خطوط اساسی تربیت دوران نوجوانی

۱۳۹۶-۱۱-۱۷

405 بازدید

بدون تگ

دشوارترین دوران حیات انسان از جهت تربیتى، دوران نوجوانى است. این دوره که حدود سنى ۱۸ـ۱۲ سال را در برمی‌گیرد منطبق بر دوره راهنمایى و دبیرستان است بیشترین مشکلات تربیتى در این دوره پیش می‌آید و اغلب در همین دوره است که فرزندان یا از دست می‌روند یا در مسیر سعادت گام می‌نهند.

یک اشاره و صد کنایه «از دخالت ناشیانه در تربیت باز ایستیم»

اگر می‌توانستیم…

«اگر می‌توانستیم هیچ اقدامى نکنیم چقدر به تربیت فرزندان کمک می‌کردیم اگر می‌توانستیم از تربیت کردن ناشیانه خوددارى ورزیم چقدر به «تربیت شدن» کودکان کمک می‌نمودیم. اگر می‌دانستیم که رها کردن جراحت‌هاى روانى کودک بجاى دستکاری هاى ناشیانه چقدر به بهبود جراحات وارده کمک می‌کند دست از درمان آسیب‌زا برمی‌داشتیم. اگر می‌دانستیم که چگونه تربیت نکنیم.

و چگونه تعلیم ندهیم و چگونه «تشویق و تنبیه» نکنیم چقدر به پیشرفت تربیتى مربى یارى می‌رساندیم. اگر قدرى «تاخیر» در تربیت کودکان داشتیم چقدر به «تسریع» تربیت کمک می‌کردیم. اگر از «تب‌حرف» باز می‌ایستادیم، اگر از بمباردمان طرح‌ها و برنامه‌هاى تربیت عاریه‌اى دست برمی‌داشتیم چقدر کودک را از طریق کشف و خودیابى کمک می‌کردیم. اگر می‌توانستیم «خاموش» باشیم چقدر «گویا» بودیم.

اگر می‌توانستیم اندکى نسبت به مسئولیت فردى فرزندانمان بی‌تفاوت باشیم! چقدر به پرورش حس مسئولیت و رفع بی‌تفاوتى آنها کمک می‌نمودیم. اگر می‌توانستیم بجاى آنها تصمیم نگیریم، بجاى آنها انتخاب نکنیم به جاى آنها ارزش گذارى نکنیم چقدر به استقلال تصمیم‌گیرى و اصالت انتخاب و درونى شدن ارزش ها کمک می‌کردیم.

اگر می‌توانستیم در محبت کردن معتدل باشیم چقدر به جدیت فرزندانمان کمک می‌نمودیم. اگر می‌توانستیم کودکان را در رنج و تلاش و زحمت قرار دهیم چقدر به خودسازى، خودکفایى و خودیابى آنها کمک می‌نمودیم.

اگر می‌توانستیم و تحمل آن داشتیم تا فرزندانمان را اندکى «ناکام» کنیم چقدر به درک لذت «کامیابی» آنها کمک می‌نمودیم. اگر می‌توانستیم طعم آزادگى و قناعت را در «ندارى و محرومیت»‌ مصلحتى به آنان بچشانیم چقدر به «فضیلت سیری» و «مناعت طبع» آنها کمک می‌نمودیم.

اگر می‌دانستیم…

اگر می‌دانستیم که تربیت «چه چیز نیست». آنگاه پى می‌بردیم که تربیت «چه چیز هست». اگر می‌دانستیم که نصیحت کردن، تربیت کردن نیست و اگر می‌دانستیم آموزش دادن دین، تربیت دینى نیست و اگر می‌دانستیم «عادت دادن»، ایجاد اخلاق درونى شده نیست و اگر می‌دانستیم یاد دادن، تعلیم دادن نیست و اگر می‌دانستیم نوازش کردن، محبت کردن نیست و اگر می‌دانستیم تعظیم کردن، تکریم کردن نیست و اگر می‌دانستیم… و چقدر به تربیت کمک می‌نمودیم.

اگر می‌دانستیم «زیبایى دوستی» زینت دوستى نیست و اگر می‌دانستیم «آراسته گشتن» لباس به رسم روز پوشیدن نیست، و دانش آموختن اخذ گواهینامه دانشگاهى نیست. پرهیزکاران بودن گریز نمودن از صحنه نیست، منعم بودن، پولدار بودن نیست، دلبسته بودن، برده بودن نیست، پاى بندى به وظیفه، تسلیم بودن به فرمان دیگرى نیست، مردم خواه بودن، مردمدارى نیست، مصمم بودن. لجوج بودن نیست، موقر بودن، تکبر نمودن نیست.

