فضایل و رذایل اخلاقی، دارای اجناسی هستند که صفات متعددی را در تحت پوشش قرار می دهند. البته، به دلیل اینکه این صفات دارای مراتب هستند و در بین افراط و تفریط مراتب مختلفی وجود دارد، در فضایل اخلاقی حد وسط آن را می توان فضیلت شمرد و خروج از آن به سوی افراط و تفریط نیز به رذیله تبدیل می شود.
در این مقاله که برگرفته از کتاب معراج السعاده مرحوم نراقی است، به بررسی اجناس فضایل و رذایل اخلاقی، تقابل آن ها با یکدیگر و مشتبه شدن فضایل اخلاقی به رذایل اخلاقی می پردازیم.
اجناس فضایل و رذایل اخلاقی
فضایل و رذایل اخلاقی دارای اجناسی هستند. شکی نیست که در مقابل هر صفت نیکی، خُلق بدی است که ضد آن است. با توجه به اینکه اجناس همه فضایل چهارند، پس معلوم می شود که اجناس صفات رذایل نیز چهارند و فضایل و رذایل اخلاقی هرکدام چهار جنس دارند. چهار جنس فضایل و رذایل اخلاقی عبارت اند از:
اول: جهل، که ضد حکمت است.
دوم: جبن، که ضد شجاعت است.
سوم: شره، که ضد عفت است.
چهارم: جور، که ضد عدالت است.
لیکن این به حسب «مؤدّای نظر»[۱] است، اما تحقیق مطلب آن است که: از برای هر فضیلتی حدی است مضبوط و معیّن، که به منزله وسط است، و تجاوز از آن خواه به جانب افراط و خواه به طرف تفریط به صفت رذیله تبدیل می شود. پس هر صفت فضیلتی که وسط است به جای مرکز دایره است، و اوصاف رذایل به منزله سایر نقطه هایی است که در میان مرکز یا محیط فرض شود و شکی نیست که مرکز، نقطه ای است معیّن و سایر نقاط متصوّره در اطراف و جوانبش غیر متناهیه اند.
کثرت اسباب شر در مقابل اسباب خیر
فضایل و رذایل اخلاقی هریک دارای اسبابی اند و در تعدد این اسباب با یکدیگر متفاوت است. در مقابل هر صفت فضیلتی، اوصاف رذیله غیر متناهیه خواهد بود، و مجرد انحراف از صفت فضیلتی از هر طرفی موجب افتادن در رذیله خواهد بود؛ یعنی استقامت در سلوک طریقه اوصاف حمیده به منزله حرکت در خط مستقیم، و ارتکاب رذایل به جای انحراف از آن است.
و چون خط مستقیم در میان دو نقطه نیست مگر یکی، و خطوط منحنیه میان آنها لا محاله غیر متناهیه است، پس استقامت بر صفات نیک نیست مگر بر یک نهج، و از برای انحراف از آن مناهج بی شماری است.
این است سبب در اینکه اسباب بدی و شر بیشتر است از اسباب و بواعث خیر و نیکی. از آنجا که پیدا کردن یک چیز معین در میان امور غیر متناهیه مشکل، و وسط را یافتن فیما بین اطراف متکثّره مشکل تر است، پس استقامت بر آن و ثبات در آن «اصعب»[۲] از هر دو است، و لهذا جستن وسط از میان اخلاق، که آن حد اعتدال است و استقامت بر آن، در غایت صعوبت است.
و از این جهت است که: بعد از آنکه سوره «هود» به برگزیده معبود نازل شد، و در آنجا امر به آن بزرگوار شد که: «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ؛[۳] بایست و ثابت باش همچنانکه تو را امر فرموده ایم»، فرمود: «شیّبتنی سوره هود؛[۴] پیر کرد مرا سوره هود».
مخفی نماند که وسط بر دو قسم است: حقیقی و اضافی. حقیقی آن است که نسبت به آن، طرفین حقیقتا مساوی بوده باشد. مثل نسبت چهار به دو و شش. و وسط اضافی آن است که نزدیک به حقیقی باشد عرفا.
بعضی تفسیر نموده اند به اینکه نزدیکتر چیزی است به وسط حقیقی که ممکن است از برای نوع یا شخص. و وسطی که در علم اخلاق معتبر است و امر به استقامت و ثبات بر آن شده آن وسط اضافی است؛ زیرا که یافتن وسط حقیقی و رسیدن به آن متعذر، و استقامت و ثبات بر آن غیر میسّر است.
