- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 6 دقیقه
- توسط : رحمت الله ضیایی
- 0 نظر
ج. در مراد از (نسائهن) اختلاف است. در مجمعالبیان، دو قول نقل شده است:
۱- مراد زنان همکیش؛ یعنى زنان مؤمن است، نه زنان یهودى و نصارى؛ زیرا آنان زنان مؤمن را مىبینند و براى شوهران خود وصف مىکنند: این قول از ابن عباس است.
۲- مراد، همه زنان است.۷
از روحالمعانى نیز دو قول به دست مىآید:
۱- قول ابن عباس؛ یعنى زنان همکیش.
۲- زنان خویشاوند و وابستگان و پیوستههاى به آنان:
(و فى البحر: دخل فى(نسائهنّ)(الامهات و الاخوات و سایر القربات و من یتصل بهن من المتصرفات لهن و القائمات بخدمتهنّ.)۸
مادران، خواهران و دیگر خویشاوندان و زنانى که براى آنان کار مىکنند و به خدمت آنان و خدمتگزار آنان هستند، داخل در (نسائهن)اند.
سومین مرحله
(یا ایها النبى قل لازواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهنّ من جلابیبهن، ذلک ادنى ان یعرفن فلایؤذین وکان اللّه غفوراً رحیماً.)۹
اى پیامبر! به همسران و دختران خود و زنان مؤمن بگو: چادرهاى خود را بر دوش گیرند. این نزدیکتر است، براى این که شناخته و مورد آزار و اذیت قرار نگیرند و خدا آمرزنده مهربان است.
تاکنون روشن شد که همسران پیامبر مىباید خود را در پَسِ پرده نگه دارند و تنها با خویشان نسبى و زنان مؤمن و بردگان مىتوانند بدون پرده رو به رو شوند.
از دیگر سو، این وظیفه، شرافت ویژهاى نیز بود که شامل زنان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شده بود؛ همان گونه که پیش از این نیز شرافتها و وظیفههاى دیگرى نیز پیدا کرده بودند، از جمله:
ام المؤمنین: (و ازواجه امهاتهم)۱۰ و مساوى نبودن با دیگر زنان مسلمان در کیفر و پاداش، البته به شرط داشتن تقوا: (یا نساء النبى لستن کأحد من النساء ان اتّقیتنّ.)۱۱ و از جمله وظیفههایى که بر همسران پیامبر مقرر شده.
به ناز و کرشمه سخن نگفتن با مردان و پسندیده سخن گفتن: (فلا تخضعن بالقول… و قلن قولا معروفاً) و خارج نشدن از خانه: (قرن فى بیوتکن) به گونه دوران جاهلى خود را نیاراستن: (لا تبّرجن تبّرج الجاهلیه الاولى.) به هر حال، بخشیدن شرافت، بدون قرار دادن وظیفه و تکلیف ویژه نبوده است.
حال پس از فرا خواندن (امهات المؤمنین) به حجاب که هم شرافت و امتیازى بوده و هم تکلیف و وظیفهاى، همین وظیفه و امتیاز را به دیگر زنان مؤمن نیز بخشیده است؛
تا آنان از شرافت بهرهمند شوند و قدر و منزلت آنان شناخته شود و جوانان و ولگردان، با آنان برخورد به دور از ادب، و آزاردهنده نداشته باشند و دریابند که اینان زنان با شخصیت و از خاندان شریف و پاک هستند و نباید به هیچ روى، آزرده و اذیت شوند.
از این روى حجاب، جایگاه ویژهاى دارد و شرافتى به شمار مىآید براى زنان مؤمن. چنین بود که زنان مدینه از این دستور خداوند استقبال کردند و به سرعت مقنعهها و چادرهاى سیاه تهیه کردند و با آنها خود را پوشاندند.
ام سلمه مىگوید:
(لما نزلت هذه الآیه: (یدنین علیهن من جلابیبهنّ) خرج نساء الانصار کأنّ على رؤسهن الغربان من اکسیه سود یلبسنها.)۱۲
وقتى که آیه شریفه: (خود را با چادرها فروپوشانید) نازل شد، زنان انصار از خانهها خارج شدند، به گونهاى که گویا کلاغهاى سیاه بر روى سر آنان نشستهاند؛ به خاطر لباسهاى سیاهى که پوشیده بودند.
