- اسلام
- قرآن
- پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
- شیعه
- خانواده
- ادیان و مذاهب
- پرسش ها و پاسخ ها
- کتابشناسی
- کتابخانه
- چندرسانه ای
- زمان مطالعه : 10 دقیقه
- 0 نظر
دین انسان محوری چون بودیسم در همه شاخه هایش به مسأله رنج پرداخته، خاستگاه آن را در خود انسان می یابد و در صدد ارائه راه کاری است که نجات از همه رنج ها فراهم آید؛ اما از غایت رنج در جهان چیزی نمی گوید، چراکه به موجودی غایتمند در جهان بینی خود باور ندارد. در کتاب مقدس مسیحیان نیز، به عنوان متنی خداباور، هم از خاستگاه رنج صحبت شده و هم از غایت آن. در این مقاله می کوشیم خاستگاه رنج را در این دو مکتب دینی مطالعه و مقایسه کنیم.
خاستگاه رنج در مکاتب دینی
خاستگاه رنج در مکاتب دینی از دو حال خارج نیست؛ خاستگاه رنج یا انسان است یا خدا. در مکاتب دینی «انسان گرا» خاستگاه رنج خود انسان است. اما در مکاتب «خدا گرا» خاستگاه رنج چه انسان باشد چه خود خدا، علت رنج رابطه تنگاتنگی با صفات خداوند دارد.
خاستگاه رنج در مکاتب «خدا گرا»
در مکاتب «خدا گرا»، اگر خدا را موجودی متشخص، انسان وار و اخلاقمند (معطوف به بایدها و نبایدهای بشری) بدانند، می گویند که از سوی خداوند بدون حکمت به کسی رنج نمی رسد، چون در غیر این صورت، عملی متعارض با صفاتش، از قبیل علم، قدرت، عدالت، حکمت و مهربانی، انجام داده است.
بنا بر این اعتقاد و خداباوری، خود انسان خاستگاه رنج هایش است، چرا که به اختیار، نسبت به خدا عصیان ورزیده، از اوامر و نواهی وی اطاعت نکرده و مرتکب گناه شده است. در این رویکرد، ممکن است اراده خداوند در شکل گیری رنج دخیل باشد، اما در این صورت، حتماً حکمت و هدفی از آن داشته است. این دیدگاه، به خدای موجود در عهد جدید، گات ها (با قبول نظریه توحیدی بودن آن) و خوانش معتزله و شیعه در اسلام، بسیار نزدیک است. همه این مکاتب دارای خدایی حکیم و خیرخواه هستند.
در کنار این تصور از خدا، تصور دیگری نیز وجود دارد که خدا را متشخص می داند ولی نه تابع نظام اخلاقی انسان ها و قوانین طبیعی، بلکه خدایی که «فعّال ما یشاء» و اراده محور است و افعالش قیاس ناپذیر و محاسبه ناشدنی است. بنا بر این تصور، خداوند می تواند خاستگاه رنج های بشری باشد، هر چند حکمت و غایتی نیز از رنجور ساختن انسان ها نداشته باشد. این نگاه به رنج در نگرش ایوب در عهد عتیق و تفکر اشاعره در تاریخ تفکر اسلامی مشهود است. در این دیدگاه، افعال خداوند مانند انسان ها هدفمند و حکیمانه نیست و رنج دادن انسان برای او قبیح نیست.
برای مثال، اشعری می گوید: « خدا فاعل بی واسطه همه پدیده هاست، حتی پیدایش شر نیز معلول اراده الاهی است، و کسانی که شرور را مخلوق آدمیان می دانند بدعت گذارند. اگر فرض این باشد که در عالم، چیزی بر خلاف اراده خداوند اتفاق افتد، در این صورت، این تفکر به این جا منتهی می گردد که خداوند چه بخواهد و چه نخواهد مردم گناه می کنند و این وضعیت یک موجود ضعیف و مقهور است و خداوند شایسته این اوصاف نیست.»[۱]
خاستگاه رنج بشر در مکاتب «انسان محور»
اما در میان مکاتب انسان محوری چون بودیسم و تائوئیسم، خاستگاه رنج های بشری خود انسان است. انسان، به دلایل مختلفی مانند دل بستگی ها، خواهش ها، نادانی (در بودیسم)، ذهن دو بین (در ذن)، ناهماهنگی با قانون و نظم طبیعت (در تائوییسم) می تواند باعث رنج خویش گردد.
