صفات ناپسند اخلاقی، امراض روحی و معنوی است که بسیاری از انسانها مبتلای آنها هستند. این صفات هم دنیای انسان را خراب می کند و هم باعث بدفرجامی انسان در آخرت می شود. صفت حسد، یکی از رذایل اخلاقی است که مفاسد زیادی را نصیب دارنده آن می کند. صفت حسد هم در آیات و هم در روایات اسلامی بسیار نکوهیده است؛ زیرا می تواند مقدمه بسیاری از رذایل دیگر و به وجود آمدن مفاسد زیادی باشد. در این نوشتار به برخی از مفاسد این صفت ناپسند اخلاقی اشاره شده است.
مفهوم صفت حسد، نصیحت و معیار آن ها
صفت حسد عبارتست از تمناى زوال نعمتى از مسلمانی که صلاح او در آن است و اگر تمناى زوال نعمت از او نکند، بلکه مثل آن را براى خود خواهد، آن را «غبطه» و «منافسه» خوانند. اگر زوال چیزى را از کسى خواهد، که صلاح او نباشد آن را غیرت گویند.
ضد صفت حسد، نصیحت است و آن عبارت است از خواستن نعمتى که صلاح برادر مسلم باشد، از براى او. و چون هر کسى نمى تواند بفهمد که این نعمت صلاح است یا فساد، و بسا چیزهایى که در نظر ظاهر، کسى آن را صلاح پندارد و در حقیقت وبال و فساد بر صاحب خود باشد، پس شرط نصیحت و دوستى آن را صلاح پندارد و در حقیقت وبال و فساد بر صاحب خود باشد.
پس شرط نصیحت و دوستى آن است که در امورى که صلاح و فساد آن مشتبه است، خواستن و نخواستن آن از براى برادر دینى مشروط به صلاح و فساد باشد، یعنى چنان خواهد که: اگر فی الواقع صلاح اوست باقى باشد. و اگر باعث فساد است، زایل شود.
معیار در نصیحت، آن است که: آنچه را از براى خود خواهى از براى برادر خود نیز خواهى. و آنچه را که از براى خود مکروه داشته باشى، از براى او نیز مکروه داشته باشى.
معیار در صفت حسد، آن است که: آنچه را از براى خود نخواهى از براى او خواهى. و آنچه را از براى خود خواهى، از براى او نخواهى. مخفى نماند که: حسد، اشد امراض نفسانیه، و دشوارترین همه، و بدترین رذایل، و خبیث ترین آنهاست.
عقبه زین صعب تر در راه نیست
اى خنک آن کس حسد همراه نیست
عذاب حسود در دنیا و آخرت
صفت حسد، صاحب خود را به عذاب دنیا گرفتار، و به عقاب عقبى مبتلا مى سازد؛ زیرا که حسود در دنیا لحظه اى از حزن و الم و غصه و غم خالى نیست. چون که او هر نعمتى که از کسى دید متألّم مى شود و چون نعمت خدا نسبت به بندگان خود بى نهایت است، و هرگز منقطع نمى شود، پس حسود بیچاره، پیوسته محزون و غمناک است.
اصلا به محسود ضررى نمى رسد، بلکه ثواب و حسنات او زیاد مى شود و درجات او بلند مى گردد. و به جهت غیبتى که حسود از او مى کند و سخنى که نباید، در حق او مى گوید، وزر و وبال محسود را بر دوش خود مى گیرد و اعمال صالحه خود را به دیوان اعمال او نقل مى نماید.
حسادت و دشمنی با خدا
با وجود همه اینها، چنانچه حسود به دقت تأمل کند، مى فهمد که او در مقام عناد و ضدیت با رب الارباب است؛ زیرا هر که را که نعمتى و کمالى است از «رشحات»[۱] فیض واجب الوجود، و مقتضاى حکمت شامله، و مصلحت کامله او است.
پس مشیت و اراده او چنین اقتضا فرموده است که آن نعمت از براى آن بنده حاصل باشد ولى این حسود مسکین، زوال آن را مى خواهد. این نیست مگر نقیض مقدّرات الهى را خواستن و اراده خلاف مراد خدا را کردن، بلکه حسود، طالب نقص است بر خداوند -سبحانه-. یا خدا را -العیاذ بالله- جاهل مى داند؛ زیرا که اگر آن محسود را قابل و لایق آن نعمت مى داند و با وجود این، زوال آن را از خدا مى طلبد، این نقص بر خداست، که کسى را که سزاوار نعمتى باشد منع نماید. و اگر او را لایق نمى داند، پس خود را داناتر از خدا مى داند به مصالح و مفاسد و این هر دو کفر است.