احترام گذاشتن به خود، افاده نمودن به دیگران نیست، اندیشمند بودن، عقیده به عاریت گرفتن نیست و خیال پردازى خرافه باورى نیست، به عدالت رفتارکردن، تلافى نمودن نیست. انضباط داشتن، افسار به گردن کردن نیست و… چقدر به تربیت شدنمان کمک می‌کردیم.

اگر می‌دانستیم قانون تربیت در درون طبیعت کودک به ودیعه نهاده شده است از قانون تراشى بیرونى خوددارى می‌کردیم. اگر می‌دانستیم تربیت واقعى، امر درونى، شخصى، فاعلى و خودانگیخته است از تربیت بیرونى، انفعالى و دگرانگیخته پرهیز می‌کردیم.

اگر می‌دانستیم که تبلیغ بدون ترغیب ضد تبلیغ است از تبلیغات صورى دست برمی‌داشتیم اگر می‌دانستیم که تکرار کردن پیام، تحکیم بخشیدن بدان نیست و تسریع نمودن در تربیت تسریع رسیدن به حذف نیست قطعاً بگونه‌اى دیگر رفتار می‌کردیم. اگر می‌دانستیم درصد عظیمى از ناهنجاری ها، کجروی ها، لجاجت‌ها، نافرمانى، بزهکاری‌ها و اختلالات عاطفى کودکان و نوجوانان ناشى از اقدامات تربیتى با نیات تربیتى و به اصطلاح و اقدامات تربیتى برمی‌داشتیم.

اگر می‌دانستیم «دینى کردن» دینى شدن نیست، نقش دادن، نقش پذیرى نیست، الگو دادن، الگو پذیرى نیست، آموزش دادن، باوراندن نیست، شناخت دادن، ایجاد معرفت نیست، فعال کردن، شلوغ کردن نیست و معتقد کردن، تبلیغ کردن نیست، شناخت دادن، ایجاد معرفت نیست، فعال کردن، شلوغ کردن نیست و معقتد کردن، تبلیغ کردن نیست، بدون تردید از قیم بودن باز می‌ایستادیم».

اگر می‌دانستیم که «یاد گرفتن» است، هیچ گاه به طور صورى یاد نمی‌دادیم. اگر می‌دانستیم که نادانسته‌ها چقدر از دانسته‌ها براى کودک مفیدتر است هیچ گاه ذهن دانش آموزان را انبار دانش‌ و اطلاعات تراکمى نمی‌کردیم. اگر می‌دانستیم که دست یابى به مجهول مهمتر از دست یافتن به معلول است چقدر به پرورش فکر کودک کمک می‌کردیم.

اگر می‌دانستیم که تشنه کردن ذهن مربى بیشتراز سیراب نمودن او خوددارى می‌کردیم. اگر می‌دانستیم که کودک از چیزى تبعیت می‌کند که در تراز رغبت فطرى اوست. همه چیز را بر کانون رغبت او سوار می‌کردیم و نه بر کانون رغبت و خواسته خود.

اگر می‌دانستیم که کودک تنها از کسانى تبعیت می‌کند که مورد احترام اوست. آموزش قوانین و ارزش‌ها را در قالب محبت و احترام یاد می‌دادیم. اگر می‌دانستیم که آدمى عاشق آن چیزى است که ندیده است. متربى را در عطش دائمى نگه می‌داشتیم تا خود بدنبال حقیقت تشنه وار بگردد.

اگر می‌دانستیم که اثر یک «نما» و یک «نگاه» در تربیت گویاتر ازهزاران برنامه و پیام و کتاب و … است تربیت نمادین را جایگزین تربیت کلامى می‌کردیم. اگر می‌دانستیم که تغییر رفتار و تحول در ساختار روان آدمى تنها در هنگام «پذیرش درونی» حاصل می‌شود زمینه‌هاى تربیت را با نمادهاى هیجانى همراه می‌ساختیم.

و بالاخره اگر می‌دانستیم که تربیت متربى در عامل بودن مربى خلاصه می‌شود از اقدامات، برنامه‌ها، نصیحت‌ها و قالب‌ریزی هاى صورى تربیتى پرهیز می‌کردیم و به این عبارت اقتدا می‌کردیم که: «دوصد گفته چو نیم کردا نیست».