و چون معتبر، وسط اضافی است و اختلاف آن ممکن است، به این جهت است که: اوصاف حمیده گاه به اختلاف اشخاص و احوال و اوقات مختلف می شود. پس بسا باشد مرتبه ای از مراتب وسط اضافی فضیلت باشد به نظر شخصی یا حالی و وقتی، و رذیله باشد نسبت به غیر آن.
فضایل و رذایل اخلاقی؛ اختیاری و غیر اختیاری
انسان های عادی (به غیر از معصومان) – چه بخواهیم و چه نخواهیم – به فضایل و رذایل اخلاقی متصف می شوند. البته این مساله که آیا همه فضایل و رذایل اخلاقی یا بخشی از آن، در همه انسان ها یا در بعضی از آدمیان اختیاری و اکتسابی، یا غیر اختیاری و غیرقابل تحصیل بوده و تغییر ناپذیر است، از دیرباز مطمح نظر دانایان و حکیمان بوده است. به هر حال اکثر فضایل و رذایل اخلاقی که در مقابل هم قرار دارند، اکتسابی هستند. از این رو لازمست تا انسان در مورد فضایل و رذایل اخلاقی، آگاهی های لازم را بدست آورد.
در برابر هر صفت نیکی، اخلاق رذیله غیر متناهی ای از دو طرف افراط و تفریط است و لیکن هر یک را اسم معین و نام علیحده ای نیست، بلکه شمردن جمیع ممکن نیست، و شمارش تعداد جمیع در شأن علم اخلاق نیست، بلکه وظیفه آن بیان قاعده کلیه آن است که جمیع در تحت آن مندرج باشند.
قاعده کلیه، آن است که اوصاف حمیده، حکم وسط را دارند، و انحراف از آنها به طرف افراط یا تفریط -هر یک که باشد- مذموم است، و از اخلاق رذیله است. پس در مقابل هر جنسی از صفات فاضله، دو جنس از اوصاف رذیله متحقق خواهد بود. و چون دانستی که اجناس و سر فضایل چهارند، پس اجناس رذایل هشت خواهند بود.
تقابل اجناس فضایل و رذایل اخلاقی
اجناس فضایل و رذایل اخلاقی با یکدیگر تقابل دارند. اجناس رذیله ای که ضد حکمت است عبارتند از:
الف) یکی «جربزه»، که کار فرمودن فکر است در زاید از آنچه سزاوار است، و عدم ثبات فکر در موضعی معیّن، و این در طرف افراط است.
ب) دیگری «بلاهت»، و آن معطل بودن قوه فکریه و کار نفرمودن آن در قدر ضرورت یا کمتر از آن است و این در طرف تفریط است. و گاهی از اول به فطانت و از دوم به جهل بسیط تعبیر می شود.
ج) دو جنس رذیله در مقابل شجاعت عبارتند از: یکی «تهوّر»، که آن رو آوردن به اموری است که عقل حکم به احتراز از آنها می نماید، و این در طرف افراط است، و دیگری «جبن»، و آن روگردانیدن از چیزهایی است که نباید از آنها روگردانید و آن در جانب تفریط است.
د) دو جنس رذیله در برابر عفت عبارتند از: یکی «شره»، که عبارت از غرق شدن در لذات جسمیّه است بدون ملاحظه حسن آن در شریعت مقدسه یا به حکم عقل، و این افراط است، و دیگری «خمود»، و آن میرانیدن قوه شهویه است به قدری که ترک کند آنچه را که از برای حفظ بدن یا بقاء نسل ضروری است، و این تفریط است.
ه) دو جنس رذیله در ازای عدالت عبارتند از: یکی «ظلم»، که تصرف کردن در حقوق مردم و اموال آنهاست بدون حقی، و این افراط است، و دیگری «تمکین ظالم را از ظلم بر خود آن شخص بر سبیل خواری و مذلت با وجود قدرت بر دفع آن». لیکن این در عدالت به معنی مصطلح در میان اکثر مردم است.