چرا صفت حسد بدترین رذایل است؟
شکى نیست که آنچه خدا مى کند محض خیر و مصلحت، و خالى از جمیع شرور و مفاسد است؛ پس حاسد فی الحقیقه دشمن خیر، و طالب شر و فساد است، پس او شریر و مفسد است؛ و از این ها معلوم مى شود سر آنچه مذکور شد، که: صفت حسد، بدترین رذایل، و حاسد، شریرترین مردمان است. چه خباثتی از این بالاتر که کسى متألّم باشد از راحت بنده اى از بندگان خدا، که هیچ ضررى به او نداشته باشد.
صفت حسد و مفاسد آن در آیات و روایات
پیرامون صفت حسد آیات و روایات زیادی وارد شده است. چنانکه خداى تعالى در مذمت قومى مى فرماید:
«أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ؛[۲] آیا حسد مى کنند مردمان را بر آنچه خداى -تعالى- از فضل خود بر ایشان عطا فرموده؟». از حضرت پیغمبر (ص) روایت شده که «حسد، مى خورد اعمال حسنه را، همچنان که آتش هیزم را مى خورد».[۳]
و از آن حضرت منقول است که: «پروردگار عالم به موسى بن عمران (ع) وحى فرمود که: حسد مبر به مردم بر آنچه از فضل من به ایشان رسیده است. و چشم هاى خود را بر آن مینداز و دل خود را همراه او مکن. به درستى که: کسى که حسد دارد خشمناک بر نعمت هاى من است. و برابرى مى کند قسمت هایى را که من میان بندگان خود تقسیم کرده ام و هر که چنین باشد من از او نیستم و او از من نیست».[۴]
و نیز از آن بزرگوار منقول است که: «ترسناک ترین چیزى که از آن بر امت خود مى ترسم این است. که: مال ایشان زیاد شود، پس بر یکدیگر حسد بورزند و یکدیگر را به قتل رسانند».[۵] و نیز فرمود: «به درستى که از براى نعمت هاى خدا، دشمنانى هست. عرض شد: کیان اند؟ فرمود: کسانى که حسد مى برند مردم را بر آنچه از فضل خدا به ایشان رسیده».[۶]
و در بعضى از احادیث قدسیه وارد شده است که: «خدا فرمود که: حاسد، دشمن نعمت من، و خشمناک از براى قضاى من است. و راضى به قسمتى که در میان بندگانم کرده ام نیست».[۷] و از حضرت ابى عبدالله (ع) مروى است که: «آفت دین، حسد و عجب و فخر است».[۸]
و نیز از آن جناب مروى است که: «حاسد ضرر به نفس خود مى رساند پیش از آنکه ضررى به محسود برسد، مانند ابلیس، که به واسطه حسد، از براى خود لعنت را حاصل کرد و از براى آدم برگزیدگى و هدایت و بلندى و ارتفاع به محل حقایق عهد و اصطفا را. پس محسود باش و حاسد مباش. به درستى که ترازوى حاسد، همیشه سبک است، به واسطه ترازوى محسود. یعنى اعمال حسنه حاسد به ترازوى اعمال محسود گذارده مى شود.
