- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : حمید الله رفیعی
- 0 نظر
مردم کوفه از ظلم و ستم دولت یزید بن معاویه به تنگ آمده بودند. از این رو نامه های متعدد و بی شماری را مبنی بر دعوت امام حسین (علیه السلام) به کوفه فرستاده بودند تا آنان از ظلم یزید بن معاویه نجات دهد. امام حسین (علیه السلام) بر وظیفه شرعی و عقلی، دعوت مردم کوفه لبیک گفته و به همراه با اهل بیت و عده ای از یاران خود حتی حج خود را ناتمام گذاشته و به سوی کوفه رهسپار گشتند.
زمانی که امام حسین (علیه السلام) بی وفایی و عهد شکنی مردم کوفه را دید و از آنان نا امید گشت، نامه ای به آنان نوشت. در این نامه مردم کوفه در معرض سرزنش امام حسین (علیه السلام) قرار گرفته و از خیانت آنان سخن گفته است.
متن نامه
أَمَّا بَعُدَ فَتَبّاً لَکُمْ أَیتُهَا الْجَمَاعَهُ وَ تَرَحاً حِینَ اسْتَصْرَخْتُمُونَا وَلِهِینَ فَأَصْرَخْنَاکُمْ مُوجِفِینَ سَلَلْتُمْ عَلَینَا سَیفاً کَانَ فِی أَیمَانِنَا وَ حَشَشْتُمْ عَلَینَا نَاراً اقْتَدَحْنَاهَا عَلَى عَدُوِّنَا وَ عَدُوِّکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ إِلْباً لَفّاً عَلَى أَوْلِیائِکُمْ وَ یداً لِأَعْدَائِکُمْ بِغَیرِ عَدْلٍ أَفْشَوْهُ فِیکُمْ وَ لَا لِأَمَلٍ أَصْبَحَ لَکُمْ فِیهِمْ وَ عَنْ غَیرِ حَدَثٍ کَانَ مِنَّا وَ لَا رَأْی تَفَیّلَ عَنَّا.
فَهَلَّا لَکُمُ الْوَیلَاتُ تَرَکْتُمُونَا وَ السَّیفُ مَشِیمٌ وَ الْجَأْشُ طَامِنٌ وَ الرَّأْی لَمْ یسْتَحْصَفْ وَ لَکِنِ اسْتَسْرَعْتُمْ إِلَیهَا کَتَطَایرِ الدَّبَى وَ تَدَاعَی ُمْ عَنْهَا کَتَدَاعِی الْفَرَاشِ. فَسُحْقاً وَ بُعْداً لِطَوَاغِیتِ الْأُمَّهِ وَ شُذَّاذِ الْأَحْزَابِ وَ نَبَذَهِ الْکِتَابِ وَ نَفَثَهِ الشَّیطَانِ وَ مُحَرِّفِی الْکَلَامِ وَ مُطْفِئِی السُّنَنِ وَ مُلْحِقِی الْعَهْرَهِ بِالنَّسَبِ الْمُسْتَهْزِءِینَ الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ.
وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَخَذْلٌ فِیکُمْ مَعْرُوفٌ قَدْ وَشَجَتْ عَلَیهِ عُرُوقُکُمْ وَ تَوَارَتْ عَلَیهِ أُصُولُکُمْ فَکُنْتُمْ أَخْبَثَ ثَمَرَهٍ شَجَا لِلنَّاطِرِ وَ أُکْلَهً لِلْغَاصِبِ.
أَلَا فَلَعْنَهُ اللَّهِ عَلَى النَّاکِثِینَ الَّذِینَ ینْقُضُونَ الْأَیمانَ بَعْدَ تَوْکِیدِها وَ قَدْ جَعَلُوا اللَّهَ عَلَیهِمْ کَفِیلًا.
أَلَا وَ إِنَّ الدَّعِی ابْنَ الدَّعِی قَدْ رَکَزَ مِنَّا بَینَ اثْنَتَینِ بَینَ الْمِلَّهِ [السَّلَّهِ] وَ الذِّلَّهِ وَ هَیهَاتَ مِنَّا الدَّنِیئَهُ یأْبَى اللَّهُ ذَلِکَ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَابَتْ وَ أُنُوفٌ حَمِیهٌ وَ نُفُوسٌ أَبِیهٌ وَ أَنْ نُؤْثِرَ طَاعَهَ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الْکِرَامِ.
