- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 5 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
مهمترین ایرادی که از روزگار کهن تا حال حاضر به عنوان یک حربه زنگ زده! دستاویز منکران معاد جسمانی قرار گرفته است، شبهه تاریخی »آکل و مأکول« می باشد.
این اشکال طی گذشت زمان و تحولات علمی، صورتهای مختلفی پیدا کرده است. تا امروز به صورت فریبندهتری درآمده است. و به طور کلی شکلهای مختلفی که این ایراد به خود گرفته را میتوان به دو صورت مطرح کرد:
الف) در بدو امر، اشکال را بدین صورت طرح میکردند: اگر گوشت بدن مؤمنی طعمه شخص کافری قرار گیرد، جای شبهه نیست که مطابق اصل مسلم »بدل مایتحلل« یا تولید مثل سلولها اجزای بدن مؤمن جزو بدن کافر خواهد شد، با این وصف اگر بنا شود در روز قیامت عین اجزای بدن هر کسی بازگشت نماید.
لازم می آید که یکی از آن دو بدن ناقص بماند و در این صورت آن کالبد ناقص یا جسم موحد است، یا کالبد کافر، اگر ماده بدن مؤمن کمبودی پیدا کند، باعث میشود که اجزای بدن او همراه بدن شخص منکر خدا جزء بدن موحد شود، باعث می گردد که ذرات بدن کافر تبعیت از شخص مؤمن در بهشت متنعم گردد و این دو صورت بر خلاف مقتضای عدالت پروردگار می باشد.
پس طبق این اشکال، معاد جسمانی امکان نخواهد داشت.
ب) از نظرگاه دوم: اشکال را از بعد وسیعتری طرح کرده و چنین تشریح میکردند که اگر جسم آدمی طعمه درندگان صحرا و یا ماهیان دریا واقع شود، یا در بیابان خوراک کرکس و زاغان قرار گیرد، که در نتیجه جزء بدن آنها میشود، چگونه امکان دارد ذرات پراکنده با این وضع دوباره بدون کم و زیاد جمع شود و به صورت بدن سابق »دنیوی« درآید؟!
پاسخ – تشخیص هر انسانی وابسته به روان اوست، نه کالبد جسمانی. زیرا بدن ما پیوسته در حال تحول است. به همین جهت بدن معینی در تشخیص انسان معتبر نیست، بلکه یک کالبد مبهم و غیر معینی میتواند تشکیل دهنده شخصیت جسمانی وی بوده اشد، زیرا جسم همچون ماده سیالی است که صورتهای گوناگون میپذیرد، و قابل پذیرش صورتهای مختلف است.
از این نظر جسم مادی ما ثبات و بقایی متصور نیست. تنها در پناه روح است که کالبد تشخص پیدا میکند و ذرات بدن را میشود به صاحب اصلی او نسبت داد و گفت دست »زید« و پای »عمرو« این عضو را از بدن فلانی قطع نمودند و امثال این انتسابات، در صورتی که اگر بدن خاک شود و به میوه تبدیل گردد، انتساب فوق به کلی از میان می رود.
طبق این پاسخ آکل و مأکول از ریشه ویران می گردد. زیرا در این ترسیم لازم نیست در جهان بازپسین همان بدن معینی که در تاریخ خاصی طعمه درندگان صحرا یا ماهیان دریا قرار گرفته و جزو بدن او شده، عیناً همان ذرات با تمام مشخصات دوباره بازگشت نماید، بلکه ممکن است از ذراتی که در گذشته از بدن او جدا شده (چه به صورت چرک و فضولات و چه به صورت انرژی و غیره) کالبدی ساخته شود و روح بدان تعلق پیدا کند.
بدون تردید به هنگام ارتباط روح بدان جسم، انسان صورت اولیه خود را باز خواهد یافت، آن عقیده که از نظر اسلام ضرورت دارد همان شناخت ابتدایی انسانها است، بدین معنی که در صحرای محشر افرادی که در زندگی دنیوی یکدیگر را می شناختند، به مجرد دیدن خاطرات گذشته تجدید شود و یکدیگر را بشناسند، و مجرد عین آن ذرات و سلولهایی که در دنیا انسانها حمل می کرده اند.
در قیامت ضرورت اجتناب ناپذیری ندارد، در روایات بسیاری آمده است که افراد نابینا و کسانی که ناقص العضو بوده اند در رستاخیز سالم محشور میشوند، در صورتی که اگر بازگشت عین ذرات، ضروری باشد، باید آن ذرات با همه مشخصات بازگشت نماید و این امر ممکن نیست.
آخرین سیر تکامل شبهه آکل و مأکول
پرسش: طبق قانون لاوازیه ثابت شد که در ظرف جهان هستی نه چیزی به وجود میآید و نه چیزی معدوم میشود، بلکه مقدار معینی از ماده که در سرتاسر گیتی وجود دارد، در سایه یک رشته تحول و تطول پدیدههای مختلفی را بوجود می آورد، چه بسا ممکن است مقدار معینی از ماده در طول قرنهای متمادی به طور متعاقب، ماده بدن هزاران انسان را تشکیل دهد و نطفه هر فردی در واقع عصاره بدن مردهای باشد.
چون مطابق قوانین طبیعی کالبد جسمانی هر فردی میتواند ماده اصلی بدن انسانی دیگر باشد و پیوسته این نوع دگرگونیها ادامه دارد. اگر بنا شود به مقتضای »معاد جسمانی« کلیه ذرات بدن هر فردی در روز قیامت یک جا جمع شود و پس از آن هر روحی بعین کالبد دنیوی خود بازگشت نماید.