و روزى هر کسى قسمت شده است، پس چه نفعى مى رساند حسد به حاسد؟ و چه ضرر مى رساند به محسود؟ اصل حسد، از کورى دل، و انکار فضل خداست. و این، دو بال اند از براى کفر. و فرزند آدم به واسطه حسد در حسرت ابدى افتاد و به هلاکتى رسید که هرگز نجاتى از براى او نیست».[۹]
از کلام بعضى از حکماست که: «حسد، جراحتى است که بهبود از براى آن نیست».[۱۰] یکى از بزرگان دین گفته است که: «حاسد را از مجالس و مجامع عاید نمى شود مگر مذمت و ذلت. و از ملائکه به او نمى رسد مگر بغض و لعنت. و از خلق نفعى نمى برد مگر غم و محنت. و در وقت مردن نمى بیند مگر هول و شدّت. و در قیامت چیزى به او نمى رسد مگر عذاب و فضیحت».[۱۱]
خداوند متعال در آیه سى و هفتم سوره نساء فرموده است «و آرزو مکنید آنچه را فزونى داد خداوند برخى از شما را به برخى». امام صادق (ع) فرموده است: «چون نوح (ع) بیرون آمد، ابلیس پیش او آمد و گفت: بر روى زمین هیچ کس از تو بیشتر بر من منت ندارد که بر این تبهکاران نفرین کردى و مرا از آنان رهایى بخشیدى. اکنون دو خصلت به تو مى آموزم، از حسد بپرهیز که آن بر من چنین کرد و از حرص بپرهیز که بر آدم چنان کرد».[۱۲]
همان حضرت فرموده است: «مردى که در وجودش بخل و خساست و بیم باشد، ایمان نیاورده است و مومن ترسو و آزمند و بخیل نیست». [۱۳]
پیامبر فرمودند: «اى على! تو را از سه خصلت بسیار بد نهى مى کنم، حسد و حرص و دروغ»[۱۴]. و نیز فرموده اند: «هر کس براى من پنج چیز را ضمانت کند، من براى او بهشت را ضمانت مى کنم، خیرخواهى در راه خداى عزوجل و خیرخواهى براى رسولش و خیرخواهى براى کتاب خدا و خیرخواهى براى دین خدا و خیرخواهى براى جماعت مسلمانان». [۱۵]
و نیز فرموده اند: «رشک، ایمان را مى خورد، آنچنان که آتش هیزم را مى خورد».[۱۶]
و فرموده اند: «سرزنشى براى برادرت آشکار مکن که خدایش بر او رحمت مى آورد و تو را گرفتار مى فرماید».[۱۷]
و خداوند متعال به حضرت سلیمان (ع) وحى فرمود که تو را به هفت چیز سفارش مى کنم: «نخست اینکه بر کسى از بندگان من حسد نبرى. دوم آنکه از بندگان شایسته من غیبت نکنى. سلیمان عرضه داشت: پروردگارا! همین دو مرا بس است».
حضرت موسى (ع) مردى را کنار عرش دید و بر او غبطه برد و از سبب قرب او پرسید. گفته شد: «نسبت به فضیلت و برترى که خداوند به بندگان خود عنایت مى فرمود، حسد نمى برد».[۱۸]
و گفته شده است، براى حسود هیچ راحتى نیست و حسود داراى اندوه هاى طولانى است. یکى از حکیمان گفته است: «حسد نفس را ناتوان و اندوه را افزون مى کند و موجب شب زنده دارى و بى خوابى شب مى شود».
شاعرى چنین سروده است: «به کسى که بر من رشک مى برد بگو، آیا مى دانى در این کار نسبت به چه کسى ترک ادب کرده اى؟ نسبت به کار خداوند ترک ادب کرده اى که به آنچه عنایت کرده است، راضى نیستى. نتیجه اش این است که نعمت براى من افزون مى شود و تو به آنچه جستجو مى کنى نمى رسى».
دیگرى گفته است: «برخى از مردان تمنا مى کنند که من بمیرم و اگر بمیرم راهى نیست که در آن یکه و تنها باشم (همگان مى میرند)، زندگى مخالف من، پس از من براى من زیانى ندارد و مرگ کسانى که پیش از من مرده اند، مرا جاودانه نمى کند. به کسى که بر خلاف آنکه در گذشته است، مى خواهد باقى بماند بگو، براى دیگرى (مصیبت دیگر) آماده شو که گویى هم اکنون خواهد بود».[۱۹]
دیگرى سروده است: «چون مرگ به خانه قومى فرا رود و آنان را نابود کند، بر در خانه دیگرى از ما فرو مى آید. به آنان که سرزنش مى کنند بگو از ما به خویشتن آیید. (بیدار شوید) بزودى آنچه را ما دیدیم، سرزنش کنندگان هم خواهند دید».[۲۰]
حسود، سود نمى برد
صاحب صفت حسد، همیشه خوار و بى مقدار است. به همین جهت حضرت امیرالمومنین (ع) فرموده است که: «الحسود لا یسود؛[۲۱] حسود به شرف و بزرگى نمى رسد». و حسود پیوسته به غصه و ألم گرفتار است. از این جهت است که سید انس و جان فرموده: «أقلّ النّاس لذّه، الحسود؛[۲۲] کمترین مردمان از حیث لذت، حسود است». چون که مذاق طبعش همیشه از تلخى حسد متغیر است. بر طبق این کلام است آنچه حضرت امیرالمومنین (ع) فرموده اند: «الحسود مغموم؛[۲۳] حسد، آدمى را به غم و اندوه مبتلا مى سازد».
