سبک زندگی در آئینه رفتاری امام پنجم شیعیان
این مقاله، سیره عملی حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) در زمینههایی مانند: عبادت، مهابت و شجاعت، رفتار با یاران و اصحاب، آراستگی ظاهری، تغذیه، آداب مهمانی، کسب و کار، سخاوت میپردازد.
عبادت
همیشه به یاد خدا بود، در همه حال نام خدا بر لب داشت، نماز زیاد مىخواند و چون سر از سجده برمىداشت، سجدهگاهش از اشک چشمش، تر شده بود. امام صادق فرمود: پدرم در مناجات شبانهاش مىگفت: «خدایا، فرمانم دادى نبردم، نهیم کردى، اطاعت نکردم، اکنون بندهات، نزد تو آمده و عذرى ندارم». آنگاه که به سفر حج مىرفت، چون به حرم مىرسید، غسل مىکرد، کفشهایش را در دست مىگرفت و مسافتى را پیاده مىرفت و چون وارد مسجدالحرام مىشد، به کعبه نگاه مىکرد، با صداى بلند مىگریست، غلامش افلح مىگوید: با امام باقر حج گزاردم، چون وارد مسجدالحرام شد، به «بیت» نگاه کرد و گریست تا آن که صدایش بلند شد، گفتم: «فدایت شوم، مردم به شما نگاه مىکنند، آهستهتر گریه کنید»، فرمود: «واى بر تو اى افلح! چرا گریه نکنم، شاید خداوند از رحمت به من نگاه کند و فرداى قیامت بدین سبب، نزدش رستگار شوم». حتى در شب وفاتش، مناجات شبانهاش را ترک نکرد. چون غمگین مىشد، زنان و کودکان را جمع مىکرد، او دعا مىکرد و آنها آمین مىگفتند.
مهابت و شجاعت
علم و تقوایش، زهد و پارسایىاش، چنان عظمت، جلالت و ابهتى به وى داده بود که کسى نمىتوانست او را سیر نگاه کند. و دانشمندان بزرگ از جمله «حکم بن عتیبه» با همه عظمت و بزرگىاش، در نزد او، کودکى دانشآموز مىنمود، یکى از همراهان هشام بن عبدالملک خلیفه اموى، به هنگام حج، چون توجه و احترام مردم به آن حضرت را دید، تصمیم گرفت با طرح سوالى او را شرمنده کند و چون به نزد آن گرامى رسید و چشمش به او افتاد، تنش لرزید، رنگش پرید و زبانش بند آمد. یا آن که در میان مردم چون یکى از آنها بود و از متواضعترین مردم به شمار مىآمد، ولى در مقابل ستمکاران، شجاعانه مىایستاد و از حق و حقیقت دفاع مىکرد.
آنگاه که خلیفه اموى هشام بن عبدالملک، آن حضرت را به دمشق احضار کرده بود، در مجلسى که تمام سران اموى گرد آمده بودند، ابتدا هشام و سپس دیگر بزرگان بنىامیه آن حضرت را سرزنش کردند.
مردانه به پاخاست و از اسلام و اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) دفاع کرد، چنانکه هشام از سخنان حضرت، که امویان را غاصب حقوق اهل بیت معرفى مىکرد، به اندازهاى خشمگین شد که فرمان داد امام را زندانى کنند. در مجلسى دیگر در نزد هشام در حالى که در کنار او و بر تخت وى نشسته بود، در پاسخ هشام، حقانیت خانواده خود را اثبات کرد، هشام از پاسخ امام چنان به خشم آمد، که صورتش سرخ شد و چشمانش برگشت.
رفتار با یاران و دیگر مردم
آن بزرگوار، یارانش را به همدردى و برادرى و نیز یارى مسلمانان سفارش مىکرد و مىفرمود: «دوست داشتنىترین کارها نزد خدا این است که مسلمانى، شکم مسلمانى را سیر کند، غمش را بزداید و دینش را ادا کند».
با همه مهربان بود. حتى با کسانى که نسبت به او رفتار بدى داشتند، از بدکاران درمىگذشت، اگر نیمه شب، مهمانى مىرسید، با مهربانى در برویش باز مىکرد و در باز کردن بار و بنهاش به او کمک مىکرد، در تشییع جنازه مردم عادى شرکت مىکرد، لغزشهاى یاران را نادیده مىگرفت و مىفرمود: «اصلاح امور زندگى و روش برخورد با مردم، چون پیمانه پرى است که دو سوم آن زیرکى و یک سوم آن گذشت است».
از تحقیر مسلمانان نهى مىکرد و به غلامان و کنیزانش مىفرمود: «گدایان را گدا ننامید و آنها را با این نام نخوانید، بلکه آنان را به بهترین نامهایشان صدا بزنید».
در امر اصلاح جامعه و جلوگیرى از فساد و تنبیه بدکاران، تلاش مىکرد آنگاه که از دزدى افرادى آگاه شد، به غلامانش دستور داد آنها را گرفتند و به والى مدینه تحویل دادند و اموال دزدیده شده را خود به صاحبان آنها برگرداند. یاران و همراهان را غذا مىداد و چون کمى از آنان فاصله مىگرفت در برخورد مجدد با آنان چنان احوالپرسى مىکرد که گویا مدتها است آنها را ندیده است.