رنج در آموزه بودا
آموزه بودا در مورد خاستگاه رنج، تحت تأثیر اندیشه کارما و تناسخ در جهان بینی هندوئیسم شکل گرفته است. در جهان بینی هندوئیسم موجودات ذی شعور مکررا در اشکال مختلف زندگی متولد می شوند. این فرآیند بازتولد حاصل چیزی جز کردار (کارما) فرد نیست که به نحو اجتناب ناپذیری عواقب و نتایجی دارد. از این رو اعمال ما در حال حاضر، ثمره اش را در زندگی کنونی یا آینده به بار خواهد آورد و وضعیت کنونی فرد، اعم از شکل وجودی، مدت زندگی، موقعیت اجتماعی و ویژگی های ظاهری وی، همه برخاسته از کردارهایی است که در گذشته شکل گرفته است.
گستره و مدت زندگی فرد از طریق زنجیره های تناسخ تا بی نهایت در گذشته امتداد یافته و تا بی نهایت در آینده استمرار خواهد داشت، مگر آن که در این میان، انسان به رهایی دست پیدا کند. مفهوم «کارما» به معنای عمل در دایره علت و معلول، اغلب به عنوان سنگ بنای فلسفه بودا و مبنایی برای تفسیر وجود آدمی و موجودات مادی در آن تصور می شود.
سنت اولیه بودایی بیان می کند که بودا سه بصیرت را در سه پاس از شب به دست آورد: ابتدا او زندگی های پیشین خود و چگونگی توالی آن ها را دید؛ سپس تناسخ مکرر موجودات و نتایج اعمالی را دید که در گذشته انجام داده بودند؛ و در نهایت، وی دریافت که این دل بستگی ها هستند که انسان را اسیر چرخه رنج آور تناسخ می کنند، از این رو چگونگی از بین بردن آن ها را نیز دریافت.
دلبستگی و نادانی، خاستگاه رنج های بشری
رنج ریشه در دلبستگی های انسان دارد. مراد از دلبستگی در متون مقدس بودایی، چیزی است که سبب تولد دوباره شده و به میلی سیری ناپذیر می انجامد.
سه نوع دلبستگی وجود دارد: اشتیاق کام، اشتیاق به هستی و اشتیاق به نیستی. اشتیاق کام یا اشتیاق حسی، کام طلبیدن از حواس به معنی میل به لذت بردن از پنج حس است. دلبستگی و اشتیاق به هستی در واقع، میل به زندگانی مستمر یا جاودان است و به ویژه اشاره به زندگانی در جهان های بالاتر دارد. اما دلبستگی به نیستی، خود، نتیجه عقیده به نیستی است، یعنی نظریه فریبنده ماتریالیستی، مبنی بر این که انسان به هنگام مرگ نیست و نابود می شود و بین زمان پیش از مرگ و زمان پس از مرگ، هیچ رابطه علی وجود ندارد.[۲]
ریشه دلبستگی
اما خود این دلبستگی از کجا برخاسته است؟ بنا بر آموزه بودا، تمام این ها زاییده نادانی فرد از طبیعت اشیاء است. دلبستگی با نادانی ناشی از «نه خود» آغاز شده و به رنج ختم می شود.
در نظر بودا، تمام چیزهایی که در جهان وجود دارند «نه خود» یا «آناتا» هستند، بدین معنا که خودها تنها تجلیات ذهن اند و بنابراین واهی و ناپایدارند و واقعیتی خارج از ذهن ندارند. نادانی فرد آن جاست که آن ها را واقعی فرض می کند و از روی نادانی در آرزوی آن هاست و بدان ها دلبستگی دارد، حال آن که چیزی جدای از ذهن در جهان وجود ندارد. به طور خلاصه، همه چیز آناتا یا «نه خود» است و رنج آ نجا پیش می آید که آتمن و خودبودی مستقل برای آن فرض کنیم و به آنها دلبسته شویم.
راه رهایی
اگر خاستگاه رنج دلبستگی است، پس برای از میان برداشتن رنج، باید دلبستگی را ریشه کن کنیم؛ اما چگونه؟ به کمک «راه هشت گانه» که آن را «راه میانه» نیز می نامند، به این دلیل که از افراط های احساسی و ریاضت های سخت گیرانه و همچنین از نفس پرستی و اباحی گری اجتناب کرده، به جای آن ها «راه هشت گانه» را نشان می دهد که عبارت است از:
۱. شناخت درست
۲. نیت درست
۳. گفتار درست
۴. کردار درست
۵. زیست درست
۶. کوشش درست
۷. مراقبت درست
۸. تمرکز درست
رنج در کتاب مقدس مسیحیان
مهم ترین مفهوم در ادیان ابراهیمی مفهوم «خدا» است؛ از این رو همه مفاهیم و آموزه های دینی تحت الشعاع صفاتی است که برای خدا در نظر گرفته می شود. آموزه کتاب مقدس مسیحیان، یعنی عهد عتیق و عهد جدید، نیز در باب خاستگاه رنج های بشری، غایت و راه رهایی از آن، رابطه تنگاتنگی با صفات خداوند دارد.