خلاصه آنکه: صفت حسد، موجب عذاب و نکال اخروى، و مایه اندوه و ملال دنیوى است. و آدمى را صفتى از این ناپسندتر، و دل بیچاره را مرضى از این کشنده تر نیست. اخبار و آثار در مذمت آن بى شمار وارد شده است. آنچه مذکور شد از براى قابل هدایت کافى است و این همه در صورتى است که غرض او از زوال نعمت از محسود امر دینى نباشد.
اما هرگاه غرض، دیندارى باشد، داخل حسد نیست و بر آن، ضررى مترتب نمى باشد؛ مثل اینکه: هر گاه نعمتى یا دولتى یا منصبى و عزتى، به کافرى یا فاجر معصیت کارى برسد و او به دست آویزى آن، فتنه برپا، یا اذیت بندگان خدا نماید؛ یا در میان مردم افساد کند یا مرتکب معصیتى گردد و به این سبب کسى طالب زوال نعمت از او باشد و عزت او را مکروه داشته باشد، ضرر ندارد، و داخل حسد نیست و بر آن معصیتى مترتب نمى گردد.
تفاوت صفت حسد و غبطه
مخفى نماند همچنانکه اشاره شد، صفت حسد آن است که: کسى طالب زوال نعمتى از برادر دینى خود باشد و اگر زوال آن را نخواهد ولیکن مثل آن را از براى خود خواهد این منافسه و غبطه است و بر آن مذمتى نیست، بلکه آن در امور پسندیده است.
این است مراد، از آنچه از حضرت رسول (ص) مروى است که: «حسد نیکو نیست مگر بر دو کس: یکى مردى که خدا او را مالى داده باشد و همه آن را در راه خدا صرف کند. و دیگرى مردى که خدا علمى به او کرامت فرموده باشد و او به آن عمل کند و مردم را تعلیم کند».[۲۴] و سبب غبطه بردن بر شخصى، محبت آن بر نعمتى است که از براى او حاصل است.
پس اگر آن نعمت، امر دینى باشد، سبب آن غبطه، محبت خدا و محبت طاعت اوست. این امرى است مستحسن و مرغوب، و اگر امر دنیوى باشد که مباح باشد، سبب آن، محبت تنعم و التذاذ در دنیاست، و این اگرچه حرام نباشد ولیکن شکى نیست که باعث پستى مرتبه، و بازماندن از مقامات بلند، و منازل ارجمند است.
مراتب غبطه
براى غبطه دو مرتبه است:
یکى آنکه: منظور آدمى، رسیدن خود به نعمتى باشد که از براى دیگرى هم حاصل است به جهت «تمشیت»[۲۵] امر دین یا دنیاى خود، و هیچ چیز دیگر در نظر او نباشد. و این هیچ گونه ناخوشى ندارد.
دوم آنکه: علاوه بر تمشیت امر خود، بر خود نپسندد که کمتر از آن شخص دیگر باشد. و خود را راضى به نقصان از او نکند. و این مرتبه موضع خطر و لغزش است؛ زیرا که: بسا باشد رسیدن به آن نعمت، میسر نشود. پس نفس، میل به زوال نعمت از آن شخص مى کند تا بالاتر از او نباشد. و کم کسى است که: خود را پست تر از دیگرى بتواند دید و خود نتواند به مرتبه او رسید و پستى مرتبه او را میل نداشته باشد. و این خود صفت حسد است که اخبث صفات، و ارذل ملکات است.
