البلاغه خطبه ۳۴.
[۱۶]. نهج البلاغه خطبه ۱۳۶.
[۱۷]. نهج البلاغه نامه شماره ۱.
[۱۸]. نهج البلاغه نامه ۶: باید توجه داشت تکیه روى بیعت خلفاى پیشین از این نظر بود که معاویه از طرف آنها نصب شده بود و دم از حمایت از آنها مىزد، بنا بر این منافاتى با آنچه در خطبه شقشقیه آمده است ندارد.
.[۱۹] آیات ولایت در قرآن، ص۱۶۳.
[۲۰] . نهج البلاغه، خطبه سوم( خطبه شقشقیه).
[۲۱]. احتجاج طبرسی، ج۱، ص۳۴۱.
منابع:
۱. قرآن کریم.
۲. نهج البلاغه.
۳. ابن قتیبه دینوری، امامت و سیاست (تاریخ خلفاء)، ترجمه سید ناصر طباطبایى، تهران، ققنوس، ۱۳۸۰ش.
۴. ابو منصور طبرسى، الاحتجاج، ترجمه بهزاد جعفرى، تهران، انتشارات اسلامیه ، چ۱، ۱۳۸۱ ش.
۵. شهید مطهرى، مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، تهران، صدرا.
۶. قرائتى، محسن، تفسیر نور، مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن – ایران – تهران، چاپ: ۱، ۱۳۸۸ ه.ش.
۷. مقدسی، مطهر بن طاهر، آفرینش و تاریخ، مطهر بن طاهر مقدسى، ترجمه محمد رضا شفیعى کدکنى، تهران، آگه، چ ۱، ۱۳۷۴ش.
۸. مکارم شیرازى، ناصر، پیام قرآن، تهران، دار الکتب الإسلامیه ، چ ۹، ۱۳۸۶ش.
۹. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الإسلامیه ، چ ۱۰، ۱۳۷۱ ه.ش.
۱۰. مکارم شیرازى، ناصر، یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ، تهران، دار الکتب الإسلامیه ، چ ۴، ۱۳۸۶ ش.
۱۱. مکارم شیرازى،ناصر، آیات ولایت در قرآن، قم، چ۳، ۱۳۸۶ ش.