از نظر عقل اشکالاتی دارد: اولاً، لازم میآید تعداد ابدان به مراتب از ارواح کمتر باشد و ارواح زیادتری در روز رستاخیز بدون »بدن« بمانند. ثانیاً تحقق چنین امری، یعنی بازگشت «ذرات پراکنده کالبدها» معقول نیست، بلکه در شمار مسائل محال و نشدنی قرار دارد.
پاسخ – این اشکال از چندین جهت قابل بررسی و نقد است. اولاً تخیلاتی بیش نیست. بدون تردید تصویر چنین اشکالی جز یک سلسله بافته های مغزی و خیالی چیز دیگری نیست.
اولاً از کجا معلوم شد که از خاک بدن مردگان بدون هیچ اختلاط با سایر مواد زمین گیاهی میروید و آن گیاه فقط از مواد بدن مردگان تغذیه میکند و برگ و ساقه پیدا میکند و سپس نصیب حیوان حلال گوشتی می شود. و بعد از کشته شدن، طعمه انسانی قرار میگیرد و جزء بدن وی میگردد و قبل از خروج از کالبد آن انسان سکته کند و بمیرد، به همین منوال مادههای بدن به یکدیگر مبدل شود.
این تصورات خیالانگیز جز یک رشته بافندگیها و خیالات چیز دیگری نیست و اثبات هر یک از این ادعاها به طور عینی از قدرت انتقاد کننده خارج است.
ثانیاً استبعاد صرف است. در صورت چشم پوشی از گفتار قبل، اصولاً شبهه مزبور محال بودن »معاد جسمانی« را از نظرگاه عقل و منطق به ثبوت نمی رساند.
چون این پندار فقط استبعاد محض است که مولد مشاهده نکردن و عدم تحقق نظایر آن در ظرف خارج می باشد و با پیدایش چنین امری در خارج از ذهن، این گونه شبهه ها از پایه منتفی میگردد. چنان چه در سابق اگر کسی میگفت به چشم خود دیدم یک خروار آهن در فضای آسمان پرواز میکرد، عموم عقلا او را به باد مسخره گرفته و به دروغپردازی یا جنون آن متهم می نمودند.
ثالثاً ادعای این که تا هنگام رستاخیز تمام مواد خاکی کره زمین جزء بدن انسانهای مختلفی را تشکیل خواهد داد و اگر بنا شود عین آنها دوباره به صورت کالبد جسمانی درآید که به هنگام تقسیم بدنها بر ارواح در خارج قسمت ابدان مادی، کمبودی پیدا خواهد کرد! تمام اینها تصورات و خیالاتی بیش نیست.
رابعاً پندار فوق از نظر حساب احتمالات سر از محال و بینهایت بیرون میآورد، توضیح مطلب آنکه در هر نطفهای که تشکیل میگردد، معمولاً چهار میلیون اسپرم زنده وجود دارد که همه آنها در داخل رحم به سوی تخمک میروند و هر کدام که جلوتر در جدار داخلی تخمک نفوذ کند، واحد اولیه برای آدم شدن ساخته می شود.
شبههای نیست که آب و هوا در تکوین اسپرمها نقش مهمی را ایفا مینمایند و احتمال این که همان اسپرم تکوین یافته از خاک مرده در جدار تخمک نفوذ کند یا اسپرم دیگری که محصول مواد طبیعی زمین و غیره میباشد، نسبت یک است به چهار میلیون یا هشتصد میلیون منهای یکی از آنها.
پس باید در قیامت فقط بازگشت مقداری از مواد بدن لازم باشد زیرا اگر بنا شود جمیع اجزای بدن از زمان تکلیف تا موقع مرگ برگردد! در این صورت هیکل هر انسانی از کوه هیمالیا نیز بزرگتر خواهد شد.
آنچه که از رهگذر روحی به ما رسیده است و هم اکنون در صدد اثبات آن میباشیم بازگشت روح به بدن جسمانی می باشد و بازگشت تمام ذرات بدن با همه خصوصیات گذشته در عقیده به معاد اثری ندارد، اصولاً بازگشت تمام ذرات پراکنده اشکالاتی پیدا میکند که از نظر عقل پاسخ صحیحی ندارد به خلاف مقدار معینی از ذرات کالبد، پس باید بگوییم قسمتی از مواد بدن بازگشت می کند .
اگر بازگشت عین ذرات بدن ضرورت داشته باشد، لازم میآید بدن مؤمنی در لابلای بدن کافری عذاب شود یا اجزای بدن مشرکی با بدن مؤمنی متنعم باشد .این هم خلاف عدالت حق است و اگر تنها قسمتی از مواد جسمانی برگردد، ترجیحی است بدون جهت و این عمل از حکیم علی الاطلاق صادر نمیشود. ممکن است ذرات اصیل بدن برمی گردد.
یعنی موادی که دربدن زیاد میمانند و زود تغییر نمیکنند بازگشت نمایند. آن ذراتی که ساختمان جسم و شکل و قیافه ما به وجود آنها بستگی دارد، نه فضولات جسم که هیچ گاه جزء ساختمان بدن ما نیستند.
و به همین جهت امام صادق (ع) فرمودند: بدن انسان پس از مرگ متلاشی میشود و فقط طینت در قبر درحال حرکت و چرخش به طور دائروار باقی میماند و این ماده در حال حرکت زیربنای جسم انسان را در روز قیامت تشکیل می دهد.