توبه به معنای بازگشت بنده به سوی خدا، یکی از اصطلاحات پرتکرار در قرآن و روایات است. در ۶۹ آیه قرآن به موضوع توبه پرداخته شده و با بیان محبت الهی نسبت به توبه‌کنندگان، مردم را به توبه نصوح دعوت می‌کند. در احادیث نیز جایگاه و اهمیت توبه مورد تأکید قرار گرفته و از تأخیر آن نهی شده است. در بخش دیگری از احادیث، با تقسیم گناهان به حق اللهی و حق الناسی راه‌های توبه از اقسام گناهان بیان شده است.

خداوند متعال در آیه ۳۶ سوره دوم (بقره) فرموده است «پس فرا گرفت آدم از پروردگارش چند کلمه‏یى را و خداى توبه‏اش را پذیرفت. همانا که او توبه پذیرنده مهربان است.» و در آیه ۱۳۰ سوره سوم (آل عمران) فرموده است «و آنان که چون کار ناشایسته کردند یا بر خویشتن ستم روا داشتند، خدا را یاد کردند و بر گناهان خویش آمرزش خواهى مى‏کنند. و چه کسى جز خداوند گناهان را مى‏آمرزد؟ و اصرار نکردند بر آنچه مى‏کنند و آنان مى‏دانند.» و در آیه ۲۲ و ۲۳ سوره چهارم (نساء) فرموده است «جز این نیست که پذیرش توبه بر خداوند در مورد کسانى است که به نادانى کار بد را انجام داده و سپس بزودى توبه مى‏کنند و آنانند که خداوند توبه آنان را مى‏پذیرد و خداى داناى درست کردار است و براى آنان که بدى‏ها را انجام مى‏دهند و چون یکى از ایشان را مرگ فرا مى‏رسد، مى‏گوید هم اکنون توبه کردم و براى کسانى که در حال کفر مى‏میرند، توبه‏یى نیست. براى آنان عذابى دردناک فراهم ساخته‏ایم.» و در آیه ۴۴ سوره پنجم (مائده) در باره دزد مى‏فرماید «و هر کس پس از ستم خود، توبه کند و نکوکار شود، همانا خداوند توبه‏اش را مى‏پذیرد.» و در آیه ۴۰ سوره هشتم (انفال) فرموده است «به آنان که کافر شدند، بگو اگر باز ایستند، گذشته ایشان آمرزیده مى‏شود و اگر برگردند، پس به حقیقت گذشته است روش پیشینیان.» و در آیه ۳ سوره یازدهم (هود) فرموده است «و اینکه نخست از خداى خود آمرزش خواهى و سپس به سوى او باز گردید تا برخوردار کند شما را برخوردارییى پسندیده تا مدتى که نام برده شده است و مى‏دهد هر صاحب فضیلتى را جزاى فضیلت او را.» و در آیه ۶۱ سوره نوزدهم (مریم) فرموده است «پس از پى ایشان بازماندگان بازماندند که نماز را تباه و خواهشهاى نفس را پیروى کردند. پس زود باشد که ببینید شر را مگر کسى که توبه کرد و بگروید و کار شایسته انجام داد.» و ضمن آیه ۳۲ سوره بیست و چهارم (نور) چنین فرموده است «و اى گروندگان!

همگان به سوى خدا توبه کنید و باز گردید، شاید که رستگار شوید.» و در آیه ۵۵ سوره سى و نهم (زمر) فرموده است «و برگردید به سوى پروردگار خود و اسلام آورید پیش از آنکه عذاب به شما برسد و سپس یارى کرده نشوید.» و خداوند متعال در آیه ۸ سوره شصت و ششم (تحریم) فرموده است «اى کسانى که ایمان آورده‏اید توبه کنید به سوى خدا، توبه خالص. شاید که پروردگار شما بپوشاند و درگذرد از گناهان شما.» پیامبر (صلّى الله علیه و آله) فرموده‏اند: خداى جل جلاله چنین مى‏فرماید: من خدایم، خدایى جز من نیست. من پادشاهان را آفریده‏ام و دلهاى ایشان در دست من است. هر قوم که مرا فرمان برند، دلهاى پادشاهان (هیأت حاکمه) را بر ایشان مهربان قرار مى‏دهم و هر گروهى که از من سرپیچى و نافرمانى کنند، دلهاى پادشاهان را نسبت به ایشان سخت و خشن قرار مى‏دهم. همانا خود را با دشنام دادن به پادشاهان سرگرم مکنید.

