ورزش نیرومندی و قدرتمندی در قرآن-۱

۱۳۹۴-۱۲-۱۶

139 بازدید

 قرآن، کتاب آسمانى اسلام، بزرگ‌ترین سرمشق و راه‌گشاى زندگى انسان‌ها در همه شؤون و امور، تا روز قیامت است. در این کتاب بزرگ و بى‌نقص ـ که کلام خالق انسان و تمام هستى مى‌باشد ـ آیاتى وجود دارد که به گونه‌اى بر اهمیت ورزش و نیرومندسازى جسم در کنار تقویت روح و بُعد علمى دلالت دارد.

ما در اینجا به برخى از آیات ـ در حدود وسع کتاب ـ اشاره مى‌کنیم، ‌باشد که راه‌گشاى ورزش‌کاران، ورزش‌دوستان و سایر اقشار جامعه مؤمن و مسلمانان‌ها باشد، ان‌شاءالله.

طالوت و نیرومند‌سازى

از جمله مواردى که نیرومندى جسمانى به عنوان یک مزیت و امتیاز در قرآن ذکر شده، داستان طالوت و قوم بنى‌اسرائیل است.

قوم یهود که در زیر سلطه فرعونیان، ضعیف و ناتوان شده بود، بر اثر رهبرى‌هاى خردمندانه حضرت موسى (علیه السلام) از آن وضع اسف‌انگیز نجات یافته و به قدرت و عظمت رسیدند، ولى پس از مدتى دچار غرور شده و دست به قانون‌شکنى زدند، و به همین جهت، سرانجام از قوم «جالوت» ـ که در ساحل دریاى روم، بین فلسطین و مصر مى‌زیستند ـ شکست خورده و ۴۴۰ نفر از شاه‌زادگانشان نیز به اسارت جالوتیان درآمدند.

این وضع، چندین سال ادامه داشت، تا آن که خداوند پیامبرى به نام «اشموئیل»[۱] را براى نجات و ارشاد آنها برانگیخت. بنى‌اسرائیل گرد او اجتماع نموده و از او خواستند رهبر و امیرى براى آنها انتخاب‌ کند، تا همگى تحت فرمان و هدایت او، با دشمن نبرد کنند و عزت از دست رفته خویش را بازیابند.[۲]

اشموئیل به درگاه خداوند روى آورده و خواسته قوم خود را به پیشگاه حضرت احدیّت عرضه داشت، به او وحى شد که طالوت را به پادشاهى ایشان برگزیدم: «وَ قالَ لَهُمْ نَبِیٌّهُمْ اِنَّ اللهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالوُتَ ملِکا؛[۳] و پیامبرشان به آنها گفت: خداوند، طالوت را براى زمام‌دارى شما مبعوث (و انتخاب) کرده است.»

از آنجا که طالوت مردمى کشاوز بوده و توانایى مالى چندانى نداشت، اشراف با انتخاب وى مخالفت نمودند: «قالوُا انّى یَکونُ لَهُ الُملکُ عَلَیْنا و نَحنُ اَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤتَ سَعَهً مِنَ الْمالِِ؛[۴] گفتند: چگونه او بر ما حکومت داشته باشد، با این که ما از او شایسته‌تریم؟ و او ثروت زیادى ندارد.»

او نه ثروت و قدرت مالى دارد و نه موقعیت اجتماعى وخانوادگى، زیرا از خاندان نبوت و پیامبرى نبوده و از خاندان پادشاهى نیز نیست. اشموئیل در پاسخ گفت: «اِنَّ اللهَ اصْطَفیهُ عَلیْکُم وَ زادَهُ بَسْطَهً فِى الْعِلمِ وَ الْجِسْمِ؛[۵] خداوند او را بر شما برگزیده و علم (قدرت) جسم او را وسعت بخشیده است.»

چنان‌که ملاحظه مى‌شود، اشموئیل پیامبر دو خصلت «گسترش علمى و توانایى جسمى» را بر دو خصوصیت دیگر، یعنى قدرت مالى و افتخارات نژادى و نَسَبى، فضیلت و ترجیح مى‌دهد[۶] و دارنده این دو خصلت را براى احراز مقام رهبرى شایسته‌تر مى‌داند، در این‌جا قدرت بدنى با صراحت به عنوان یک مزیت و فضیلت مطرح شده و در کنار علم و قدرت علمى قرار گرفته و با‌ ‌آن مقایسه شده است.