و اما بنا به تفسیری که گذشت که عدالت عبارتست از: اطاعت قوّه عملیه از برای قوّه عاقله و ضبط عقل عملی جمیع قوی را در تحت فرمان عقل نظری، این از برای عدالت یک طرف خواهد بود که ظلم و جور باشد و جمیع صفات رذیله ذمیمه داخل در آن خواهد بود، و مخصوص نخواهد بود به تصرف در اموال و حقوق مردم بدون جهت شرعیه؛ زیرا که عدالت به این معنی جامع جمیع صفات کمالیه است. پس ظلمی که مقابل و ضد آن است شامل جمیع اوصاف نقص خواهد بود.
مخفی نماند که آنچه مذکور شد از اخلاق ذمیمه، اجناس دو طرف افراط و تفریط فضایل چهارگانه اند و همچنانکه از برای فضایل مذکوره انواعی بسیار است که مندرج در تحت آنها هستند، از برای هر یک از رذایل نیز انواع بی شماری است که مندرج در آن و ناشی از آن است.
مثلا از جربزه حاصل می شود: مکر و حیله؛ و از بلاهت: حمق و جهل مرکب؛ و از تهور: تکبر و لاف و گردنکشی و عجب. از جبن: سوء ظن و جزع و دنائت؛ و از شره متولد می شود: حرص و بی شرمی و بخل و اسراف و ریا و حسد. و از خمود ناشی می شود: قطع نسل و امثال آن. و علمای اخلاق، بسیاری از آنها را شرح داده و بیان نموده اند.
دانستی که: بعضی از آنها متعلق است به قوه عاقله، و برخی به غضبیه، و طایفه ای به شهویه، و بعضی به دو یا به سه قوه. پس ما آنها را در چهار مقام بیان می کنیم. و بدان که والد ماجد حقیر -طاب ثراه- ابتدا بر سبیل اجمال، جمیع اخلاق را از فضایل و رذایل اخلاقی بیان فرموده اند، و بعد از آن در مقامات اربع، تفصیل فضایل و رذایل اخلاقی و معانی و معالجات و سایر متعلقات آنها را بیان کرده اند،[۵]
مشتبه شدن صفات فضیله به رذیله
از اموری که دانستن آن قبل از شروع در تفصیل فضایل و رذایل اخلاقی و معالجات آنها لازم است، آن است که بدانی بسیار اتفاق می افتد که از بعضی مردمان صفات و افعالی چند به ظهور می آید که در ظاهر نیک است و صاحب آنها از ارباب اخلاق حسنه متصور می شود و حال آنکه چنین نیست.
پس باید فرق میان فضایل صفات و آنچه شبیه به آنهاست و حقیقتا از فضایل نیست دانسته شود، تا بر غافل مشتبه نشود و بر گمراهی نیفتد و هر کسی عیوب نفس خود را بشناسد تا فریب نخورد، و خود را صاحب اخلاق جمیله نشمرد و از تحصیل معالی[۶] اخلاق باز نماند.
- صفت حکمت
صفت «حکمت» که یکی از فضایل است و عبارتست از علم به حقایق موجودات به نحوی که هستند، و لازمه آن علم الیقین و اطمینان نفس و ثبات خاطر است، با محض فرا گرفتن بعضی از مسائل به عنوان تقلید اشتباه نشود؛ زیرا علمی که از این طریق به دست می آید، موجب وثوق و اطمینان نفس نبوده پس نمی تواند حکمت باشد و صاحب آن را حکیم نمی نامند، به دلیل اینکه حقیقت حکمت، از اعتقاد جازم و تصدیق قطعی منفک نمی شود.
یقین چنین شخصی مانند طفلی است که خود را شبیه به مردان کند، و سخنان ایشان را گوید، یا مثل حیوانی است که بعضی سخنان آدمی را آموخته باشد و حکایت کند، یا بعضی افعال انسان را تعلیم گرفته باشد و به جا آورد.
- صفت عفت
اما «عفت و پاکدامنی» که عبارتست از قوه شهویه در فرمان و اطاعت عقل و همه تصرفات آن موافق و مطابق امر و نهی قوه عاقله بوده باشد و آنچه متضمن مصلحت معاش و معاد باشد بر آن اقدام نماید و هر چه موجب مفسده باشد از آن دوری کند و کناره جوید و هرگز مقتضای صوابدید عقل را مخالفت نکند و باعث بر این، فرمانبرداری و اطاعت هم نباشد، مگر کمال نفس و بزرگی ذات او، یا تحصیل سعادت دنیا و آخرت. و غرض او فریب مردم یا محافظت آبروی خود نباشد، و ترس «شحنه» و سلطان او را بر این نداشته باشد.