به سوى من باز گردید و توبه کنید تا دلهاى آنان را بر شما مهربان قرار دهم‏[۱].

امیر المؤمنین على (علیه السّلام) فرموده است، در دنیا دو امان از عذاب خداوند سبحان وجود دارد که یکى از آن دو از دسترس شما بیرون شده است. بر شما باد که به امان دوم دست زنید و توسل جویید. امانى که در دسترس بود و به آسمان بر شد، پیامبر (صلّى الله علیه و آله) است و آن امان که باقى مانده، استغفار است‏[۲].

خداوند متعال در آیه ۳۴ سوره هشتم (انفال) فرموده است «و تا هنگامى که تو میان ایشانى، خداوند آنان را عذاب نمى‏کند و تا هنگامى که آنان استغفار مى‏کنند، خداوند آنان را عذاب نمى‏کند.» و در دنیا خیرى نیست مگر براى دو تن، نخست کسى که اگر گناهى مى‏کند آن را با توبه، تدارک و جبران مى‏کند و کسى که به انجام نیکى‏ها پیشى مى‏گیرد و به هر کس سعادت توبه عطا شود، از پذیرفته شدن آن محروم نمى‏شود و به هر کس سعادت استغفار ارزانى شود، از آمرزش محروم نمى‏شود[۳] و این موضوع در آیه ۱۱۱ سوره چهارم (نساء) آمده است «هر کس بدى یا بر خود ستم کند و سپس از خداوند آمرزش خواهى کند، خدا را آمرزنده مهربان خواهد یافت» و در آیه ۲۲ همان سوره فرموده است «همانا پذیرش توبه بر خداوند براى آنانى است که به‏ نادانى بدى کرده و سپس به زودى توبه مى‏کنند و آنانند که خداوند توبه آنان را مى‏پذیرد و خداى داناى درست کردار است.» امیر المؤمنین على (علیه السّلام) به شخصى که در حضور ایشان استغفر اللَّه گفت، فرمودند:

مادرت بر تو بگرید! آیا مى‏دانى استغفار، درجه افراد بسیار بلند مرتبه است و شش چیز لازمه آن است، نخست، پشیمانى بر گناه گذشته. دوم، تصمیم، بر باز نگشتن به آن گناه براى همیشه. سوم، پرداخت حقوق خلق خدا به ایشان تا آنکه خدا را سبک بار و بدون آنکه تعهدى بر تو باشد، ملاقات کنى. چهارم آنکه همه امور واجبى را که بر عهده تو بوده و ترک کرده‏اى انجام دهى. پنجم آنکه کوشش کنى گوشتهایى را که از حرام بر تو روییده است با اندوهها آب کنى تا آنجا که پوست بدنت به استخوانت بچسبد. ششم آنکه سختى فرمانبردارى و اطاعت را به پیکر خود بچشانى، همچنان که شیرینى گناه را به آن چشانده‏اى و در این هنگام مى‏توان استغفر اللَّه بر زبان آورد[۴].

امام صادق (علیه السّلام) فرموده است: چون آیه ۱۳۰ سوره آل عمران نازل شد که خداوند در آن فرموده است «و آنانى که چون کارى ناشایسته کنند یا بر خود ستم روا دارند، خدا را یاد کنند و از گناهان خویش آمرزش خواهى کنند.» ابلیس بر فراز کوهى به مکه شد که به آن کوه ثور مى‏گویند و با صداى بلند همه عفریت‏ها را فرا خواند.

آنان، همه پیش او آمدند و گفتند: اى سرور ما! براى چه ما را فرا خواندى؟ گفت:

این آیه قرآن نازل شده است. چه کسى از عهده آن بر مى‏آید؟ عفریتى گفت: من آنان را از توجه به این آیه، با این کار و آن کار، باز مى‏دارم. شیطان گفت: تو در خور این کار نیستى. یکى برخاست و همان گونه سخن گفت و ابلیس هم همان گونه پاسخ داد. در این هنگام، وسواس خناس‏[۵] برخاست و گفت: من از عهده این کار برمى‏آیم.