بمانند همین سخن از عائشه نیز روایت شده است.۱۳
بىگمان جنبه شرافتى و حق بودن حجاب از جنبه تکلیفى آن بیشتر بوده است؛ از این روى، در پى اعلام حکم حجاب، وعده بهشت براى پیروىکنندگان از این دستور و وعده عذاب براى مخالفان آن، مطرح نشد، بلکه دلیل عقل پسند و عرف پسند آورد:
(ذلک ادنى ان یعرفن فلا یؤذین.)
براى شناخته شدن و اذیت نشدن، این بهتر است.
و به همین خاطر که جنبه شرافتى و حق بودن آن بیشتر مورد نظر بوده، زنان مدینه، براى جلوهگر شدن ابهت و حشمت خود، چادر سیاه بر سرافکندهاند؛
با این که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نفرموده بود چادر سیاه بر سرافکنند. به ویژه این که پارچه سیاه و پوشش سیاه به سبب جذب حرارت خورشید، براى سرزمینى چون شبه جزیره عربستان، مناسب نیست.
بنابراین تنها توجیهى که براى این گونه لباس وجود دارد، همان ابهت و حشمت پیدا کردن و استفاده کامل از این حق است.
تا بدان جا حق و شرافت بودن حجاب و چادر، بر تکلیف بودن آن برترى داشته که حتى عمر بن خطاب، خلیفه دوم مسلمانان، فکر مىکرد: چادر حق است، نه تکلیف؛ از این روى به کنیزکان، اجازه پوشیدن چادر را نمىداد:
(کان عمر بن الخطاب، لا یَدَع فى خلافته أَمه تقنع و یقول انما القناع للحرائر لکیلا یؤذین.)۱۴
عمر بن خطاب، در زمان زمامداریش، به هیچ روى اجازه نمىداد که کنیز ان مقنعه بپوشند و مىگفت: مقنعه، ویژه زنان آزاد است؛ تا شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند.
انس مىگوید:
(رأى عمر جاریه مقنّعه فضربها بدرته وقال القى القناع لا تشبهین بالحرائر.)۱۵
عمر کنیزى را دید که مقنعه بر سر کرده بود، با تازیانه بر سر او زد و گفت: مقنعه را بردار و خود را به زنان آزاد همانند نساز.
در این فکر، عمر تنها نیست و دیگران نیز این چنین برداشتى را از حکم حجاب داشتهاند. در مثل از ابن شهاب پرسیده شد: آیا کنیز ازدواج مىکند و سرخود را مىپوشاند. وى در پاسخ، آیه شریفه: (یا ایها النبى قل لازواجک…) را تلاوت کرد و گفت:(فنهى اللّه الاماء ان یتشبّهن بالحرائر.)۱۶
خداوند کنیزان را از این که خود را همانند زنان آزاد درآورند، بازداشته است.
نکته: از پرسش و پاسخ روشن مىشود که پرسش کننده مىدانسته است: کنیز تا شوهر نکرده، حق ندارد چادر سر کند؛ از این روى حکم کنیز شوهر کرده را مىپرسد که آیا کنیز، با ازدواج کردن، به شرف پوشیدن چادر نایل مىشود؟
ابن شهاب، پاسخ مىدهد: کنیزکان، چه ازدواج کنند و چه ازدواج نکنند، از این حق، بهرهاى نخواهند داشت.
نکته مهم: ما اکنون بر آن نیستیم کار عمر را موجّه جلوه بدهیم، یا به بوته نقد بگذاریم. همچنین، بر آن نیستیم از روایى و ناروایى بردهدارى و شبهههایى که در این باب وجود دارد، سخن بگوییم.
اکنون سخن در این است: آیا حجابى که بر همسران رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و دختران آن بزرگوار و زنان مؤمن قرار داده شده، تنها یک تکلیف و اجبار تعبدى و شرعى بوده، یا تنها حق و شرافت بوده و الزامى در آن راه نداشته است و یا این که حق و تکلیف، همراه هم بوده است؟
روشن شد که بنابر نگرش عمر بن خطاب و ابن شهاب، چادر و حجاب حق و شرافت ویژه زنان آزاد است و کنیزان از آن بهرهاى ندارند.