بسیاری از کسانند که ترک دنیا را هم به جهت دنیا نموده اند، و بعضی لذات دنیویه را برای رسیدن به لذّات بالاتر نموده اند. پس چنین اشخاص، صاحب فضیلت عفت نیستند. همچنین اند آن کسانی که از راه اضطرار و الجاء، یا به سبب بی آلتی، و بی قوتی، یا به جهت اینکه از بسیاری از آنها متنفر شده اند، یا به جهت تشویش حدوث بعضی مرض ها و ناخوشی ها، یا از بیم اطلاع مردمان و خوف ملامت ایشان ترک لذت می کنند.
پس چنین کسان را نیز عفیف نتوان گفت. و بسیاری از اشخاص هستند که بعضی لذات را ترک می کنند و از آنها پیروی نمی کنند به جهت آنکه آنها را نفهمیده اند، و به لذت آنها نرسیده اند. همچنان که در میان بسیاری از بادیه نشینان و اهالی کوهستان مشاهده می شود، و این نیز صفت عفت نیست.
بلکه صاحب عفت کسی است که: با وجود صحت قوی و قوّت آنها، و دانستن کیفیات لذات و مهیا بودن اسباب و آلات، و عدم تشویش از آفات و مرض، و بی آنکه مانعی از خارج بوده باشد، در استیفای لذات دنیویه پا از جاده اطاعت شرع و عقل بیرون نگذارند.
- صفت شجاعت
اما صفت «شجاعت» که عبارتست از اینکه قوه غضبیه، منقاد و مطیع عقل باشد، تا آنچه را که عقل امر به اقدام آن نماید اقدام کند، و آنچه را نهی کند از آن حذر نماید. داعی و باعث در این صفت، باید غیر از تحصیل کمال و سعادت نباشد.
پس کسی که خود را در امور هولناک اندازد، و بی باک و تنها بر لشکر سهمناک تازد، و پروا از زدن و خوردن و کشته شدن و بی دست و پاگشتن نکند به جهت تحصیل جاه و مال، یا به شوق وصال معشوقه صاحب جمال، یا از خوف امیر و سردار و بیم پادشاه ذو الاقتدار، یا به جهت مفاخرت بر امثال و اقران، یا مشهور شدن در میان مردمان، چنین شخصی را شجاع نتوان گفت، و او را از ملکه شجاعت نصیبی نباشد، بلکه منشأ صدور این امور از او، یا شهوت است یا جبن.
پس هر که بیشتر خود را به جهت یکی از این امور به مهالک می اندازد او جبان تر و حریص تر، و از فضیلت شجاعت دورتر است. و همچنین اند کسانی که از راه تعصب طایفه و خویشان و قبیله و نزدیکان، داخل در امور مهلکه می شوند. و بسا باشد که کسی بسیار در مهالک داخل شده، و در آن غلبه کرده تا اینکه بیم و ترس او زایل شده، و بنابر عادت احتراز نمی کند و همیشه خود را غالب میداند، چنین شخصی نیز شجاع نیست، بلکه طبیعت او به جهت عادت بجز غلبه را در نظر ندارد، و تصور مغلوبیت را نمی نماید.
و از این قبیل است: حمله حیوانات درنده و رو آوردن ایشان به یکدیگر یا به غیر جنس خود از انسان یا حیوان بدون عجز و بیم، و روشن است که ایشان را قوه عاقله نیست تا غضب در فرمانشان باشد، و حملات ایشان از ملکه شجاعت باشد، بلکه طبیعت ایشان بر این «مجبول»[۷] است.
و بالجمله شجاع واقعی کسی است که افعال او به مقتضای عقل باشد و به اشاره عقل صادر شود، و باعث دنیوی در آن نباشد. بسا باشد که عقل در بعضی مواضع حکم به حذر می کند، پس فرار از آن، منافاتی با شجاعت ندارد، و از این جهت است که گفته اند: نترسیدن از صاعقه های قویه و زلزله های شدیده نشانه جنون است نه شجاعت، و بی سبب رو آوردن به جانوران درنده یا سباع گزنده[۸] نیست مگر از حماقت.