آراستگى ظاهر
موى سرش تمیز و مرتب بود و مىفرمود: «هر کس موى نگه میدارد، آن را مرتب کند و فرق بگذارد» و به دو طرف سر شانه کند، ریش خود را کوتاه مىکرد و خط مىگرفت و موهاى دو طرف صورت و زیر چانهاش را مى سترد، حجامت مىکرد. دستها و ناخنهایش را حنا مىگرفت. دندانهایش را که سست شده بود، با طلا محکم کرده بود. انگشترى در دست مىکرد، نقش انگشترىاش «العزه لله» بود.
غذا خوردن
غذا را با «بسم الله» آغاز و با «الحمد لله» ختم مىکرد و آنچه را در اطراف سفره ریخته بود، اگر در خانه بود، برمىداشت و اگر در بیابان بود، براى پرندگان وا مىنهاد.
میهمانى دادن
غذا دادن به مومنین به ویژه شیعیان را بسیار مهم مىشمرد و بهیاران خود سفارش مىکرد که دوستان و همکیشان خود را میهمان کنند و غذا بدهند مىفرمود: «کمک به خانواده یک مسلمان و سیر کردن شکمشان و بىنیاز کردن آنها از مردم، برایم از هفتاد حج بهتر است» به سیر کردن شکم خیلى اهمیت مىداد و سیر کردن یک نفر نزد وى از آزاد کردن یک بنده بهتر بود. خانهاش منزلگاه شیعیان، مسلمانان، غریبان و رهگذران بود، میهمان زیاد به خانه مىبرد. به میهمانان غذاى لذیذ مىداد، اجازه نمىداد میهمانش کارى انجام دهد.
تجارت و کار
یارانش را به کار و کسب تشویق مىکرد، از شغل آنها مىپرسید. اگر بیکار بودند، سفارش اکید مىکرد که به کارى مشغول شوند و مىفرمود: «من کسى را که کار و کاسبى را رها کرده و به پشت بخوابد و بگوید: خدایا روزیم ده، دشمن دارم» به یکى از یارانش که بیکار بود فرمود: «مغازهاى بگیر، جلویش را جاروب کن و آب بپاش، بساطى در آن بگستر، چون چنین کنى وظیفهات را انجام دادهاى!» بهیارانش سفارش مىکرد که اگر آب یا زمینى را مىفروشند حتما با پول آن آب و زمین بخرند.
آن گرامى تنها سفارش به کار نمىکرد، بلکه خود نیز به باغ و مزرعه خویش مىرفت و حتى در هواى گرم تابستان، عرقریزان کار مىکرد. آن حضرت مىفرمود: «دنیا چه یاور خوبى براى طلب آخرت است» و غلامان خویش را به کارى وامیداشت بر آنها سخت نمىگرفت و آنها را در انجام کار آزاد مىگذاشت، اگر کارشان سنگین و مشکل بود خود نیز به آنها کمک مىکرد و مىفرمود: «هرگاه غلامان خود را به کار مىگیرید و کار بر آنان سخت است خودتان نیز با آنان کار کنید».
سخاوت و بخشش
امام باقر(علیه السلام) با آن که درآمدش کم، خرجش بسیار و عیالوار بود، در عین حال بخشندگىاش بین خاص و عام آشکار و بزرگوارىاش – مشهور، و فضل و نیکىاش معروف بود، افراد زیادى به امید بهرهمندى از جود و کرمش به سویش مىشتافتند و هیچیک ناامید بر نمىگشتند. هر کس به خانهاش وارد مىشد، از آنجا بیرون نمىرفت، مگر آن که غذایش مىداد، لباس نیکویش مىپوشاند و مبلغى پول به او مىبخشید بخشش او به حدى بود که مورد اعتراض نزدیکان قرار گرفت. آن حضرت یاور بیچارگان، یار درماندگان و دستگیر در راه ماندگان بود.
هرگاه شیعیانش از شهرهاى دیگر به دیدارش مىرفتند، زاد و توشه راه، لباس و جایزهشان مىداد، و مىفرمود: «پیش از آن که ملاقاتم کنید اینها برایتان آماده شده بود». جایزههایش بین پانصد تا هزار درهم بود. هم خود مىبخشید و هم به یاران و خویشانش سفارش مىکرد که بخشنده باشند، در یک روز، هشت هزار دینار به مستمندان مدینه بخشید و خانوادهاى را که یازده نفر بودند و همه غلام و کنیز بودند آزاد کرد.
به سبب بخششهایش، نیازمندان زیادى به منزلش مراجعه مىکردند و آن حضرت به غلامان و کنیزانش سفارش مىکرد که آنها را تحقیر نکنند و گدا ننامند بلکه آنان را به بهترین نامهایشان صدا بزنند. هر روز جمعه یک دینار صدقه مىداد و مىفرمود: «نیک و زشت و صدقه روز جمعه، دو چندان مىشود» و نیز مىفرمود: «نیکى، فقر را مىزداید و بر عمر مىافزاید و از مرگ بد، پیشگیرى مىکند». پیوسته یارانش را به همدرى و دستگیرى یکدیگر سفارش مىکرد و مىفرمود: «چه بد برادرى است، برادرى که چون غنى باشى، همراهت باشد و چون فقیر شوى، تو را تنها بگذارد». و مىفرمود: «برادرى آنگاه کامل است که یکى از شما دست در جیب رفیقش کند و هر چه مى خواهد برگیرد».