و از این گفته «هلوسیوس» به هراس می‌افتادیم که: «کودکان، نادان به دنیا می‌آیند نه ابله، اما آنان به واسطه تربیت ما بزرگسالان به بلاهت کشانیده می‌شوند» و در خاتمه با بصیرتى عمیق‌تر و اعجابى حیرت‌اور دگرباره به حدیث زیبا و تکان دهنده می‌نگریستیم که: «کسى که بدون بصیرت اقدام به عملى نماید به منزله پوینده‌اى است که هر قدر سریع‌تر حرکت کند از هدف دورتر می‌گردد». و پس از الهام از معنى بلند این حدیث شریف‌ قطعاً از «درستکارى ناشیانه در تربیت باز می‌ایستادیم».

اگر توجه کنیم…

۱) آنچه در فطرت و سرشت انسان به ودیعه نهاده شده است همگى در مرحله بلوغ از سرزمین وجود نوجوانان سر به می‌آورند و هم چون گلى پر طراوت بر نهال زندگى او می‌شکفد.

۲) سرکشى، ناسازگارى و آشفتگى از پدیده‌هاى رایج این دوران است.

۳) وجدان اخلاقى نوجوان زنده و فعال است و نمی‌تواند در برابر کجروی هاى خود بی‌تفاوت باشد.

۴) بزرگترین حامى و پناهگاه نوجوانان در این دوران بحرانى، خانواده است.

۵) لازم است بکوشیم شرایطى را که فرزندانمان ما درآن قرار دارند، بدرستى درک کنیم و آن را با شرایطى که روزگارى خود در آن می‌کردیم.مقایسه نکنیم.

۶) اگر والدین بخواهند که فرزندان آنها در کنارشان باقى بمانند و مسائل ساده باعث قطع ارتباط روحى فرزندان با آنها نشود، باید بتوانند رابطه‌اى صمیمانه با فرزندان خود داشته باشد.

۷) تربیتى که آزادى را به کلى در افراد نادیده بگیرد و انتخاب و اندیشه را از آنها سلب کند، انجامى جز رکود یا عصیان ندارد.

۸) آزادى فرزندان باید با تدبیر والدین آگاه هدایت شود تا به انحراف کشیده نشود، در مقابل، سرکوب آزادى فرزندان نیز خطاى تربیتى بزرگى است.

۹) یکى از اهداف مهم تربیت، پرورش روحیه آزادگى در فرزندان است.

۱۰) وان پندپذیر نیست بنابراین پیوسته از در اندرز و نصیحت وارد شدن نه تنها کارساز نیست که آسیب هاى تربیتى نیز بدنبال دارد.

۱۱) ده‌روى در تذکر، سرزنش و انتقاد، به لجاجت، گستاخى و ستیزه‌جویى منتهى می‌شود.

۱۲) شخصیت نوجوان را گرانى بدارید لازم است این ویژگى روانى در تربیت او مورد استفاده قرار گیرد و احساس شخصیت اخلاقى، عزت و کرامت نفس در او تقویت شود.

۱۳) براى آموزش فرزندان و اصلاح عیب هاى آنان، بهتر است در درجه اول از روش هاى غیر مستقیم استفاده کنیم و آنها را به طور مستقیم موردخطاب قرار ندهیم.

۱۴)تجربه نشان می‌دهد که: بسیارى از انحرافات نوجوانان ناشى از کمبودهاى عاطفى آنها در خانواده است.

۱۵) هیچ عاملى به اندازه محبت در نرم کردن دلها و ایجاد جو صمیمى و آمیخته با مفاهم موثر نیست و ما نباید از آثار معجزه‌اساى آن در تربیت فرزندان خود غافل شویم.

۱۶) در محیط خانواده به همان اندازه که مهر و صفا لازم و حیاتى است، وجود قاطعیت، جدیت و مدیریت نیز ضرورى است.

۱۷)همواره این احساس در فرزند وجود داشته باشد که فردى رها شده به حال خود نیست.

۱۸)خیره سرى خودرایى بسیارى از نوجوانان ناشى از ضعف مدیریت و قاطعیت در محیط خانواده است.

۱۹) تنبیه آخرین وسیله‌اى است که باید از آن استفاده کرد.

۲۰) رفتار خشونت‌آمیز پدر یا مادر در فضاى خانه را از صمیمیت و همدلى تهى می‌سازد و بذر کینه و دشمنى را در ضمیر فرزندان می‌باشد.

۲۱) در عین حال که فرزندان باید روابط صمیمانه و آمیخته به مهر و محبت با پدر ومادر خود داشته باشند لازم است تا حدى نیز از آنها حساب ببرند.

۲۲) هر یک از پدر و مادر باید حافظ شخصیت و شئونات دیگرى در محیط خانه ودر جمع فرزندان باشد و هرگز اجازه گستاخى نسبت به دیگرى را به آنها ندهد.