وَ إِنِّی زَاحِفٌ إِلَیهِمْ بِهَذِهِ الْأُسْرَهِ عَلَى کَلَبِ الْعَدُوِّ وَ کَثْرَهِ الْعَدَدِ وَ خِذْلَهِ النَّاصِرِ. أَلَا وَ مَا یلْبَثُونَ إِلَّا کَرَیثِمَا یرْکَبُ الْفَرَسُ حَتَّى تَدُورَ رَحَى الْحَرْبِ وَ تُعْلَقَ النُّحُورُ.
عَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَیّ أَبِی (علیه السلام) فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ ثُمَّ کِیدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ. إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّی وَ رَبِّکُمْ ما مِنْ دَابَّهٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیتِها إِنَّ رَبِّی عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ.[۱]
ترجمه نامه
اى مردم کوفه نابودى و مرگتان باد! در این هنگام که ما را به فریاد رسى خود خواندید شتابان به فریادتان رسیدیم. شمشیرى را که از آن ماست هم به روى خود ما برکشیدید و آتشى را که ما بر دشمنان خود و شما برافروخته بودیم بر خود ما افروختید و به زیان اولیا و دوستان خود یک دل و همدست شدید و دستیار دشمنانتان گشتید، بى آنکه عدالتى در میان شما برقرار کنند یا شما آرمانى بدان ها داشته باشید و بى آنکه بدعتى از ما سر زده و به ناهنجار، راى سست و خطایى از ما صادر شده باشد.
هان، چه نکبت ها که بر شما رسد! ما را وانهادید در حالى که هنوز شمشیرها در نیام است و خاطرها آسوده است و راى ما برنگشته، ولى شما چون هم پروازى ملخ ها بر آن شتافتید و چون پیاپى درآمدن پروانه گان (بر سر شمع) از پس یک دیگر فرو ریختید. نابودى و آوارگى از آن طاغوت ها و گردن کشان امت و راندگان احزاب و دور افکنان قرآن و وسوسه پذیران دم شیطان و تحریف کنندگان کلام حق و خاموش کنندگان مشعل سنت ها و پیوند دهندگان زناکاران به دودمان و مسخره کنندگانى است که قرآن را پاره پاره کردند.
به خدا سوگند که به راستى، این واگذشتن نامردانه در میان شما زبان زد همگان است و رگ و ریشه شما بر آن رسته و بیخ هاى وجودتان بر آن استوار شده است. پس شما براى باغبان خود، پلیدترین میوه گلوگیر خاردار و گوارا ترین میوه خوش گوار براى رباینده زورگو هستید.
هلا، نفرین خدا بر پیمان شکنانى که پیمان ها و سوگندها را پس از استوارى آن و با آنکه خدا را بر آن ضامن و گواه گرفتند، بشکنند.
هلا، (به هوش باشید)، آن زنا زاده پسر زنا زاده ما را بر سر دو راهه (انتخاب) شریعت، یا خوارى قرار داده و چه دور است پست منشى از ما، خدا و پیامبر او و جمله مؤمنان و دامان هاى پاکى (که ما را در خود پرورده) و طبع هاى غیرتمند و آزاده مردم سر بلند این را نپذیرند که ما (ذلت) فرمانبردارى از فرومایگان را بر (افتخار) جانبازى رادمردان ترجیح دهیم.
و (اینک) من با این تنى چند افراد خاندان و عشیره ام به پیش مى تازم، با آنکه دشمن سر سخت و پرشمار است و یاوران دست از یاورى کشیده اند، هلا! دیرى نگذرد، مگر چندان که بر اسب سوار شوند که آسیاب جنگ به گردش درآید و گردن ها فرو آویزد.
این است عهدى که پدرم (علیه السلام) با من نهاده، پس شما کار خود را فراهم آرید و سپس دست به کار شوید و مهلت ندهید. من به خداوند که پروردگار من و شماست توکل کردم و هیچ جاندارى نیست مگر آنکه زمام و سرنوشتش به دست اوست، به راستى پروردگارم بر راه راست باشد.[۲]
علت پذیرش دعوت مردم کوفه از سوی امام حسین (علیه السلام)
در اذهان برخی این سوال ایجاد می شود که چرا امام حسین (علیه السلام) دعوت مردم کوفه را پذیرفت در حالی که او می دانست مردم کوفه همان گونه که با امام علی (علیه السلام) پدر گرامی اش بی وفایی کردند، با او نیز چینن رفتاری خواهند کرد.