هنگامى اهمیت این مقایسه روشن مى‌شود که با اهمیت علم از دیدگاه اسلام آشنا شویم. در قرآن مى‌خوانیم: «اِنَّما یَخْشَى اللهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء؛[۷] در جمع بندگان الهى، فقط علما هستند که ترس و بیم از خداوند دارند (و حس تقوا و پرهیزگارى در دل آن‌ها راه دارد).»

«مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فقَدْ اُوتِیَ خَیْراً کَثیراً[۸]؛ کسى که از حکمت (و دانش و استحکام در اندیشه و گفتار و رفتار) برخوردار گردید، به خیر و برکت فراوانى دست یافته است.» کسى که از حکمت (و دانش و استحکام در اندیشه و گفتار و رفتار) برخوردار گردد، به خیر و برکت فراوانى دست یافته است.»

خداوند در مقام بیان منزلت والاى حضرت یحیى (علیه السلام) مى‌فرماید: «وَ اَتَیْناهُ الْحُکْمَ صِبَیاً[۹]؛ ما به یحیى (علیه السلام) ، آنگاه که کودکى بیش نبود، حکم و داورى متین و رأى و اندیشه‌اى استوار ارزانى داشتیم. و در کودکى به او دانایى عطا کردیم.»

«یَرْفَعِ اللهُ الَّذینَ آمَنوُا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ اُتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ[۱۰]؛ خداوند آن‌هایى را که ایمان آورده‌اند و کسانى را که دانش یافته‌اند، به درجاتى برافرازد.»

در احادیث نبوى نیز در این خصوص چنین آمده است:

«مِدادُ العُلَماءِ اَفْضَلُ مِنْ دِماء الشُّهداء[۱۱]؛ مرکب قلم دانشمندان، از خون شهیدان برتر است.»

«اِنَّ الْمَلائکَهَ لَتَضعُ اَجْنِحَتَها لِطالبِ الْعِلْم رِضیً بما یَصْنَعُ[۱۲]؛ فرشتگان آسمانى براى ابراز رضایت و شادمانى نسبت به دانش آموختن طالبان علم، پروبال خویش را فرو مى‌نهند.»

«اُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَو بالصّین[۱۳]؛ جویاى دانش و علم باشید، هر چند آن را در چین (و نقاط بسیار دوردست) سراغ گرفته باشید.»

«فَقیهٌ اشَدُّ عَلَى الشَّیاطینِ مِنْ اَلْفِ عابِدٍ[۱۴]؛ وجود یک فقیه و فرد واجد بینش و بصیرت دینى، از دیدگاه شیطان‌ها و اهریمن صفتان، طاقت‌فرساتر و تحمّل‌ناپذیرتر از وجود هفتاد عابد است.»

«مَوتُ قَبیلَهٍ اَیْسَرُ مِنْ مَوْتِ الْعالِمِ[۱۵]؛ مرگ یک گروه و قبیله، از مرگ یک عالم و دانشمند، آسان‌تر و تحمل‌پذیرتر است.»

حال که تا حدودى با ارزش و مقام والاى علم و عالم از دیدگاه اسلام آشنا شدیم، مى‌توانیم به اهمیت تقویت جسم نیز پى ببریم، زیرا در این آیه قرآنى، نیرومندى جسمانى در ردیف نیرومندى علمى ـ و البته بلافاصله پس از آن ـ ذکر شده است.

البته باید توجه داشت نیرومندى علمى بر توانایى جسمانى اولویت و برترى دارد و رهبر چنان چه از نظر علمى ضعیف باشد، دیگر نمى‌‌تواند رهبرى کند و توانایى جسمى او نیز کمکى به وى نخواهد کرد. بدین جهت است که مى‌بینیم ابتدا توانایى علمى طالوت مطرح شده و سپس توانایى جسمى وى، و فرمود: «وَ زادَهُ بَسْطَهً فى الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ.»

از همین جا مى‌توان استفاده کرد که قوى بودن جسمانى براى یک ورزشکار کافى نبوده و باید به موازات تقویت جسم ـ بلکه مقدم بر تقویت جسم ـ به تقویت جنبه علمى و ایمانى نیز بپردازد.