تعارض رنج بشری با خداباوری
وجود شر و رنج در زندگی انسان برخی از صفات خداوند را به چالش می کشد. برای مثال، اگر خدا می خواهد از شرور و رنج جلوگیری کند ولی نمی تواند، از این رو او قادر مطلق نیست. اگر قادر است اما نمی خواهد، او خیرخواه و مهربان مطلق نیست. اگر از وجود شرور و رنج ها بی خبر است، از این رو عالم مطلق نیست.
علاوه بر تعارض میان رنج بشری و خداباوری، ماهیت بی قاعده توزیع رنج و شر نیز برای انسان پرسش برانگیز است. مسأله دیگر درباره رنج این است که بسیاری از رنج ها برای انسان بی معنا هستند؛ و اگر رنج بی معنایی در این جهان وجود داشته باشد، مطمئناً این جهان نمی تواند بهترین جهان ممکن باشد.
بنابراین هماره این مسأله با خداپرستی در چالش بوده است و کتاب های مقدس و الاهی دانان همواره در صدد بوده اند پاسخی برای حل آن بیابند. این چالش در عهد عتیق، به خصوص در کتب حکمی ای چون «کتاب ایوب»، به اوج خود می رسد و البته در حد یک راز باقی می ماند و پاسخی جز تسلیم در برابر حکمت خداوند برای آن ارائه نمی گردد.
خدا به عنوان خاستگاه رنج در عهد عتیق
ملموس ترین تصویر از خداوند به عنوان خاستگاه رنج در کتاب ایوب به نمایش گذارده می شود. ایوب که گرفتار رنج و مشقت است، تنها می خواهد بداند که اگر به خاطر گناهانش رنج می کشد، گناه و خطای او چه بوده است.[۳] تصور ایوب از خدا، به عنوان خدایی اراده محور، باعث شده تا در برابر رنج هایی که تحمل ناپذیر گشته است زبان به شکایت بگشاید. او در عین ایمان، شکایت خدا را به خود او عرضه می دارد و معمایی را مطرح می کند که در حل آن عاجز مانده است: چرا بی گناهان رنج می کشند؟
خدای ایوب در پاسخ، مسأله را با نظر به ماهیت وصف ناپذیر و ناشناخته صفات و افعال خود توجیه می کند. او در ابتدا خطای ایوب را به او گوشزد می کند، سپس به قدرت مطلق خویش با اشاره به پدیده های شگفت طبیعی می پردازد تا عجز ایوب را در برابر قدرت و علم و حکمت خویش گوشزد کند.[۴] در این جا خداوند پاسخ قانع کننده ای به ایوب نمی دهد و فقط با یادآوری قدرت و اراده بی حد خود و عجز و ضعف آدمی بیان می دارد که بشر راهی به حکمت، علم و اراده و ذات خداوند نداشته و عقل نارسای او ناتوان تر از آن است که قادر به درک کنه ماهیت و ذات الاهی باشد. ایوب نیز در نهایت در برابر این راز سر تسلیم فرود آورده، توبه می کند.[۵]
از این رو در این کتاب، خاستگاه رنج بی گناهان خداوند است و غایتی نیز برای آن بیان نشده است، جز آن که از حکمت درک ناپذیر و ذات اسرارآمیز خداوند و افعالش سخن به میان آمده است. این تصویر را در دفاع از عدل الاهی، در سایه اعتقاد به مشیت محتوم و حکمت درک نایافتنی خداوند، در کتبی چون مزامیر و جامعه نیز می یابیم.