نتیجه گیری
صفت حسد از بدترین و مخرب ترین صفات ناپسند اخلاقی و روحی است که علاوه بر سلب آرامش و خوشبختی دنیوی فرد حسود، باعث عذاب دردناک و خسران عظیم اخروی وی نیز می گردد. این صفت ناپسند (برخلاف نصیحت که خیر و صلاح برادر دینی را می طلبد)، ناشی از کوردلی و انکار فضل و عدالت الهی است و حسود خواهان زوال نعمت از دیگری است. در قرآن و روایات، صفت حسد به شدت مورد نکوهش واقع شده است.
پی نوشت ها
[۱] جمع رشحه به معناى تراوش و قطره.
[۲] نساء/ ۵۴.
[۳] مجلسی، بحار الأنوار، ج ۷۳، ص ۲۵۷، ح ۳۰.
[۴] کلینی، کافى، ج ۲، ص ۳۰۷، ح ۶.
[۵] فیض کاشانی، محجه البیضاء، ج ۵، ص ۳۲۶ ؛ و غزالی، احیاء العلوم، ج ۳، ص ۱۶۳.
[۶] مجلسی، بحار الأنوار، ج ۷۳، ص ۲۵۶، ح ۲۶( با اندک تفاوتى).
[۷] محجه البیضاء، ج ۵، ص ۳۲۶( با اندک تفاوتى).
[۸] کلینی، کافى، ج ۲، ص ۳۰۷، ح ۵.
[۹] مجلسی، بحار الانوار، ج ۷۳، ص ۲۵۵، ح ۲۳.
[۱۰] فیض کاشانی، محجه البیضاء، ج ۵، ص ۳۳۰.
[۱۱] فیض کاشانی، محجه البیضاء، ج ۵، ص ۳۳۰.
[۱۲] در خصال، ص ۹۰، ج ۱، همراه با ترجمه آقاى کمره اى، آمده است و در صفحه ۱۳۰ قصص قرآن مجید، برگرفته از تفسیر عتیق سورآبادى، به گونه دیگرى آمده است.
[۱۳] مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۳۰۱.
[۱۴] صدوق، خصال، ص ۱۴۰، ج ۱.
[۱۵] صدوق، خصال، ج ۱، ص ۲۶۵.
[۱۶] کلینی، ترجمه اصول کافى، ج ۳، ص ۴۱۶.
[۱۷] کلینی، ترجمه اصول کافى، ج ۴، ص ۶۳.
[۱۸] غزالی، احیاء علوم الدین، ص ۱۶۷۶.
[۱۹] این ابیات بدون آنکه نام سراینده اش آمده باشد و فقط با اشاره به اینکه شعرى جاهلى است در عقد الفرید، ابن عبد ربه اندلسى، ص ۴۴۳، ج ۴، چاپ ۱۹۶۷ میلادى، مصر، آمده است و در حاشیه همان صفحه گفته اند در امالى قالى، ص ۲۸۱، ج ۳ هم آمده است.
[۲۰] این دو بیت در عقد الفرید، ص ۳۲۲، ج ۲، همان چاپ، آمده است و گفته شده است عایشه، همسر حضرت پیامبر (ص) به این دو بیت تمثل مى جسته است. در حاشیه همان صفحه آمده است که در اغانى، ص ۴۹، ج ۱۹، چاپ بولاق، به علاء بن قرظه، دایى فرزدق، نسبت داده شده است.
[۲۱] آمدی، غرر الحکم، ج ۱، ص ۲۵۵.
[۲۲] مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۲۵۰، ح ۸.
[۲۳] مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۲۵۶، ح ۲۹.
[۲۴] غزالی، احیاء العلوم، ج ۳، ص ۱۶۶.
[۲۵] به راه انداختن.
فهرست منابع
- قرآن کریم
- تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، محقق و مصحح: رجائی، سید مهدی، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه، بیروت، موسسه الوفا، ۱۴۰۴ق.
- غزالی، محمد، إحیاء علوم الدین، بیروت، دارالکتاب العربی، بی تا.
- ابن بابویه (صدوق)، ابوجعفر محمد بن علی، الخصال، تهران، نشر کتابچی، ۱۳۷۷ش.
- فیض کاشانی، ملامحسن، اَلمحجه الْبیضاء فی تهذیب الاحیاء، قم، جامعه مدرسین، ۱۳۸۳ق.
منبع اقتباس: نراقى، احمد بن محمد مهدى، معراج السعاده، قم، هجرت، چاپ:۶، ص ۴۵۵- ۴۶۰، ۱۳۷۸ش.