۲۳) یکى از راه هاى پرورش اعتماد به نفس در فرزندان، توجه به جنبه‌هاى مثبت و تشویق و ترغیب آنها است.

۲۴) نباید بیش از ظرفیت و توانایى شخصى از فرزندان چیزى خواست.

۲۵) گاهى فرزندان قربانى بلندپروازی ها و جاه‌طلبی‌هاى والدین خود می‌شوند.

۲۶) تحمل مسیرى که مطابق با توان، ذوق و استعداد فرزند نبوده اما دلخواه پدر و مادر است، جز باختن اعتماد به نفس و ایجاد سرخوردگى نتیجه‌اى دیگر در پى ندارد.

۲۷) هیچ چیز به اندازه موفقیت، بر اعتماد به نفس انسان نمی افزاید.

۲۸) اسب‌هاى تربیتى که از جانب اولیاء‌ و مربیان با قصد تربیت واصلاح رفتار و از روى دلسوزى و محبت به کودکان وارد می‌شود احتمالاً بیش از آسیب‌هایى است که از جانب عوامل «ضد تربیتی» صورت می‌گیرد.

۲۹) اگر می‌خواهید فرزندتان نسبت به مسئولیت‌هاى خود «بی‌تفاوت» نباشد حساسیت بیش از حد نسبت به مسئولیت هاى او نشان ندهید (سعى کنید ظاهراً بی‌تفاوت باشید.)

۳۰) مهارت سکوت غالباً بیش از مهارت حرف زدن ارزشش اثرگذارى دارد. با مهارت سکوت پیامتان را به کودک برسانید.(رب سکوت ابلغ من الکلام: چه بسا سکوتى که رساتر از کلام است.)

۳۱) پدر ومادر در اثر محبتش نمی‌تواند کودک را به قدر کافى به خود واگذارد. در محبت نمودن معتدل باشید. زیرا ساختمان تربیت بر شانه‌هاى «محبت معتدل» بنا می‌گردد.

۳۲)مهر چه محیط و زمینه تربیت آماده‌تر باشد شرایط پذیرش پیام تربیتى مستعدتر و کاراتر است.

۳۳)تنبیه باید به قصد بیدارى باشد، پس تا از نتیجه اثرگذارى تنبیه مطمئن نیستید اقدامه به تنبیه نکنید.

۳۴) مایه‌هاى تربیت صحیح در درون انسان ذاتاً وجود دارد و او باید از طریق خودیابى، خودفهمى و خود رهبرى، آنها را کشف نموده و تقویت نماید.

۳۵) در اندرزهاى تربیتى «سخن دل پذیر» را با «دلى سخن پذیر» همراه سازید. مطمئن باشید که بر دل نشیند و از کام نیفتد.

۳۶) اگر هزار سخن از بیرون بگویى تا از درون مصدقى نباشد سود ندهد. پس تربیت بدون آمادگى روانى و عاطفى ضد تربیت است. «هم چنانکه درختى را که تا ریشه در عمق نباشد اگر هزار سیل آب و بر او ریزى سود ندارد. اگر همه عالم نور گیرد تا در چشمان نورى نباشد هرگز نور را نبیند».

۳۷) تا که از جانب معشوق نباشد کششى، کوشش عاشق بیچاره بجایى نرسد. رغبت و بعد تربیت، ‌اول ترغیب و بعد تبلیغ.

۳۸) «خیر انسان در تفاوت هاى فردى است» پس به این تفاوت ها احترام بگذاریم.

۳۹) مراحل دستیابى به تربیت باطنى عبارت است از «تخلیه، تخلیه، تخلیه».

۴۰) براى نوجوان رشد و تحول عبارت است از: «رهایى بی‌وقفه از وجود دیروز خویش».

۴۱) هدف کوشش خود را در رابطه با انتقال مفاهیم و رفتارهاى تربیتى گروه همسالان قرار دهید زیرا یکى از منابع مهم تغییر رفتار، گروه همسالان و دوستان صمیمى کودک است. (بگو با که دوستى، تا بگویم کیستی)

۴۲) اگر می‌توانستیم هیچ اقدامى نکنیم چقدر به تریبت کمک می‌کردیم! (البته در شرایطى که به پیامدهاى روش تربیتى خود اطمینان نداریم).

منابع

آسیب زا – دکتر عبدالعظیم کریمى

پیام‌هاى تربیتى استخراج شده از جزوات دکتر  به پژوه

پیام‌هاى تربیتى استخراج شده از سخنرانی‌هاى دکتر افروز

پایگاه ایران سلامت