انسان به عنوان خاستگاه رنج در عهد عتیق
خود انسان نیز به واسطه گناهان، که بالقوه و بالفعل در وجودش قرار دارد، خاستگاه رنج خویش است. در واقع، آدمی به واسطه اختیار و تمایل فطری به ارتکاب گناه، شرور و رنج هایی را برای خود و دیگران به وجود می آورد.[۶]
از سوی دیگر، صرف نظر از این گناه بالقوه ای که از سوء استفاده انسان از اختیار خود ناشی می شود و باعث رنج و مصیبت وی می گردد، ارتکاب گناه از هنگام تولد در درون انسان ها وجود دارد و آدمیان بالفعل آلوده به گناه اند.[۷]
انسان به عنوان خاستگاه رنج در عهد جدید
از آن جا که خداوند در عهد جدید غالبا به عنوان خدایی اخلاقی، مهربان، آمرزنده، دل سوز و نجات دهنده معرفی می شود، سخن از خاستگاه رنج حول مفهوم گناه بشر می چرخد، نه حول اراده بی حصر خداوند. البته اگر این خدای مهربان انسان را به رنجی هم دچار کند، حتماً حکمت و هدفی از آن داشته است. به طور کلی، خدایی که در قالب عیسی تجسد یافته است موجب رنج ما نمی شود، بلکه خود به همراه ما رنج می کشد.[۸]
در کنار این گناه بالقوه ای که باعث رنج آدمی می گردد، گناه بالفعلی نیز در ذات انسان ها قرار دارد که از گناه نخستین آدم ابوالبشر ناشی می گردد. این معنا از گناه، در آموزه های پولس بسط یافته است و طرح نجات شناسی مسیحت بر اساس آن بنیان نهاده شده است.[۹]
رستگاری از رنج های زندگی به واسطه مسیح
گر چه انسان به سبب سرپیچی آدم، گناه کار شده است، می تواند با ایمان و تبعیت از آدم دوم (عیسی مسیح) از گناه پاک شود. در حالی که نافرمانی آدم، انسان را محکوم به مرگ کرده بود، عشق مسیح، حیات و جاودانگی و برخورداری از رحمت الاهی را برای او به ارمغان می آورد. از این جا به بعد انسان با ایمان به مسیح، به وسیله مسیح و در مسیح، نجات خواهد یافت و هم چون مسیح می تواند با رستاخیز از جاودانگی برخوردار گردد.[۱۰]
خدا به عنوان خاستگاه رنج در عهد جدید
در عهد جدید، خاستگاه رنج های انسان همیشه گناه وی یا والدینش نیست، بلکه گاه رنج او مجرای تجلی اسمی از اسماء الحسنی و صفتی از صفات الهی است:
وقتی عیسی از محلی می گذشت، کور مادرزادی را دید. شاگردان از او پرسیدند: استاد! این شخص چرا نابینا به دنیا آمده است؟ آیا در اثر گناهان خود او بوده است یا در نتیجه گناهان پدر و مادرش؟ عیسی جواب داد: هیچ کدام؛ علت آن است که خدا می خواهد قدرت شفابخش خود را اکنون از طریق او نشان دهد.[۱۱]
همچنین رنج می تواند جنبه تأدیبی و تربیتی داشته باشد؛ خداوند همچون پدری مهربان، هر که را دوست داشته باشد ادب و تربیت می کند، نه این که او مرتکب گناهی شده باشد، همانطور که مسیح بی گناه را به رنج مبتلا ساخت. این معنا را به خصوص در رساله پولس به عبرانیان می توان مشاهده کرد.[۱۲]
رنج، تجلی گاه ایمان
اما رنج، هم در مسیحیت و هم در سنت یهودی، معنای دیگری را نیز از آن خود می کند و آن این که اوج پذیرش و استقبال از رنج آن هنگام است که انسان ترجیح می دهد که زندگی خود را بدهد ولی از ایمان به خدا دست برندارند. عیسی نیز در راه همین آزادگی بود که رنج صلیب را بر تسلیم در برابر گناه کاری و ذلت مجرمان ترجیح داد.
مقایسه خاستگاه رنج در مکتب بودا و دین مسیحیت
از بررسی و مقایسه آموزه بودا با کتاب مقدس مسیحیان در مورد خاستگاه رنج ، نتائج زیر به دست می آید:
۱. خاستگاه رنج در بودیسم، خود انسان است. رنج از نادانی و دلبستگی انسان بر می خیزد. در کتاب مقدس مسیحیان نیز انسان با سوء استفاده از اختیارش یا ارتکاب گناه، خاستگاه رنج خویش می شود. اما مشاهده می شود که آموزه بودا در باب علت رنج به سطحی روان شناسانه در انسان اشاره دارد، ولی کتاب مقدس به سطحی دین دارانه و اخلاقی از علت رنج های انسان نظر دارد.