به دیگر سخن، عمر بن خطاب و دیگر همفکرهاى وى، پوشیدن چادر را مانند(آزادى) و لازمه آن مىدانستهاند و مىپنداشتهاند: همان گونه که کنیز از آزادى محروم است، از پوشیدن چادر و مقنعه نیز محروم است.
یا همان گونه که کنیز از داشتن مال و مالک شدن محروم است، از دا شتن حجاب و پوشیدن چادر نیز محروم است.
امّا در برابر این قول، احتمالهاى دیگر و دیدگاههاى دیگر وجود دارد؛ در مثل چه بسا حجاب حق همراه با تکلیف باشد؛ همان گونه که آزادى حق همراه با تکلیف است. آن جا که شخص مىخواهد خود را بنده دیگران قرار دهد و با دست خود، ریسمان بردگى را برگردن خود بیندازد، خطاب:
(و لا تکن عبد غیرک قد جعلک الله حرّا.)۱۷
برده غیر نباش؛ خداوند تو را آزاد قرار داده است.
وى را مکلّف به برخوردارى از آزادى و زدودن بند بردگى مىکند و آزاد بودن را بر او تکلیف مىکند.
ولى آن جا که جایگاه آزادى شناخته شده است و کسان ارزش آن را مىدانند، به هر قیمتى از آن پاسدارى مىشود و انسانها براى آزاد زیستن، از همه چیز خود در مىگذرند و حتى به این پندار و گمان که پس از چند نسل فرزندانشان آزاد بزیند و آزادانه سرنوشت خود را رقم بزنند.
حاضرند خود را به کشتن بدهند و از اساسىترین حق، که حق حیات است، خود را محروم سازند، تا شاید نسیمى از آزادى به فرزندان و نسلهاى بعدى بدمد، جاى تکلیف نیست و کسى به آزاد زیستن تکلیف نمىکند.
نتیجه: حجاب و چادر مىتواند هم حق بشرى باشد و هم حق الهى. یعنى اگر کسى خواست از آن حق بهره ببرد و به این پایه از رشد و عقل رسید که پوشش را مصونیت دانست، نه محدودیت، شرافت دانست، نه پستى و… از حق خود که همان استفاده از چادر است.
به خوبى بهره مىبرد نیازى به امر و نهى ندارد، بلکه حجاب را سرمایه خود مىداند و از آن دفاع مىکند. ولى اگر کسى به این پایه نرسیده است، شرع به عنوان دوستار و خیرخواه او، او را به داشتن حجاب وا مىدارد.
مثال روشن و فقهى مورد پذیرش همگان، مسأله حقالحضانه است که به باور مشهور نگهدارى کودکان، تا دو سالگى بر عهده مادر است و پس از دو سال حق نگهدارى دختر تا هفت سال با مادر و آن گاه با پدر است و حق نگهدارى پسر، پس از دو سال، مطلقا، با پدر است.
اگر به پروندههاى اختلافى دادگسترى در این باب نگریسته شود، روشن مىشود که بیشتر وقتها، مادر، خواهان افزایش زمان نگهدارى است و حاضر است براى این خواست خود و رسیدن به آن، بهاى سنگینى را بر عهده گیرد.
در این صورت، هیچ سخنى از تکلیف به میان نمىآید و همه بحثها درباره مصالحه و راضى کردن پدر براى واگذارى این حق به مادر است و سخن از جایز بودن و نبودن دریافت وجه در برابر این واگذارى حق است.
حال اگر موردى پیدا شد که نه پدر و نه مادر حاضر است کودک را سرپرستى و نگهدارى کند، در این صورت، مسأله تکلیف مطرح مىشود و شرع و قانون، پدر، یا مادر و یا هر دو را وا مىدارد که مصالح کودک را رعایت کنند.
بنابراین حجاب، بسان حق نگهدارى کودک، مىتواند هم حق باشد و هم تکلیف. باز جاى این پرسش است که آیا این حق و تکلیف، در محدوده زنان آزاد است و کنیزکان را در بر نمىگیرد، یا چرا آنان را هم در بر مىگیرد؟
آیا این حق، بمانند حق نفس کشیدن و حق بقاى حیات است که همگانى است، یا مانند حق نگهدارى کودک است که شخصى و تنها براى پدر و مادر است؟
ادامه دارد…