قدرت بدنى و حتى قدرت علمى فراوان، چنان‌چه با ایمان به خدا همراه نگردد، جز زیان و خسران، فایده دیگرى براى جامعه بشرى نداشته و همچون تیغ تیزى خواهد بود در دست زنگیِ مست.

شجاعت و توان رزمى حضرت داوود (علیه السلام)

هنگامى که طالوت براى مبارزه با جالوت به سوى او حرکت مى‌کند، جنگ‌جویان فراوانى از مردان بنى‌اسرائیل وى را همراهى مى‌کنند، ولى در نهایت با تعداد نیروى اندکى که داراى ایمانى راسخ و استوار بودند، در برابر لشکر انبوه و مجهّز جالوت، صف‌آرایى مى‌نمایند.

خداوند متعال به اشموئیل پیامبر وحى مى‌فرستد که قاتل جالوت شخصى است که زره حضرت موسى (علیه السلام) به تن او اندازه باشد، و او مردى است از فرزندان «لاوى بن یعقوب» و نامش «داوود بن ایش» است. ایش، مرد چوپانى بود که ده پسر داشت[۱۶] و داوود کوچک‌ترین آنها بود.

طالوت به هنگام گردآورى سپاه، به دنبال ایش مى‌فرستد که خود و فرزندانت در لشکر من حضور یابید. آن‌گاه زره حضرت موسى (علیه السلام) را به تن یک‌یک فرزندان ایش مى‌کند، ولى براى هر کدام یا کوتاه است و یا بلند؛ مى‌پرسد: آیا پسر دیگر نیز دارى؟ مى گوید: آرى، کوچک‌ترین پسرم را با خود نیاورده‌ام، تا از گوسفندان نگهدارى کند. طالوت به دنبال داوود مى‌فرستد و وقتى زره را به وى مى‌پوشاند، آن را درست به اندازه وى مى‌یابد.

داوود شخصى قوى هیکل، نیرومند و شجاع بود. [۱۷] طالوت براى این‌که به توان رزمى و قدرت بدنى داوود پى ببرد، از او مى‌پرسد: آیا تاکنون قدرت و نیرومندى خود را آزمایش کرده‌اى؟ وى پاسخ مى‌دهد:‌ آرى،‌ هرگاه شیرى به گله من حمله نموده و گوسفندى را به دهان مى‌گیرد، من خود را به آن شیر رسانده و با قدرت، دهانش را باز نموده و گوسفند را از آن خارج مى‌کنم![۱۸]

جالوت که داراى عظمت و ابّهت ویژه‌اى بود، در پیشاپیش لشکر خویش بر فیلى سوار بوده و تاجى بر سر داشت، یاقوتى نیز بر پیشانى وى مى‌درخشید. داوود به اقتضاى شغل چوپانى، فلاخونى در اختیار داشت که سنگ در آن نهاده و به طرف حیوانات درنده‌اى که قصد دریدن گوسفندان را داشتند پرتاب مى‌کرد.

سنگى در آن نهاده و آن را به طرف سربازانى که در سمت راست جالوت بودند پرتاب مى‌کند و آنان را متفرق مى‌سازد. سربازان سمت چپ وى را نیز به همین ترتیب از او دور مى‌سازد. آن‌گاه آخرین سنگى را که به همراه آورده بود، در فلاخن نهاده و آن را به سوى جالوت پرتاب مى‌کند. سنگ یاقوتى که روى پیشانى جالوت بود اصابت نموده، آن را خرد کرده و به مغزش اصابت مى‌کند! ناگاه پیکر بى‌جان جالوت بر روى زمین قرار مى‌گیرد.[۱۹]

و خداوند بدین گونه رهروان راه حق رابه پیروزى مى‌رساند و به داوود نیز که خدمت بزرگى نموده و شایستگى خویش را به خوبى به اثبات رسانیده بود، حکومت و دانش مى‌بخشد: «فَهَزَمُوهُمْ بِِاِذْنِ اللهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ اتیهُ اللهٌ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَهَ وَ عَلَّمَهُ مِمّا یَشاءُ[۲۰]؛ سپس آنان به فرمان خدا، ایشان (سپاه دشمن) را به هزیمت و شکست واداشتند و داوود (جوان کم‌سن و سال نیرومند و شجاع که در لشکر طالوت بود) جالوت را کشت، و خداوند حکومت و دانش را به او بخشید، و از آن چه مى‌خواست به او تعلیم داد.