۲. در عهد عتیق و جدید، علاوه بر انسان، خداوند نیز می تواند خاستگاه رنج بشر باشد. در عهد جدید خدای مهربان حتما از دادن رنج هدفی خیرخواهانه دارد. ولی در بودیسم، از آنجا که سخن از موجودی غایی که آفریننده جهان باشد مطرح نیست، در باب حکمت و غایت وجود رنج در زندگی توضیحی وجود ندارد.
۳. رنج در کتاب مقدس مسیحیان دارای کارکرد، معنا و غایت مثبت است و کارکردهایی مانند نشان دادن صفات الهی، تأدیب، بالا بردن صبر و استقامت و نزدیکی به مسیح دارد. اما در آموزه بودا هدف تنها، رهایی از رنج است.
۴. نگاه بودیسم به رنج واقع بینانه است، ولی نگاه عهدین به رنج بیش از آن که واقع بینانه باشد، نگاهی خوش بینانه و معنادار است، به گونه ای که در عهد جدید، فعل خداوند از رنج بنده خیرخواهانه و بسی معنادار می گردد.
۵. بودیسم بیشتر به تحلیل علت و خاستگاه رنج و راه رهایی از آن پرداخته، ولی عهدین علاوه بر این، به غایتمندی رنج و معناداری و کارکرد آن نیز پرداخته است.
۶. هدف از طرح مبحث رنج در آموزه بودا، تنها نجات انسان و آرامش اوست، ولی در عهدین، هدف از پرداختن به رنج، تنها نجات انسان نیست، بلکه توجیه و تبرئه خداوند از همه شرور و رنج هایی است که برخی از صفات او مانند علم، قدرت و خیرخواهی را به چالش می کشد؛ و البته با هدفمند دانستن رنج، این تعارض به گونه ای حل شده است.
نتیجه گیری
بودا بدون باور به خدا، خاستگاه رنج بشری را تحلیل و آن را به خود انسان و دلبستگی و نادانی او ارجاع می دهد؛ و چون برای رنج در زندگی بشری کارکرد مثبتی قائل نیست، صرفا به رهایی از آن می اندیشد. اما در کتاب مقدس مسیحیان، علاوه بر انسان، خداوند نیز به عنوان خاستگاه رنج در نظر گرفته می شود. همچنین خود رنج نیز از نگاه مسیحیت جنبه ای مثبت پیدا می کند و از طرفی زمینه رشد و رستگاری انسان و از طرف دیگر زمینه ظهور صفات الهی را فراهم می آورد.
پی نوشت ها
[۱] . اشعری، اللمع، ص۴۸، ۴۹
[۲] . لوکا، سخن بودا، ص۳۹-۴۵
[۳] . ایوب ۶: ۲۴
[۴] . ایوب، ۳۸ و ۳۹
[۵] . ایوب ۴۲: ۲-۶
[۶] . امثال ۸: ۲۲
[۷] . مزامیر ۵۱: ۱-۵
[۸] . دروثی، مسأله رنج، ص۶۹-۷۰
[۹] . رومیان ۷: ۲۵، ۸: ۲، ۵: ۱۲
[۱۰] . تیتوس ۲: ۱۱-۱۴
[۱۱] . یوحنا ۹: ۱-۳
[۱۲] . عبرانیان ۱۲: ۳
منابع
۱. اشعری، ابوالحسن، اللمع فی الرد علی اهل الزیغ و البدع، بیروت، المطبعه الکاثولیکیه، ۱۹۵۳م
۲. دروثی، سله، مسأله رنج، مقدمه ای بر شناخت مسیحیت، تهران، نقش جهان، چاپ اول، ۱۳۷۹ش
۳. سیار، پیروز، عهد جدید بر اساس کتاب مقدس اورشلیم، تهران، نشر نی، چاپ اول، ۱۳۸۷ش
۴. سیار، پیروز، عهد قدیم بر اساس کتاب مقدس اورشلیم، تهران، نشر نی، چاپ دوم، ۱۴۰۰ش
۵. لوکا، نیانه تی، سخن بودا، تهران، میترا، چاپ اول، ۱۳۸۸ش
منبع مقاله | اقتباس از:
زروانی، مجتبی، خوشقانی، ندا، بررسی تطبیقی خاستگاه و غایت رنج در آموزه های بودا و عهدین، فصلنامه اندیشه دینی دانشگاه شیراز، زمستان ۱۳۹۰ش، ص۸۶-۱۰۶