ابلیس پرسید: چگونه؟ گفت: آنها را به وعده و آرزو مى‏فریبم تا نخست در خطا و گناه افتند و چون به گناه افتادند، استغفار کردن را از یاد ایشان مى‏برم. ابلیس گفت: آرى، تو شایسته این کارى و او را تا روز قیامت بر این کار گماشت‏[۶].

روایت شده است که معاذ بن جبل‏[۷] در حالى که مى‏گریست به حضور پیامبر آمد و سلام داد. پیامبر (صلّى الله علیه و آله) پاسخ سلامش را دادند و پرسیدند: چه چیز تو را به گریه واداشته است؟ گفت: اى رسول خدا! بر در خانه، جوانى نیکو اندام و خوش چهره و تر و تازه ایستاده و بر جوانى خود چنان مى‏گرید که مادرى بر مرگ فرزند خود، و مى‏خواهد به حضور شما برسد. فرمودند: اى معاذ! او را پیش من بیاور.

معاذ او را به حضور آورد. سلام داد و پیامبر پاسخ دادند و پرسیدند: اى جوان! چه چیزى تو را به گریه واداشته است؟ گفت: چگونه گریه نکنم و حال آنکه گناهانى انجام داده‏ام که اگر خداوند به برخى از آن مرا بگیرد، به دوزخم مى‏برد و چنین مى‏بینم که به زودى مرا خواهد گرفت و هرگز مرا نخواهد آمرزید. پیامبر پرسیدند: آیا به خداوند شرک آورده‏اى؟ گفت: به خداوند پناه مى‏برم که به پروردگار خویش شرک ورزیده باشم.

فرمودند: آیا خون ناحقى ریخته و کسى را کشته‏اى؟ گفت: نه. پیامبر فرمودند: خداوند گناهانت را هر چند به بزرگى کوههاى برکشیده و استوار باشد، مى‏آمرزد. جوان گفت: گناهان من از کوههاى بلند هم بیشتر است. فرمودند: خداوند گناهان تو را هر چند به اندازه زمینهاى هفتگانه و دریاها و ریگها و درختان و میوه‏ها و آنچه در زمین است باشد، مى‏بخشد. گفت: اى رسول خدا! از همه آنان بزرگتر است. فرمودند:

اگر گناهانت به بزرگى آسمانها و ستارگان و عرش و کرسى باشد، مى‏بخشد. گفت: از آن هم بزرگتر است. پیامبر (صلّى الله علیه و آله) خشمگین بر او نگریستند و فرمودند: اى جوان! واى بر تو، گناهان تو بزرگتر است یا خداوندت؟ جوان چهره بر خاک سایید و گفت:

پروردگار من منزه است. هیچ چیز بزرگتر از خداى من نیست و من مى‏دانم که پروردگارم از هر بزرگى، بزرگتر است. پیامبر فرمودند: آیا گناهان بزرگ را کسى جز خداى بزرگ مى‏آمرزد؟ جوان گفت: اى رسول خدا! سوگند به خدا که نه، و پس از آن سکوت کرد. پیامبر فرمودند: آیا یکى از گناهان خود را براى من نقل مى‏کنى؟ گفت: آرى. من مدت هفت سال گورها را مى‏شکافتم، مردگان را بیرون مى‏آوردم و کفنها را برمى‏داشتم. قضا را دخترى جوان از انصار درگذشت، چون او را تشییع و دفن کردند و برگشتند و شب فرا رسید، من رفتم، گورش را شکافتم، جسد را بیرون آوردم و تمام کفن او را بیرون کشیدم و او را بر لبه گورش برهنه انداختم و خواستم برگردم، شیطان به سراغ من آمد و او را در نظرم آراست و وسوسه کرد که مگر سپیدى شکم و سرین او را نمى‏بینى تا آنجا که برگشتم و خویشتن دارى نتوانستم و با او نزدیکى کردم و جسد را به همان حال رها کردم. ناگاه از پشت سر خویش صدایى شنیدم که مى‏گفت: اى جوان! واى بر تو از حاکم روز قیامت و آن روزى که خداوند من و تو را در پیشگاه خویش بر پا مى‏دارد، و تو میان گروه مردگان مرا این چنین از گور بیرون کشیدى و برهنه و جنب رها کردى که به هنگام بررسى حساب این چنین باشم. اى واى بر تو و جوانى تو از آتش دوزخ! و من خود نمى‏پندارم که هیچ گاه بوى دلاویز بهشت را درک کنم و اکنون تو اى رسول خدا! وضع مرا چگونه مى‏بینى؟ پیامبر فرمودند: اى تبهکار! از من دور شو که بیم آن دارم که من هم به آتش تو بسوزم و تو بسیار نزدیک به آتش دوزخى، و همواره این سخن را بر زبان مى‏آوردند و اشاره مى‏کردند که او را دور کنند. آن جوان به مدینه رفت و اندک زاد و توشه‏یى برداشت و به یکى از کوهها پناه برد و جامه پشمینه پوشید و به عبادت پرداخت و هر دو دست خویش را به گردن خود بست و فریاد برداشت که:

پروردگارا! من بنده تو، بهلول هستم که در پیشگاهت خود را به زنجیر کشیده‏ام.

پروردگارا! تو خود مرا و گناهى را که از من سرزده است مى‏شناسى. خدایا! هم اکنون از پشیمانانم و براى توبه پیش پیامبرت رفتم. مرا از پیش خود راند و بر وحشت و ترسم افزود. اکنون به نام و جلال و عظمت پادشاهى تو، از تو مسألت مى‏کنم که نومیدم نگردانى و دعاى مرا بپذیرى و از رحمت خویش مأیوسم نفرمایى. چهل روز همواره همین سخن را مى‏گفت و مى‏گریست و جانوران وحشى هم از رحمت بر او مى‏گریستند و چون چهل شبانروز گذشت، دستهاى خود را به آسمان بلند کرد و عرضه داشت:

پروردگارا! در این نیاز و خواسته من چه کردى؟ اگر دعاى مرا پذیرفته و گناهم را آمرزیده‏اى، به پیامبرت وحى فرماى و اگر نپذیرفته‏اى و مرا عقوبت خواهى فرمود، هم اکنون آتشى فرست که در این دنیا مرا با آن، یا عقوبت دیگرى هلاک و نابود فرمایى و از رسوایى روز رستاخیز رهایم ساز! در این هنگام، خداوند بر پیامبر (صلّى الله علیه و آله) آیه ۱۳۰ سوره آل عمران را نازل فرمود که در آن مى‏فرماید: «و آنانى که چون کار ناشایسته و بر خود ستم کردند، خدا را یاد، و از گناه خویش‏ استغفار کردند و کیست که گناهان را بیامرزد جز خداوند و آنان بر گناهان خویش اصرار نورزیدند و ایشان مى‏دانند.» یعنى گناه بزرگى چون زناى با مردگان و نبش گورها و دزدى کفنها، و سپس خطاب به پیامبر (صلّى الله علیه و آله) است که اگر او را راندى به کجا برود؟ و وانگهى بر کار و گناه خود اصرار نمى‏ورزد. در آیه بعد از این آیه، فرموده است: «همانا که پاداش آن گروه، آمرزشى است از پروردگارشان و بهشتهایى که آبها در آن جارى است. جاویدان در آن هستند و نیکوست مزد کارکنندگان.» و چون این آیات نازل شد، پیامبر (صلّى الله علیه و آله) در حالى که لبخند مى‏زدند و آن را تلاوت مى‏فرمودند، بیرون آمدند و به یاران خود فرمودند:

چ کسى مى‏تواند مرا به خانه آن جوانى که توبه کرده است، راهنمایى کند؟ معاذ گفت:

اى رسول خدا! به ما خبر رسیده که او در فلان جاست. پیامبر (صلّى الله علیه و آله) حرکت فرمود و چون کنار آن کوه رسید، به جستجوى آن جوان از کوه بالا رفت و ناگاه او را دیدند که در شکاف میان دو صخره ایستاده و دستهایش را به گردن خویش بسته است و چهره‏اش از آفتاب سیاه شده و پلکهاى چشمش از بسیارى گریه زخم شده و آویخته گردیده است و مى‏گوید: پروردگارا! تو مرا نیکو و خوش چهره آفریدى، اى کاش مى‏دانستم نسبت به من چه اراده فرموده‏اى، آیا در آتش مرا خواهى سوخت یا در جوار رحمت خویش مرا پناه خواهى داد؟ پروردگارا! بسیار به من احسان فرمودى و نعمت ارزانى داشتى، اى کاش مى‏دانستم سرانجام من چیست، آیا بهشت را روزى من مى‏فرمایى یا مرا به سوى دوزخ مى‏رانى؟ پروردگارا! گناه من، بزرگتر از آسمانها و زمین و عرش بزرگ و کرسى گسترده تو است، اى کاش مى‏دانستم که مرا مى‏آمرزى یا روز قیامت رسوا مى‏سازى. و همواره چنین سخن مى‏گفت و مى‏گریست و خاک بر سر مى‏ریخت و جانوران وحشى بر گرد او بودند و پرندگان بر فراز سرش صف کشیده و همگان مى‏گریستند. پیامبر (صلّى الله علیه و آله) نزدیک رفتند و دستهایش را از گردنش گشودند و خاک از سرش زدودند و فرمودند: اى بهلول! بر تو مژده باد که تو آزادشده خداوند از آتش دوزخى. سپس به یاران خود فرمودند: گناهان را همین گونه باید جبران کرد که بهلول جبران کرد و سپس آیات نازل شده را تلاوت کردند و بهلول را به بهشت مژده دادند[۸].

پیامبر (صلّى الله علیه و آله) فرموده‏اند: هیچ چیزى در پیشگاه خداوند محبوب‏تر از جوان‏ توبه‏کننده نیست‏[۹].

گفته شده است: لازمه توبه چهار چیز است، استغفار و آمرزش خواهى با زبان و نیت باز نگشتن به گناه از صمیم دل، و کندن خویشتن از مظان گناه، و دورى جستن از دوستان و یارانى که در گناه مشوق او بوده‏اند.

شاعر چنین سروده است:

«تا پیر نشده بودى و مویت سپید نشده بود، از توبه کردن تأخیر کردى. اکنون که پیرشده‏اى، منتظر چیستى؟ آیا پس از سپید شدن موى سر، هنوز هم از گناه دست برنمى‏دارى؟ و آیا پس از گذشتن عمر پند نمى‏گیرى؟ شگفتا که تو خود آگاهى و مى‏دانى به چه چیزى خواهى رسید و باز هم عبرت نمى‏گیرى.» دیگرى گفته است: «نه، سوگند به کسى که آسمان را برافراشته و زمین را گهواره همگان قرار داده است، همانا کسى که بر گناه اصرار مى‏ورزد، نابودشونده است.

مى‏خواهى سخن مرا راست پندار و مى‏خواهى ستیزه‏جویى کن.» گفته شده است: چهار چیز را با چهار چیز بشوى، چهره را با اشک، زبان را با استغفار، دل را با اندیشه، و گناه را با توبه و بازگشت به خدا.

پی نوشت:

[۱] . به نقل از امالى صدوق، در بحار الانوار، ص ۳۴۱، ج ۷۵، آمده است. م.

[۲] . به نقل از مناقب سبط ابن جوزى، در بحار الانوار، ص ۶۷، ج ۷۸، آمده است. م.

[۳] . نهج البلاغه، چاپ مرحوم فیض الاسلام، صفحات ۱۱۱۸ و ۱۱۴۱٫ م.

[۴] . نهج البلاغه، ص ۱۲۷۱، چاپ مرحوم فیض الاسلام. م.

[۵] . وسواس خناس: یعنى شیطانى که چون نام خدا را بر زبان آورند، عقب‏نشینى مى‏کند و مى‏گریزد. رجوع کنید به: مفردات راغب اصفهانى، ص ۱۵۹، و به تفسیر ابو الفتوح رازى، ج ۱۲، ص ۵۱۴، چاپ مرحوم شعرانى. م.

[۶] . در امالى صدوق، ص ۴۶۵، چاپ آقاى کمره‏یى، آمده است. م.

[۷] . معاذ بن جبل، متولد ۲۰ سال قبل از هجرت و در گذشته به سال ۱۸ هجرى در اردن، از اصحاب محترم پیامبر( صلّى الله علیه و آله) و از انصار، و به شدت مورد محبت و توجه عمر بن خطاب بوده است. رک. به: بخش دوم طبقات ابن سعد، ص ۱۲۰، ج ۳، و ترجمه آن به قلم این بنده. م.

[۸] . به نقل از صدوق( رضی الله عنه) در تفسیر برهان، ص ۳۱۶، ج ۲، آمده است. م.

[۹] . در مشکاه الانوار طبرسى، ص ۱۷۰، به نقل از انس، آمده است. م.