طالوت نیز با دیدن لیاقت، شایستگى و شجاعت داود، دختر خویش را به عقد ازدواج وى درآورد.[۲۱]

نکته قابل توجهى که در این‌جا به چشم مى‌خورد، این است که قدرت و توان بدنى و جسمانى به تنهایى براى تکمیل شخصیت انسان کافى نیست؛ به همین خاطر مى‌بینیم خداوند متعال درکنار قدرت جسمانى و حکومت بر مردم، حکمت و دانش نیز به داوود آموخته و مطالب فراوانى را نیز به او تعلیم مى‌دهد.[۲۲]

«و ایتهُ اللهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکمَهَ و عَلَّمَهُ مِمّا یَشاءُ»

مسابقه ورزشى، عذرى موجّه

در داستان حضرت یوسف (علیه السلام) و برادرانش ـ که در قرآن آمده و خداوند متعال آن را نشانه‌هاى هدایت براى سؤال‌کنندگان و مطالعه‌کنندگان آن معرفى مى‌کند ـ[۲۳] به نکات آموزنده فراوانى در زمینه‌هاى مختلف زندگى سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و… برمى خوریم.

یکى از این نکات آموزنده، مسأله لزوم ورزش، بازى وتحرک، به ویژه براى جوانان و کودکان مى‌باشد. حضرت یعقوب (علیه السلام) دوازده پسر داشت که دو نفر از آنها (یوسف و بنیامین) از یک مادر بودند که «راحیل» نام داشت.[۲۴]

یعقوب به جهاتى نسبت به این دو فرزند، محبت‌ بیش‌ترى ابراز مى‌‌نمود و همین مسأله باعث برانگیخته شدن حس حسادت در سایر برادران شد. آنان به یکدیگر گفتند: با این که ما ده برادر، گروهى نیرومند و تواناییم، ولى باز هم پدرمان به یوسف و برادرش بنیامین علاقه بیشترى دارد.[۲۵]

از آن‌جا که این علاقه نسبت به یوسف خیلى شدیدتر بود، براردان ناتنى تصمیم گرفتند یوسف را بکشند و یا این که از پدر دورسازند. براى اجراى این نقشه، نزد پدر آمده و با قیافه‌هاى حق به جانب و زبانى نرم و همراه با یک نوع انتقاد ترحّم برانگیز گفتند: پدر جان! چرا تو هرگز یوسف را از خود دور نمى‌کنى و به ما نمى‌سپارى؟ چرا ما را نسبت به برادرمان امین نمى‌دانى، در حالى که ما به طور قطع خیرخواه او هستیم؟![۲۶]

آن‌گاه ادامه مى‌دهند: «اَرْ‌سِلْهُ مَعَنا غَداً یَرْتَعْ و یَلْعَب‏ وَ اَنّا لَهُ لَحافِظونَ[۲۷]؛ او را فردا با ما (به خارج شهر) بفرست تا در چمن و متراتع بگردد و بازى کند و البته ما (از هر خطرى) حافظ و نگهبان اوییم.»

پدر از این که مبادا یوسف در اثر غفلت آنان طعمه گرگ شود، ابراز نگرانى مى‌کند، پسران در پاسخ مى‌گویند: «لَئنْ اَکَلَهُ الذَّنْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَهٌ اِنّا اذاً لَخاسِرونَ[۲۸]؛ اگر او را گرگ بخورد، با این که ما گروه نیرومندى هستیم، ما از زیان‌کاران خواهیم بود (و هرگز چنین چیزى ممکن نیست.)

بالاخره پدر را قانع ساخته و یوسف را با خود به صحرا برده و در مخفیگاه چاه قرار مى‌دهند، تا کاروانیان رهگذر او را با خود به دیارى دوردست برده و از یعقوب دور گردانند.

اکنون که از دست یوسف راحت شده‌اند، مى‌باید عذر موجهى براى پدر بیاورند که چرا یوسف را با خود نگردانده‌اند. نقشه‌اى کشیدند و آن این که صحنه‌سازى به پدر وانمود مى‌کنیم یوسف را گرگ دریده است. پیراهن یوسف را به خونى دروغین (از حیوانات یا پرندگان) آغشته و شب‌هنگام با چشمى گریان به سوى پدر بازگشتند: «وَ جاؤُا اَباهُمْ عِشاءً یَبْکوُنَ[۲۹]؛ و شب‌هنگام در حالى که گریه مى‌کردند به سراغ پدر آمدند.»