و باید دانست که: در نزد شجاع حقیقی محافظت ننگ و نام، بالاتر از زندگی چند روزه ایام است، و چنین کسی مرگ و هلاکت را بر خود پسندد و رسوائی و عار را بر خود روا ندارد.
آری! مردان، ساغر بلا و مصیبت را لاابالی وار می نوشند، و جامع عار و بدنامی را نمی پوشند، فضیحت اهل و حرم را دیدن، و از شرف و بزرگی نیندیشیدن به جهت دو روزه حیات، از مردانگی نیست، بلکه در پاس زندگانی بی ثبات از سر ناموس و آبرو گذشتن دیوانگی است.
شجاعان نامدار مردن با نام نیک را مردانگی می دانند، و «ابطال»[۹] روزگار ذکر جمیل را حیات ابد می شمارند. و از این جهت بود که شیر مردان میدان دین و حفظ شریعت، از خنجر تیز و شمشیر خون ریز روی نگردانیدند، و به این سبب بود که یکه تازان معرکه مذهب و آئین در حمایت ملت و گرز گران و تیغ برّان را بر فرق خود پسندیدند.
بلی، کسی که بقای نام نیک را در صفحه روزگار، و پاداش اعمال را در دار قرار، و سر آمدن عمر ناپایدار دانست، البته باقی را بر فانی اختیار می کند، پس در حمایت دین و شریعت سینه خود را سپر می کند، و از تیغ ملامت ابنای روزگار حذر نمی کند، و می داند که به آئین مردان شیر دل در راه دین در خون تپیدن، و به سعادت ابد رسیدن، از دو روزی ذلیل و خوار در دنیا ماندن و عاقبت مردن، و از مرتبه شهادت دور ماندن، بسی بهتر و بالاتر است. و از این جهت شیر بیشه شجاعت، و شاه سریر ولایت، به اصحاب خود فرمودند که:
«ایها النّاس انّکم ان لم تقتلوا تموتوا و الّذی نفس ابن ابی طالب بیده لالف ضربه بالسّیف علی الرّأس أهون من میته علی الفراش؛[۱۰] ای مردمان! به درستی که شما اگر کشته نشوید خواهید مرد، قسم به خدائی که جان پسر ابو طالب در دست اوست، که هزار ضربت شمشیر بر سر، آسانتر و گواراتر است از اینکه آدمی در بسترش بمیرد».
باری، هر عملی که از صاحب مرتبه شجاعت سر می زند، در هر وقتی که بوده باشد موافق طریقه عقل و مناسب وقت است، نه او را از کشیدن بار مصائب و فتن، «کلالی»[۱۱] و ضعفی، و نه از چشیدن زهر «نوائب»[۱۲] و محن، المی و ملالی است. نه در دلش از حوادث زمان اضطرابی و حیرتی، و نه در خاطرش از آفات جهان تشویش و دهشتی است.
آنچه بر دیگران گران است، در پیش او سهل و آسان است و آنچه بر مردمان سخت و دشوار است، در نزد او نرم و هموار است. اگر غضب کند از فرمان عقل بیرون نمیرود و اگر انتقام کشد پا از جاده شرع بیرون نمی نهد.
- صفت عدالت
اما ملکه «عدالت» که عبارتست از انقیاد و اطاعت قوه عملیه از برای قوه عاقله، به نوعی که هیچ عملی از آدمی سر نزند مگر به فرموده عقل. و این در وقتی حاصل می شود که ملکه در نفس آدمی به هم رسد که جمیع افعال بر نهج اعتدال از او صادر شود، بی آنکه او را در آن غرضی یا مطلب دنیوی باشد.
پس کسی که عدالت را بر خود ببندد، و به مشقت خود را عادل وانمود نماید، و از راه ریا اعمال خود را شبیه به اعمال عدول کند، و مطلب او تسخیر دل های مردمان، یا تحصیل مال ایشان، یا رسیدن به منصب و جاه، و یا تقرب به وزیر و شاه باشد، عادل نباشد.