در پاسخ این سوال باید گفت که هر چند امام حسین (علیه السلام) از روحیه مردم کوفه اگاه بودند، اما او نمی توانست دعوت آنان را رد کند چون تا این زمان هیچ چیزی برای مردم اشکار نبود اگر امام حسین (علیه السلام) دعوت مردم کوفه را نمی پذیرفتند، قطعا امام حسین (علیه السلام) در تاریخ به عنوان فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام شیعیان در معرض قضاوت قرار می گرفت و همگان او را در این مسئله محکوم می کردند.
چون هزاران نامه از طرف مردم کوفه به امام (علیه السلام) رسید که طى آن ها اعلام آمادگى براى بیعت با امام کرده بودند، از طرف دیگر، امام با حکومت یزید مخالفت کرده وارد مکه شده بود، و در مکه نیز احساس نا امنى مى کرد، با بررسى هاى همه گزینه ها، کوفه به شرط وفادارى مردم کوفه بهترین گزینه بود!
از طرف دیگر رد دعوت آن ها بدون هیچ گونه بررسى درست نبود؛ زیرا امام به نوعى احساس وظیفه و تکلیف مى کرد. در واقع، اجابت دعوت مردم کوفه از طرف امام حسین (علیه السلام) بى شباهت به قبول خلافت توسط على (علیه السلام) پس از قتل عثمان بن عفان خلیفه سوم نبود.
على (علیه السلام) در آن شرائط مایل به قبول خلافت نبود، بلکه آن را ناموفق ارزیابى مى کرد. اما چون با اصرار امت رو به رو شد، پذیرفت. امام حسین (علیه السلام) نیز احساس وظیفه مى کرد. به تعبیر شهید مطهرى، قبول دعوت مردم کوفه از طرف امام حسین (علیه السلام) «همکارى و تعاون» بود، اما مخالفت با یزید و ایستادگى در برابر او «تهاجم»، به حساب مى آمد.
البته باید توجه داشت که کوفه باید به عنوان محل قیام در نظر گرفته شود، اما قیام حضرت، ماه ها پیش از رسیدن نامه هاى کوفه در مکه، آغاز شده بود و در واقع مردم کوفه پس از آغاز قیام، به امام پیوستند. اما در اصل قیام نقش نداشتند، اگر اهل کوفه هم وجود نداشتند، امام حسین (علیه السلام) با یزید بیعت نمى کرد، چنان که سال ها پیش با ولی عهدى او بیعت نکرده بود و پیش از حرکت به مکه نیز در مدینه زیر بار بیعت او نرفته بود.[۳]
جمع بندی
از آنچه بیان گردید این نتیجه حاصل می گردد که امام حسین (علیه السلام) مردم کوفه را بی دلیل مورد سرزنش و لعن قرار نداده است بلکه مردم کوفه واقعا مستحق محتوای این نامه امام حسین (علیه السلام) بوده اند؛ زیرا آنان با هزاران نامه با امام بیعت کرده بودند، اما به صورت بی سابقه ای در تاریخ بشریت پیمان شکنی کردند و امام حسین (علیه السلام) را تنها گذاشتند. در حقیقت کار آنان باعث گردید که امام حسین (علیه السلام) در تله یزید و ابن زیاد قرار بگیرد و باعث شهادت آن حضرت و اسارت خاندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بشوند.
خیانتی که اهل کوفه و کوفیان نسبت به امام حسین (علیه السلام) انجام دادند بسیار بزرگ و نا بخشودنی است. به همین دلیل خود مردم کوفه بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) و تمام شدن حادثه عاشورا متوجه گناه بزرگ خود شدند و به عنوان توابین علیه دستگاه یزید قیام کردند و بسیاری از آن ها در جنگ با یزیدیان کشته شدند.
پی نوشت ها
[۱] . تحف العقول، ص۲۴۱- ۲۴۲.
[۲] . ترجمه تحف العقول، ص۲۴۱.
[۳] . مجموعه مقالات تاریخی، صفحه: ۵۱۸.
منابع
۱. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، محقق / مصحح: غفارى، على اکبر، قم، جامعه مدرسین، چ۲، ۱۴۱۴ق.
۲. ابن شعبه حرانى، حسن بن على، ترجمه تحف العقول، مترجم: اتابکى، پرویز، تهران، نشر و پژوهش فرزان روز، چ۱، ۱۳۷۶ش.
۳. پیشوایی، مهدی، مجموعه مقالات تاریخی، قم، مؤسسه امام صادق علیه السلام، چ ۴۰، ۱۳۹۳ ش.