و براى این که دلیل قانع کننده‌اى براى غفلت خود از یوسف ارائه دهند، گفتند: «یا اَبانا اِنّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَکْنا یُوسفُ عِنْدَ مَتاعِنا فَاکَلَهُ الذِّئْبُ [۳۰]؛ اى پدر! ما رفتیم و مشغول مسابقه شدیم و یوسف را نزد اثاث خود گذاردیم و گرگ او را خورد!»

و براى این که این دروغ را به پدر بباورانند، پیراهن یوسف را که به خون آلوده بودند، به عنوان سند و مدرک به پدر ارائه نمودند: «وَ جاؤُا عَلى قَمیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ[۳۱]؛ و پیراهن او را با خونى دروغین (نزد پدر) آوردند.»

ادامه دارد…

پى‌نوشت‌ها

۱- در زبان عربى به «اشموئیل»، «اسماعیل» گفته مى‌شود.

««عن الباقر (علیه السلام): هو اشموعیل و هو بالعربیه اسماعیل». (ملامحسن فیض کاشانى، تفسیر الصافى، ج ۱، ص ۲۵۱).

۲- گروهى که این خواست را مطرح کردند، طبقه اشراف ـ و به اصطلاح قرآن «ملاء» ـ بودند. در ضمن باید دانست در آن زمان بین بنى‌اسرائیل چنین بود که نبوت در یک خاندان، و پادشاهى نیز در خاندان دیگر بود. نبوت در بین فرزندان «لاوى» (پسر حضرت یعقوب) و پادشاهى در بین فرزندان «یهودا» (حضرت یوسف).

۳- بقره (۲)، آیه ۲۴۷؛

۴- همان.

۵- همان‌جا.

۶- شیخ طبرسى، تفسیر جوامع الجامع، ص ۴۵؛

۷- فاطر (۳۵)، آیه ۲۸؛

۸- بقره (۲)، آیه ۲۶۹؛

۹- مریم (۱۹)، آیه ۱۲؛

۱۰- مجادله (۵۸) آیه ۱۱؛

۱۱- شهید ثانى، منیه المرید، ص ۹؛

۱۲- همان.

۱۳- همان.

۱۴- همان.

۱۵- همان.

۱۶- در بعضى از تفاسیر، تعداد فرزندانش، چهار یا شش ذکر شده است.

۱۷- تفسیر الصافى، ج ۱، ص ۲۵۵ و ۲۵۶؛

۱۸- سیدمحمد حسین طباطبائى، تفسیر المیزان، ص ۲۹۹، تفسیر الصافى، ج ۱، ص ۲۵۶؛

۱۹- تفسیر الصافى، ج ۱، ص ۲۵۶؛

۲۰- بقره (۲)، آیه ۲۵۱؛

۲۱- تفسیر جوامع‌الجامع، ص ۴۶؛

۲۲- این نکته را پیش از این از قرین شدن کلمه «علم» با کلمه «جسم» که در مورد طالوت بود نیز استفاده کردیم، آن‌جا که فرمود: «وَ زادهُ بسطهً فى العلمِ و الجِسمِ»

۲۳- «لَقَده کانَ فى یُوسفَ وَ اخْوَتِهِ آیاتٌ لِلسّائلینَ؛ در (داستان) یوسف و برادرانش، نشانه‌هاى (هدایت) براى سؤال‌کنندگان بود». (یوسف (۱۲) آیه ۷).

۲۴- ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، ج ۹، ص ۳۲۱؛

۲۵- «اِذْ قالوُا لیُوسٌفَ و آخُوُهُ اَحَبُّ الى اَبینا وَ نَحْنُ عُصْبَهٌ؛ هنگامى که (براردان) گفتند: یوسف و برادرش (بنیامین) نزد پدر ما از ما محبوب‌ترند، در حالى که ما نیرومندتریم». (یوسف (۱۲) آیه ۸).

۲۶- یوسف (۱۲)، آیه ۱۱؛

۲۷- همان، آیه ۱۲؛

۲۸- همان، آیه ۱۴؛

۲۹- همان،‌ آیه ۱۶؛

۳۰- همان، آیه ۱۷؛

۳۱- همان، آیه ۱۸؛