همچنین است حال در جمیع صفات فاضله، که در تحت این چهار صفت مندرجند به تفصیلی که مذکور خواهد شد. مثلا «سخاوت»، عبارتست از: ملکه بخشش و عطای اموال بر مستحقین بدون قصد و غرضی. پس بذل مال به جهت تحصیل مالی بیشتر از آن، یا به سبب دفع ضرری از خود یا به قصد حصول مناصب دنیه، یا وصول به لذات حیوانیه، یا به جهت شهرت و نام و مفاخرت بر انام، سخاوت نیست.
همچنین بخشش به غیر اهل استحقاق، و اسراف در انفاق را سخاوت نگویند. کسی که مسرف باشد جاهل است به رتبه مال و نمی داند که به وسیله مال، محافظت اهل و عیال، و تحصیل مرتبه کمال میسر می شود، و ثروت را دخل بسیار است در ترویج احکام شریعت، و نشر فضایل و حکمت. و از این جهت است که در صحیفه سلیمانیه وارد است که: «ان الحکمه مع الثروه یقظان و مع الفقر نائم؛ علم و حکمت با مال و ثروت حکم کسی را دارد که بیدار باشد، و با فقر و تهی دستی در خواب است».
و بسا باشد که سبب و منشأ اسراف، جهل به اشکال تحصیل مال حلال است. اغلب کسانی که بدون زحمت تحصیل، به مالی رسیده اند، از میراث یا مثل آن چنین اند؛ زیرا که زحمت تحصیل حلال را ندیده اند و ندانسته اند که راه مداخل حلال و مشاغل طیبه بسیار کم است و بزرگان را از ارتکاب هر شغلی مشکل است.
از این جهت است که نصیب آزادگان از دنیا در نهایت قلّت است و ایشان همیشه از بخت خود در شکایت اند، به خلاف دیگران که چون در تحصیل مال بی پروایند، نه در فکر حلال و حرام اند، و نه تشویشی از عذاب و وبال دارند، از هر جا که رسد بگیرند و به هر جا که رسد صرف کنند. بعضی از حکما گفته اند که: «تحصیل مال مثل این است که سنگ را به قلّه کوه بالا ببری، و خرج آن مثل این است که از آنجا رها کنی».
نتیجه گیری
فضایل اخلاقی همگی در حد وسط میان افراط و تفریط قرار دارند و هرگونه انحراف از این حد، چه به سوی افراط و چه به سوی تفریط، به رذیلت اخلاقی می انجامد. فضایل اصلی چهار دسته اند: حکمت، شجاعت، عفت و عدالت، و در برابر هر یک، دو رذیلت از دو سوی افراط و تفریط قرار می گیرد که در مجموع هشت رذیلت اصلی را شکل می دهد. فضایل و رذایل اخلاقی در برخی ابعاد با یکدیگر تقابل دارند؛ بسیاری از صفات و اعمال در ظاهر فضیلتند اما در حقیقت، ریشه در رذیلت دارند. فضیلت، تبعیت قوای نفسانی از عقل و انگیزه الهی و عقلانی است، نه انگیزه های دنیوی و ظاهری.
پی نوشت ها
[۱] در نسخه خطی«بادی نظر» ذکر شده یعنی ابتدای امر و آغاز نظر، و ظاهرا آن صحیح است.
[۲] سخت تر، دشوارتر.
[۳] هود/ آیه ۱۱۲.
[۴] طبرسی، مجمع البیان، ج ۳، ص ۱۴۰( با اندک تفاوتی).
[۵] نراقی، جامع السعادات، ج ۱، ص ۹.
[۶] معالی جمع «معلاه» به معنای شرف و رفعت است.
[۷] آفریده شده.
[۸] ظاهرا باید «جانوران گزنده، یا سباع درنده» باشد.
[۹] جمع «بطل»، یعنی قهرمانان.
[۱۰] شیخ مفید، ارشاد، ص ۱۲۷، با اندک تفاوتی.
[۱۱] خستگی، ماندگی.
[۱۲] جمع نائبه یعنی حادثه، پیش آمد.
فهرست منابع
- قرآن کریم.
- طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ۱۴۱۵ ق.
- شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، بیروت، دارالمفید، ۱۴۱۴ ق.
- نراقی، محمدمهدی، جامع السعادات، تهران، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۸ ش.
منبع اقتباس: نراقی، احمدبن محمدمهدی، معراج السعاده، قم، هجرت، چاپ: ۶، ۱۳۷۸ش، ص۵۲-۵۹.